بخشی از مقاله
آزادی در اندیشه امام خمینی(ره(
عبد الوهاب فراتی
الف ـ روایت امام خمینی از مسئله آزادی در غرب
ب ـ نقد امام خمینی بر مسئله آزادی در ایران دوره پهلوی
ج ـ امام خمینی و مفهوم آزادی
د ـ امام خمینی و ارزش آزادی
هـ ـ امام خمینی و انواع آزادی
1. امروزه آزادی در كنار مفاهیمی مانند جامعه مدنی و دموكراسی و نیز نحوه تعامل آن ها با دین, به مهم ترین سؤال و مشغله موجود در حوزه اندیشه سیاسی این مرز و بوم مبدل شده اند. بی تردید, آزادی در مفهوم امروزینش, مفهوم جدیدی است كه سابقه ای در تاریخ اندیشه دینی ندارد; به دیگر سخن, ما نمی توانیم برای تحلیل چنین واژه ای از واژگان اختیار و یا حرّیت استفاده كنیم. آزادی فلسفی تحت عنوان اختیار و تفویض در
مقابل جبر, از مباحث دیرین كلام و فلسفه اسلامی است. آزادی عرفانی كه رهایی از تعلقات دنیوی است نیز در اندیشه عرفانی مسلمانان, سابقه ای طولانی دارد و بیش تر با عنوان حریت و آزادی مورد توجه قرار می گیرد. آزادی حقوقی با عنوان حرّ در مقابل عبد نیز گرچه در فرهنگ اسلامی, جایگاه اصیلی ندارد, اما با توجه به وجود (عبید) و (اماء( در عصر تشریع, مباحث متعددی را در آثار فقهی به خود اختصاص داده است.
البته ممكن است كسی در تحلیل مفهوم آزادی, آن را مبتنی و یا حتی متأخر از اختیار قرار دهد و با انجام اصلاحاتی, روایتی اسلامی از آن, ارائه كند, لكن نمی توان بین آزادی در مفهوم فلسفی آن و آزادی در مفهوم مدرن و تجویزی اش, تلازمی منطقی برقرار كرد. بوده اند عالمانی كه با قبول مبنای فلسفی جبر و یا شبهه جبر, از جهت سیاسی, آزادی خواه شده اند (نظیر مرحوم آخوند خراسانی در نهضت مشروطیت) و یا این كه با نفی چنین مبنایی و طرفداری از اختیار تكوینی آدمی, این گونه آزادی های اجتماعی و سیاسی را موجب هدم دین دانسته اند(نظر شیخ فضل الله نوری(
2. دیدگاه امام خمینی در باب آزادی در واقع بازتابی از روایت ایشان از واقعیت و نه مفهوم آزادی در مغرب زمین و نیز واكنشی در قبال وارداتی بودن این پدیده در ایران است. به عقیده امام, آزادی به مفهوم امروزین, مفهومی جدید دارد كه از دوران مشروطه به این سو وارد كشورمان شده و صبغه بومی و اسلامی ندارد. این كه آزادی در غرب چه تعاریفی دارد و در چه مفهومی به كار می رود, اجزا و عناصر تشكیل دهنده آزادی در دستگاه فلسفی غرب چیست? سؤال هایی است كه ایشان دغدغه پاسخ گفتن به آن ها را نداشته است آن چه امام خمینی را وا می داشت تا به نقد آزادی بپردازد ورود برخی از نمادهای فسادانگیز آزادی به ایرانی بود كه خود در ذیل مستبدترین دولت, توان نفس كشیدن نداشت. نمادی از آزادی كه نه با هویت ایرانی سازگاری داشت و نه هم با هنجارهای دینی تطابق می كرد. از این رو, امام خمینی با كشاندن این پدیده به حوزه بایدها و نبایدهای اخلاقی و دینی, تلاش نمود تا در چهارچوب شریعت به آزادی مفهومی جدید بخشد و از معایب وارداتی آن جلوگیری نماید.
الف ـ روایت امام خمینی از مسئله آزادی در غرب
نگاه منتقدانه امام خمینی به آزادی در غرب مبتنی بر سه جزء است:
اوّلاً: آزادی در غرب "مخالف سنن انسانی" و "مخالف با اخلاق" است و در حصار محدود كننده قواعد و قوانین قرار نمی گیرد. [1]
ثانیاً: اگر چیزی به نام آزادی هم وجود داشته باشد, صورتی صرف است و عینیتی ندارد, چرا كه نفی آزادی در هر دو شعبه مدرنیسم "ماركسیسم و لیبرالیسم" در قالب های دیكتاتوری حزب كمونیست و استبداد نژاد پرستانه اكثریت وجود دارد, به گفته امام خمینی: "همان هایی كه ادعای كمونیستی و كذا می كنند خود آن ها از همه قلدرتر و از همه دیكتاتورترند و ملت هایشان را به بند كشیده اند, آزادی در آن ممالك نیست برای كسی. همان طوری كه در ممالك غربی هم آزادی نیست. اگر آزادی باشد این سیاه های بیچاره, چه كرده اند كه این طور تحت فشارند."> [2]
ثالثاً: این به مفهوم نادیده گرفتن عناصر یا مصادیق مفید آزادی در غرب نیست, آزادی بیان, آزادی انتخاب و آزادی قلم از محسنات آزادی در آن دیار است, كه سوگمندانه اجزای نامطلوب دیگر آن به كشورمان وارد شده است. "غرب به ما چیزی نمی دهد كه مفید باشد, دارد چیزِ مفید اما به ما نمی دهد, صادر نمی كند, آنی كه به ما صدر می كند آن چیزهایی است كه مملكت های ما را به تباهی می كشند. [3] این طور نیست كه همین آزادی كه در ایران در زمان پدر و پسر وارد كردند, این آزادی باشد كه در غرب هست. یا این دموكراسی كه ادعا می كنند
و در ایران هم تعقیب می كنند… آزادی كه برای ایران و برای ممالك شرقی آن ها تحویل داده اند, عبارت از آزادی در اموری است كه موجب تباهی ملت ما و جوان های ما شده است."> [4]
ب ـ نقد امام خمینی بر مسئله آزادی در ایران دوره پهلوی
ب 1 . ویژگی بارز آزادی در ایران عصر پهلوی "وارداتی" یا "استعماری" بودن آن است. این نوع از آزادی كه رسماً از دوره رضاشاه وارد ایران شد در واقع تجزیه آن كلّیتی از آزادی بود كه در مغرب زمین جریان داشت. به تعبیر امام: "نه مردها آزاد بودند در زمان ایشان, نه زن ها و نه مطبوعات و نه رادیو و نه هیچی, آزادی در كار نبود, اسم, صحبتش و تبلیغاتش زیاد بود. آن آزادی هم كه آن ها می خواستند برای مملكت ما آن آزادی است كه هم جوان های پسر ما را و هم جوان های دختر ما را به تباهی می كشد. آن آزادی را آن ها می خواهند كه من از این تعبیر می كنم به آزادی وارداتی, آزادی استعماری یعنی یك آزادی كه در ممالكی كه می خواهند وابسته به غیر باشد, این آزادی ها را سوغات می آوردند… آن طوری كه می گفتند از تهران تا آخر شمیران صدها محل فساد به بدترین فسادها [بود] این ها آزاد اما قلم نه, بیان هم نه, آن آزادی كه آن ها می گفتند… این معنا بود كه مشروب فروشی بیش تر از كتاب فروشی باشد و مراكز فحشا بیش تر از مراكز علم باشد."> [5]
ب 2. هر چند نمادهایی از آزادی نیز پیش از به قدرت رسیدن خاندان پهلوی, در قانون اساسی مشروطه منعكس گردید, لكن هیچ گاه به آن ها عمل نشد و در پروسه مدرنیزه كردن ایران به نمادهای دیگری از آزادی بها داده شد كه به تعبیر حضرت امام ریشه در فرهنگ اسلامی ایران نداشت: "ما حرفمان این است كه به قانون اساسی عمل بكنید, مطبوعات آزادند, قلم آزاد است, بگذارید بنویسند مطالب را اگر دین دارید به دین عمل كنید. اگر چنان چه دین را ارتجاعی می دانید به قانون اساسی عمل كنید. [6] قانون اساسی مطبوعات را آزاد كرده است شما آزاد نمی كنید [7] قدرت آزادی دادن ندارید, الخائن خائف."> [8]
ج ـ امام خمینی و مفهوم آزادی
ج 1. آزادی فلسفی: در اندیشه كلامی و سیاسی امام خمینی آزادی به دو معنا به كار رفته است: آزادی فلسفی یا توصیفی. به بیان دیگر, اختیار (FreeـWill) و آزادی حقوقی یا تجویزی (Om Freed) آزادی فلسفی در نظر امام, مبتنی بر تحلیلی است كه ایشان در كتاب "طلب و اراده" درباره ماهیت انسان مطرح نموده اند. مهم ترین موضوعی كه در تحلیل ماهیت انسان در بین متكلمین اسلامی رواج دارد مجبور بودن یا مختار بودن آدمی است. دیدگاه امام در این باره, همان تفسیر معروف امامیه از
جمله مشهور "بل الامر بین الامرین" است كه در آن انسان در جایگاهی بین جبر و اختیار قرار دارد. در واقع ایشان نظر اشاعره مبنی بر مجبور بودن آدمی را "پایمال كننده حق آفریدگان" و نظر معتزله مبنی بر تفویض را "شرك به خدا" می داند. "در تمام هستی و دار تحقق, فاعل مستقلی به جز خدا نیست و دیگر موجودات همان گونه كه در اصل وجود مستقل نیستند بلكه ربط ِمحض اند و وجودشان عین فقر و تعلق است و ربط و احتیاج صرفند, صفات و آثار و افعالشان نیز استقلالی نیست. صفاتی دارند و
دارای آثاری هستند و كارهایی انجام می دهند ولی در هیچ یك از این ها استقلال ندارد… آیه مباركه: "وما تشاؤون الا ان یشاء الله…" می فرماید شما نخواهید خواست مگر آن كه خدا بخواهد كه در عین حالی كه مشیت را برای خلق اثبات می فرماید وابستگی آن را به مشیت الهی بیان می كند, نه این كه بخواهد بگوید كه دو چیز دارای تأثیر باشند: مشیت خلق و مشیت خالق و یا این كه به طور اشتراك مؤثر باشند, بلكه به گونه ای است كه مشیت [انسان] ممكن ظهور مشیت خدا و عین ربط و تعلق به مشیت خداست."> [9]
ج 2. آزادی حقوقی یا تجویزی: در حالی كه آزادی فلسفی به بحث از وجود اراده و اختیار در نهاد آدمی مربوط می شود و بحث درباره "وجود و عدم" است; آزادی حقوقی به تجویز آزاد گذاشتن انسان در تصمیم گیری و كنش می پردازد و بحثی درباره "باید و نباید" است. [10] پیش از آن كه به بررسی دیدگاه امام خمینی درباره آزادی تجویزی بپردازیم بیان دو نكته ضرورت دارد: اول این كه ابهام و تنوع تعاریف آزادی كه به قول "آیزایا برلین" به دویست تعریف می رسد [11] می تواند دیدگاه های اشخاص را با ابهام مواجه سازند. دوم این كه حضرت امام درباره این نوع از آزادی, بحث منسجم و یك دستی ارائه ننموده است. از این رو نباید از ایشان, توقع ارائه تعریفی جامع و مانع داشت. با این همه با عنایت به سؤال های خبرنگاران خارجی به ویژه سؤال های "اوریانا فالاچی", خبرنگار معروف ایتالیایی,
می توانیم تعریف امام از آزادی را نقل كنیم. امام خمینی در پاسخ نامبرده كه از ایشان خواستار ارائه یك تعریف ساده از آزادی می شود می فرماید: "آزادی یك مسئله ای نیست كه تعریف داشته باشد. مردم عقیده شان آزاد است, كسی الزامشان نمی كند كه شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید, كسی الزام به شما نمی كند كه حتماً باید این راه را بروید كسی الزام به شما نمی كند كه باید این را انتخاب كنی, كسی الزامتان نمی كند كه در كجا مسكن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را
انتخاب كنی. آزادی یك چیز واضحی است."> [12] این تعریف با تعریف "روسو" از آزادی كه "آزادی را حكومت برخود می داند." نزدیك است. تعریف جان لاك نیز شبیه به تعریف فوق است, وی آزادی را قدرتی می داند كه انسان برای انجام دادن یا احتراز از عملی خاص از آن برخوردار است, به نظر می رسد تعریف فوق تنها به تبیین معنای لغوی آزادی پرداخته است و از قیود آزادی سیاسی و اجتماعی ذكری به میان نیاورده است. در حقیقت تعریف ساده فوق, همان تعریفی است كه حضرت امام در آزادی فلسفی "ان شاء فعل و ان شاء ترك" ارائه نمود. لكن با توجه به این كه ایشان در مصاحبه های دیگری, تعریف فوق را تكمیل و قیود و حدود سیاسی و اجتماعی متنوعی
برای آن مطرح كرده است, هم چون كانت كه معتقد بود "آزادی, استقلال از هر چیز است سوای قانون اخلاق" و یا ارسطو كه می گفت: "آزادی یعنی قبول قوانین دولت های مختلفی كه به تناوب حكومت می كنند." آزادی را به حوزه ای از عدم مداخله ها گسترش می دهد كه دو مرز دارد: اول عدم اخلال به مبانی دینی و دوم عدم اخلال به دولت و نهادهای مدنی. [13] "معنای آزادی این نیست كه كسی بخواهد توطئه كند یا حرف هایی را بزند كه شكست ملت است, شكست نهضت است. این آزادی
نیست. در چارچوب این نهضت انقلاب اسلامی همه مردم آزاد هستند. كسانی كه حرف دارند حرف هایشان را می زنند حتی هر فرقه ای هم كه باشند. اما اگر بخواهند توطئه كنند و بخواهند اسلام را بشكنند, بخواهند نهادهایی را كه الآن مشغول فعالیت اسلامی هستند این ها را بشكنند همچو چیزی نمی شود."> [14] بدیهی است كه تعریف اخیر امام از آزادی قابل توسعه و تضییق است. در واقع مفاهیمی هم چون توطئه, شكست نهضت و نهادهای مدنی, تفسیرها و قرائت های مختلفی به خود می گیرند كه باید با جست وجو در سیره عملی و بیانات تفصیلی ایشان, به دیدگاه امام خمینی نزدیك گردید.
د ـ امام خمینی و ارزش آزادی
به عقیده امام خمینی آزادی "حق اولیه بشر" است كه در همان آغاز خلقت به او عطا شده است. آزادی كه همواره امام از آن به "نعمت بزرگ الهی", "هدیه آسمانی" و "امانت الهی" یاد می كند "امتیاز" به حساب نمی آید تا دولتی آن را اعطا و یا احیاناً پس بگیرد. آزادی حقی است همانند حق حیات كه آدمی قبل از تشكیل جامعه و دولت از آن برخوردار است و دولت نیز موظف به پاسداری از حریم آن است. "مملكت ما امروز قیام كرده است و این قیام, قیامی است كه همه موظفیم دنبالش برویم… منطقی است كه بشر باید دنبالش كند. این ها دارند حقوق اولیه بشریت را مطالبه می كنند, حق اولیه بشر است كه من می خواهم آزاد باشم, من می خواهم حرفم آزاد باشد.
[15] این چه وضعی است كه در ایران هست? این چه آزادی است كه اعطا فرموده اند آزادی را? مگر آزادی اعطا شدنی است? خود این كلمه جرم است, كلمه این كه اعطا كردیم آزادی را, جرم است. آزادی مال مردم است… آزادی را؟ مگر آزادى اعط شدنى است؟ خود این كلمه جرم است,كلمه این كه اعطا كردیم آزادى را, جرم استز آزادى مال مردم است... آزادىاعطایی كه آزادی حقیقتاً نیست." [16]
نكته مهم آن است كه امام خمینی با استناد به حقوق بشر اذعان می دارد: حقوق بشر می گوید كه همه افراد یك ملت آزادند در این كه عقایدشان را بگویند, [17] این كه "این ملت و هر ملتی حق دارد خودش تعیین كند سرنوشت خودش را, این از حقوق بشر است كه در اعلامیه حقوق بشر هم" آمده است. [18]
هـ ـ امام خمینی و انواع آزادی
هـ 1. آزادی اجتماعی: هم چنان كه قبلاً گفته شد آزادی تجویزی نزد امام خمینی به حوزه ای از عدم مداخله ها تعلق دارد كه دارای مرز و حدودی است. اما این كه كلیت و اجزای این حدود چگونه تعیین می شود? نیازمند مراجعه به سخنان و آثار ایشان است.
1. آزادی بیان و عقیده: یكی از مهم ترین موارد در آزادی های سیاسی و اجتماعی, آزادی ِسیاسی و بیان و احیاناً نشر آن است. چرا كه آزادی های ماقبل بیان, مانند آزادی تفكر و اندیشیدن, در برخی از موارد غیر اختیاری است و از سوی دیگر امكان اطلاع یافتن و جلوگیری كردن از آن هم وجود ندارد, مادام كه به صورت بیان یا نوشتار در جامعه پخش نگردد. در اندیشه سیاسی امام خمینی, "اظهار عقیده و آزادی بیان" برای كلیه افراد, گروه ها و احزاب سیاسی مجاز است و این تجویز اختصاصی به
طرفداران نظام اسلامی ندارد. در سخنی از ایشان, در جمهوری اسلامی, اقلیت های مذهبی و حتی كمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند. [19] آن چه كه حدود و ثغور چنین نمادی از آزادی را معین می كند همان "به خطر نیفتادن مصالح ملت" است. امام در پاسخ به این سؤال كه: در مورد آزادی بیان و عقیده, شما چه حدودی را در نظر دارید? آیا فكر می كنید باید محدودیت هایی قائل شد یا نه? فرمود: "اگر چنان چه مضرّ به حال ملت نباشد, بیان همه چیز آزاد است, چیزهایی آزاد نیست كه مضرّ ِبه حال ملت ما باشد."> [20] و در جایی در پاسخ به این پرسش كه آیا فكر می كنید كه گروه های چپ و ماركسیست آزادی فعالیت خواهند داشت?افزود: "اگر مضرِّ به حال ملت باشد جلوگیری می شود, اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد همه مردم آزادند مگر حزبی كه مخالف با مصلحت مملكت باشد."> [21]
هـ2. اقلیت های مذهبی: در اندیشه امام خمینی, اقلیت های مذهبی اعمّ از "زرتشتی, یهودی, نصاری و سنی"> [22], "برادران ایمانی ما هستند"> [23] و در "اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند."> [24], "حكومت اسلامی نیز موظف است از حقوق و امنیت آن ها حمایت كند."> [25] آنان جملگی ایرانی اند و همانند هر ایرانی دیگر از "حق تعیین وكیل, حق رأی, حق اظهار بیان و عقیده"> [26] برخوردارند.
هـ 3. آزادی زنان: به عقیده امام خمینی, اولاً: از نظر "حقوق انسانی, تفاوتی بین زن و مرد نیست, چرا كه هر دو انسان اند"> [27] از این رو, زن همانند مرد از حق آزادی برخوردار است; ثانیاً: از آن جا كه "عنایت اسلام نسبت به زن بیش تر از مرد است"> [28] زنان حقوق گسترده تری دارند. "حق تحصیل, حق كار, حق مالكیت, حق رأی دادن, حق رأی گرفتن, حق انتخاب كردن و حق انتخاب شدن"> [29] از جمله حقوق مسلمی است كه برای زنان ثابت است; ثالثاً: آزادی زن تنها در جایی محدود می گردد كه "زن به ملعبه مردان"> [30] مبدل گردد و حرام و مفسده در جامعه گسترش یابد. "اسلام با آزادی زن نه تنها موافق است بلكه خود پایه گذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است."> [31]
هـ 4. آزادی مطبوعات: امام معتقد بود مطبوعات می توانند با طرح نظرات افراد و گروه ها, به تقویب نظام همت گمارند, چرا كه "امور سیاسی بی مباحثه به مقصد نمی رسد". [32] لسان مطبوعات باید "لسان نصیحت"> [33], "لسان انتقاد" باشد. مرز آزادی مطبوعات "تضعیف جمهوری اسلامی", "توطئه علیه انقلاب" و "انتقام"> [34] است. "آزادی قلم و آزادی بیان معنایش این نیست كه كسی بر ضد مصلحت كشور قلمش آزاد است كه بنویسد. برخلاف انقلابی كه مردم خون پایش داده اند, بنویسد. همچو آزادی صحیح نیست, قلم آزاد است كه مسائل را بنویسد لكن نه این كه توطئه برضد انقلاب بكند… ما برای مطبوعاتی احترام قائل هستیم كه بفهمد آزادی بیان و آزادی قلم یعنی چه."> [35]
هـ 5. انتخابات: چنان كه قبلاً اشاره شد امام خمینی انتخاب كردن و یا انتخاب شدن را از حقوق اولیه انسان می داند. از این رو, آدمی آزاد است تا در "محیطی آزاد" و "بدون هیچ گونه فشار, زور, تهدید و تطمیع"> [36] در انتخابات شركت جوید. "همان طور كه بارها گفته ام مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند و هیچ
فرد و یا گروه و دسته ای, حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارد. جامعه اسلامی ایران كه با درایت و رشد سیاسی خود جمهوری اسلامی و ارزش های والای آن و حاكمیت قوانین خدا را پذیرفته اند و به این بیعت و این پیمان بزرگ وفادار مانده اند, مسلم قدرت تشخیص و انتخاب كاندیدای اصلح را دارند. البته مشورت در كارها از دستورات اسلامی است."> [37]
از این رو حكومت آرمانی امام خمینی, حكومتی است كه اولاً: ماهیتاً مانع آزادی های مدنی مردم نباشد; "نفی سلطنت" و ثانیاً: به چنین آزادی هایی, در چهارچوب حقوق بشر و شریعت اسلام احترام گذارد و از آن ها محافظت نماید"جمهوری اسلامی".
2. آزادی فردی یا حریم خصوصی (Individual Space): فرمان هشت ماده ای امام خمینی كه در مورخه61/9/24 خطاب به قوه قضائیه و تمام ارگان های اجرایی در مورد اسلامی شدن قوانین و عملكرد ها, صادر شد, در واقع منشور آزادی های انسان در حریم شخصی است. ایشان در این فرمان با تأكید بر این كه "حال فعلی اشخاص با غمض عین از بعضی لغزش هایی كه در رژیم سابق داشته اند" فرمود: "ـ هیچ كس حق ندارد كسی را بدون حكم قاضی كه از روی موازین شرعیه باید باشد توقیف كند یا احضار نماید. هر چند مدت توقیف كم باشد. توقیف یا احضار به عنف جرم است و موجب تعزیر شرعی است.
ـ هیچ كس حق ندارد در مال ِكسی چه منقول و چه غیرمنقول و در مورد حق كسی دخل و تصرف كند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حكم حاكم شرع, آن هم پس از بررسی دقیق ثبوت حكم از نظر شرعی.
ـ هیچ كس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل كار شخصی كسی بدون اذن صاحب آن ها وارد شود یا كسی را جلب كند یا به نام كشف جرم یا ارتكاب گناه تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیرانسانی ـ اسلامی مرتكب شود, یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام كشف جرم یا كشف مركز گناه
گوش كند و یا برای كشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد, شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسراری كه از غیر به او رسیده
ولو برای یك نفر فاش كند. تمام این ها جرم و گناه است و بعضی از آن ها چون اشاعه فحشا و گناهان از كبائر بسیار بزرگ است و مرتكبین هر یك از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آن ها موجب حد شرعی می باشد.">و در ادامه به محدوده این آزادی اشاره كرده و فرمودند: "آنچه ذكر شد و ممنوع اعلام شد, در غیر مواردی است كه در رابطه با توطئه ها و گروهك های مخالف اسلام و نظام جمهوری اسلامی است كه در خانه های امن و تیمی برای بر اندازی نظام جمهوری
اسلامی و ترور شخصیت های مجاهد و مردم بی گناه كوچه و بازار و برای نقشه های خراب كاری و افساد فی الارض اجتماع می كنند و محارب خدا و رسول می باشند, كه با آنان در هر نقطه كه باشند و هم چنین در جمیع ارگان های دولتی و دستگاه های قضائی و دانشگاه ها و دانشكده ها و دیگر مراكز با قاطعیت و شدت عمل ولی با احتیاط كامل باید عمل شود, لكن تحت ضوابط شرعیه و موافق دستور دادستان ها و دادگاه ها, چرا كه تعدی از حدود شرعیه حتی نسبت به آنان نیز جایز نیست, چنان چه مسامحه و سهل انگاری نیز نباید شود. و در عین حال مأمورین باید خارج از حدود مأموریت كه آن هم منحصر است به محدوده سركوبی آنان حسب ضوابط مقرره و جهات
شرعیه, عملی انجام ندهند. و مؤكداً تذكر داده می شود كه اگر برای كشف خانه های تیمی و مراكز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل كار كسی وارد شدند و در آن جا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایرجهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد كردند حق ندارند آن را پیش دیگران افشا كنند, چرا كه اشاعه فحشا از بزرگ ترین گناهان كبیره است و هیچ كس حق ندارد هتك حرمت مسلمان و تعدی از ضوابط شرعیه نماید. فقط باید به وظیفه نهی از منكر به نحوی كه در اسلام مقرر است عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساكنان آن را ندارند و تعدی از حدود الهی ظلم است و
موجب تعزیز و گاهی تقاص می باشد. و اما كسانی كه معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است, در حكم مفسد فی الارض و مصداق ساعی در ارض برای فساد و هلاك حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آن چه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضائی معرفی كنند. و هم چنین هیچ یك از قضات حق ندارند ابتدائاً حكمی صادر نمایند كه به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محل های كار افراد وارد شوند كه نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئه های دیگر علیه نظام جمهوری اسلام, كه صادر كننده و اجرا كننده چنین حكمی مورد تعقیب قانونی و شرعی است."> [38]
امام خمینی در بحث ولایت فقیه نیز بین مسائل اجتماعی و حریم شخصی افراد تمایز قائل می شود و زندگی خصوصی افراد را مشمول گستره ولایت فقیه نمی داند. "در جنبه های مربوط به حكومت تمامی آن چه در اختیار رسول الله و امامان پس از او ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ بوده, در اختیار فقیه عادل است… ولی اگر برای پیامبر و امامان معصوم(ع) ولایتی نه از جهت حكومت ثابت بشود [این ولایت برای فقیه] ثابت نیست. پس اگر معتقد شویم كه معصوم ولایت بر طلاق همسر مرد یا فروش مال او یا گرفتن آن را دارد حتی اگر مصلحت عمومی هم چنین اقتضا نكرده باشد این ولایت برای فقیه ثابت نیست."> [39]
جایگاه آزادی در نظام سیاسی و تربیتی
تأملی در آرای دکتر بهشتی
شریف لکزایی
آیتالله دكتر سید محمد حسینی بهشتى در یكى از سخنرانىهاى بسیار مهم خود درباره آزادی به بحثى جامعه شناختى در باب حضور استبداد در جامعه و غیبت آزادى از جامعه اشاره مىكند. وى به این پرسش كه آیا با نفى استبداد و ساقط كردن فرد یا افراد مستبد مىتوان به آزادى دست یافت، پاسخ منفى مىدهد. یكى از دلایل بهشتى این است كه هیچ ملازمهاى میان نفى نظام و فضای استبدادی و براندازی فرد یا افراد مستبد و پیدایش، تحقق و نهادینه سازی آزادى متصور نیست؛ در یك جامعه استبدادزده، بركنار كردن فرد یا افراد مستبد و براندازی نظام سیاسی استبدادی، تنها یكى از شرایط تحقق آزادى است و نه تمام آن. آنچه مىبایست بر آن تأكید نمود و سعى در برقرار نمودن آن داشت این است كه وضعیت جامعه به گونهاى پیش برود كه خود به خود شرایط براى پیدایش و نهادینگى آزادى مهیا گردد.
در واقع آیتالله بهشتى بر این باور است كه استبداد بیش از آن كه تحمیل كردنى باشد، پذیرفتنى است. از این رو مىبایست شرایطى در پیش گرفته شود كه آزادى در جامعه به گونه واقعى تحقق یابد و استبداد رخت بربندد. از آنجا كه خود مردم سهم اساسى در ایجاد و بقاى استبداد ایفا مىكنند، مىبایست به براندازى آن نیز اقدام نمایند تا به تدریج روابط، فرهنگ، طرز تفكر و خلق و خوی استبدادى ریشه كن شود و جامعه براى رسیدن به آزادى واقعى آماده گردد.
بهشتى بهطور قطع سقوط نظام استبدادى را براى دست یابى به آزادى لازم مىداند و نه كافى. از این رو معتقد است: «روابط اجتماعى و تربیت روحى افراد باید به گونهاى درآید كه آزادى در جامعه بهطور طبیعى تحقق و فعلیت یابد، زیرا آزادى یك مفهوم انتزاعى نیست تا جامعه بدان نایل شود، بلكه واقعیتى است برون آمده از شرایط و واقعیتهاى زنده موجود جامعه.»
به رغم بحثهای بسیار مهمی كه در حوزه عمومی و به ویژه مسأله آزادی از آیتالله بهشتی به یادگار مانده است، متأسفانه برخلاف آثار، آرا و اندیشههای بزرگانی همانند آیت الله مطهری، که در طول سالهای پس از انقلاب به عنوان مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی مورد استفاده و تأكید قرار گرفته، آرا و اندیشه بهشتی كمتر مورد توجه و تأمل و مبنای عمل قرار گرفته و به نوعی از اندیشه ایشان غفلت شده است.
واقعیت این است که اندیشه دكتر بهشتی به خصوص درباره آزادی و نیز مسأله تربیت طی این سالها در محاق فرو رفته است. اگر بر این اندیشه نیز چونان سایر اندیشههای مطرح تأکید و به جامعه شناسانده میشد، شاید جامعه ما در برخورد با پدیدههای گوناگون فكری و علمی از وضعیت مطلوب و مناسبتری برخودار میبود و آزادی و تربیت به سمت نهادینه شدن میگرایید. این اشاره بدین معنا است که نه مسأله آزادی به گونه مطلوبی حل و نهادینه شده و نه الگوی تربیتی مناسبی در جامعه تأکید و ترویج شده است.
به باور نگارنده، محور و بنیان اندیشه آیت الله بهشتی، آزادی است و حتی شاید بتوان ایشان را اندیشمند آزادی به شمار آورد. وی در این زمینه میگوید: «بزرگ ترین شعار اسلام آزادی است. شاید من کم تر بحثی را داشته ام که روی آزادی و ارج آن در اسلام تکیه نکرده باشم. اسلام دین آزادگان و احرار است. از دید اسلام انسان تا آزاد نباشد انسان نمی ماند.»
پرسش و مدعا
صرف نظر از دلایل توجه اندک به مباحث دکتر بهشتی، از منظر بحث حاضر، آزادی را صرفاً نباید با توجه به کارکرد سیاسی آن مورد تحلیل و بررسی قرار داد، بلکه آزادی میتواند در بسیاری از امور و از جمله مسأله تربیت و برخورداری از شیوه و الگوی مطلوب تربیتی در جامعه تأثیر گذار باشد. اما آزادی مورد نظر ایشان، با تربیت چه نوع ارتباطی دارد؟ چه نقشی در تربیت ایفا میکند؟ و چگونه در جامعه تحقق مییابد؟
چنان که میدانیم از سوی اندیشمندان مسلمان كمتر بر روی این موضوع، یعنی تحقق و نهادینه ساختن آزادی و تأثیر آزادی بر مسأله تربیت و چگونگی ارتباط آزادی با تربیت، پژوهشی صورت گرفته است. در مقابل آیت الله بهشتی به خوبی به این هر دو بحث توجه داشته و مباحث مهمی را طرح کرده است. برای مثال وقتی ایشان میگوید جامعه باید به سمتی برود که آزادی در درون آن رشد کند، نهادینه شود و به لایههای بالایی، یعنی سیاست و تصمیم گیری سیاسی، برسد، هم به اهمیت آزادی، هم به چگونگی شکل گیری آزادی و هم به مسائل تربیتی در جامعه اشاره میکند. به باور بهشتی نظام سیاسی نمی تواند به مردم و جامعه آزادی بدهد یا آزادی را بر فرد و یا جامعه تحمیل کند، بلکه در نگاه ایشان، جامعه میباید بتواند آزادی را وارد نظام سیاسی کند. نكته محوری مباحث ایشان در زمینه رابطه آزادی و تربیت نیز در همین جا شكل میگیرد.
علاوه بر این آیتالله بهشتی معتقد است، ابهام در مفهوم آزادی باعث سرگردانی مردم و نیز سرگردانی حاکمان میشود. باید آشکار شود که آزادی چیست و قلمرو و نقاط مثبت و منفی آن کجا است. انسان وقتی میتواند قید و بند و اسارتی را احساس کند که نسبت به آن آگاهی و شناخت داشته باشد و بخواهد از قید و بند و اسارت رهایی یابد.
به هر حال نگاه به مسأله آزادی و تربیت، ناشی از یك مسأله ذهنی و مفهومی است كه خود نشان گر وجود بحران در جامعه ما است. پرسش ناشی از بحران این است كه چگونه میتوان شیوه تربیتی مطلوب و مناسبی را در جامعه ایجاد نمود؟ از سوی دیگر، آزادی و تربیت، چه نسبت و رابطهای با یكدیگر دارند و چگونه آزادی در مسأله تربیت تأثیر گذارده و نقش آفرینی میکند؟ پرسش در هر دو سطح، به وجود بحران در جامعه اشاره دارد. صرف طرح چنین پرسشی نیز نشان دهنده بحرانهای عمیق فكری و فلسفی، جامعهشناختی و روانشناختی در جامعه ما است كه در غیبت یك نظام فلسفی پویا و پایا رخ نموده است.
نوشته حاضر، ضمن طرح پرسشهای مذكور، به تأمل در آرای آیتالله دكتر سید محمد حسینی بهشتی میپردازد كه هم نگاه بنیادین و فیلسوفانه به مسائل مورد ابتلای جامعه داشته است و هم از نگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه غافل نبوده و هر سه سطح بحث را مورد توجه و نظر قرار داده است. از این رو در بحث آزادی ضمن اشاره به بنیادهای عمیق فلسفی و ارائه مفهومی پویا و كارآمد از آزادی، به بحث نهادینه شدن آزادی نیز رویكردی جامعهشناسانه دارد و توصیهها و تجویزهای جامعهشناسانه ارائه میكند. از سوی دیگر به بحثی اساسیتر از جامعه، یعنی روان آدمی نیز توجه دارد و سویههای روانشناسانه و تربیتی خاصی را كه ملهم از نظام تربیتی دینی و تجارب بشری است پیشنهاد مینماید.
مایلم خاطر نشان كنم كه نوشته حاضر وجود دو مشكل را، كه اندیشمند مورد بحث درباره آن مباحثی دارد، در جامعه مفروض میگیرد. با وجود این مفروض به سمتی حركت میكند كه پاسخها و راه حلهای اندیشمند را در اینباره جویا شود. جامعه ما هم در تحقق و نهادینه ساختن آزادی و هم در الگوی تربیتی دارای مشكل و بحران و دغدغه است. بهشتی، این مشكل و بحران را به درستی دریافته و در طی بحثهای خود در پی ارائه راه حل برای چنین بحران و پاسخ به چنین مشكلی بوده است.
مطابق برخی دیدگاهها، اگر اندیشه سیاسی پاسخ به بحرانهای یک جامعه تلقی شود، میتوان اندیشه یک اندیشمند را در راستای نظریه بحران مورد مطالعه و سنجش قرار داد و به دنبال پاسخهای هر متفکری نسبت به بحرانهای زمانه اش بود. مفروض روشی مقاله حاضر مبتنی بر نظریه بحران است و این که آیت الله بهشتی در پی پاسخ به بحران موجود در جامعه خود و حل آن بوده است. از این منظر باید گفت، كمتر متفكری را میتوان یافت كه بدون مسأله، بحران و دغدغه فكری باشد و اندیشه اش در راستای پاسخ به پرسشها و بحرانهای زمانه اش سامان نیافته باشد.
در این زمینه گرچه برخی از مباحث ایشان در قبل از پیروزی انقلاب و برخی نیز پس از پیروزی انقلاب بوده، اما مشكلات مفهومی و فلسفی در باب آزادی از یك سوی و مشكلات جامعهشناختی و روانشناختی از سوی دیگر به قوت خود باقی است. مشكلی كه در این یكصد سال اخیر و پس از نهضت ناتمام مشروطیت به وجود آمده است و به نوعی در یك مقطع میبایست به سمت حل شدن حرکت نماید.
طرح مشكل در دو مفهوم آزادی و تربیت، این مدعا را نیز به دنبال دارد كه مشكل هر یك به نوعی توسط دیگری حل میشود. به این معنا كه نهادینه شدن تربیت، به خصوص تربیت دینی، مبتنی بر الگوی مطلوبی از آزادی است و تحقق و نهادینه شدن آزادیهای اساسی و مشروع و قانونی در جامعه نیز مبتنی بر شیوه تربیتی مناسبی است كه در جامعه اتخاذ میشود. البته با اذعان به تأثیر اساسی و مهم آزادی. با عنایت به مباحث پیشگفته، بحث در سطوح تكمیلی پی گرفته میشود.
در اهمیت و مفهوم آزادی
اهمیت آزادی در اندیشه شهید بهشتی، كه به نوعی در مسأله تربیت نیز تأثیرگذار است، ناشی از نگرش ایشان به انسان است. اساسا دو نوع نگاه به انسان وجود دارد. نخست، نگاه قیم مآبانه، که معتقد است باید اندیشهها و ارزشهای دینی را به انسانها تحمیل و از این طریق آنها را هدایت کرد؛ دو دیگر، نگاهی که انسان را موجودی آزاد و انتخابگر میبیند که خود راه خویش را بر میگزیند. در این نگاه اخیر، آگاهی و خردورزی به انسانها مساعدت میکند که آنها خود دست به انتخاب زده و مسیر خود را برگزینند. دکتر بهشتی از این زاویه به انسان نگاه میکند و معتقد است که انسان ذاتا آزاد و تربیتپذیر است.
او در تعریف انسان، به آزادی و انتخاب گری او اشاره میکند و اهمیت و برتری انسان را در «توان» گزینش و انتخابگری و تسلط بر خود و محیط و جامعه خود میداند. میگوید: آزادى یعنی «تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش. امتیاز انسان بر همه موجودات دیگر عالم طبیعت این است كه مى تواند بر طبیعت مسلط باشد و شرایط طبیعى را بر وفق خواسته و نیاز خود دگرگون كند یا در برابر هجوم عوامل نامساعد طبیعى، سد و مانع به وجود آورد.» اگر این نشانه و خصلت از آدمی سلب شود، لاجرم دچار مسخ شخصیت و انسانیت میشود. اساسا انسان از آن رو انسان است که با توجه به توان و ظرفیت خدادادی وجودی خویش، آزاد باشد و خود گزینش کند. از این رو است که آدمی بر مبنای آزادی و انتخابگری مسؤول و پاسخگو شمرده میشود. در غیر این صورت نمیتوان انسان را موجودی پاسخگو به شمار آورد.
به گفته آیتالله بهشتی، آزادی، عبارت از توانایی انسان در ساختن سرنوشت فردی و جمعی خود است. این ساختن به گونه ای است که آدمی بر خود و جامعه خویش قدرت و سلطه مییابد. با این تعریف، گونه تربیت پذیری آدمی و تأثیر آزادی در تربیت به روشنی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. ایشان تصریح میکند که تعریف آزادی در زمانهای مختلف و در شرایط متفاوت یکسان نیست و با پیشرفت انسان و جامعه، تعریف از آزادی و فضاهای آن هم تغییر میکند. در واقع، شرایط خاص فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی باعث میشود که تعاریف ارائه شده از مفهوم آزادی، متفاوت و متمایز گردد.
برای مثال، در اندیشه سیاسی اسلام، در گذشته، آزادیهای سیاسی و اجتماعی به شیوه كنونی مطرح نبوده و آزادی، عموماٌ جنبه فردی داشته و عمدتاٌ آزادی درونی و معنوی عرفانی برجسته بوده است. اما در شرایط کنونی، تلقی متفاوت و گستردهتری از آزادی وجود دارد. بهشتی از یک سو بر این باور است كه انسان موجودی است که میتواند در ساختن خود مؤثر باشد، که این همان آزادی معنوی و درونی و نگرش تربیتی است و از سوی دیگر معتقد است آدمی میتواند در محیط زندگی و نظام اجتماعی و سیاسی خود نیز مؤثر باشد.
اساساً بر اساس آموزههای دینی انسان موظف به دخالت در حوزه عمومی است. در اندیشه بهشتى مردم در تمام امور حكومت سهیم اند و اساساً یكى از آموزههاى اساسى و مهم اسلام، توجه به امور دیگر مسلمانان است. حتى سكوت و عدم مشاركت در امور اجتماعى مسلمانان، عملى مذموم و ناپسند و در ردیف ترك مسلمانى ذكر شده است. بهشتى ضمن استناد به حدیث معروف رسول اكرم(ص) «هر كس كه صبح سر از خواب نوشین بردارد و در اندیشه همه مسلمانان نباشد، آن فرد
مسلمان نیست»، به احساس مسؤولیت یك مسلمان در رابطه با سایر مسلمانان و انسانها اشاره مى كند و مى گوید: «اگر یك انسان، یك حزب، یك تشكیلات، یك قشر، یك ملت و یك نژاد بخواهد به سعادت برسد، یعنى مسؤولیتهایى را كه به عهده دارد، انجام بدهد طبق جهان بینى اسلام باید به آزادى، به نجات و رستگارى و فلاح همه انسانها بپردازد.» به هر حال اهتمام به حوزه عمومی، كه در دنیای جدید نیز بسیار مورد توجه است از نظر دكتر بهشتی دور نمانده و به خوبی به آن پرداخته است.
همچنین ایشان قائل به تقدم آزادی بیرونی بر آزادی درونی است و حتی برخلاف اندیشمندانی نظیر آیت الله مطهری، معتقد است آزادی بیرونی اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا آزادی باید به عنوان یک واقعیت عینی و خارجی وجود داشته باشد تا انسانها بتوانند آسان تر و آزادانهتر به سمت آزادی درونی حرکت کنند. به دیگر سخن، ایشان آزادی
اجتماعی و بیرونی را لازمه و مقدمه آزادی درونی میداند و در این باره میگوید: ضرورت آزادی اجتماعی که به نوع روابط اجتماعی مربوط میشود ناشی از این است که این مسأله یک خواست و یک نیاز درونی و اصیل است و انسان تنها میتواند به این نیاز درونیاش پاسخ گوید که در جامعه، آزاد زندگی کند. یعنی آزادی به عنوان یک واقعیت اجتماعی میبایست در روابط اجتماعی حضور و وجود داشته باشد. در اینجا لایه دیگری از تربیت رخ مینماید و آن اینكه تربیت میتواند زمینهساز نهادینه شدن آزادی در جامعه باشد.
تصریح بر اینكه در جامعه استبدادزده نیازهای واقعی آدمی به فراموشی سپرده میشود و انسانها از شرایط استبدادی تأثیر میپذیرند، در نتیجه خلق و خوی آنان نیز حالتی استبدادزده به خود میگیرد، از نكات برجسته اندیشه آیت الله بهشتی است. این مسأله خود نشان از نوع تربیتی دارد كه به طور غالب در جوامع استبدادی وجود دارد. این نوع تربیت چیزی جز الگوی تحمیل و اجبار نیست. آنچه كه از نظام سیاسی استبدادی الگوبرداری شده است. در واقع الگوی تربیتی در این جوامع، بازتولید مشی سیاسی حاكمان و كارگزاران نظام سیاسی استبدادی در محیطی کوچک تر است.
از دیگر سوی، همان گونه که آمد، بهشتی شرط تحقق آزادی درونی یا رهایی معنوی را وابسته به وجود و تحقق آزادیهای بیرونی میداند. از این منظر، آزادیهای بیرونی از جهاتی مهم تر از آزادی درونی و رهایی معنوی است. در این میان البته استثنائاتی نیز میتوان یافت؛ زیرا کسانی هم هستند که به رغم فقدان آزادیهای اجتماعی، توانسته اند به آزادی درونی و معنوی دست یابند. اما تعداد این افراد بسیار کم خواهد بود؛ به ویژه در عصر حاضر که مردم بیش از گذشته از شرایط عصر خود متأثر هستند. ایشان میگوید باید سازوکاری به وجود آید که آزادی در جامعه عینیت و واقعیت پیدا کند؛ آن گاه معنویت در یک فضای آزاد گسترش مییابد. تحقق عینی و واقعی آزادی در جامعه، بر الگوی تربیتی آزادانه مبتنی است.
به نظر میرسد ایشان با تعریف و تبیین آزادی، آن گونه که خلاصه ای از آن ذکر شد، باب جدیدی را در فلسفه سیاسی اسلام میگشاید. به عقیده بهشتی، اگر صاحب نظرانی معتقدند که در اسلام آزادی به معنای اجتماعی و سیاسی آن وجود ندارد، به این دلیل است که در گذشته در دنیای اسلام موضوع آزادیهای اجتماعی و سیاسی مطرح نبوده و موضوعیت نداشته است. اما بعد از دوره مشروطه این موضوعات وارد حوزه اندیشه سیاسی اسلامی و ایرانی شده است.
البته مراد نگارنده این نیست که جای این بحث به کلی در اندیشه سیاسی اسلام خالی است، ولی، همچنان که دکتر بهشتی تأکید میکند، باید توجه شود که ما در چه شرایطی هستیم و از چه نوع نظامهایی سخن میگوییم. ممکن است پاره ای از مفاهیم امروزه به دلایلی برای ما روشن نباشد، ولی در گذشته چنین نبوده است. در طول دوره معاصر ما با ابهام در معنا و ابهام در مفاهیم مواجه بودهایم. پاره ای از مفاهیمی که به ظاهر از غرب وارد جامعه ما شده هنوز برای ما بومی نشده است و مورد اجماع و فهم واحدی نیست. همانند مفهوم آزادی که، پس از گذشت یک صد سال که از طرح جدید آن، پس از نهضت ناتمام مشروطیت، میگذرد تا از آزادی بحثی به میان میآید، به دنبال معنای آن هستیم. با این حال میتوان برخی از مبانی و مضامین مفاهیم جدید را از دل سنت و نصوص دینی استخراج کرد.
یکی از پرسشهای اساسی که عموماٌ پس از پیروزی انقلاب از سوی مجامع مختلف طرح شده این است که آیا آزادی، که در شمار شعارهای مهم در انقلاب اسلامی بوده است، در جامعه محقق شده است یا خیر؟ آیت الله بهشتی خود یکی از اندیشمندان و کارگزارانی است که همواره با این پرسش مواجه بوده است. پاسخ ایشان به این پرسش منفی است. به باور ایشان، آزادیهای مورد نظر که مطرح شده و شعارشان داده شده، تحقق نیافته است؛ زیرا سازوکارهای لازم برای آن فراهم نیامده و راه درازی در پیش دارد.
به نظر میرسد دکتر بهشتی یکی از نادر اندیشمندانی است که درباره موانع جامعه شناختی تحقق آزادی در جامعه سخن گفته است. ایشان معتقد است که جامعه باید به آگاهی دست یابد تا بر اساس آگاهی به دست آمده درباره خود و جامعه خود تصمیم بگیرد. از دیدگاه بهشتی، صرف تغییر نظام سیاسی ثمره زیادی ندارد. گرچه شرط لازم است، اما شرط کافی نیست، مگر اینکه ذهنیت انسانها تغییر کند. و روشن است که ذهنیت غالب ما ایرانیان به دلیل حضور مداوم و پایدار نظامهای سیاسی خودکامه، استبدادزده است و ذهنیت استبداد زده، خود به خود، در هر نظام سیاسی، استبداد را باز تولید میکند.
بنابراین باید ابتدا این نکته تبیین بشود که آزادی یک هدف انتزاعی نیست و تحقق آن مشروط به التزام دیگران و از جمله حاکمان به لوازم آزادی است. ضمن اینکه باید به جریانهایی کمک شود که در جهت تحقق مطلوب آزادی تلاش میکنند. به این معنا که نهادها و افرادی که استبداد را در جامعه گسترش میدهند تضعیف شده و نهادها و افراد معتقد و مؤمن به آزادیهای مشروع و قانونی تقویت شده و پرورش یابند. آن چه به این مسأله مساعدت مینماید، همانا الگوی تربیتی مطلوبی است که بتواند آزادی را در نهاد افراد نهادینه نماید و نسلی پدید آورد که نه تنها آزادی را یک ارزش مؤثر و مطلوب تلقی کند، بلکه در عمل بدان پای بند باشد و عمیقاٌ آن را به کار گیرد.
مایلم اشاره نمایم که نهادینه شدن آزادی در جامعه مبتنی بر شیوه تربیتی است اما وقتی آزادی نهادینه شد میتوان میوههای آن را در موارد گونه گونی مشاهده کرد. و این چنین است که بهشتی تأکید میکند که نظام سیاسی باید متکی بر آرای مردم باشد و هیچ گونه تحمیلی بر مردم صورت نگیرد. او مردم را پشتوانه حقیقی یک نظام میداند و معتقد است نظام غیر مردمی محکوم به ناکامی و ناکارآمدی است.
ضرورت اداره حکومت ایجاب میکند که نظام سیاسی، متکی بر آرای آزادانه و آگاهانه مردم باشد. در غیر این صورت به ناچار باید از مؤلفههای دیگری استفاده کند که آن مؤلفهها همان وابستگی به بیگانگان و یا استبداد و دیکتاتوری است. از سخنان ایشان در آن زمان میتوان درسهای بسیاری آموخت. هنگامی که وی از حق مردم در زمینه آزادی اعتراض، آزادی بیان، آزادی احزاب و حق نشر سخن میگوید، حساسیت ایشان در رابطه با حق مردم و نقش مردم به خوبی درک میشود.
ساز و کارهای بهبود الگوی تربیتی
در ادامه برخی راهكارها كه میتواند در شیوه تربیتی مبتنی بر آزادی مؤثر باشد ذكر میشود. عموم این راهكارها در خلال مباحث گذشته در اندیشه آیتالله دكتر بهشتی به اشاره مطرح شد، اما در اینجا به طور خاص و موردی از یكدیگر تفكیك شده و مستقلاً به هر یك از آنها اشاره میشود.
یكم. ایجاد شرایط آزادی عمل در افراد و كودكان به منظور بروز خلاقیتها و استعدادهای نهفته در وجود آنها و هدایت و پیگیری آن به منظور رشد و توسعه و ترقی جامعه. به یاد داریم كه در نگاه بهشتی انسان با آزادی خلاقیتهای درون خویش را بازمی یابد و عرصههای زندگی خویش را با استعدادهای خدادادی هر روز بهتر میسازد. از این رو است كه سركوب رفتار آزادانه و محدود ساختن حوزه آزادی عمل افراد و به خصوص كودكان، موجبات سركوبی استعدادها و خلاقیتهای آنان را به همراه دارد.
دوم. یادگیری و آموزش به افراد و كودكان میبایست بر اساس آزادی در كسب تجربه و ارتباط با كار دیگران و نه تحمیل صورت گیرد. طبیعی است كه در فرایند آموزش و پرورش، هر گونه اجبار و انتقال اجباری مطالب میتواند نتایج معكوسی را به همراه داشته باشد. از همین رو است كه آزادی افراد و كودكان و نوجوانان در انتخاب تعلقات علمی و گزینش رشته و حرفه و كار مورد علاقه آنان بسیار مهم است و میبایست تأمین شود. در غالب موارد، اجبار و تحمیل خواست خود بر آنان نتایج دیگری در پی خواهد داشت. ضمن این كه آزادی فرد در انتخاب از بین رفته است از سوی دیگر به استعداد و ظرفیت شخص نیز توجه نشده است. در این زمینه بهرهگیری از كارشناسان آگاه به شیوههای تربیتی به خصوص الگوی تربیتی آزادانه و رضایت فرد میتواند ثمرات بیشتری را نصیب نماید. در همین زمینه توجه به ظرفیت و استعداد متنوع افراد در شیوه تربیتی آزادانه میتواند مؤثر باشد.
سوم. تأكید بر كرامت و شخصیت آدمی در آزادی عمل و نیز باورداشت مربیان تعلیم و تربیت به اصل آزادی عمل افراد و كودكان در نظر و عمل به الگوی مورد نظر مساعدت زیادی مینماید. اگر معلمان تعلیم و تربیت به اصل آزادی عمل افراد اعتقاد و اعتنایی نداشته باشند، تربیت آنان نیز نمیتواند ثمربخش و قرین توفیق باشد.
چهارم. بهرهگیری از جنبههای عاطفی و رحمت و مودت و انس و الفت از شیوههای تربیتی مؤثر و مناسب با الگوی تربیتی آزادانه است. چنان كه ذكر شد، به باور بهشتی، در زندگی جمعی، اصل بر محبت و انس و دوستی است و غیر از این، استثنا است و در نتیجه بهره گیری از خشونت و قهر و نامهربانی میبایست به حداقل خود تقلیل و به موارد خاصی اختصاص یابد. به تغبیر بهشتی، آن جا كه دیگر از مهر و مهرورزی كاری ساخته نیست، دار و درفش میتواند وارد میشود. شاید که مؤثر واقع گردد.
پنجم. تأكید بر اندیشه حقگرایی و حقپرستی، معیار درستی است كه میتواند در شیوه تربیتی آزادانه مساعدت كننده و مؤثر باشد. نیز تأكید بر عدالت و بسط و تحقق آن در جامعه میتواند عنصر تسهیل كننده و موفقیت آمیز در شیوه تربیتی آزادانه تلقی شود.
ششم. و در نهایت این كه گرچه تربیت سن و سال نمیشناسد و انسان دائم در حال آموختن و آموزش و تربیت است، اما آنچه مطلوب است این كه تربیت مطلوب از سنین كودكی آغاز گردد، آن هم با آزادی و فراغ بال و با تأكید بر پرورش جنبههای انتقادی و نظارت و تضارب آرا و پرهیز از شیوههای خشونت آمیز و یک جانبه. به تعبیر بهشتی انسان در یك شدن دائمی و مستمر است و از این رو دائم در تلائم و در حركت و جنب و جوش و خروش است و بهتر است كه مسیر تحول و پویایی مستمر برای او تسهیل گردد و موانع برداشته شود. در پایان این بخش باید گفت فکر بهشتی بر این اعتقاد و بنیان راستین استوار شده است که: «انسان شدنی است مستمر و
پویشی خودآگاه، انتخاب گر و خودساز، و بر اساس آگاهیهایی که در فطرتش زمینه دارد و در پرتو تجربه و عمل بارور میشود، و با قدرت گزینشی آزاد که به او داده شده، جهت این پویش سازنده را آگاهانه و آزادانه برمی گزیند و در جهتی که خود انتخاب و اختیار کرده است، رشد میکند، جلو میرود و ساخته میشود. ویژگی اساسی انسان همین خودسازی و محیط سازی آگاهانه و آزادانه اوست. ارزش او در همین است که میتواند آزادانه به راه خیر و فضیلت درآید، یا آزادانه به راه زشتی و شر و پستی و ناپاکی فرو غلطد. و این است آزمون بزرگی که در آن شرکت دارد.»
خاتمه
شاید بتوان گفت یکی از مباحث بسیار مهم در باب آزادی، مناسبات آزادی با دیگر مفاهیم زندگی اجتماعی است. جامعه ما در طی یک صد سال اخیر همواره در پی تحقق و نهادینه ساختن آزادی بوده است. نهضت مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و به طور مشخص انقلاب اسلامی در سال 1357 همه با نفی سلطه داخلی و خارجی، با شدت و ضعف خود، به دنبال برقراری و تحقق بخشی به آزادی و استقلال بوده اند. اما چنان که ذکر شد، مفهوم و مصادیق عینی آزادی، صرف نظر از چالشهای تئوریک، همواره در جامعه ما با ابهام مواجه بوده است. افزون بر آنچه در متن حاضر درباره این ابهام گفته شد، با توجه به موضوع و نسبت آزادی با تربیت، از منظر تیپهای شخصیتی نیز میتوان این ابهام را توضیح داد. از این منظر، مبهم بودن معنای آزادی به سبب وجود و حضور انواع تیپهای شخصیتی و رفتاری در جامعه است. از این رو، اجماعی حول معنای منسجم و واحدی از آزادی، حداقل در عمل و نه نظر، پدید نیامده است.
به طور کلی از پنج الگو یا تیپ شخصیتی و رفتاری نام برده شده است: الگوی بدنی، الگوی اجتماعی، الگوی فردی، الگوی عقلی و الگوی قلبی. آزادی و تربیت در هر کدام از این الگوها تفسیر خاصی مییابد و هر یک از این الگوها تلقی خاصی از آزادی در ذهن خود دارند. این الگوها به ترتیب از سطوح پایین شروع شده و تا بالاترین لایه، که والاترین و عالی ترین مرتبه است، امتداد مییابد. از این رو در پایین ترین سطح، الگوی بدنی و پس از آن الگوی اجتماعی قرار دارد و در اوج آن از الگوی قلبی و با نسبتی کم تر الگوی عقلی را میتوان یاد کرد. الگوی فردی، در میانه این الگوها، دیدگاهی نسبتاً متوسط از آزادی را ارائه میدهند البته با تفاوتهایی در درجه اهمیت نسبت به سایر الگوها.
به هر حال در جامعه ما آزادی همواره مبهم و نهادینه نشده باقی مانده است، زیرا تلقی از آزادی در پایین ترین سطح خود، یعنی تیپ بدنی، تداوم داشته است و متأسفانه به لایههای بالاتر و والاتر شخصیتی و رفتاری آزادی سوق پیدا نکرده است. از این رو ترسیم چهره آزادی، حتی در حوزه عمل و نه صرفاً نظر، همواره متفاوت و مبهم بوده است. در ایران غالباً به دلیل حضور نظامهای استبدادی و نیز تکیه و تأکید بر تربیت تنبیهی و مستبدانه صرفاً الگوی بدنی و رفتاری مورد توجه قرار گرفته است و از دیگر انواع الگوهای شخصیتی کم تر اثری میتوان یافت. حتی در برخی مواقع، نخبگان نیز آزادی را در سطح الگوی رفتاری بدنی تعریف میکنند. میتوان گفت از آن جا که نظام استبدادی در پایین ترین الگوی رفتاری و شخصیتی است از این رو صرفاً به این بحث و این سطح از آزادی توجه شده است و لایههای دیگر مورد توجه قرار نگرفته است.
اگر از آزادی در اندیشه و آرای آیت الله دکتر بهشتی سخن گفته میشود، صرفاً از دید الگو و تیپ شخصیتی و رفتاری بدنی نباید به آزادی نگاه شود، بلکه ابعاد متعالی و والاتر آزادی را در آرای ایشان میتوان مشاهده کرد. باید توجه داشت که اگر دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در باب آزادی مرور میکنیم، آنان نگاهی نسبتاً همه جانبه و متعالی به آزادی دارند و برداشت آنان از آزادی صرفاً در دیدگاه تیپهای رفتاری بدنی قابل تحلیل و تفسیر نیست، بلکه آنان همه سطوح و لایههای آزادی را در همه انواع تیپهای رفتاری مورد نظر دارند و آنچه در نزد آنان متعالی است همانا آزادی از دیدگاه تیپ شخصیتی قلبی و عقلی و در مرحله دیگر فردی و اجتماعی و در پایین ترین درجه، مرحله رفتاری بدنی است.
مایلم اشاره نمایم که در الگوی تربیتی صرفاً استبدادی و خودکامانه بیش از هر چیز به الگو و تیپ بدنی بها داده میشود. در همین الگو البته تنبیه بدنی و نیز هرج و مرج جلوه میکند. آنچه که به گفته بهشتی ساده ترین و البته ضعیف ترین راه حل برای پاک کردن صورت مسأله است. الگوی تربیتی خانواده و جامعه ای که دارای بنیههای قوی علمی و دینی است، از مرحله برداشت آزادی و تربیت در الگوی رفتاری بدنی، که در شمار ابتدایی ترین الگو است، عبور کرده و کودک و فرد را به مراحل تربیتی اجتماعی و فردی و در ادامه عقلی و قلبی هدایت میکند.
مشکل خانوادهها و نظامهایی که از الگوی صرفاً تنبیهی و به دیگر سخن استبدادی بهره میگیرند این است که در همان مراحل پایین الگوی تربیتی باقی میمانند و افراد را به رشد درخوری نمی رسانند. از این رو درک و فهم آزادی در چنین جامعه ای مبهم باقی میماند و همواره مبتنی بر الگوی رفتاری بدنی است. در چنین وضعیتی اگر کسانی از منظر الگوی رفتاری سطح بالاتری با جامعه سخن بگویند، در جامعه به سطح بدنی محدود و تفسیر میشود. حتی اگر جامعه از درک و فهم دیگر لایهها نیز آگاه باشد، اما باز هم نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد؛ زیرا افراد با سایر الگوها پرورش نیافته اند. به عبارت دیگر، از آنجا که شیوه تربیتی مبتنی بر الگوی رفتاری بدنی بوده است و افراد با دیگر الگوهای تربیتی رشد نکرده اند، از این رو در عمل آمادگی برای تحقق نقشهای مربوط به دیگر حوزههای رفتاری و شخصیتی وجود ندارد.
خانواده و نظام سیاسی و اجتماعی مستبد و تربیت تنبهی، آدمی را برای زیستن در الگوی رفتاری بدنی آموزش میدهد و از این رو اگر روزنه ای باز شود و نسیم آزادی در چنین خانواده و جامعه و نظام سیاسی ای وزیدن گیرد، به هرج و مرج و تحقق خواستهها و امیال درونی تعبیر و تفسیر میشود. که البته آن هم پس از اندکی به دلیل این که زندگی را با دشواری مواجه مینماید به طور طبیعی به سمت نظم خشن و استبداد منتهی میشود و آزادی به دلیل عدم درک درست از آن از جامعه رخت برمی بندد. درک آزادی مطلوب و متعالی که در الگوهای شخصیتی غیر بدنی یعنی اجتماعی، فردی، عقلی و قلبی مطرح است، کم تر مورد توجه واقع میشود و آزادی دائماً در معنا و رفتار مبهم میماند و کم تر به سمت نهادینگی حرکت میکند.
بنابراین جامعه در سطوح عینی همواره گرفتار استبداد و یا هرج و مرج است. تعادل و توازن در چنین جامعه ای دشوار حاصل میشود. با توجه به مباحث گذشته به نظر میرسد دکتر بهشتی به خوبی این مشكله را دریافته و برای حل آن و حرکت به سمت جامعه مطلوب و متعادل، الگوی تربیت آزادانه را مطرح کرده است. بنابراین لازم است خانوادهها، نهادهای مدنی و نهادهای آموزشی همه در راستای نهادینه کردن آزادی گام بردارند و به این مشکله و دشواره پایان دهند. البته در این میان نمیتوان از نهاد خانواده غفلت کرد. چه بسا که بسیاری از امور در خانوادهها نهادینه میشوند، از جمله آزادی و تربیت در سطوح چندگانه رفتاری و شخصیتی.
در این باره کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان نیز بسیار آموزنده است. به باور نگارنده مطالب این اثر تمهیدی برای نهادینه ساختن آزادی در جامعه با بهره گیری از الگو و شیوه تربیتی آزادانه است. از این رو، اثری بسیار مهم و ارزشمند تلقی میشود.