بخشی از مقاله

اخلاق اسلامي و جهت گيريهاي بازدارنده نفس
مراد از جهت گيرى بازدارنده نفس آن دسته از صفات و ملكات نفسانى است كه نسبت به بسيارى از رذايل اخلاقى نقش بازدارندگى دارند، و از سوى ديگر زمينه ساز فضيلت هاى اخلاقى متعددى هستند. صفات نفسانى شاخص در اين گروه، بدين قرار است.


1. قوت نفس
ملكه اى نفسانى است كه انسان را قادر مى سازد تا حوادثى را كه براى او پيش مى آيد، هرچند خطير باشد، به خوبى تحمل كند. در فضيلت عظمت و قوت نفس همين بس كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: «و عزّت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است.»(1)
امام صادق(عليه السلام) در اين باره فرمود:
خداوند همه امور مؤمن را به خودش واگذار نموده است; ولى به او اجازه نداده است كه خودش را خوار و ذليل گرداند. آيا به اين كلام خداوند نمى نگريد كه فرمود: وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين؟ «پس سزاوار است كه مؤمن عزيز بوده و ذليل نباشد».(2)


يك. آثار قوت نفس
بزرگى و قدرت نفسانى نتايج بسيار سودمندى بر نفس به جاى مى گذارد كه هريك خود ملكه اى نفسانى اند. در مقابل، ضعف و سستى نفس، رذايل مختلف اخلاقى را در پى خواهد
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره منافقون، آيه 8 . 2. كلينى: كافى، ج 2.

داشت. در زير به مهم ترين آثار و آفات عظمت روحى انسان اشاره مى شود.
الف) ثبات و عدم اضطراب: ثبات ملكه اى است نفسانى كه انسان را قادر مى سازد تا در خطرها وارد شود و در برابر سختى ها و دردها هرچند فراوان باشند، مقاومت كند; بدون اين كه شكستى بر او عارض گردد. در مقابل آن اضطراب و تزلزل هنگام روبه روشدن با خطرات و سختى ها، قرار دارد. ثبات و پايدارى جلوه هاى گوناگونى دارد كه از بارزترين آنها ثبات در ايمان در مقابل شبهات است. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى گرداند.»(1)


بديهى است كه ثبات و عدم تزلزل در ايمان، مقدمه پايدارى و ثبات در ساير جهت گيرى هاى ارزشمند نفسانى است. اين امر نيز به نوبه خود موجب پايدارى و ثبات در انجام اعمال صالح خواهد بود.ثبات و استوارى، علاوه بر اين كه فراورده معرفت است، محصول قوّت و عظمت روح نيز است كه يكى از فضائل مهم نفسانى محسوب مى گردد.(2)


ب) همّت بلند: يعنى تلاش براى تحصيل سعادت و كمال و رسيدن به عالى ترين امور; به طورى كه در راه رسيدن به آنها اعتنايى به سود و زيان دنيوى ندارد. منافع دنيا، صاحبان همت هاى بلند را مسرور و زيان هاى آن ايشان را اندوهگين نمى سازد و حتى در راه رسيدن به اهداف بلند از مرگ و كشته شدن نيز باكى ندارند. در مقابل آن كوتاهى و پستى همت است كه صاحب آن در طلب اهداف بلند، كوتاهى مى كند و تنها به امور كوچك و پست قناعت مىورزد. اين صفت نفسانى خود معلول عظمت و قوت روح است و بدون شك از فضائل بزرگ نفسانى است; زيرا رسيدن به اهداف متعالى و ارزشمند انسانى جز در پرتو همت هاى سترگ و مجاهدت هاى بزرگ ميسّر نخواهد شد. شهامت كه خود ملكه اى نفسانى و ارزشمند است، از مصاديق همت بلند شمرده مى شود.(3)


ج) غيرت و حميّت: يعنى تلاش براى پاسدارى از چيزى كه حفظ آن لازم است. اين حالت از نتايج قوت و عظمت روح و شهامت است. امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «خداى تبارك و تعالى غيرتمند است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد. از غيرتمندى او است كه زشتكارى ها را، از پيدا و پنهان، حرام فرموده است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «ارزش مرد به اندازه همّت او است... و

ــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره ابراهيم، آيه 27.
2. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 262.
3. همان، ج 1، ص 263 ـ 264.
4. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 535 ، ح 1.


دليرى او، به اندازه ننگ داشتن او است ]
از تن دادن به پستى ها و زبونى ها[ و پاكدامنى او به اندازه غيرت او.»(1)
عالمان اخلاق براى غيرت، مجارى و موارد متعددى ذكر كرده اند و چون برخى از نصوص اخلاقى ناظر به موارد خاصى از آن است، مناسب است كه هريك از آنها را به اجمال مورد مطالعه قرار دهيم.


1. غيرت در دين: لازمه غيرت در دين آن است كه در جهت حفظ آن در مقابل بدعت ها و اهانت ها تلاش كند; در مقابل شبهه پراكنى ها از آن دفاع شايسته نمايد; در نشر و ترويج احكام آن بكوشد، و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه و سستى نورزد.


2. غيرت بر حريم و ناموس: در نصوص اخلاقى اسلام، مردان به شدت به چنين غيرتورزى ترغيب و موظّف شده اند و فاقد چنين غيرتى به تندى مورد نكوهش قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)فرمود: «بهشت بر مردان بى رگ و غيرت حرام شده است.»(2) و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «بوى بهشت از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد، اما فرزند ناخلف و شخص بى رگ و غيرت آن را استشمام نمى كند.»(3) امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه گروهى از اسيران را نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آوردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور داد كه از ميان آنان يكى را آزاد و بقيه را بكشند. فرد آزاد شده پرسيد: چرا مرا آزاد كردى؟ پيامبر پاسخ داد:
جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داده است كه در تو پنج

خصلت وجود دارد كه خداوند و رسول او آنها را دوست دارند: غيرت شديد بر ناموست، سخاوتمندى، اخلاق خوش، صداقت در گفتار و شجاعت». فرد با شنيدن اين كلام مسلمان شد و بر ايمان خود پايدار ماند، تا اين كه در غزوه اى به شهادت رسيد.(4)
ناگفته نماند كه زياده روى در غيرتورزى نسبت به ناموس هرگز پسنديده نيست و حتى موجب فساد خواهد شد، بلكه غيرت در جايى است كه به ارتكاب حرام اطمينان باشد و يا انسان در محل تهمت و بدگمانى قرار گيرد. امام على(عليه السلام) در سفارش به فرزند خود

ــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، حكمت 47 و 305.
2. كلينى: كافى، ج 5 ، ص 537 ، ح 8 .
3. صدوق: فقيه، ج 3، ص 444، ح 4542.
4. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 20، ص 155.


امام حسن(عليه السلام) مى فرمايد:
از غيرت نابه جا بپرهيز كه آن، زن سالم را به بيمارى مى كشاند و پاكدامن را به بدگمانى ]
و انديشه گنهكارى [بلكه در باره آنان محكم كارى كن. آنگاه اگر عيبى ديدى در مجازات كوچك و بزرگ درنگ مكن.»(1)
3. غيرت بر فرزندان: لازمه غيرت بر اولاد آن است كه از ابتداى طفوليت نسبت به فراهم ساختن نيازهاى مادى آنان از راه حلال تلاش كند و در جهت تربيت صحيح آنان بكوشد و نسبت به خطراتى كه سلامت جسمانى يا اخلاقى آنان را تهديد مى كند، از ايشان پاسدارى و مراقبت نمايد.


4. غيرت بر مال: ترديدى نيست كه مال، ضامن بقاى انسان در دنيا و ابزار و مقدمه تحصيل علم و عمل و سعادت اُخروى است. بنابراين بر هر عاقلى است كه براى تحصيل آن از راه هاى مشروع بكوشد و پس از دستيابى به آن در حفظ و حراست از آن، غيرت ورزد. لازمه غيرتورزى بر مال آن است كه آن را جز در راهى كه براى دنيا و يا آخرت او سودمند است، ضايع نكند; براى خودنمايى خرج ننمايد; به بى نيازان واگذار نكند; در بذل و بخشش آن به راه اسراف نرود و... .(2)
د) وقار و آرامش قلب: در فرهنگ اخلاقى «وقار» عبارت است از آرامش در گفتار، كردار و حركات، قبل از شروع و بعد از شروع در آنها. بنابراين «وقار» مفهوم عامى است كه شامل «تأنّى» و «توقّف» مى شود; زيرا «توقف»، آرامش و خويشتن دارى پيش از هرگونه اقدامى است، تا آنكه درستى آن بر فرد آشكار گردد. «تأنى» آرامش روانى بعد از شروع در گفتار يا رفتار است، تا بتواند امور را به شايستگى به انجام رساند.


در باب نسبت ميان وقار و سنگينى با آرامش قلبى و سكونت گفته شده است: هرگاه فرد با زحمت و تكلّف آرامش را بر گفتار و رفتار خويش حاكم گرداند، چنين شخصى را باوقار مى نامند; ولى آرامش قلبى و سكينه هنگامى تحقق مى يابد كه آرامش به صورت يك صفت و ملكه در نفس او درآيد. به ديگر سخن وقار، آرامش ظاهر و سكينه، آرامش باطن است.(3)

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 . نهج البلاغه، نامه 31.
2. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 265 ـ 274.
3. همان، ص 279 و 280 و ابوهلال عسگرى: معجم الفروق اللغويه، ص 280. همچنين ر.ك: طباطبائى: الميزان، ج 9، ص 227 ـ 223 و ج 2، ص 289 ـ 291.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در بيان ارزشمندى وقار مى فرمايد: «اسلام عريان است. پس لباس آن حيا و زيورش وقار است.»(1) امام على(عليه السلام) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران مى فرمايد: «آنان در سختى ها آرام اند.»(2) امام صادق(عليه السلام) براى تشويق و ترغيب به تحصيل اين صفت ارزشمند مى فرمايد

: «در طلب علم برآييد و به همراه آن خود را به حلم و وقار بياراييد.»(3) قرآن سكون و آرامش قلب را يكى از صفات مؤمنان بر مى شمارد و راه تحصيل آن را «ياد خدا» مى داند: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد، آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(4) در موارد متعدد، خداوند اعلام مى دارد كه ما آرامش را بر قلب پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و بر قلوب مؤمنان فرو فرستاديم: «او است آن كسى كه در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند.»(5)


بارزترين علل و اسبابى كه براى تحصيل وقار و سنگينى در روايات به چشم مى خورد، به قرار زير است:
1. بندگى خداوند: امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:
هر كس خواستار عزت بدون عشيره، هيبت بدون سلطنت، بى نيازى بدون مال، و فرمانبر بدون بذل و بخشش است، پس بايد از ذلّت عصيان خداوند به عزت بندگى او در آيد.(6)
2. حكمت و علم: امام على(عليه السلام) در اين باب مى فرمايد: «كسى كه آگاه به حكمت باشد، چشم ها به ديده وقار و هيبت به او مى نگرند.»(7)
3. حلم و خويشتن دارى: از امام على(عليه السلام) نقل شده است: «خويشتن دارى سبب وقار است.»(8)

ـــــــــــــــــــــــــــ
1. كلينى: كافى، ج 2، ص 46، ح 2.
2. نهج البلاغه، خطبه 193، همچنين ر.ك: صدوق: فقيه، ج 4، ص 354، ح 5762 .
3. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 1.
4. سوره رعد، آيه 28.
5. (سوره فتح، آيه4) و ر.ك: آيات 18 و 26; طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 289 ـ 291 و ج 9، ص 223 ـ 227.
6. خزّاز قمى: كفاية الاثر، ص 228; مجلسى: بحارالانوار، ج 71، ص 179، ح 29.
7 . كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23، ح 4. همچنين ر.ك: صدوق: علل الشرايع، ج 1، ص 110، ح 9; مجلسى: بحارالانوار، ج 1، ص 117 ـ 124.
8 . آمُدى: غررالحكم، حكمت 5534 .

4. سكوت: امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «با سكوت بسيار، شُكوه انسان بيشتر مى شود.»(1) در بيان ويژگى هاى پرهيزگاران و مؤمنان نيز مى فرمايد: «اى همام، مؤمن بسيار سكوت مى كند و با وقار است.»(2)


5 . تواضع و فروتنى: امام على(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «فروتنى بر تو لباس شكوه و بزرگى مى پوشاند.»(3)
همچنين در روايات، اسباب ديگرى از قبيل آهسته سخن گفتن(4) و غيره بيان شده است كه به دليل اختصار از ذكر آنها خوددارى مى شود.
در آيات و روايات موجبات و اسباب فراوانى نيز براى پيدايش «آرامش و سكونت قلب» بيان شده است كه مهم ترين آنها عبارتند از:
1. ازدواج: قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
و از نشانه هاى او اين كه از ]


نوع [خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين ]
نعمت[ براى مردمى كه مى انديشند قطعاً نشانه هايى است.(5)
در جاى ديگر مى فرمايد: «او است آن كس كه شما را از نفْس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد.»(6)
2. عدالت: حضرت زهرا(عليها السلام) مى فرمايد: «خداوند ايمان را موجب زدودن شرك... و عدالت را باعث آرامش قلب ها قرار داده است.»(7)
3. ايمان: امام صادق(عليه السلام) فرمود:


هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه خداوند در نتيجه ايمانش اُنسى براى او قرار مى دهد كه با آن آرامش مى يابد; به طورى كه حتى اگر بر قله كوهى هم باشد، وحشتى از مخالفانش ندارد.(8)


ــــــــــــــــــــــــــــ
1. كلينى: كافى، ج 2، ص 226، ح 1.
2 . همان.
3. ر.ك: آمدى: غررالحكم، ح 4184.
4. كافى، ج 5، ص 39، ح 4.
5. سوره روم، آيه 21.
6. سوره اعراف، آيه 189.
7. صدوق: من لايحضره الفقيه، ج3، ص568 ، ح4940; علل الشرايع، ص 248، ح2; طبرسى: احتجاج، ج1، ص 134.
8. مجلسى: بحارالانوار، ج 67، ص 148، ح 4.
بديهى است كه ميزان اين آرامش وابسته به درجه ايمان است و هرچه درجه ايمان بيشتر باشد، آرامش حاصل از آن نيز پايدارتر است.
4. ياد خداوند: در قرآن كريم آمده است: «همان كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد. آگاه باش كه با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.»(1)


5 . رسيدن به حق: امام صادق(عليه السلام) فرمود: «قلب آدمى همواره در جستوجوى حق در تب و تاب و اضطراب است; ولى هنگامى كه آن را مى يابد اطمينان و آرامش پيدا مى كند.»(2) بنابراين از آثار ترديد و شكاكيت، اضطراب و عدم آرامش قلب است كه نوعى درد و رنج روانى است.
فقدان همه مواردى كه به عنوان اسباب و موجبات وقار و آرامش برشمرده شد، مانع تحقق آن دو محسوب مى گردد. ولى چون برخى از امور ديگر در روايات به عنوان مانع وقار و آرامش مطرح شده است، در زير به شاخص ترين آنها اشاره مى شود:


يك. درخواست از مردم: امام زين العابدين(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «درخواست از مردم، زندگى انسان را با خوارى توأم مى كند; حيا را از بين مى برد و وقار و سنگينى آدمى را سبك مى گرداند.»(3) امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود: «هيبت و عظمت از شخص فقير محال است.»(4)
دو. خنده و شوخى بسيار: امام على(عليه السلام) فرمود: «كسى كه خنده او فراوان گردد، شكوه و عظمت او از ميان برود.»(5) رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «شوخى بسيار آبروى آدمى را مى برد.»(6) به على(عليه السلام) سفارش مى كنند كه: «از شوخى بپرهيز; زيرا شكوه و عظمت تو از بين مى رود.»(7)امام على(عليه السلام)نيز فرموده اند: «هر كس بسيار شوخى كند، سبك شمرده شود.»(8)


سه. سرمستى از مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى: طبق بيان منسوب به امام على(عليه السلام)شخص عاقل بايد خود را از سرمستى مال، قدرت، علم، ستايش و جوانى حفظ كند; زيرا اين سرمستى عقل آدمى را زايل نموده وقار او را از بين مى برد.(9)


ــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره رعد، آيه 28.
2 . كلينى: كافى، ج 2، ص 421، ح 5 .
3. مجلسى: بحارالانوار، ج 78، ص 136، ح 3. همچنين ر.ك: ج 75، ص 108.
4. صدوق: فقيه، ج 4، ص 58 ، ح 5092 .
5. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4 و حرّانى، تحف العقول، ص 96.
6. صدوق: امالى، ص 223، ح 4; اختصاص، ص 230; كلينى: كافى، ج 2، ص 664، ح 6 و 665 ح 16.
7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 355.


8. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 22، ح 4; حرانى: تحف العقول، ص 69 .
9. آمدى: غررالحكم، ح 10948.
چهار. عجله كردن: عجله عبارت است از اقدام بر امور بدون توقف و تأمل در آنها. امام على(عليه السلام) به مالك اشتر مى نويسد:
مبادا هرگز در كارى كه وقت آن نرسيده شتاب كنى، يا در كارى كه وقت آن رسيده سُستىورزى،... تلاش كن هركارى را در جاى خود و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.


در جاى ديگر مى فرمايد: «در هيچ كارى تا روشن نشود شتاب نكنيد.» و سفارش مى كند: «در آنچه كه خداوند شتاب در آن را لازم ندانسته شتاب نكنيد.»
در فرهنگ اخلاقى اسلام، شتاب كردن هماره ناپسند نيست، بلكه در برخى امور سفارش نيز شده است. شتاب كردن در مواردى از قبيل مجازات، جنگ و خونريزى، غذاخوردن، به پايان رساندن نماز وانديشيدن منع شده است. شتاب به سوى نيكى ها، رضوان خداوند، توبه، عمل صالح، علم آموزى و غيره مورد سفارش قرار گرفته است. قرآن كريم سبقت در كارهاى خير را توصيه مى فرمايد: «پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد.»
دو. آفات قوت نفس


مهم ترين آفت قوت نفس، «ضعف نفس» است كه به نوبه خود داراى آثارى است و اين آثار نيز مانع قوت نفس به حساب مى آيند.برخى از آنها از قبيل عدم ثبات، پست همتى و عدم غيرت و حميت، از خلال مباحثى كه در باره آثار قوت نفس بيان گرديد، آشكار شد. در اين جا تنها به يكى ديگر از اين موانع يعنى «تهاون» و «مداهنه»، به دليل اهميت آن اشاره مى شود.


مراد از مداهنه، نرمش، سهل انگارى، مماشات و سُستى در امر به معروف و نهى از منكر است سستى و سازش در امر به معروف و نهى از منكر يا ناشى از ضعف نفس است و يا به دليل طمع هاى دنيوى در مال و اعتبار كسى كه نسبت به او سستى و سازش روا مى دارد.(1)نرمش و سازش در دين، در آيات و روايات به شدت نكوهش شده و آثار زيانبارى براى آن بيان گرديده است. از جمله، خداوند در سرزنش كفار و مشركان مى فرمايد: «دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى نمايند.»(2) يعنى هر كدام از طرفين، نسبت به دين ديگرى، مسامحه و سازش كنند.(3) امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: «سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطهورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم.»(4) امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد:


خداوند به حضرت شعيب(عليه السلام) وحى كرد كه من 100 هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد. 40 هزار نفر آنان از اشرار و 60 هزار نفر از برگزيدگان آنها خواهند بود. حضرت شعيب پرسيد: پروردگار من، جرم و گناه برگزيدگان و اخيار چيست؟ خداوند پاسخ داد: آنان در مقابل معصيت كاران سستى و نرمش به خرج دادند و به سبب خشم من بر آنها، خشمگين نشدند.(5)
از جمله آثار زيانبارى كه در روايات براى مداهنه، سستى و سهل انگارى در دين بيان شده است، مى توان به سقوط و فساد جامعه بشرى، گسترش عصيان، مجازات و عذاب دنيوى و اخروى و خُسران و زيان در دنيا و آخرت، اشاره كرد.(6)

 

2. حلم و كظم غيظ
«حِلم» در لغت عرب به مفهوم تأمل، تأنى، درنگ و عدم شتاب در امور است. «حليم» كسى است كه اگرچه حق با اوست ولى در مجازاتِ جاهلان شتاب نمى كند و در مقابل هيجان خشم و غضب ناشى از رفتار جاهلانه شخص مقابل خويشتن دارى مى كند.(7) برخى از عالمان


ــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 2، ص 232 ـ 240.
2. سوره قلم، آيه 9.
3. ر.ك: طباطبايى: الميزان، ج 19، ص 371.
4. نهج البلاغه، خ 24.


5. طوسى: تهذيب، ج 6 ، ص 181، ح 372; كلينى: كافى، ج 5 ، ص 56 ، ح 1.
6. ر.ك: كافى، ج 1، ص 45، ح 6 و ج 8 ، ص 134، ح 103 و ص 128، ح 98; حرّانى: تحف العقول، ص 105 و 237; نهج البلاغه، خ 86 و 233; شيخ مفيد: ارشاد، ص 92.
7. ر.ك: ابن اثير: نهايه، ج 1، ص 434; ابن منظور: لسان العرب، ج 12، ص 146; راغب اصفهانى: مفردات الفاظ القرآن، ص 129; مجمع البحرين، ج 1، ص 565 و فيض كاشانى، ملامحسن: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 310.

اخلاق حِلم را مرتبه اى از اطمينان و اعتماد به نفس مى دانند كه فرد با برخوردارى از آن به آسانى غضبناك نمى گردد و حوادث ناخوشايند به سرعت او را پريشان و ناآرام نمى كنند. بنابراين، حلم ضدحقيقى غضب است; زيرا اصولا مانع از پيدايش آن مى شود. در بيان تفاوت ميان حِلم و «كظم غيظ» (فروخوردن خشم) گفته اند: كظم غيظ تنها پس از پيدايش خشم و غضب آن را تضعيف كرده فرو مى نشاند. بنابراين «حلم» از پيدايش غضب بى جا پيشگيرى مى كند، ولى «كظم غيظ» بعد از پيدايش آن از بروز آثارش جلوگيرى كرده در واقع آن را درمان مى نمايد.(1)


در قرآن كريم بيش از ده بار از حلم به عنوان يكى از صفات خداوند ياد شده است كه در بيش از نيمى از اين موارد «غفور» و «حليم» با هم آمده است.(2) منزلت حِلم و خويشتن دارى در نظام اخلاقى اسلام آن چنان بلند است كه يكى از لوازم امامت و رهبرى بر مردم دانسته شده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
امامت و رهبرى شايسته نيست، جز براى مردى كه داراى سه ويژگى باشد: تقوايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد، حلم و خويشتن دارى كه خشمش را با آن كنترل كند و حكمرانى پسنديده بر مردم، به گونه اى كه همچون پدرى مهربان براى آنان باشد.(3)
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: «حلم پرده اى است پوشاننده، و عقل شمشيرى است بُرّان. پس كمبودهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان، و هواى نفس خود را با شمشير عقل بكش.»(4) يعنى حلم پوششى است بر كاستى هاى اخلاقى انسان. در جاى ديگر حلم را بلندترين مرتبه عزّت،(5) سرشت عاقلان(6) و نشانه قدرت،(7) دانسته اند.
كظم غيظ و فروخوردن خشم در حقيقت، تحلّم و با تكلّف و زحمت حلم ورزيدن است.


ــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: جامع السعادات، ج 1، ص 295 و 296.
2 . ر.ك: عبدالباقى، محمد فؤاد: المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، ص 216 ـ 217.
3. كلينى: اصول كافى، ج 1، ص 407، ح 8 .
4. نهج البلاغه، حكمت 424.
5. كلينى: كافى، ج 8 ، ص 19، ح 4.
6. صدوق: خصال، ج 1، ص 116، ح 96.
7 . صدوق: فقيه، ج 4، ص 274، ح 829 .


بنابراين در ارزشمندى، مقامى پايين تر از حلم دارد; هر چند در جاى خود ارزشمند و ستوده است. قرآن كريم كظم غيظ را از صفات پارسايان و نوعى نيكى و احسان مى داند; در آن جا كه مى فرمايد:
و براى نيل به آمرزش از پروردگار خود، و بهشتى كه پهنايش ]
به قدر [آسمان ها و زمين است; ]
و[ براى پرهيزگاران آماده شده است، بشتابيد. همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند، و خشم خود را فرومى برند، و از مردم در مى گذرند، و خداوند نكوكاران را دوست دارد.(1)


پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در فضيلت فروخوردن خشم فرموده است: «از محبوب ترين راه هاى وصول انسان به خداوند، نوشيدن دو جرعه است: جرعه خشمى كه با خويشتن دارى فروخورده و برطرف گردد و جرعه مصيبتى كه با صبر و بردبارى زايل شود.»(2) امام صادق(عليه السلام) در اين باره چنين فرموده است: «هركه خشمى را كه مى تواند ابراز كند، فروخورد خداوند در روز قيامت دلش را از رضاى خود پُر كند.»(3)


الف) اسباب و موانع حلم و كظم غيظ: در روايات از علم، عقل، فقه، تحلّم، همت بلند و همنشينى با افراد حليم و خويشتن دار به عنوان اسباب و موجبات حلمورزى ياد شده است; چنان كه امام رضا(عليه السلام)مى فرمايد: «از علامات فقاهت، حلم و سكوت است.»(4) امام على(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «اگر خويشتن دار نيستى، خود را خويشتن دار بنماى; زيرا اندك است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان به حساب نيايد.»(5) و همچنين فرمود: «خويشتن دارى و درنگ توأم اند و هر دو نتيجه همّت بلنداند.»(6) در مقابل، از مواردى تحت عنوان موانع و آفات حلم و خويشتن دارى ياد شده است كه از جمله مى توان به سفاهت، حماقت، عُنف و خشونت، غضب و ذلّت اشاره كرد.(7)


ــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره آل عمران، آيه 133 و 134.
2. كلينى: كافى، ج 2، باب كظم غيظ، ح 9.
3 . همان، ح 6 .
4. كلينى: كافى، ج 1، ص 36، ح 4.
5. نهج البلاغه، حكمت 207. همچنين ر.ك: كلينى: كافى، ج 2، ص 112، ح 6 ; ج 8 ، ص 20، ح 4 و تحف العقول، ص 69 .
6. نهج البلاغه، حكمت 460.


7. ر.ك: صدوق: خصال، ج 2، ص 416، ح 7; مجلسى: بحارالانوار، ج 13، ص 421، ح 15; غررالحكم، ح 2009 و 3940; نراقى: جامع السعادات، ج 1، ص 285 ـ 295; فيض كاشانى: المحجة البيضاء، ج 5 ، ص 289 ـ 308.


ب) آثار و ثمرات حلم و خويشتن دارى: علاوه بر ثمرات و پاداش هاى اخروى، در آيات و روايات، آثار فراوان دنيوى نيز براى حلم و خويشتن دارى بيان شده است. اين آثار چه در زندگى شخصى اعم از ملكات نفسانى و حوزه هاى رفتارى و چه در ابعاد مختلف زندگى اجتماعى فرد ظاهر مى گردد. مهم ترين اين آثار عبارتند از: آرامش قلب، وقار، نجابت، رفق و مدارا، صبر، عفو و گذشت، سكوت، عدم شتاب در مجازات و خوشرويى به عنوان آثار فردى، و كرامت و بزرگوارى، موفقيت، صلح، رياست و بزرگى، محبوبيت در قلوب مردم و زندگى پسنديده و گوارا، به عنوان ثمرات و آثار اجتماعى حلم و خويشتن دارى. برخى از اين آثار پيش از اين بررسى شد و برخى ديگر نوعى رفتارند كه هنگام بحث از حوزه هاى رفتارى بعضى از آنها مورد مطالعه قرار خواهند گرفت.


3. حيا
حيا يكى از مهم ترين صفات نفسانى است كه تأثير فراوانى بر حوزه هاى مختلف زندگى اخلاقى ما دارد. نقش بارز اين تأثير، بازدارندگى است.
«حيا» در لغت به مفهوم شرمسارى و خجالت است كه در مقابل آن «وقاحت» و بى شرمى قرار دارد.(1) در فرهنگ عالمان اخلاق، حيا نوعى انفعال و انقباض نفسانى است

كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى گردد و منشأ آن ترس از سرزنش ديگران است.(2)مطالعه در باره مفهوم «حيا» در آيات و روايات نشان مى دهد كه منشأ پيدايش اين حالت، درك حضور در محضر ناظرى آگاه، محترم و گرانمايه است. اين مفهوم را در خلال آنچه در كتاب و سنت در باب حيا آمده است، بهوضوح مى توان مشاهده كرد

. اين مفهوم، قدر مشترك ميان همه انواع حيا است. بنابراين حيا داراى سه ركن اصلى است: فاعل، ناظر و فعل. فاعل، در حيا شخصى است برخوردارِ از كرامت و بزرگوارى نفسانى. ناظر در حيا شخصى است كه مقام و منزلت او در چشم فاعل عظيم و شايسته احترام باشد، و فعلى كه ركن سوم براى تحقق حيا است، فعل ناپسند و زشت است. در نتيجه در تفاوت ميان «حيا» با «خوف» و «تقوا» مى توان گفت كه محور بازدارندگى در حيا، ادراك حضور ناظر محترم و بلندمرتبه و حفظ حرمت و حريم او است; حال آنكه محور بازدارندگى در خوف و تقوا، درك قدرت خداوند و ترس از مجازات او است.


ــــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: ابن منظور: لسان العرب، ج8 ، ص 51 ; مفردات الفاظ القرآن، ص 270 و ابن اثير: نهايه، ج1، ص 391.
2 . ر.ك: ابن مسكويه: تهذيب الاخلاق، ص 41; طوسى: اخلاق ناصرى، ص 77.
شايان ذكر است كه اگرچه چهره بارز و جوهره حيا، بازدارندگى از ارتكاب اعمال زشت است، قهراً اين بازدارندگى، انجام اعمال نيك را در پى خواهد داشت. همچنين يادآور مى شود كه حيا در حوزه هاى مختلفى مطرح است كه بحث از آنها در جاى خود صورت مى گيرد.(1) و در اين جا تنها مباحث عام و كلى مربوط به حيا مطرح مى شود.


الف) ارزش حيا: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) حيا را زينت آدمى شمرده و فرموده است: «بى شرمى با هيچ چيز همراه نشد مگر اين كه آن را زشت گردانيد. و حيا با هيچ چيز همراه نگشت، مگر اين كه آن را آراست.»(2) امام على(عليه السلام) نيز فرمود: «هر كه پوشش شرم گزيند كس عيب او نبيند.»(3) و در بيانى ديگر مى فرمايد: «حيا پيشه كن كه حيا نشانه نجابت است.»(4) امام صادق(عليه السلام)جايگاه حيا را در رأس مكارم اخلاقى دانسته مى فرمايد:
مكارم اخلاق يكى بسته به ديگرى است، خداوند آنها را به هر كه خود خواهد، دهد. ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد، در بنده باشد و در مولاى او نباشد. ]


آنها عبارتند از: [راستگويى، صداقت با مردم، بخشيدن به مسكين، جبران كردن خوبى ها، امانتدارى، صله رحم، دوستى و مهربانى با همسايه و يار، ميهمان نوازى و در رأس همه حيا.(5)
امام على(عليه السلام)در باب نقش كليدى حيا فرمود: «حيا وسيله رسيدن به هر زيبايى و نيكى است.»(6) اهميت حيا در حدّى است كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(7)از سيره رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)گزارش شده است كه هرگاه با مردم صحبت مى كرد، عرقِ شرم بر پيشانى داشت و هيچ گاه به آنان خيره نمى شد.(8)


گاهى شرمسارى ماهيتى منفى مى يابد و آن در صورتى است كه منشأ آن حماقت، جهالت

ــــــــــــــــــــــــــــ
1. از جمله حياى زنان در «اخلاق جنسى»، حيا در خانواده در «اخلاق خانواده» و حيا از ديگران در «اخلاق معاشرت»، مورد بررسى قرار مى گيرد.
2. شيخ مفيد: امالى، ص 167.
3. نهج البلاغه، حكمت 223; صدوق: فقيه، ح 4، ص 391، ح 5834 ; كلينى: كافى، ج 8 ، ص 23.
4. آمدى: غررالحكم، ح 6082 .
5 . كلينى: كافى، ج 2، ص 55 ، ح 1; طوسى: امالى، ص 308.
6 . حرّانى: تحف العقول، ص 84 .
7. كلينى: كافى، ج 2، ص 106.
8 . همان، ج 5 ، ص 565 ، ج 41.


و ضعف نفس باشد. اين نوع شرم و حيا در اخلاق اسلامى به شدت مورد نكوهش قرا گرفته و فضيلت اخلاقى به شمار نيامده است، بلكه مانع رشد و تعالى انسان و موجب عقب ماندگى او در زمينه هاى مختلف مى گردد. در روايات از اين نوع شرم، به حياى حماقت و جهل و حياى ضعف ياد شده است.(1)
ب) اسباب و موانع حيا: برخى از امورى كه در روايات به عنوان اسباب حيا مطرح شده است، به قرار زير است:


1. عقل: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در پاسخ راهب مسيحى (شمعون بن لاوى بن يهودا) كه از او در باره ماهيت و آثار عقل پرسيده بود، فرمود:
عقل موجب پيدايش حلم است و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، خويشتن دارى، و از خويشتن دارى، حيا، و از حيا، وقار، و از وقار، مداومت بر عمل خير و تنفّر از شرّ، و از تنفّر از شر، اطاعت نصيحت گوى، حاصل مى گردد.(2)
2. ايمان: امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «ايمان ندارد كسى كه حيا ندارد.»(3)


همچنين در روايات، امورى به عنوان موانع حيا و يا به عبارت ديگر علل بى حيايى يا كمى حيا معرفى شده اند كه مهم ترين آنها به شرح زير است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید