بخشی از مقاله
ابليس از لحاظ لغوي در اعلام قرآن
در مورد لفظ ابليس سخنهاي فراوان در كتب مختلف اعم از فرهنگهاي اسلامي، دائره المعارفها و لغت نامههاي مختلف فارسي و عربي ........ به ميان آمده است و هر يك ريشه ان لغت را در جايي و زباني جستجو نموده اند گفتهاند كه ابليس از لغت يوناني Diabalos گرفته شده است و كلمة Diable در زبان فرانسه و Devil در زبان انگليسي از همين ريشه گرفته از Diable در زبان يوناني به معني تمام و مختصري است.
ابليس غالباً به صيغة جمه استعمال شده و در رسالة «پولس» به بوتيموتاوس» كلمة ابليس با معاني گوناگون ولي نزديك به هم استعمال گرديده است. در انجيل، باب شانزده آية 23 «پطرس» ابليس ناميده شده و همچنين در انجيل يوحنا باب ششم آية 70 هب «يهودا» خطاب ابليس شده است اين دو مورد، ابليس تقريباًجنبة عمليت دارد و به اعتبار شرارت دائم يا موقت، مجازاً نام ابليس بر آنها اطلاق گرديده است.
ابليس از لحاظ لغوي در قاموس المحيط:
ابليس به تحريك، كس است كه خير ونيكي نزد او نباشد يا كسي است كه از او شرو بدي به مردم برسد و «ابلاس» به معني يأس است و ابليس نيز از اين كلمه مشتق است و شايد ابليس كلمه عجمي باشد. جواليقي در«المجرت» مي نويسد، ابليس عربي نيست، هر چند برخي آنرار عربي و از اصل در «ابلاس» پنداشته اند زيرا اگر عربي بود ممنوع المصرف نميشد.
ز فخري صاحب لسان العرب به اعجمي بودن ابليس تصريح كرده و جمع ابلاس مانند اسمهاي اعجمي ديگر بر وزن «فعاله» به كار مي رود و «اباسه» هموزن با«فراغنه» و قياسده و اكاسده است.
ابليس در لغت نامة دهخدا
نام خاص (عَلَم) براي موجودئ كه از فرمان خدا سرباز زد و از درگاه رانده شد . نيز اسمي عام براي شياطين دربارة ابليس از ديدگاههاي مختلف مي توان در زبانهاي مختلف ريشه يافت لغت شناسان مسلمان از دو جهت به اين واژه پرداخته اند.
برخي به خصوص همة كساني كه قرآن را از واژه هاي بيگانه تهي مي دانند براي آن ريشهاي عربي فرض كرده اند گفته شده است كه ابليس، از ريشة بلَسَ مشتق است . باب افعال اين كلمه يعني ابلاساً ابليس يبليس ابلاساً به معني نوميد شدن و گاه نوميده كردن است .
در مورد ضرف باب افعال دليلي تنوين بر روي ابلاس مشخص نيست و اينكه اين لغت بر چه اساسي تنوين يافته است.
اما از آنچه گفته اند كه اين لفظ 5 بار در قرآن كريم به اين شكل آمده است .
بيلس المجرمون
سورة روم آيه 12
و يوم تقوم السّاعه يبلس المجرمون
و روزي كه قائم شود در قيامت نوميد شوند گناهكاران و شركان.
فلمّا تسواما ذكّر وا به فتحنا عليهم ابواب كلّ شيء حتّي اذا فرجوابما اوتوأ خذفهم بختهً فاذا هم تبلسون
آيه 44 سورة انعام
پس چون فراموش كردند آنچه را پند داده شدند با آنان گشيوديم برايشان درهاي هر چيز را تا آنكه چون شاد شدند به آنچه داده شدند گرفتيم ايشان را .
ابليس در فرهنگ اصطلاحات اسلامي
ناگاه سپس آنگاه ايشان نوميدانند .
حتي اذا افتحنا عليهم بابا عذاب في استكا نو الربهم و ما تيفرعون
آية 77 سورة مؤمنون
و به حقيق گرفتيم ايشان را دري صاحب عذاب سخت آنگاه ايشان در آن نا احيدان
لايفرعنهم و هم فيه قبليون
تنصيف داده نشده از ايشان و ايشان در آن نوميدانند .
آية 75 سورة زخرف
و ان مانوا من قبل ان ينزل عليهم من قبله لمبين
و اگر چه بودن پيش از آنكه فرو فرستاده شوند براي ايشان پيش از آنكه هر اينده نوميدانند .
و همچنين مي بينيم كه در همه جا در قرآن به معني نوميدي آمده است و اگرچه اين نشانگر اين نيت كه مصدر به نام ابلاساً گداشته باشيم . در هر حال اينگون
ه به نظر مي رسد كه مشتق دانستن ابليس از ابن عباس بر چشمه گرفته كه مي گويد .
خداوند او را از هر چيزي نوميد كرد ( ابليس ) و شيطان رجيم طبري در تأئيد و تكميل اين نظر مي گويد :
ابليس وزن افصيل است از الابلاس ، يعني نوميد شدن از خير . پشيماني و اندوه . علت غير منصرف بودن كلمه نيز آن است كه چون در زبان عربي كم نظير است همچون « اعلام بيگانه » محسوب شده است .
معناي ديگر ابلاس سكوتاست و ملبسبه معني مرد ساكت آمده است . ابوالفتوح رازي نظر طبري را رد كرده مي گويد :
ابليس و نيز الحق و يعقوب همه معربنه و علت غير منصوف بودن آنها نيز همانا عمليت و عحجه است اما مسأله مهم اين واژه از آنجا بر مي خيزد كه اولآً در شعر جاهلي عرب به كار نيامده و پنداري از جمله واژه هايي است كه در دورة نزول وحي به عربي راه يافته است . از سوي ديگر در زبانهاي ساحلي دور و نزديك هم نمونه اي يا ريشه اي براي آن يافت نشده است . ناچار بايد در زبانهاي غير سامي به جستجوي ان پرداخت . در اينصورت شكلي پديدار مي شود كه در مورد چندين واژة قزآني ديگرگريبانگير محققان است ، از اين قرار كه آيا ممكن است در شرايط خاص آن رفرگار واژه اي از راهي آن چنان دور بي واسطه زباني ثالث ، به زبان قرآن راه يابد ؟
چنانكه گذشت خاور شناسان از جملة يگانگي ، خون كومر ، فرنلگ ، اشپرنگي و فرنينگ آن را شكل تحريف شده اي از كلمة يوناني Diabolos مي دانستند . همين نظر است كه جفري مورد توجه و تحقيق بيشتر قرار داده است . وي اشاره ره ميكند كه لفظ « ويابوس » در ترجمه يوناني « هفتادي » در مقابل عربي STN ( شيطان ) قرار دارد كه خود در عهد تحقيق ، زكرا باب سوم مذكور است .
اما بيش تر در عهد جديد و آثار مفران آن كتاب است كه شيطان به قالب موجودي پرتوان و ختنه گر در مي آيد و بدين سان به معني ابليس در اسلام نزديك مي گردد .
و بنابر اين مي توان پنداشت كه لفظو يا بولساز طريق زبان مسيحيان ( نه يهوديان ) به عربي را يافته است . اينك بايد دانست واسطة انتقال چه بوده است . زيرا انتقال مستقيم آن از يوناني به عربي بعيد مي نمايد . عقيدة هر ويتس Horovitzبر آن است كه آن لفظ نخست به سرياني و از آنجا به عربي رفته است در عربي حرف دال آغاز علامت مضاف الهي يا جر كلمة سرياني پنداشته شده و از آغاز حذف گرديده است .
dikastes قسطاس dozentenie . با اينهمه در نظرية سرياني شدن كلمه . مشكل ديگري . موجودي است از اين قرار كه لفظDiabolos يوناني بودن كلمه را پذيرفته اي شيطان عبري (STN) و ديابوليس يوناني(درترجمههاي هتفادي) در عهد قديم و عهد جديد و سنتهاي كهن يهواي و مسيحي، نامهاي و مرتبتهاي و نقشهاي گوناگون يافت. برخي از اين نامها به همراه برخي روايات، به تفسير اسلامي نيز راه يافت يكي از اين نامها، عزازيل است كه حتي ابن عباس آن را مي
شناخته از قول وي روايت كرده اند كه ابليس پيش از معصيت غرازيل نام داشت و از فرشتگاني بود كه از زمين مسكن داشتند و چون علم بسيار داشت، مغرور شد و از فرمان خدا سربرتافت. بسياري ديگر از راويان پنداشته اند كه نام ابليس در عربي عزازيل و در عربي حادث بوده است اما در روايات مذهبي يهواي، مسيحي، غراذيل معنايي بسيار گسترده گاه مبهم دارد. تنها يكي از معاني ثانوي آن ممكن است با ابليس عربي مطابق باشد. وي گاه فرشته اي است كه هرگز تمرد نكرده يا
فرشته اي است كه از مقام خود سقوط كرده بزي است كه در صحرا رها شده و سمبل گياهان بنياسرائيل است كه از آن قوم دورمي گردد، گاه اسم محلي است كه بز را در آن رها كرده اند...
در ريشة كلمه غرازيل نيز ترديد بسيار است شايد اين كلمه مركب ازazaz به معناي فوق و el به معني خدا باشد برخي از نامهاي ديگر ابليس كه گاه گاه در آثار فارسي و عربي نيز راه يافته عبارتند از بكل زبوتBelzebouth ابولغيراز، بلغر ولوكيفر يا لوسيفر Lucifer در ادبيات ديني عربي، ابليس را علاوه بر نام حارث و لقب رجيم كه لفظي قرآني است چندين لقب و كينة ديگر نيز داده اند. ابوسرّه، ابوخلاف، ابولبيني (گوينده لبيني نام دختر او بوده است) ابوكرلاس، ابوختره، ابولحسن(در مقابل ابوالانس براي آدم) ابوارجانه و نيز خناس.
ريشة لغوي ابليس از ديدگاه فصران:
در سوره ناس از شر وسواس خناس استفاده شده و فصسرين خناس را لقب يا نام صفت شيطان مي دانند و خناس در لقب، بسيار مخفي شونده بعدازظهر و پيدائي است و به همين مناسب ستارگان هم، خنسّ ناميده شده اند . زبان شناسان عرب سعي كردهاند كه شيطان را عربي الاصل نشان دهند و آنرا از ريشه «شيطا» به معني سوختن از خشم، يا از «شطن» به معني مخالف و دشمني مأخوذ باشد و شايد از لفظ سرياني آن اخذ شده باشد.
ديگر آنگه شيطان از معني مارمنقول گرديده است. چه شيطان در معني در اشعار پيش از جاهليت به كار رفته است.
او درحوزه چنين گفته:
فسجرد متخلف حسين احلف كمثل شيطان المحاط اعرف
ترجمه: آن زن عريان هنگامي كه خود سوگند ياد ميكنم قسم مي خورد و اما او مانند مار بالدار بيابان محاط است.
طرفه بن عبد مي گويد:
تلاعب قني خصري كانه تعجيح شيطان بزي خروع قسفر
ترجمه: باران بر پشت شتر خصر صوتي باز ي ميكند و همچون ماري در بيابان كه گياه فروع در ان روئيده باشد به خود مي پيچيد. با اين فرض ممكن است شيطان عربي الاصل باشد و مؤيد اين حدس آنكه شيطان در سلسله نسب چند نفر مذكور است چنانكه شيطان بن بكربن عرف از اجدادالقمه است و ابن اريه از دو تن يكي به نام عاهاب بن شيطان و ديگر بنام شيطان بن حارث نام برده بني شيطان نام قبيلهاي از قبايل عرب بوده كه پيش از اسلام مي زيستهاند و شباهت كه
بني شيطان و بني حسير يادگاري از توتميه باشند زيرا مار درنظرساميان با جهان بالا ارتباط داشته و درداستان تورات به بهشت وارد گريده و آدم و حوا را فريفته و در قصص اسلام نيز فريبنده آدم و حوا دربن زندان مارجاري داشته است . به علاوه ابليس با مار رابطة ديگري هم دارد
چه در قرآن مجيد بر عصاي موسي كه مار يا اژده شده عنوان «جان» اطلاق گرديده و ابليس هم در عداد جن معرفي شده است .
ريشة لغوي ابليس در قرآن:
درمأخذ گوناگون از شيطان يا ابليس يا ابن خلاف. فرشته اي ياد كرده اند كه سالها به عبارت خداوند نشسته و در زمان آفرينش انسان به دليل خاكي بودنش از سجدة او در ميگذرد و مورد غصب و خشم الهي واقع ميگردد و در جاهايي نيز از او به عنوان جن ياد شده است ام اگر شيطان را از اطلايفه جن بدانيم سؤالات بيشماري در ذهنمان جاي ميگيرد بارها در آيات مختلف در قرآن جن و انس همزمان روبرو مي شويم درآيات شريفه بارها گفته شده كه ما جن و انس را
نيافريديم جزء آنكه ما را عبادت كنند حال اگر ما شيطان را در زمرة جن بدانيم آيا آفرينش او قدمتي بر انسان نداشته البته كه اين چنين است يعني بايد شيطان در زماني دور شكل گرفته تا توانسته باشد به انسان بخل بورزد و در ضمن جنس شيطان را در اكثر تحقيقات به عمل آمده آتش مي دانستهاند و مي دانيم كه فرشتگان از آتش آفريده شدند شايد بعد از سرباززدن شيطان از سجده انسان و محكوميت او به زيستن در زمين به صورت جن درآمده باشد به هر حال هرچه هست اين مورد جاي سؤالي را در ذهن باز ميآيد.
باري شيطان به چند معني در قرآن مجيد مذكورات يكي نام ابليس ديگر به معني ديو سوم به معني سركرده اثر او در دو مورد هم لفظ شيطان در قرآن مجيد قرينة رحمان است.
و من الشياطين من يخوصون له و يعلمون عملا دون ذلك وكناّ لهمه حافظين.
و از ديوان كساني كه به دريا فرو ميشدند برايش و ميكردند كاري غير آن و بوديم و ايشانرا نگاهدراندگان.
سورة انبيت آيه 82
ئ زخرقاً و ان كلّ ذلك لمّا مشاع الحيوه الدينا عند رّبك للمتقين و من يعش عن ذلك الّرحمن نقّيض له شيطاناً فهوله قرين
و زينت ها و نباشد همه آن مگر مايه نقش زندگاني دنيا و آخرت نزد پروردگارت براي پرهيزكاران است و كيسكه اعراض كند از ذكر خدا ميكاريم براي او شيطان را پس اوست بر او را رفيق.
سورة الزخرف آيه 36
شيطان به معني شرو در زبان يهوديان معمول بوده و به وسيلة آنان عربها هم با اين معني آشنا شدند و بتدريج شركين عرب شياطين را به معني ارواح ناپاك هم استعمال كرده اند.
به موجب قرآن مجيد شياطيني براي حضرت سليمان در دريا غواصي ميكرده اند وآنان را فصرين اجنة ضعيف معرفي نموده اند.
نگارنده احتمال ميدهد كه شياطين در اين مورد يا به طور مطلق مأخوذ ازميدون نباشد، شياطين كه براي حضرت سليمان در دريا كار ميكرده اند بيشتر از مردم صيدا بوده اند.
در موضع ديگري از قرآن مجيد نام شياطين بر ساحران كافر اطلاق مي شد كه در ملك سليمان رخنه كرده به مردم سحر مي آموختند و آنانرا گمراه و منحرف مي ساختند.
به موجب آية 19 از سورة حجر كه مي فرمايد:
و لقد جعلنا في السماء بروجاً وزينَاها للناظرين و حفظناها من كلّ شيطان رجيم.
بدرستيكه گردانيديم در آسمان بر وجه و آراستيم براي نگراندگان و نگهداشتيم آن را از همه شيطان رانده شده و به موجب آية7 از سورة صافات
و حفظاً من كلّ شيطان مارد و نگهداشتي از هر شيطان سركش
آيه 6 سورة ملك
و لقد زيّنا السمّاء الدّين به مصابح و جعلناها رجوماً للشّياطين و اعتد نالهم عذاب السحّير.
به تحقيق آراستيم آسمان دنيا را به چراغ ها و گردانيديم آن را رانندگان و شياطين را آماده گردانيديم براي ايشان عذاب آتش را.
آسمانها از شياطين محفوظند وآنها نمي توانند آواز ملاءاعلي باشند نه و اگر بخواهند استراق سمع كنند با شهاب ثاقب رانده مي شدند.