بخشی از مقاله
اسلام و پایان سكولاریسم
جون فول م
ترجمه: ملا محمد ملازاده
هنگام سخن از عوامل ارثی و دینی در دانش جامعه شناسی انسانی جدید، این پرسش به اذهان خطور می كند: آیا ما به سوی جنگ و نزاع در حركت هستیم یا مصالحه و آشتی؟
با اینكه اندیشمندانی چون »مایكل فرانز« عقیده دارند كه عنصر دین در دنیای امروز یك مشكل به شمار می آید، من معتقدم دین می تواند راهی به سوی »تصالح« و »وفاق« تلقی شود. چنانكه می تواند وسیله ی »جنگ و نزاع« نیز باشد.
* پایان عمر نظریه ی سكولاریسم
از این رو من دیدگاه خویش پیرامون دین را، به اعتبار یك راهكار و راه حل بودن آن مطرح می كنم نه بمثابه ی عایق و مشكل سر راه بودنش. چون به سر آمدن دوران سكولاریسم و پایان عمرش ایمان و اطمینان دارم. چارچوب نظری دیدگاه مرا سخنان »روونی ستارك« یكی از بارزترین دانشمندان و نظریه پردازان جامعه شناسی دین تشكیل می دهد كه می گوید: »در طول نزدیك به سه قرن گذشته روش جامعه شناسان و روشنفكران مشهور مغرب زمین بر این اندیشه استوار بوده كه دین رو به افول و زوال است و این اعتقاد سیادت داشته كه »مدرنیسم« به مثابه ی یك محرك - حتما - باعث حذف دین از عرصه زندگی می شود«.
»ستارك« در ادامه ی طرح خود می گوید: »برازنده است كه به صراحت اعلام كنیم، كه دوران ایمان و اعتقاد دانش جامعه شناسی به حقانیت و علمی بودن نظریه ی سكولاریسم به سر رسیده، و باید اعتراف كنیم كه سكولاریته كردن یك تئوری مقبول و مورد محبت واقع شده بیش نیست و محصول افكار و دیدگاه هایی است كه پس از سپری شدن نزدیك به سه قرن تلاش و فعالیت در راستای تقویت و تثبیت بنیان و پایه های آن هم اكنون می بینیم كه در رساندن پیغام و انجام ماموریتش ناكام مانده، و شایسته است همچون سایر نظریات شكست خورده در گورستان آراء انقراضی دفن گردد«.
به گمان من، ما شاهد و نظاره گر دنیایی هستیم كه در آن، این اندیشه كه مدعی است سرانجام مدرنیسم دین را از صحنه بیرون می كند در حال شكست خوردن واز اعتبار ساقط شدن است و دوران حكمرانی مطلق سكولاریسم دارد به پایان می رسد و سپری می شود.
با توجه به نقش (تفرعن و كدخدا)یی كه ایالات متحده ی آمریكا در جهان كنونی ایفا می كند لازم است بپذیریم كه اندیشه ی پایان عمر سكولاریسم یكی از ابعاد عملیات مدرنیته و نوگرایی است نه یك ایدئولوژی رقیب و بدیل.
ما چه به عنوان معتقد و مومن، یا چون آمریكایی، یا پروتستان معتقد به ایجاد تغییر یا كاتولیك اصلاح طلب، یا چون پسر یك واعظ مسیحی با برنامه (Methodist) كه در مدرسه ی الجیزویت تدریس می كرد - در همه ی این حالات، نیازمند اعتراف به جایگاه و نقش دین در زندگی و حیات عمومی هستیم.
خلاصه، سه عنصر چارچوب نظریه ی مرا تشكیل می دهند كه ابتدا به صورت مجمل به آنها اشاره می كنم، بعد نتایج و مضامین آنها را در ارتباط با چگونگی رابطه ای امریكا با جهان اسلام بسط و توضیح می دهم.
1- تجربه ی جوامع متكثر در جهان، طی نیم قرن گذشته - نشان می دهد كه مدرنیسم، به معنای دور انداختن دین و پایان نقش آن - به مثابه ی یك نیروی فعال و اساسی - از حیات عمومی نیست و این امر در ذات خود بدین معنی است كه سكولاریته كردن جامعه لزوما یك ركن اصلی عملیات مدرن كردن و نوگرایی به شمار نمی آید.
* جایگاه دین در دنیای مدرن:
2- پر واضح است كه سیاست »جدایی كلیسا از دولت« و »جدایی دین از سیاست« از نگاه دین شناختی بی طرف به شمار نمی آید، به دیگر تعبیر: دعوت به سكولاریسم در حد ذات خویش یك موضع ایدئولوژیك و دینی اتخاد كرده است. بنابراین این دعوت یك وصف موضوعی و حركت علمی بی طرف و جدا از اعتبار یا عدم اعتبار ارزش ها به شمار نمی آید بلكه به مثابه ی یك ایدئولوژی عمل می كند و به »مدرنیسم« و بی دینی فرا می خواند.
3- آنچه ذكرش رفت - از منظر دانش سیاسی - بدین معنی است كه سكولار شدن یك جزء طبیعی و جدا نشدنی از عملیات در حركت نوگرایی و مدرنیسم به شمار نمی آید، بلكه می شود - چنانكه من معتقد هستم - چنان به سكولاریسم نگریست كه همواره به عنوان یكی از دیدگاه ها (ایدئولوژی ها)ی مختلف رقابت كننده - پیرامون آنچه كه باید جامعه ی كنونی بر اساس راهكارهای آن اداره شود - مطرح بوده است. و این سخن به این معنی است كه ما اعتراف می كنیم، شاهد پایان یافتن مرحله ای از تاریخ هستیم كه در آن سكولاریسم به مثابه ی یكی از شروط تكامل یافتن و مدرن بودن جامعه به شمار می آمد. پس ما شاهد آخر عمر، و در نهایت مرگ قریب الوقوع سكولاریسم هستیم.
این وضعیت به خودی خود نوید دهنده ی رشد فزاینده ی پدیده ای است كه بعضی اوقات از آن به احیای دین (یا ادیان) - با پایان یافتن قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یكم - تعبیر می شود.
آنچه مورد نظر ماست و می خواهیم روی آن تاكید بورزیم این است كه اندیشه ی سكولاریته كردن جامعه و زیبا پنداشتن آن خیال و رویایی - در میدان رقابت میان ایده ها و افكار - بیش نبوده و نمی تواند به عنوان توصیف سوسیولوژی علمی، آنچه حقیقت و واقعیت نامیده می شود تلقی شود.
* آیا سكولاریسم با مدرنیسم مساوی است؟
رسانه ها و وسایل تاثیرگذار تبلیغاتی در طول دو قرن گذشته، همواره روی این نكته تاكید ورزیده اند كه حركت اصلاح طلبی در جهان اسلام، باید روی ایجاد امت، دولت و دولت های ملی مدرن تاكید ورزد، و جریان اصلاح طلبی از بدو پیدایش، روی اندیشه عدم دخالت دین در امر معیشت و زندگی دنیایی تاكید ورزیده است و منادیان اصلاحات و مدرنیته را به اوصافی چون »سكولار« توصیف می نماید.
مهمترین عناصر برنامه ی اصلاح طلبی و مدرن سازی در دو قرن نوزده و بیست روی ترویج اندیشه ی انفصال از گذشته و خداحافظی با موروثات متمركز بود زیرا همه ی ارزشها و موروثات گذشتگان امور تقلیدی تلقی می گردید و معرفی می شد. تحقیقات جامعه شناسی انجام شده در دو دهه ی پنجاه و شصت قرن بیستم - در ارتباط با مدرنیسم و نوگرایی - حقانیت این ادعا را با اثبات می رساند.
یكی از اساسی ترین تحقیقات انجام شده پیرامون مدرنیسم - كه نقش اساسی در معرفت و فهم عملیات مربوطه ایفا كرده - كتابی است كه در دهه ی پنجاه تحت عنوان »فروپاشی جامعه ی تقلیدی« نوشته »دانیال لیونر« منتشر گردید. این كتاب نظریه ی شفاف و واضحی در ارتباط با قضایایی كه احتمال می رود در حوزه ی مدرنیسم قرار گیرند، ارائه داده است.
لیونر در مباحث خویش از كسانی سخن به میان آورده كه آنها را »انتقالیون« نام نهاده است. و درست با همین شكل و ساختار كسانی وجود داشتند كه در نقطه مقابل آنها قرار گرفته و »تقلیدی« نامیده می شدند، از جمله ی معتقدات این عده (تقلیدی ها) این بود كه دین یك امر بسیار مهم، اساسی و جدی است اما مدرنیست های مقابل آنها اعتقاد داشتند، دین هیچ نقشی در حوزه ی عمومی زندگی ندارد و یك امر شخصی محض است كه به زندگی شخصی فرد مربوط می شود.
لیونر در توصیف ملورنیست های تركیه می گوید: »مدرنیست ها یك نهضت عقلی در بینش و آگاهی به وجود می آوردند، یعنی تقویت قدرت و توانمندی های فرد در شناخت و تحمل دیگران، و ارتباط موثر تعامل با آنها، اینان در حین سكولار بودن با نشاط و فعالند، از نظر آنها خدمتگزاری دست و پنجه نرم كردن با مشكلات، باعث ایجاد تغییر (در جامعه) و تولید سیاست ها می شود نه به نماز ایستادن و دعا خواندن.
این تصویری بود از واقع حال یك فرد مدرن، اما با رسیدنمان به مراحل پایانی زمان ایمان به سكولار شدن به مثابه ی عامل اصلی مدرن تلقی گردیدن، می بینیم كه اغلب مدرنیست ها در جوامع بیشتر مدرن اعتقاد دارند - به ویژه در اوایل قرن بیست و یكم - كه ضرورتا سیاست نمی تواند به عنوان بدیلی برای نماز (عبادت) مطرح باشد.
* تجربه ی تركیه و سایر تجربه ها
در تركیه ی كنونی، و بعد از گذشت نیم قرن از تحقیقات لیونر تعداد كثیری از دانشمندان و روشنفكران و مردان كاری (به تمام معنی مدرن) هنوز به این اعتقاد نرسیده اند كه میان نماز و سیاست حتما یكی را انتخاب كنند. بلكه واقعیتی بر زندگی آنها حكمفرما است كه در آن نماز و سیاست در كنار هم قرار گرفته و تواما در یك فرد نمود و وجود عینی یافته اند.
نظریه پردازان سكولار تقلیدی مغرب زمین چشم طمع به پیشتازان مدرنیته در جهان اسلامی دوخته بودند و پیش بینی تئوریسین های امریكا برای آینده ی جهان اسلام بر مدل قهرمان و الگوسازی از مدرنیست های سكولار استوار بود كه مصطفی كمال در تركیه نمونه ی بارز و محسوس آن است. او پایه های مدرنیسم را در تركیه تقویت بخشید. تركیه ی كنونی از همپیمانان ما به شمار می آید زیرا یكی از اعضای پیمان ناتو است و یكی از همپیمانان غرب در جریان جنگ سرد به شمار می رفت. نگرش غرب به دست آوردهای حركت مصطفی كمال - به اعتبار اینكه اساس تركیه ی معاصر به شمار می آیند - از اینجا ناشی می شود.
پس مهم است این نكته را در رابطه با نقش دین در شئون دولت و عملیات قیام و پیدایش جوامع جدید درك كنیم، كه مصطفی كمال ایجاد یك نظام پیشرفته سیاسی را تنها در صورت جدایی دین از سیاست و جدا نمودنش از عرصه ی زندگی عمومی، امكان پذیر می دانست. رضا شاه نیز در دهه های 20 و 30 و محمدرضای پسرش در دهه های 50 و 60 - در ایران- عین این سیاست را در پیش گرفتند و دنبال كردند.
اشكال دیگری نیز در جهان اسلام وجوددارد كه سكولار شدن را ركن اصلی و ضروری مدرنیته تلقی می كنند. از این توضیح روشن است كه حركت مدرنیسم در دو بعد اجتماعی و كار سیاسی چنین است و كشف اندام و دور انداختن حجاب نشان و نماد اصلی مدرنیسم اجتماعی به شمار می آید چنانكه این مطلب در حركت های اصلاحی و تعریف نظری آنها بارها تكرار شده است.
طلایه دار این حركت از سوی زنان الگو - در این زمینه - بوجود آمد. »هدی شعراوی« و »نبویه موسی« دو تن از زنان مصری - در یك حركت نمادین - بعد از بازگشت از كنگره ی بین المللی زنان (سال 1923 ) بعد از پیاده شدن از قطار در میدان رمسیس قاهره اقدام به دور انداختن حجاب و كشف اندام نمودند.
* محال بودن جدایی دین از حیات عمومی
آنچه لازم است هم اكنون بدان اعتراف شود اینكه: اندیشه ای كه تحقق یافتن مدرنیسم را در جدایی دین از زندگی عمومی جستجو می كرد عملا شكست خورده و تجربه اشخاص و كشورهای فراوان در انحای مختلف جهان - به ویژه جهان اسلام - شاهد زنده این ادعاست.