بخشی از مقاله
تحلیلی ژئوپلیتیک بر سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه از منظر سازه انگاري
چکیده
ایالات متحده آمریکا پس از جنگ سرد به عنوان تنها هژمون نظام بین الملل خود را متعهد به تأمین امنیت مناطق مختلف دنیا می دید. یکی از این مناطق که بیش از هر جاي دیگر مورد توجه امنیتی، سیاسی، اقتصادي و در یک کلام توجه همه جانبه او قرار دارد، منطقه خاورمیانه است. منطقه خاورمیانه به دلایل ژئوپلیتیک مختلف مانند ذخایر عظیم نفتی و گازي، بی ثباتی هاي پی در پی، اسلام سیاسی و ... یکی از مناطق استراتژیک مهم دنیا تلقی می شود که تأمین امنیت آن نقشی اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده پیدا کرده است، اما آنچه در مورد تحرکات امنیتی آمریکا در منطقه خاورمیانه درخور توجه است، رویکرد تکروي و یکجانبه گرایی و غیر مشورتی این کشور با قدرت هاي مختلف جهانی و منطقه اي است، که به سیاست »یکجانبه گرایی« ایالات متحده معروف گردیده است. پژوهش حاضر در صدد تحلیل ژئوپلیتیک این سیاست از منظر رویکرد سازه انگاري است. این پژوهش که به شیوه اي توصیفی- تحلیلی نگاشته شده است، در صدد پاسخگویی به این سوال است که از منظر سازه انگاري چه عواملی ژئوپلیتیک سبب شکل گیري سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده در خاورمیانه گردیده است؟
واژههاي کلیدي: سازه انگاري، ژئوپلیتیک، یکجانبه گرایی، ایالات متحده آمریکا، خاورمیانه.
مقدمه
اگر جهان دایره اي باشد و بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی می توان گفت که این مرکز خاور میانه است. براي ثبات وسلامت اقتصاد جهان امروز، جایی به اهمیت خاورمیانه وجود ندارد ( Bramley, (2005: 86، زیرا خلیج فارس به عنوان مهمترین منبع انرژي در این منطقه واقع شده است. همجنین، خاورمیانه از دیرباز به مرکز دنیاي قدیم معروف بوده است(مجتهدزاده، .(23 :1379 وابستگی اقتصاد جهانی و بویژه کشورهاي صنعتی و پیشرفته جهان به منابع انرژي خاورمیانه به حدي است که از 1040 میلیارد بشکه ذخایر شناخته شده نفتی در جهان 684/4 میلیارد بشکه آن در حوزه خاورمیانه نهفته است که این رقم حدود دو سوم کل ذخایر شناخته شده نفت جهان را شامل می شود .(Bramley , 2005: 88) بدین جهت، این منطقه یکی از مهمترین قطب هاي تامین نفت دنیا در نیمه دوم قرن بیستم بوده و پیشبینی میشود که در نیمه اول قرن بیست و یکم با کاهش و پایان پذیري ذخایر نفتی سایر نقاط جهان بر موقعیت و جایگاه راهبردي و ژئواکونومیک این منطقه افزوده شود.
با توجه به این حد از اهمیت منطقه خاورمیانه، می توان حساسیت مصرف کنندگان بزرگ انرژي را نسبت به این منطقه درك کرد، اما منطقه خاورمیانه علاوه بر دارا بودن حجم عظیمی از منابع انرژي، داراي خصایص جغرافیاي فرهنگی خاص خود نیز هست که الزامات سیاسی و امنیتی منحصر به فردي را در این منطقه پدید آورده است که حساسیت قدرت هاي بزرگ را دامن می زند. یکی از این ویژگی هاي جغرافیاي فرهنگی خاورمیانه، دین اسلام و مذاهب گوناگونی است که در پیوند با مفهوم انرژي معادلات خاصی را در منطق به وجود آورده است. در این مقاله نگارنده می کوشد با توضیح این مسائل و تبیین پیوستگی انرژي و جغرافیاي فرهنگی منطقه، سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده را بررسی نماید. در این راستا، این سوال طرح شده است که: از منظر سازه انگاري چه عواملی ژئوپلیتیکی سبب شکل گیري سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده در خاورمیانه گردیده است؟ این مقاله که به شیوه اي توصیفی- تحلیلی تدوین شده است، در صدد پاسخگویی به سوال ذکر شده است.
سازه انگاري و مفاهیم نظري آن
یکی از مفاهیم بنیادي در تئوري برساخت گرایی، مفهوم "ساختار" است. از نظر الکساندر ونت، ساختار هر نظام اجتماعی شامل سه عنصر است:
شرایط مادي، منافع و انگاره ها. این عناصر اگرچه با هم در ارتباط هستند، در یک معنا از یکدیگر متمایز هستند و نقش هاي متفاوتی در تبیین دارند. اهمیت شرایط مادي تا حدي با منافع قوام پیدا می کند، اما یکی نیستند. به همین ترتیب، منافع تا حدي با انگارهها قوام می یابند، اما این دو یک چیز نیستند(افضلی و رشیدي، .(3 :1391 این تمایزات این معنا را می رساند که از نظر اهداف تحلیلی بهتر است توزیع این سه عنصر را به عنوان "ساختارها"یی جداگانه - ساختار مادي1، ساختار منافع2 و ساختار معنایی (ذهنی1 یا تصوري-(2 تلقی کنیم. در این صورت باید به یاد داشته باشیم که آنها همیشه در نقطه اي به هم می رسند، پس ضروري است که همیشه پیامدهاي اجتماعی آنها را نیز به خاطر داشته باشیم. بدون انگاره ها منافعی وجود ندارد، بدون منافع شرایط مادي معناداري وجود ندارد، بدون شرایط مادي در کل واقعیتی وجود ندارد و در نهایت براي هر نظام اجتماعی3 مفروضی، تنها ساختار(به شکل واحدي) وجود دارد (Wendt, 1999: 139)
همان طور که ذکر شد، یکی از عناصر ساختار اجتماعی، ساختار معنایی است که ناشی از انگاره هاي کنشگران است که با توجه به خود و دیگري و بر اساس نقش و انتظارات متقابل کنشگران قوام مییابد. خود این "انگاره ها"4 و "تصورات" کنشگران به شکل گیري تصور "خود" و "دیگري" می انجامد و بدین ترتیب "هویت" را ساخت میدهد.
هویت بر اثر فرایندهاي اجتماعی تشکیل می شود.
پس از متبلور شدن باقی می ماند، تغییر میکند، یا حتی در نتیجه روابط اجتماعی از نو شکل می گیرد
(برگر و لوکمان، .(236 :1387 هر هویتی تعریف اجتماعی کنشگر است و ریشه در نظریه هایی دارد که کنشگران به شکل دسته جمعی درباره خود و دیگران دارند و به ساختار جهان اجتماعی قوام می بخشند .(Wendt, 1992: 436-38) بنابراین، کنشگران براساس این انگاره ها و تصورات ذهنی، خود را از دیگران باز می شناسند و به مفهوم کیستی خود و دیگري نائل می شوند.
بر پایه این نظام معنایی (که دربرگیرنده انگارهها، تصورات و در نتیجه هویت هاي خاص) است که منافع قابل تعریف می شوند و هر کنشگر منافع خود را بر اساس نظام هویتی خود جستجو می کند. باید گفت هویتها اساس منافع اند و کارگزاران مجموعه منافعی مستقل از بستر جامعه را دارا نیستند که آنها را پیگیري کنند. در عوض، در یک فرایند از موقعیت هاي تدافعی به دفاع از منافع خود می پردازند
.(Wendt, 1992: 398) براساس هویت جمعی که مهمترین نوع هویت در تحلیل روابط کنشگران بین المللی و بویژه دولت هاست، چهار دسته از منافع شکل می گیرد:
الف- امنیت مادي5 (سرزمین و ساختار حکمرانی) ((mitzen , 2004: 1)؛
ب- امنیت هستی شناختی6 که موجد میل به هویت هاي اجتماعی باثبات است (یعنی کنشگران تمایل به حفظ هویت خود دارند)؛
ج- شناسایی7 به عنوان کنشگر از سوي دیگر کنشگران به شکلی وراي بقا از طریق استفاده از زور عریان؛
د- توسعه به معناي تامین خواست هاي انسانی براي زندگی بهتر که دولت ها در سطح جمعی مسؤول آن شناخته می شوند .(Wendt, 1994: 385)
کنشگران براساس نظام معنایی خود به ساختار مادي نگاه می کنند و به آن واقعیت می بخشند، در حالی که این ساختار مادي بدون ایده هاي کنشگران واقعیتی ندارد و از ارزش ساقط است. بنابراین، ساختار مادي نیز در ارتباط تنگاتنگ با ساختار معنایی
(یعنی هویت و انگاره ها) و ساختار منافع قرار دارد.
آنچه در این توضیح کوتاه از نظریه سازه انگاري آمد، بیانگر این است که سازه انگاري به دیالکتیک پایاپاي ساختار معنایی با ساختارهاي غیر معنایی مانند منافع و ساختار مادي معتقد است. مفاهیم معنایی مانند روحی در کالبد ساختار مادي و منافع یک کنشگر هستند که در جمع با آنها به یک سازه کلان معنا می بخشند؛ سازه اي که داراي ابدیت و ازلیت نبوده، مرتب از جامه اي در آمده و به جامه دیگري می رود و دچار تغییر و تحولات گسترده اي می شود.
سیالیت، تحول، دگرگونی و تعامل نگاه ترکیبی به ساختارهاي مادي و معنایی و منافع از خصایص بنیادي رویکرد سازه انگاري است. براساس همین دیدگاه، نگارنده در صدد تحلیل مسأله سیاست یکجانبه گرایی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه است تا بتواند به پرسش مطرح شده پاسخ دهد.
ساختار مادي و منافع در منطقه خاورمیانه چنانکه ذکر شد، در رویکرد سازه انگاري هم به جنبه هاي مادي و هم به جنبه هاي معنایی توجه میشود. بنابراین، ابتدا به اهمیت مادي و منفعتی خاورمیانه براي ایالات متحده می پردازیم تا زمینه براي تبیین عوامل معنایی نیز فراهم گردد:
عوامل و عناصر جغرافیایی و به طور خاص مناطق جغرافیایی در رویدادها و فرایندهاي سیاسی نقش دارند و موضوع قدرت را به عنوان شالوده علم سیاست تحت تاثیر قرار می دهند. یکی از مناطق جغرافیایی، منطقه راهبردي خاورمیانه است که نقش بسزایی در رویدادهاي جهان ایفا کرده و می کند. در این میان، خاورمیانه به سبب داشتن منابع انرژي، از جمله نفت اهمیت بسیار زیادي در جهان دارد. در جهان امروز هیچ فعالیتی بدون صرف انرژي انجام نمی گیرد. هر حرکتی نیاز به انرژي دارد. از اواخر قرن هجدهم تا زمان جنگ اول بین المللی مصرف زغال سنگ رو به کاهش نهاد و مصرف نفت مورد توجه قرار گرفت. این تغییر و تحول به خاطر تهی شدن منابع انرژي نبود، بلکه قابلیت انرژي دهی بیشتر نفت، سهولت حمل و نقل، ایمنی، آلودگی کمتر محیط، نداشتن پسماند، مصرف در صنایع گوناگون و داشتن مشتقات بسیار زیاد نسبت به سایر منابع انرژي بود. بدین لحاظ، از جنگ جهانی دوم نفت ارزش استراتژیک پیدا کرد. نفت در یکصد سال اخیر در علم سیاست و کاربرد قدرت، کانون توجهات جهانی بوده و اهمیت آن با گذشت زمان افزونتر شده است.
سرنوشت نفت در واقع تاریخ یک قرن جهان است.
نفت مهمترین کالاي استراتژیک است که از بدو پیدایی و بویژه در نیمه دوم قرن بیستم، هرگز نه تنها از تاریخ جدا نبوده، بلکه توانسته است به تاریخ شکل دهد و در چگونگی تفکر، زیست، فعالیت، جنگ و سرنوشت ملت ها نقش حیاتی داشته باشد؛ بطوري که یرگین مؤلف کتاب: تاریخ جهانی نفت، انسان امروز را انسان هیدروکربن نامیده است. نفت یعنی مبارزه و جنگ براي کسب ثروت و قدرت جهانی (یرگین، .(6 :1374
امروزه نفت به عنوان با ارزش ترین منبع انرژي در سده بیست و یکم، جایگاه ویژه اي به دست آورده است. توانایی براي ادامه بقاي بشر به تولید و مصرف نفت بستگی تام دارد. به همین جهت، با توجه به گوناگونی مراکز عمده جغرافیایی مصرف نسبت به مراکز جغرافیایی تولید، پدیده وابستگی مطرح می گردد .(Maugeri, 2006: 146) در تقسیم بندي منابع خام، نفت در ردیف منابع معدنی استراتژیک قرار می گیرد. امروزه از مواد خام به عنوان ابزار اعمال فشار در سیاست استفاده می شود.
این گفته کلمانسو در جنگ جهانی اول که گفته بود: »هر قطره نفت ارزش یک قطره خون سرباز ما را دارد.« تأکیدي بر این مدعا است .(Klare, 2004: 13)
در همین راستا، کشورهاي قدرتمندي، نظیر انگلیس، فرانسه و آمریکا با به کار گیري دیپلماسی نفت همواره درصدد نفوذ و کنترل بر منابع نفت خیز بوده اند و این نمونه از سیاستها، زمینه تعارضات و تنشهاي مربوط به نفت را در جنگ دوم جهانی و
پس از آن به وجود آورده است ((21به نظر دانتان نفت یعنی تاریخ دنیاي معاصر، زیرا نفت است که سیاست هاي قرن بیستم را رقم زده و به شیوه بنیادین زندگی ما را دگرگون کرده است.
بنابراین، به نظر می رسد ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده و وارد کننده نفت خام جهان و به عنوان بزرگترین اقتصاد ملی جهان چشم طمع به این منطقه دوخته و این منطقه را شاهرگ حیاتی خود دانسته است و با قدرت نظامی خود، تاثیر گذارترین قدرت فرامنطقه اي در خاورمیانه محسوب شده و با سیاست هاي مختلف خود در این منطقه مهم و استراتژیک، این منطقه را مرکز ثقل استراتژي هاي خود دانسته است و راهبردهاي مهمی را در این منطقه دنبال می کند. امروز کمتر کالاي و محصولی را میتوان یافت که نفت به صورت یک عنصر اساسی در تولید آن- چه به شکل مستقیم و چه به شکل وابسته- نقش نداشته باشد. تمدن فعلی بدون نفت غیر قابل تصور است. جایگزین کردن انرژيهاي دیگر به جاي آن واقعا تا چند دهه دیگر غیر ممکن است (ثقفی عامري، .(27 :1370
وابستگی اقتصاد جهانی و بویژه کشورهاي صنعتی و پیشرفته جهان به منابع انرژي خاورمیانه به حدي است که از 1040 میلیارد بشکه ذخایر شناخته شده نفتی در جهان 684/4 میلیارد بشکه ذخایر نفتی در حوزه خاورمیانه نهفته است که این رقم حدود دو سوم کل ذخایر شناخته شده نفت جهان را شامل میشود .(Bramley, 2005: 88) همچنین، خاورمیانه علاوه بر نفت داراي ذخایر عظیم گاز طبیعی است؛ به طوري که 33 درصد ذخایر گاز طبیعی جهان را در دسترس دارد که تنها فدراسیون روسیه %40 از ذخایر گاز جهان را داراست. این امر عامل دیگري بر اهمیت منطقه است (گروه خبرگزاري شانا، .(1385 بدین جهت، منطقه خاور میانه یکی از مهمترین قطب هاي تامین نفت و گاز دنیا در نیمه دوم قرن بیستم بوده است که در نیمه اول قرن بیست و یکم با کاهش دخایر نفتی سایر نقاط جهان بر موقعیت و جایگاه راهبردي و ژئواکونومیک این منطقه افزوده خواهد شد و اگر این کشورها از دسترسی به منابع انرژي این منطقه محروم شوند، نتیجه اش احتمالا ورشکستگی و به دردسر افتادن اقتصاد جهانی است؛ به طوري که ایالات متحده آمریکا حدود23 درصد نفت مصرفی خود را از خاورمیانه تامین می کند. به همین جهت، نفت این منطقه عاملی براي کسب قدرت و اعتبار کشورهاي دارنده آن و کشورهایی که بر ذخایر نفتی جهان کنترل دارند، محسوب می شود.
امروز با توجه به ارزش نفت براي کشورهاي صنعتی، روابط بین الملل را نیازهاي نفتی مشخص میکند. به عبارت دیگر، مکانیزم روابط بین الملل را نفت جهت می دهد. به گفته ریچارد نیکسون: نفت خون صنعت مدرن و یک کالاي استراتژیک است و خاورمیانه قلبی است که این خون را مانند تلمبه به گردش می اندازد و راههاي دریاي خلیج فارس در خاورمیانه، شریان هایی هستند که این خون حیاتی از آنجا میگذرد (حایک، .(173 :1384 اما با در نظر گرفتن این واقعیت که تا سال 2020 تقاضاي جهانی انرژي تقریبا 50 درصد افزایش می یابد، خلیج فارس باید تولیدات نفت خویش را به حدود 80 درصد برساند .(Umbach, 2000: 121) این موضوع تنها زمانی امکان پذیر است که سرمایه گذاري کافی خارجی صورت بگیرد، تحریمهاي کشورهاي منطقه کنار گذاشته شوند و کل منطقه ثبات سیاسی پایداري داشته باشد. جهانی سازي کموی سازي بازار نفت، کشورهاي تولید کننده نفت را به حداقل سازي ظرفیت هاي اضافی خویش براي رقابت با دیگران وادار می نماید. همچنین، بیشتر کشورهاي صادرکننده نفت به استثناي عربستان سعودي، به اندازه کافی ظرفیتهاي آزاد تولید ندارند. هیچ کشور دیگري امکان تولید اضافی 1/5-1 میلیون بشکه در روز براي جبران کمبود عرضه نفت در مقیاس جهانی را ندارد.
با توجه به اینکه منابع نفت خام در خاورمیانه که جزو مناطق بی ثبات سیاسی محسوب می شود، تمرکز یافته است، لذا شایسته است که تأثیرات ژئوپلتیک و اقتصادي تقاضاي شدید جهانی مورد توجه بیشتري قرار گیرد.
ایالات متحده و مسأله نفت خاورمیانه
در ارتباط با ایالات متحده آمریکا، مطالعه و بررسی سیاست خارجی این کشور در هشتاد سال گذشته نشان داده است که نگرانی اساسی و همیشگی و درگیري هاي آن کشور، ژئوپلیتیک نفت بوده است.
منظور از ژئوپلیتیک نفت این است که نفت اساس و انگیزه اساسی دولت این کشور در بسیاري از اقدامات و سیاست هاي آن بوده است(گلستانی، .(133 :1386
عوامل عدیده اي از قبیل تعداد فوق العاده زیاد اتومبیل در جامعه آمریکا و در نتیجه مصرف بالاي نفت در اقتصاد آن کشور، وابستگی روز افزون ایالات متحده به واردات نفت از خارج، به خصوص حوزه نفت اوپک، حجم بی سابقه واردات نفت از خلیج فارس، احتمال بروز بحران در نتیجه بالا رفتن قیمت نفت و علاقه شدید شرکت هاي نفتی آمریکایی براي دستیابی به ذخایر پرسود و استثنایی این منطقه، در مجموع فشار قابل ملاحظه اي را در جهت اتخاذ سیاست خارجی متناسب و سازگار با منافع ملی، بر آمریکا وارد می آورد.