بخشی از مقاله
استراتژی جدید بوش در عراق
نوشته ی : آ. ک. گوپتا
برگردان: همااحمدزاده- احمد جواهریان
بعد از آن همه مطالعه و بررسی و تحقیق برای تعیین استراتژی که انعکاس یک جنگ شکست خورده با صدها هزارکشته در انتخابات بود ، سیاست هیات حاکمهی بوش به این نتیجه رسیده است که باید بین نسل کشی عرب های سنی (این استراتژی به "راه حل 80 درصدی" معروف است) و یا برانگیختن دومین جنگ داخلی، یعنی این بار شیعه در مقابل شیعه -و شاید هم هردو- دست به انتخاب بزند.
سیاست جدید کاخ سفید با انتخاب " یورش های خشونت بار" شروع میشود. در تلاش برای دفاع از شکست، هیات حاکمهی بوش تصمیم گرفته 30 هزار نفر و شاید هم بیشتر، نیرو به عراق گسیل دارد. انتقاد به این تصمیم از رسانههای ارتباط جمعی گرفته تا نظامیان و سیاسیون این است که بوش گسترش نظامی را وابسته به محدودهی استراتژی سیاسی نکرده است.
در مورد وسایل ارتباط جمعی باید گفت که آن ها حتی گزارشهای خود را هم نادیده گرفتهاند. هیات حاکمهی بوش استراتژیای را درپیش گرفته که با وجود آشفته بودن، مدتها روی آن کارشده است. یادداشتهای مخفی مشاور امنیت ملی استفان هادلی که در نیویورک تایمز ماه نوامبر چاپ شده ، فاش میسازد که کاخ سفید درتلاش است مقتدا صدر یکی ازپایههای محکم نوریالمالکی نخست وزیر عراق را منزوی کند. آنطور که هادلی میگوید هیات حاکمهی بوش میخواهند که ائتلاف نوری المالکی بهصورتی دربیاید که نیازی به پشتیبانی 30 عضو مجلس وفادار به مقتدا صدر نباشد. متاسفانه این سیاست ممکن است منجر به شکاف در نیروهای امنیتی عراق و "آشوب در اکثریت شیعهی جنوب عراق" شود. هالی پیشنهاد میکند که آمریکا "با اضافه کردن نیرو از مالکی به نوعی حمایت کند" و این منطق خشونت است.
هادلی این یادداشت را در هشتم نوامبر نوشت و اکنون این نقشه دارد پیاده می شود. این طرح از یک سو هدفی سیاسی را دنبال می کند: دور نگهداشتن نیروهای مقتدا صدر از مجمع ملی، و از طرف دیگر ارتش آمریکا تلاش میکند که نیروی نظامی صدر، جیش المهدی را از عراق بیرون براند. البته طرح های اقتصادیای نیز پیدا میشوند. برای مثال برنامهای برای ایجاد شغل تا لژیون بیکاران کاری به جز حمله به نیروهای آمریکایی هم داشته باشند. اما متاسفانه بعد از بهبارآمدن افتضاح در بازسازی، به نظر میآید این بسیار کم و بسیار دیراست.
پیشبینی شده که حزب شیعهی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و سپاه بدر نیروی نظامی آن که پیمان دوستی با هیات حاکمهی بوش دارد، نیرویست که به عملیات سیاسی و نظامی علیه صدریها خواهد پیوست.
در اینجاست که دورنمای جنگ داخلی دومی خود را نشان میدهد. ایجاد برخورد بین نیروهای شیعه، استراتژی بوش برای داشتن دست بالاست. از آنجا که نیروهای مختلف سیاسی و امنیتی عراق هم درسپاه بدر و هم در نیروی نظامی مهدی نفوذ کردهاند، نیروهای امنیتی منشعب میشوند، و به سوی جنگ شیعه با شیعه که تمام جنوب عراق را فراخواهد گرفت، کشیده خواهند شد.
از آنجا که مجلس اعلا همواره در فکر ایجاد"منطقه ی برتر" شیعه درجنوب عراق بوده است، ایجاد درگیری سیاسی و نظامی بین شیعهها ممکن است ضربت مرگ آوری را به کشور وارد کند. این کشور ممکن است به سه منطقهی قومی که به دنبال ادعاها و اعمال نفوذ خود هستند، تقسیم شود، و مبدل به جرقهای برای ایجاد آتش سوزیای منطقهای تبدیل شود.
ناظران این امکان و عواقب سوء وحشتناک آن را مد نظر قراردادهاند. رئول مارک گرچت مامور سابق سیا و فرد متخصص در موسسهی آمریکن انترپریز در21 دسامبر به نیویورک تایمز هشدارداد که "هر برخورد خشن بین ارتش مهدی و مجلس اعلا میتواند به هرج و مرج در کل منطقهی شیعهنشین عرب، از جمله شهرهای مقدس عراق و ناحیهی نفت خیز جنوب، دامن بزند. چنین ستیزه ای بین شیعه ها، میتواند تمام منطقهی عرب نشین عراق را فقرزده کرده و سطح زندگی مناطق غیرکردنشین را تا سطح زندگی افغانیها تنزل دهد. در چنین شرایطی، ما شاهد تشدید سریع رادیکالیزه شدن در شیعهها خواهیم بود، که از قبل هم در مقابل سرسختی و وحشیگری سنی های متمرد، ستیزه گر شدهاند. علاوه براین، هرچه ائتلاف و همبستگی ملی در میان سنیها و شیعههای میانهرو عرب باقی مانده، میتواند در حمام خون شیعه علیه شیعه از بین برود.
این جنگ از قبل شروع شده و نیروهای آمریکایی حملهی خود به ارتش مهدی را از تابستان بیشترکردهاند، و درهمان دوره حداقل در سه شهر جنوبی عراق درگیریهای بزرگی بین سپاه بدر و ارتش مهدی صورت گرفته است. در برخی از موارد، نیروهای آمریکایی علیه طرفداران صدر از واحدهای سپاه بدر پشتیبانی بهعمل آوردهاند. افشای چنین برخوردهای پیچیدهای بهعنوان سیاست رسمی کاخ سفید، قطعا موجب میشود که این جنگ های کوچک به جنگی تمام عیار تبدیل شود.
بهتر است پیش از بررسی استراتژی آمریکا و ارتباط آن با برانگیختن جنگ بین دو نیروی ستیزه گر شیعه، دینامیزم سیاسی انتخاب گزینهی خشونت و دلایل محکوم به شکست بودن آن را مورد بررسی قرار دهیم.
انتخاب های محدود
هیات حاکمهی بوش نه بهخاطر جلوگیری از شکست در جبهههای جنگ عراق- چرا که مدتهاست جنگ را باخته است- بلکه به خاطر شکست در جنگ قدرت آمریکا، سیاست خشونت را درپیش گرفته است. بوش نتیجهی مطالعات گروه بررسی عراق را به کل نادیده گرفته است. البته گزارش این گروه یک اثر داشت و آن اینکه این گزارش شرایط موجود را از منظر سیاسی غیرقابل دفاع کرد. کاخ سفید دیگر نمیتواند "به وضع موجود" ادامه دهد. آن ها باید تظاهرکنند که دارند کار متفاوتی میکنند. بنابراین، همانطور که لس آنجلس تایمز گفت: "آمریکا یا باید نیروهای خود را افزایش دهد- با شروع این بازی که نیروی ارتش می تواند تاحدی امنیت عراق را برقرارکند- و یا شروع به خارج کردن نیروهایش کند."
کاخ سفید میخواهد به مردمش امید به پیروزی در عراق بدهد، در حالی که در عین حال، بر روی بازسازی خاورمیانه از کانال جنگ، تمرکز کرده است. به همین دلیل، این گزینه نمیتواند بیرون رفتن از عراق باشد. البته افزایش تدریجی شدت و وسعت جنگ نیز شکست این استراتژی محسوب می شود، و به همین دلیل است که پنتاگون با آن مخالف است. در عوض هیات حاکمهی بوش به عنوان پیشرو خشونت، نیازدارد که مقاومت در داخل هیات حاکمه و حکومت عراق را درهم بشکند.
نخست وزیر عراق، نوری المالکی، با گفتن اینکه "به ژنرال های آمریکایی اجازه خواهد داد خود تصمیم بگیرند که کی و کجا خشونت لازم است"خیلی صریح نشان داد که به خوبی میداند توپهای جنگی در عراق را چه کسی فرماندهی میکند و این برای دولت حاکم برعراق راه زیادی است.
بوش گفته است که ژنرال هایش در عراق " تصمیم میگیرند چه مقدار نیرو آنجا باشد"، اما هنوز هم خود او "تصمیم گیرنده است" و اینکه او تصمیم گرفته است به دامنهی جنگ وسعت دهد. گزارش گروه تحقیق عراق و از دست دادن کنگره در انتخابات نیز چیزی را تغییرنداده است. یعنی این بوش، رایس، چنی و باند نومحافظه کار آن ها هستند که در مورد سرنوشت عراق و گسترهی پروژهی آمریکایی در بارهی آیندهی خاورمیانه تصمیم خواهند گرفت.
ژنرال هایی که به گسترش جنگ رای نمی دهند، برکنارشده اند. ژنرال ابی زئید ، فرمانده ی ارشد ارتش آمریکا در خاورمیانه و مخالف گزینهی خشونت، دارد بازنشسته می شود. همچنین ژنرال جرج کیسی فرماندهی ارشد بغداد. وی نقشهی هیات حاکمه را یک هفته پیش از کریسمس به شدت رد کرد و اظهارداشت: "برای نیروی اضافی باید هدفی تعیین شود" و سپس تغییر موضع داد و از این سیاست پشتیبانی کرد، اما این بسیار دیر بود و وی نتوانست پست خود را حفظ کند. لس آنجلس تایمز در 23 دسامبر 2006 نوشت: "یکی از آخرین موانع پیشنهاد پرزیدنت بوش برای افزایش نیرو در عراق حذف شد." وی در ماه فوریه و یا مارس به دلیل مخالفت با برنامهی تابستان آینده، از عراق خارج خواهد شد. بوش امکان بهکارگیری فرماندهای تازه برای استراتژی جدیدا اعلام شده اش را از دست نخواهد داد. " ( ان وای تی، 2 ژانویه 2007).
وسایل ارتباط جمعی نیز نقش خود را بازی می کنند، آن ها با نادیده گرفتن واقعیت ها بر بعد خشونت متمرکز میشوند. بحث بر سر آن است که نیروی اعزام شونده چه میزان است، ماموریت خاص آنها چیست و چه مدت زمانی میتواند این خشونت ادامه پیدا کند. نیروهای اعزامی شاید بتوانند تلاش کنند "از میزان خشونت سنیها بکاهند" و یا "با نیروی رادیکال شیعهی وابسته به متقی صدر، مثلا حمله به شهر صدر مقابله کنند " و یا سطح آموزش نیروهای امنیتی عراق را برای به دست گرفتن کنترل جنگ افزایش دهند، و یا آنطور که سناتور جان مک کین میخواهد، هرسه کار را بکنند.
یکی از دلایل مخالفت فرماندهان نظامی با افزایش نیروی نظامی در عراق، قرارداشتن ارتش در نقطه ی شکست است. برخی ها تمایل دارند نیروها را در عراق تا یک سوم تقلیل دهند، ژنرال بازنشسته ی ارتش، باری مک کافری ، در ماه نوامبر به آرمی تایمز گفته بود: "ارتش، بخصوص گارد ملی، در لبه ی پرتگاه شکست است، زیرا حرکت ها بسیاردور از تدبیراست و نمی تواند برای مدت زیادی دوام بیاورد". افسران ارتش این گزینه ی خشونت را در خلوت مسخره می کنند. در ماه نوامبر، هیچ یک از فرماندهان حتی به این گزینه فکر هم نمی کردند. واشنگتن پست می نویسد: "افزایش 20 هزارنفری نیروی پیاده- 5 یا 6 بریگارد- برای تغییر ماهیت طغیان یا جنگ فرقه ای کارچندانی نمی تواند بکند."
تمام نیروهای اعزامی نیروهای جنگی خواهند بود، هرچند که درحال حاضر از 140 هزار نفر سرباز آمریکایی در عراق 50 هزار نفر نیروی جنگی اند. پنتاگون فکر می کند از نظر تاکتیکی 50 هزار نیروی جنگی دیگر مورد نیاز است. اما این امکان به دلایل تدارکاتی فعلا قابل انجام نیست. ان وای تی در 20 دسامبر 2006 نوشت: "هیئت حاکمه ی بوش خود را با کمبود نیرو روبرو می بینند و اعزام 20 هزار و یا بیشترنیروی جدیدرا، حداقل بطور موقت، گزینه ی مهمی به شمار می آورد. واقعیت این است که تعداد نیروهای مورد بحث بسیار کمتر از نیاز تخمینی ارتش می باشد، زیرا که یورش خشونت بار یک استراتژی ای سیاسی است و نه نظامی.
قانون نسبت های نظامی می گوید هر 50 شهروند نیاز به یک سرباز اشغالگر دارد. ژنرال اریک شینکسی و سایر افسران و بسیاری از تحلیلگران نظامی این نسبت را برای جنگ مناسب می دانند. بدین ترتیب، حتی 50 هزار نیرو نیز کم است. البته این اعداد تازه اشغال بدون دردسر بعد ازجنگ ژاپن و یا کوسوو را مد نظر دارند. اگر ارتش آمریکا و متحدانش بخواهند شورش را سرکوب و کنترل کنند و جنگ داخلی را پشت سربگذارند، "حداقل به 500 هزارنفر و شاید هم بیش از 1 میلیون نفر نیروی نظامی با تجربه نیازباشد."
اضافه کردن 20 هزار نیرو مانند اضافه کردن یک قطره به یک بشکه است. اگر آمریکا بخواهد واقعا پایتخت، شهری با 5/6 میلیون نفر جمعیت را نجات دهد، به 200 تا 300 هزار نفر نیرو – بیش از تمامی نیروهای موجود آمریکا و متحدانش در عراق- احتیاج دارد.
حتی اگر با استاندارد جنگ چهارسالهی عراق به مسئله نگاه کنیم، این برنامه بسیار غلط است. در شروع اشغال، در اواسط ماه مه 2003، آمریکا 25 هزار نفر سرباز در بغداد داشت، و دانالد رامسفلد 15 هزارنفر از ارتش یکم و صدها نفر از دژبان را به دلیل عدم وجود امنیت به بغداد فرستاد (واشنگتن پست، 16 و 18 مه 2003).