بخشی از مقاله

رهيافت‏هاى تاريخى در انديشه امام خمينی

اشاره :
در اين مقاله، رويكرد امام خمينى‏ رض‏ به تاريخ و عنصر عبرت تاريخى، بررسى شده كه‏چگونه ايشان همواره چشمى به تاريخ اسلام، تاريخ ايران قبل و پس از اسلام و نيز تاريخ‏مبارزات معاصر ايران از جنبش تنباكو، مشروطيت، كودتاى رضاخان و نهضت نفت داشته‏اند.

مى‏توان گفت كه علم تاريخ را تاريخى طولانى است. زيرا اين پرسش كه گذشته و بخصوص گذشته بشرى‏چگونه بوده است؟ همواره بعنوان يك سؤال بزرگ فرا روى انسان هر عصرى قرار داشته است. حاكمى كه‏مى‏كوشيد با پديد آوردن يك سنگنوشته بر دامنه كوهى يا تهيه لوحى زرين و يا نگارش ختم نامه‏اى، خاطره‏خويش را جاودانه سازد، شبيه آنچه كسانى چون آريا مانند و آرشام يا داريوش و اردشير و شاهپور در تاريخ‏ايران باستان كرده‏اند، گامى در اينجهت مى‏نهاد. همچنين مورخ و نويسنده‏اى كه هر چند خود در پيدايش‏حوادث عصرش نقش چندانى نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگى آن مى‏كوشيد (1).


ن.آ.يروفه‏يف ظهور علم تاريخ را در حدود سده‏هاى هفتم و هشتم پيش از ميلاد در يونان مى‏داند (2) هرودوت )425 - 484 ق.م) كه بعنوان پدر علم تاريخ شناخته شده است‏به همان عصر طلايى يونان باستان‏تعلق دارد. كه كتاب او نيز خوشبختانه باقى است (3). گزنفون مورخ برجسته يونان باستان و صاحب آثارى چون‏آناباسيس‏ و كوروپدى‏ از شاگردان سقراط بود و در كنار كسانى چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگ‏فلسفه يونان تلمذ مى‏كرد و به همين جهت در كنار آثار فلسفى و تاريخى خويش كتاب خاطرات سقراطى‏ رانيز به پاس حرمت استاد خويش نگاشت (4). علاوه بر تمدن يونان، در تمدنهاى روم ايران باستان، مصر، چين،هند و غيره نيز علم تاريخ همواره شكوفا بوده و بزرگانى را بر سر سفره خود داشته است (5).

 

مخالفت‏با تاريخ
معذلك كسانى حتى با علم تاريخ مخالفت كرده‏اند. ابن اثير در آغاز كتاب الكامل فى التاريخ‏ مى‏گويد:
من كسانى را ديده‏ام كه خود را دانا و هوشيار مى‏دانند و در دانش فرهيخته، اما با اين وجود، تاريخ را موردتحقير و تمسخر قرار مى‏دهند و از خواندن آن دورى مى‏كنند و آن را لغو مى‏شمارند و تصور مى‏كنند كه‏تنها سود تاريخ در اختيار گذاردن مقدارى قصه و خبر است و آگاه شدن به حديث‏ها و افسانه‏ها، حد نهايى‏آشنايى با تاريخ است (6) .
سپس خود در صدد پاسخ‏گويى به اين سخنان برآمده است:


اما اينان كه چنين مى‏انديشند مغز را رها كرده و به پوست چسبيده‏اندو گوهر را خرمهره مى‏دانند. ولى‏كسى كه خداوند به او طبعى سالم داده است و به راه راست هدايت‏شده است، مى‏داند كه تاريخ سود بسياردارد و منافع دنيايى و آخرتى آن بى‏اندازه مى‏باشد (7).


بى‏ترديد برخى از همين مخالفت‏ها بود كه سخاوى (902 - 831 ه) را به تاليف كتاب الاعلان بالتوبيخ‏لمن ذم اهل التاريخ‏ وادار كرد (8).

تاريخ و انديشمندان
اما از اين مخالفان اندك كه بگذريم شمار انديشمندان و عالمانى كه علاوه بر رشته علمى خويش به تاريخ‏نيز توجه كرده‏اند، كم نمى‏باشند. تقريبا بيشتر محققان شاخه‏هاى مختلف علوم اجتماعى و انسانى به تاريخ‏رويكرد داشته‏اند.
تعبيرات بلند مرحوم مدرس را بياد آوريم كه:


تاريخ‏نويسان ما بايد همه امكانات را داشته باشند كه كوله‏پشتى خود را بردارند و در تمام دنيا بگردند وملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقيق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دريابند و بياورند و باوضعيات ملت و ملكت‏خودشان مقايسه كنند و بگويند و بنويسند (9) .، تاريخ اسلام مخصوصا تاريخ‏اسلام در ايران بايد با همت علماى مملكت ما بازنويسى شود. هزينه يك كرور يا صد كرور هم مصرف گرددمفيد فايده و مؤثر است (10(. ، تاريخ ما آورندگان عقايد دهرى و بلشويكى را از درون مرزهاى شمالى ما،مجاهدين و آزادى خواهان و ياوران جان نثار مشروطه خواندند كه با دست و دلبازى خانه و زندگى‏شان راگذاشته و براى آزادى ملت ايران آمدند. چون از اين دوره تاريخ ما كلمه‏هاى تعقلون‏، تعلمون‏، تفعلون‏يا اولوالالباب‏ با سرانگشت‏به زبان زده اساتيد فن پاك شده بود، نتوانستيم بفهميم كه اين دايه‏هاى‏دلسوزتر از مادر چه نوزاد شرورى را آورده و در ميان نواحى شمال و شمال‏غربى ما ول كرده است (11 .(


آيت‏ا... مدرس حاضر شد روزانه هشت‏ساعت‏براى بازرگانى در نجف كار كند تا او در ازاى آن، در ساعت‏كتاب سفرنامه شاردن‏ را كه هنوز به فارسى و عربى ترجمه نشده بود برايش بخواند (12. (آن مجاهدخستگى‏ناپذير كه به اهميت دانش تاريخ در بالا بردن سطح آگاهى متفكران و عالمان پى برده بود، مى‏كوشيدتا درس تاريخ را در رديف دروس اصلى حوزه‏هاى علميه بگنجاند هر چند موفق نگرديد:


با اين عقيده به اساتيد حوزه‏هاى نجف خيلى اصرار و استدلال كردم كه تاريخ را يكى از درس‏هاى‏حوزه‏هاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نكردند و اشتباه كردند (13) .
مرحوم دكتر شريعتى نيز كه بخش بزرگ و اساسى انديشه خود را مديون دانش تاريخ بود و در تمامى آثارو نوشته‏ها از اين سرچشمه غنى سيراب مى‏گشت. با توجه به شناخت تاريخى گسترده‏اى كه نسبت‏به تاريخ‏تمدن غرب داشت و از طرفى نيز آشناى با تمدن اسلامى بود، در مقام مقايسه آندو و بخصوص علل انحطاطمسلمين و بر آمدن غرب نوشته‏هاى سودمندى دارد. او بر روش روشنفكران ترجمه‏اى شرق در تبعيت محض‏از تحولات قرون جديد مغرب زمين، وارد مى‏سازد:


اين است كه مبارزه روشنفكر - در قرون 16 و 17 - عليه مذهب موجود و حاكم در قرون وسطى، بطورموقت و در زمان خودش، مبارزه‏اى مترقى است. اما تكرار آن حرفها بوسيله روشنفكرها - از لحاظ اينكه‏آن عقايد با تجربه اجتماعى محيطش وابستگى ندارد و مذهبش بى‏شباهت‏به مذهب اروپايى است وتضادهاى طبقاتى و بطور كلى وضع اجتماعى خاص خودش را دارد. نقش منفى مى‏يابد و هيچ تحرك‏راستينى را ايجاد نمى‏كند (14(.

امام خمينى(ره(و رويكرد تاريخى


تاريخ در انديشه والاى امام خمينى(ره) بعنوان يك مجتهد علوم دينى و فيلسوف و عارف و از طرفى‏شخصيتى برجسته و انقلابى و مصلح چه جايگاهى را دارا بوده است؟ آيا امام رويكردى به تاريخ داشته‏اند؟! درچه سطح و به كدامين عصر و دوره تاريخى؟ آيا تنها به تاريخ اسلام نظر داشته است‏يا تاريخ ايران، جهان وكشورهاى اسلامى هم مورد توجه او قرار مى‏گرفته است؟


علم تاريخ در انديشه امام خمينى(ره) از جايگاه بلند مرتبه‏اى برخوردار بود و ايشان عليرغم اشتغالات به‏فقه، اصول، فلسفه، عرفان و غيره به دانش تاريخ نيز توجه فراوانى داشته‏اند. درست همانگونه كه چهره ادبى‏امام بر عموم مردم تا رحلت ايشان پنهان بود و كسان محدودى از اشعار گرانبهاى ايشان با خبر بودند، مى‏توان‏گفت كه تاريخ انديشى امام نيز تا حدود بسيارى بر همگان پوشيده مانده است.
قبلا بايستى به اين سؤال پرداخت كه امام خمينى(ره)چگونه با تاريخ پيوند خورده است؟

الف - فايده و عبرت‏آموزى تاريخ
امام(ره) به دانش تاريخ بعنوان يك سرگرمى يا قصه و افسانه نمى‏نگريست‏بلكه تاريخ در انديشه ايشان‏عامل رشد و آگاهى است و مايه عبرت مى‏باشد.
تاريخ و آنچه كه به ملتها مى‏گذرد اين بايد عبرت باشد براى مردم از جمله تاريخ عصر حاضر، ببينيم كه‏چه شد كه يك چنين قدرتى از بين رفت. دولتها ببينند كه براى چه اين طور منهدم شد يك چنين قدرتى‏و اجزاء دولتى ادارات ببينند كه چه شد قضيه و موجب عبرت همه باشد (15) .
امام، تاريخ را سرمشق و الگوى زندگى و مبارزه مى‏دانست:


وظيفه ماست كه اين مطالب را تذكر بدهيم، طرز حكومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدراسلام بيان كنيم. بگوييم كه دارالامارة و دكة‏القضاى او در گوشه مسجد قرار داشت و دامنه حكومتش تاانتهاى ايران و مصر و حجاز و يمن گسترش داشت. متاسفانه وقتى حكومت‏به طبقات بعدى رسيد طرزحكومت تبديل به سلطنت و بدتر از سلطنت‏شد. بايد اين مطالب را به مردم رسانيد و آنان را رشد فكرى وسياسى داد (16) .

 

ب - امام و تاريخ اسلام
از جمله دوره‏هاى تاريخى كه امام خمينى(ره) عنايت وافرى بدان داشته‏اند، تاريخ اسلام و تحولاتى است‏كه در آن عصر پديد آمده است. امام مبناى قيام خويش را، قيام رسول اكرم(ص) و شمشير زدن آن حضرت درراه تبليغ پيام الهى خود و زدودن موانع آن منتسب كرده‏اند. بنظر مى‏رسد كه نامه امام به گورباچف نيز بى‏تاثير از نامه‏نگارى پيامبر(ص) به سران دولت‏هاى بزرگ عصر خويش نبوده است:


خود رسول‏اكرم به‏طورى كه مكتوبشان در صحيح نجارى مضبوط است و آنطورى كه تاريخ ضضبط كرده است،ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكى ايران يكى روم يكى مصر يكى حبشه (17) .
امام به پيدايش جريان انحراف در تاريخ اسلام و افتادن قدرت بدست امويان وقوف كامل داشت و بر آن‏تاسف بسيار مى‏خورد و در موارد متعددى به اين انحراف مى‏پرداخت و به گمان ما اين سخن امام كه مباداانقلاب بدست نااهلان افتد ناظر به همان انحراف در تاريخ اسلام مى‏باشد.


امام در رابطه با على بن ابيطالب(ع) و علت‏سكوت نخستين آن حضرت پس از رحلت پيامبر و قيام بعدى‏ايشان جهت تشكيل حكومت اينچنين اظهار نظر كرده‏اند.
از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بوده‏اند. حتى براى حفظ دين از حق خودمى‏گذشتند. حضرت اميرالمؤمنين با خلفا همكارى مى‏كردند چون ظاهرا مطابق دستور دين عمل‏مى‏نمودند و تشنجى در كار نبود تا موقعى كه معاويه روى كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته وخلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند زيرا روى موازين شرع و عقل‏نمى‏توانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند (18) .


امام خمينى(ره) درباره امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با معاويه نيز فرموده‏اند:
معاويه يك سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قيام كرد. در صورتى كه آنوقت همه باآن مردك بيعت كرده و سلطانش حساب مى‏كردند، حضرت امام حسن قيام كرد تا آن وقتى كه مى‏توانست.وقتى كه يك دسته علاف نگذاشتند كه كار را انجام دهد با آن شرايط صلح كرد كه مفتضح كرد معاويه را.آنقدر كه حضرت امام حسن مفتضح كرد معاويه را به همانقدر بود كه سيدالشهداء يزيد را مفتضح كرد (19) .


قيام امام حسين(ع) و حادثه عاشورا نيز بطور گسترده مورد توجه امام قرار گرفته است. اما برخلاف توجه‏معمول ديگر روحانيون به اين حادثه - كه جهت ذكر مصيبت‏بدان مى‏پردازند - امام همواره مى‏كوشد تا از اين‏حادثه درس گرفته و آن را نيز مبناى درك خويش از رفتار ائمه و قيام انقلابى خود قرار دهد و در ضمن به‏برخى نظرات موجود درباره آن حضرت پاسخ گويد:
سيدالشهداء به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما از آن وقتى كه از مدينه حركت كرد مى‏دانست كه‏چى دارد مى‏كند. مى‏دانست كه شهيد مى‏شود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روايات ما. وقتى‏كه آمد مكه و از مكه در آن حال بيرون رفت‏يك حركت‏سياسى بزرگى بود كه در يك وقتى كه همه مردم‏دارند به مكه مى‏روند، ايشان از مكه خارج ميشود. اين يك حركت‏سياسى بود. تمام حركاتش حركات‏سياسى بوده اسلامى - سياسى و اين حركت اسلامى - سياسى بود كه بنى‏اميه را از بين برد (20) .


در جايى ديگر امام گويى خطاب به رهبران و علمايى كه به سبب سستى و كوتاهى و با بهانه نبودن نيروى‏كافى دست از قيام و اصلاح اجتماعى كشيده و به وظيفه خويش عمل نمى‏نمايند و همچنين در ترسيم ديدگاه‏خويش از هدف قيام عاشورا مى‏فرمايند:


امام حسين(ع) نيروى چندانى نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مى‏تونست‏بنشيند و بگويدتكليف شرعى من نيست كه قيام كنم. دربار اموى خيلى خوشحال مى‏شد كه سيدالشهداء بنشيند و حرف‏نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت‏اسلامى تشكيل بدهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد (21) .


سيره و رفتار ساير ائمه معصومين نيز از نگاه تاريخى امام پنهان نمانده است:
همينطور ائمه معصومين قيام كردند ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر كدام‏مى‏ديدند قيام صلاح نيست در خانه مى‏نشستند و ترويج مى‏كردند (22) .

ج - امام و تاريخ ايران
گذشته از تاريخ اسلام، امام بعنوان يك ايرانى به تاريخ كشور خود نيز توجه داشت و تحولات آن را موردمطالعه قرار داده بود. امام علاوه بر تايخ ايران در دوره اسلامى، به تاريخ ايران باستان نيز نظر داشتند و دركتاب كشف الاسرار خود راجع به فرقه مزدكيه كه در دوره ايران باستان و در عصر ساسانيان ظهور كرده‏اند وهمچنين پيرامون آتشكده‏ها مى‏نويسند:
مزدك در زمان قباد پدر انوشيروان ظاهر شد و قباد را به دين خود دعوت كرد. او نيز قبول كرد وانوشيروان او را كشت. اينها نيز آراى عجيبى داشتند. از جمله آن است كه به دو اصل قديم

قائل بودند و ازاو نقل است كه مى‏گفت: خداى من در عالم بالا بر كرسى نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پايين و درپيشگاه او چهار قوه است: قوه تميز، فهم، حفظ و سرور چنانكه در پيشگاه خسرو چهار شخص است:موبدان، هربداكبر، اسپهبد و رامشگر... و طوايف مجوس آتشكده‏ها برپا كردند. اول آتشكده‏اى كه بنا شدفريدون بنا كرد در طوس پس از آن به نوبت در بخارا و سجستان و در مشرق چين و در فارس‏آتشكده‏هايى بنا شد و اينها قبل از بروز زردشت‏بود. او نيز در نيشابور و غير آن آتشكده‏هايى بنا نهاد (23) .


در زمينه تحولات ايران عصر اسلامى نيز اشاره‏هاى گسترده‏اى در آثار امام يافت مى‏شود، هر چند تمركزتاريخ انديشى امام بر محور تاريخ معاصر مى‏باشد. امام در يكى از سخنان خود كه به محمدرضا شاه تاخته‏اند،او را از چنگيز نيز بدتر مى‏دانند:


در تاريخ هست كه چنگيز با آن طبع وحشيگرى و صحرايى كه داشته است و با آن خونريزيهايى كه كرده‏است، تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون مى‏گفتند ياسا نامه بزرگ‏ و مغول، چنگيز و ساير مغول‏تخلف از آن قانون نمى‏كردند حتى تعبير بعضى اين بوده است كه احترام آن قانون پيش مغول مثل احترام‏قرآن در صدر اسلام پيش مسلمين بوده است، تخلف از قانون مطابق با مرگ بوده است (24) .


همچنين در سخنرانى ديگرى در پاريس رفتار پهلوى را به رفتار آقا محمدخان و نادرشاه در اواخر عمرتشبيه مى‏كنند:
آن طورى كه من سابقا حدس زدم تا شايد دو سال، سه سال پيش از اين بود كه گفتم بايد از اواخر عمر اين‏ديكتاتورها بترسيم. اواخر عمرشان ديوانه مى‏شوند آقا محمدخان قاجار هم ديوانه شد آن آخر عمرش،نادر شاه هم ديوانه شد آن آخر عمرش (25) .

د - امام و تاريخ معاصر
ميزان پرداختن امام به تاريخ معاصر و ابعاد مختلف آن بگونه‏اى است كه مى‏توان ادعا كرد بنياد بينش‏سياسى آن حضرت نيز بطور گسترده بر همين انديشه تاريخ‏پژوهى، استوار گرديده است. امام علاوه برمطالعات وسيعى در تاريخ معاصر ايران، خود نيز در خانواده‏اى سياسى بدنيا آمد و پدر بزرگوار ايشان در بدوتولد او به شهادت رسيد (26) . امام در پاسخ به سؤال يك خبرنگار ايتاليايى كه در سال 57 از ايشان پرسيد كه چه‏عواملى موجب يك رنسانس معاصر شيعى گرديده است؟ ضمن تكيه بر يكى از خصلت‏هاى ذاتى تشيع يعنى‏مقاومت كه خود به سبب اشراف امام بر تاريخ تشيع مى‏باشد، به برخى از اين تحولات مهم تاريخ معاصر اشاره‏كرده‏اند:


يكى از خصلتهاى ذاتى تشيع از آغاز تاكنون مقاومت و قيام در برابر ديكتاتورى و ظلم است كه در تمامى‏تاريخ تشيع به چشم مى‏خورد، هر چند كه اوج اين مبارزات در بعضى از مقطعهاى زمانى بوده است. درصد سال اخير حوادثى اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تاثير داشته است. انقلاب‏مشروطيت، جنبش تنباكو و... قابل اهميت فراوان است. تاسيس حوزه علمى دينى در بيش از نيم قرن‏اخير در شهر قم و تاثير اين حوزه در داخل و خارج كشور ايران و نيز تلاش روشنفكران مذهبى در داخل‏مراكز دانشگاهى و قيام سال 42-41 ملت ايران به رهبرى علماى اسلامى كه تا امروز ادامه دارد، همه‏عواملى هستند كه اسلام شيعى را در سطح جهانى مطرح مى‏كند (27) .


علاوه بر نگاه كلى، هر يك از اين تحولات نيز جداگانه مورد توجه امام بوده‏اند:

1- نهضت تنباكو
نهضت تنباكو يكى از اين تحولات است كه امام مكرر به آن پرداخته‏اند:
قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق وقتى كه ايران در معرض فشار بود،اين پيرمرد كه در كنج‏يك ده بود، يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك‏سطر مقاومت كنند. آن مرحوم ميرزاى بزرگ رحمة‏الله كه در سامره تنباكو را تحريم كرد براى اينكه ايران‏را تقريبا در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو، و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است وحتى بستگان خود آن جائر (ناصرالدين شاه) هم و حرمسراى آن جائر هم ترتيب اثر دادند به‏آن فتوى و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهايى كه قيمت زياد داشت در ميدان‏آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد (28) .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید