بخشی از مقاله
دو جهان متفاوت
مسيحيت، اسلام و سكولاريسم
خاستگاه همه اين حركت هاي سكولاريستي در جهان اسلام به دو چيز ختم مي شود. يكي تشويق و ترغيب استعمارگران غرب وارثان آنان اما خاستگاه دوم: اين كه برخي از مسلماناني كه پيشرفت اروپاييان را ديده اند و مرعوب آنان شده اند، به تقليد از آنان به سكولاريزم روي آورده اند
حسن عاشوري لنگرودي
كليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غيرانساني اش باطبقة دانشمندان و آزادفكران، از علل عمدة گرايش جهان مسيحي و به طور غيرمستقيم جهان غيرمسيحي به ماديگري بود
عموم دانشوران اسلامي، از پيروان مكتب خلافت گرفته تا پيروان مكتب امامت همه و همه اذعان دارند كه قرائت جدايي دين از سياست و پذيرشكسكولاريسم مردود و با روح و محتواي اسلام يگانه است. امروزه هجمه اي همه جانبه و حساب شده از سوي دشمنان اسلام به ايدئولوژي اين آيين با تز جدايي دين از سياست، در جريان است و با كمال تأسف برخي از مسلمانان ناآگاهانه با اين هجمة دشمنان هم صدا شده اند. با وجود اين قرائت انحرافي از دين، بر دانشوران مسلمان لازم است. اولآ: اين هجمه را شناسايي كنند و ثانيآ: با روش پسنديده به دفع آن همت نمايند. اين نوشتار به معنا و مفهوم سكولاريزم، خاستگاه و پيدايش سكولاريزم، اسلام و معضل سكولاريزم مي پردازد.
واژه كسكولاريزم (Secularism)در زبان هاي فرانسوي و انگليسي به معناي دنيوي گرايي است. اين واژه از واژه لاتيني كسكولوم(Seculum) مشتق شده است، كه به معناي امور اين دنياست. كسكولاريزم به معناي دنياپرستي يا اعتقاد به اصالت امور دنيايي و رد آن چه كه غير از آن است، مي باشد. بنابراين سكولاريزم در معنا و مفهوم آن طرد مذهب و دين را در بردارد. در عرف امروزي سكولاريزم در معناي نفي حكومت ديني و اعتقاد به اين كه امور سياسي و اجتماعي كاملاً بشري است و نبايد در اين حوزه اي كه كاملاً بشري است، دين و مذهب نقش داشته باشد، به كار مي رود.
سكولارها مي گويند: دين ازشئون دنياي بشر جدا است و ادارة اين شئون اعم از سياسي، اجتماعي، اقتصادي، قضايي و جزايي به انسان تعلق دارد وانسان بايد در ساية عقل و دانش خويش و بدون بهره گيري از رهنمودهاي ديني مناسبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ديگر مناسبات جمعي خود را سامان دهد. سكولارها بر اين باورند كه يكي از ابعاد جامعة مدني و يكي از فرازها و نمودهاي مهم پيشرفت و تكامل اين است كه نه تنها دين در امور سياسي و روابط كلان اجتماعي، اعم از سياسي، اقتصادي، قضايي و مانند آن، نقشي نداشته
باشد، بلكه اصلآ هيچ گونه نمودي و حضوري و نقشي ندارد. در نگاه سكولارها، آرمان ها و ارزش هاي سياسي- اجتماعي بشري كاملاً دنيوي است. بنابراين در راه شناخت اين ارزش ها و هم چنين در شناخت راه هاي وصول آن ارزش ها و آرمان ها، هيچ نيازي به استمداد از دين نيست. نه تنها نيازي به دين نمي بينند، بلكه دخالت دين در اين امور را به زيان جامعه مي دانند و مي گويند: دين با عدالت، آزادي و پيشرفت علم معارض است. آنچه در بين دين پژوهان و صاحب نظران در امور اجتماعي معاصر تحت عنوان كسكولاريزه شدن دين مطرح است، به معناي فلسفي شدن، يا علمي شدن دين نيست، بلكه به حاشيه راندن و يا كنارزدن دين است و كاهش نفوذ دين در جامعه و متن زندگي مردم مدّنظر سكولارها است.
معادل ها: معادل هاي فارسي اين اصطلاح عبارتنداز:كدنيامداري،كدنياگرايي، كدنيازدگي، كدنياپرستي، كجداانگاري دين از دنيا، كجدا شمردن دين از سياست، كبي خدايي، ك لاديني،كامحاي دين وكناديني گري.
در بين مترجمان عرب زبان غالباً واژه هاي كعلمانيّت به جاي سكولاريزم به كار مي رود. (العلمانّي: نسبه اليه العلم بمعني العالم، و هو خلاف الدينّي او الكهنوتي).
دو معنا: اين نظريه را به دو صورت مي توان به تصوير كشيد. در تصوير اول گفته مي شود: سكولاريزم يعني جداي دين از حكومت و اين كه آموزه هاي ديني هيچ نوع سياستي را در برندارد.در تصوير دوم گفته مي شود: دين از شئون دنيوي انسان جداست. در امور دنيايي اعم از سياسي، اجتماعي، اقتصادي، قضايي و حقوقي و جزايي، همه اين امور به خود انسان واگذار شده است و دين كاري به اين امور ندارد. بلكه دين يك امر شخصي و نوعي رابطه است بين خود فرد و خداي خويش. تصوير دوم نسبت به تصوير اول كلي تر و عام تر است. در اين نوشتار تصوير دوم از سكولاريزم مراد است و سكولاريزم در اين معنا پي گيري مي شود.
سكولاريزم پديده اي است كه اولين بار در غرب پديدار شد. خاستگاه و مكان انعقاد و زايش و رشد آغازينش اروپا است. در پايان دوره اي كه كليسا قدرت و اقتدار فراواني داشت، عده اي به ستيز با آن برخاستند و حركتي را براي كاستن اقتدار كليسا آغاز كردند، و سرانجام دست كليسا را در امور اجتماعي محدود، بلكه قطع كردند سپس جريان سكولاريزاسيون به گونه اي وارد جهان اسلام شد.
خاستگاه سكولاريزم در اروپا
سكولاريزم در پايان دورة قرون وسطاي اروپاييان، در غرب پديدار گشت. اين پديده مانند ديگر پديده ها نمي تواند بي علت باشد، قطعآ علتي دارد علت و يا علل پيدايش سكولاريزم در چند قرن گذشته در اروپا چيزي و يا چه چيزهايي است؟ در پاسخ به اين سؤال نمي توان به عامل خاصي بسنده كرد: چون كه سكولاريزم پديده اي اجتماعي است و معمولاً در پديده هاي اجتماعي علت هاي متعددي نقش دارند؛ در پيدايش سكولاريزم نيز عوامل متعددي مي توانند نقش داشته باشند.
سكولاريزم نوعي موضع گيري منفي در برابر دين مسيحيت و متوليّان كليسا است بنابراين بايد ديد كه در دين مسيحيت موجود در اروپا و در عملكرد متصديان كليسا چه ضعف ها و كاستي هايي وجود داشته است.
ضعف ها به دو گروه تقسيم مي شود.
۱. ضعف هاي معرفتي
۲. ضعف هاي رفتاري
متفكر شهيد، علامه مرتضي مطهري در اين باره بيان مي دارد: ككليسا چه از نظر مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غيرانساني اش با تودة مردم، خصوصاً طبقة دانشمندان و آزادفكران، از علل عمدة گرايش جهان مسيحي- و به طور غيرمستقيم جهان غيرمسيحي- به ماديگري است.
ضعف هاي معرفتي كليسا
مسيحيت موجود كه مسيحيت تحريف شده است، نمي تواند خود را آيين بر حق و آيين خردپسند معرفي كند. الهيات كليسا از يك سري نارسايي هايي برخوردار است كه دين پژوهان و آزادانديشان با توجه به آن كاستي ها نمي توانند آن را به عنوان يك آيين بر حق و نجات بخش بشريّت پذيرا باشند.
اصول اعتقادي و پايه هاي معرفتي آنانكفلسفة اسكولاستيك يا فلسفة اصحاب مدرسه اي دگماتيستي بود. اين فلسفه كه به مانند كعلم كلام مسلمانان نقش هدايت فكري و عقيدتي آنان را بازي مي كرد، متضمن يك سري فلسفه كه به مانندكعلم كلام مسلمانان نقش هدايت فكري و عقيدتي آنان را بازي مي كرد، متضمن يك سري نارسايي هايي بود كه با توجه به آن نارسايي ها، باورهاي مردم به اين آيين سست شد. مانند اعتقاد به كاقنوم ثلاث و يا مسألةكثلثيت. گوستاولوبون فرانسوي كه خود مسيحي است، در اين باره مي گويد: كمسأله
ثلثيت در ميان مسيحيان متضمن تناقض و پيچيدگيهايي است. علامه مطهري در اين باره مي گويد: ككليسا به خدا تصوير انساني داد و خدا را در قالب بشري به افراد معرفي نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبي كليسا از كودكي خدا را با همين قالب هاي انساني و مادي تلقي كردند و پس از رشد علمي دريافتند كه اين مطلب با موازين علمي و واقعي و عقلي صحيح سازگار نيست. و از طرف ديگر، توده هاي مردم طبعاً اين مقدار قدرت نقادي ندارند كه فكر كنند ممكن است مسائل مربوط به ماوراي طبيعت، مفاهيم معقولي داشته باشد و كليسا اشتباه كرده باشد، چون متوجه شدند كه مفاهيم كليسايي با مقياس هاي علمي تطبيق نمي كند، مطلب را از اساس انكار كردند.
نتيجه اين همه ضعف ها و كاستي ها و نارسايي هاي معرفتي اين شد كه افكار عمومي از دگماتيسم اسكولاستيك فاصله بگيرند و به كاسپي سيزم، كپروتستانتيسم، كپلوراليزم، كسكولاريزم و از همه مهم تربه سويكماترياليسم روي آوردند.
ضعف هاي رفتاري كليسا
كليسا در دوره اقتدارش تنها يك سري نارسايي ها و ضعف هاي معرفتي نداشت، بلكه در رفتار نيز مرتكب ضعف ها و اشتباهات بسياري شد. متصديان كليسا بسيار بد عمل كردند. رهبران ديني لباس خدايي پوشيدند و به جاي هدايت مردم بهشت فروشي كردند، به جاي اين كه به نارسايي هاي معرفتي خويش پي ببرند و آن را به نقد بگذارند و الهيات خويش را خردپسند كنند به ستيز با علم شتافتند و تلاش هاي علمي دانشمندان را حركت ضد دين قلمداد كردند. نه تنها براي دانشمندان قدر و منزلتي قايل نشدند و تلاششان را ارج ننهادند، بلكه با حربة دين به جنگ با آنان رفتند و از دين استفادة ابزاري كردند تا دانشمندان را سركوب نمايند. راه شكوفايي علم ودانش و راه عدالت و آزادي را مسدود نمودند، و با محكمه هاي تفتيش عقايد و محاكمه اي ظالمانه، افكار عمومي را بر ضد خود شوراندند.
نويسنده كتاب كعلم و دين مي نويسد: ك در اين دورة سياه پنج ميليون نفر به جرم فكر كردن و سرپيچي از فرمان پاپ به دار زده شدند. گروه بسياري را در سياه چال هاي تاريك و مرطوب روم و... زنداني كردند. از سال 1481 تا 1499 ميلادي به دستور دادگاه، تفتيش عقايد ده هزار و هشتصدوشصت نفر را شقه كردند و نودوهفت هزار و بيست و سه نفر را زير شكنجه كشتند.
ويل دورانت مي نويسد: محكمة تفتيش عقايد، قوانين و آيين دادرسي خاص خود را داشت، پيش از آنكه ديوان محاكمات آن در شهري تشكيل شود، از فراز منابر كليساها فرمان ايمان را به گوش مي رسانيد و از مردم مي خواست كه هر كدام از ملحد و بي ديني و بدعتگذاري سراغ دارند به سمع اعضاي محمة تفتيش برسانند طرق شكنجه در جاها و زمان هاي مختلف، متفاوت بود. گاه مي شد كه دست متهم را به پشتش مي بستند و سپس مي آويختندش. ممكن بود كه او را ببندند چنان كه نتواند حركت كند و آن گاه چندان آب در گلويش بچكانند كه به خفگي افتد. ممكن بود كه طنابي چند بر اطراف بازوان و ساق هايش ببندند و چندان محكم كنند كه در گوشت هاي تنش فرو رود و به استخوان برسد...
شماره قربانيان... از سال 1480 تا 1488(يعني در مدت 8سال) بالغ بر۸۸۰۰تن سوخته و 96494تن محكوم به مجازات هاي ديگر و از سال 1480تا 1808 بالغ بر 31912تن سوخته و 491450تن محكوم به مجازات هاي سنگيني تخمين زده شده است.
رقابت هاي بسياري كه بين فرمانروايي پاپ ها و قيصرها رخ داد، خود گامي ديگر در آماده كردن بستر سكولاريزم بود، از جمله مشاجره ميان پاپ وسلطنت فرانسه درسال هاي۱۲۶۹تا 1303 و بيست و پنج سال بعد مشاجره ميان ژان بيت دوم و لوي ياوير رخ داد كه طي آن مخالفت با استقلال پاپ شكل گرفت و نيز مشاجره اي كه در درون كليسا و در ميان روحانيون درگرفت كه هر يك شرايط تحقق سكولاريزم را فراهم نمود.
خاستگاه سكولاريزم در جهان اسلام
در طول اسلام در يك قرن گذشته، در چند مرحله افكار سكولاريستي مطرح شد. يكي در پايان جنگ جهاني اول بود كه انگلستان توانست خلافت عثماني را شكست دهد و آن كشور اسلامي پهناور را به ده ها كشور كوچك تقسيم كند. حركت ديگر در ايران شكل گرفت و اين زماني بود كه ميرزاي شيرازي حكم معروف مبني بر تحريم تنباكو را برضد شركت انگليسي صادر كرد و با استقبال عموم مردم روبه رو شد و از آن پس عالمان ديني توانستند نقش بزرگي در امور اجتماعي و سياسي داشته باشند و اين حركت سرانجام به نهضت مشروطه ختم شد، در اين دوره عده اي كوشيدند تا افكار سكولاريستي را در ايران رواج دهند. سپس با آغاز انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني اين افكار از رونق افتاد، و بعد از گذشت دو دهه از پيروزي نهضت اسلامي امام خميني، بار ديگر عده اي مي كوشند تا براي چندمين بار اين افكار را در اين مرز و بوم رواج دهند.
خاستگاه همة اين حركت هاي سكولاريستي در جهان اسلام به دو چيز ختم مي شود. يكي تشويق و ترغيب استعمارگران غرب وارثان آنان. اما خاستگاه دوم: اين كه برخي از مسلماناني كه پيشرفت اروپاييان را ديده اند و مرغوب آنان شده اند، به تقليد از آنان به سكولاريزم روي آورده اند بدون اين كه به ريشه ها و زمينه هاي رشد سكولاريزم در اروپا توجه داشته باشند، علامه شهيد مرتضي مطهري در بحث گرايش هاي مادي مي نويسد: كاين گرايش ها در محيط هاي مسيحي بوده، نه در محيط هاي اسلامي. در محيط هاي اسلامي هرچه پيدا شده است كپي و تقليدي از اروپا بوده و هست.
سلطة ظالمانه اروپاييان در چند قرن گذشته بر كشورهاي اسلامي و غارت منابع مسلمانان، بركسي پوشيده نيست. به گفتة محمد قطب: كدركشورهاي غيراسلامي كه مورد تهاجم كاستعمار قرار گرفت، در آسياي جنوب شرقي كاري با بودائيسم نداشت، در آفريقا هم متعرض بت پرستي نشد. اما در كشورهاي اسلامي جز اين بود جنگي بي امان برضد اسلام كه آغاز آن هم دور ساختن آيين اسلام و تحميل قوانين بشري با كمك آهن و آتش بود، سپس به مراكز آموزشي اسلامي روي آورد، تا آنها را ببندد و وادار كند كه برنامه هاي ديني خود را تغيير دهند، سپس كوشيد تا عادات و سنت ها و آداب مردم را با ابزار گوناگوني كه در اختيار كهجوم فكري در زمينه هاي آموزش و وسايل تبليغاتي بود، دگرگون سازد.
زمينة ديگر رشد افكار سكولاريستي، حركت هاي تقليدي از سوي طيفي از غربزدگان روشنفكرنما در كشورهاي اسلامي است. در اين علت و زمينه هم سلطه طلبان غربي شركت دارند و هم روشنفكران نمايان شرقي.
سلطه طلبان غربي دخيل هستند، چون كه با تبليغات و نيرنگ هاي بسيار چنين وانمود كردند كه دين ماية عقب ماندگي است، در حالي كه دين اسلام ماية پيشرفت است، نه عقب ماندگي. اين سخن را اقبال لاهوري در چند بيت شعر چنين بيان مي كند:
آه از افرنگ و از آيين او
آه از انديشة لادين او
علم حق را ساحري آموختند
ساحري ني كافري آموختند
در سال 1929 ميلادي در مجلس قانونگذاري تركيه، قانوني را به تصويب رساندند كه به مقضاي آن، واژه هاي مذهبي را از قانون تركيه حذف كردند، و جملة:كدين رسمي جمهوري تركيه دين اسلام است از قانون اساسي تركيه حذف كردند. به جاي سوگند به قرآن، سوگند به شرافت را قرار دادند. شبيه همين اموري كه در تركيه صورت گرفت در ايران هم كوشيدند ليكن، موفق نشدند.
كعبدالله جودت كه يكي از پيشگامان تجدد تركيه است، گفت:كهمه چيز از فرنگ حتي سيفليس آن. حتي دستور حكومتي بود كه مردم كلاه هاي سنتي(فينه) را از سر بردارند و به جاي آن كلاه شاپوي غربي بر سر بگذارند و خنده آور است كه اين را در مجلس قانون گذاري تركيه مطرح كردند و تصويب شد.
اسلام و سكولاريزم
۱. آبا با توجه به بعد معرفتي و محتواي دين اسلام، سياست با آن توأم است يا گسيخته از آن.
۲. آيا عملكردهاي مسلمانان در دورة اقتدار ماية دين گريزي شد يا خير؟
دين و سياست در اسلام
معناي دين: دين عبارت است از مجموعة به هم پيوسته اي از باورها و انديشه هاي برگرفته از وحي الهي در رابطة با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ، كه هدف آن هدايت انسان به سوي روش بهتر زيستن و كامل تر شدن است.
معناي سياست: سياست عبارت است از مديريت كلان دولت و راهبرد امور عمومي در جهت مصلحت جمعي و انتخاب روش هاي بهتر در ادارة شئون كشور، يا علم ادارة يك جامعة متشكل و يا هنر تمشيت امور مردم در رابطة با دولت، كه همواره در ارتباط با بخشي از زندگي انسان مطرح است.
چون به عمل انسان مربوط مي شود، ناگزير با دين كه متكفّل بيان و شيوه هاي زيستن است، تماس پيدا مي كند و تضاد با آن و يا هم سو با آن عمل مي كند. در هر دوحال دين به سياست نظر دارد و سياست نيز به نوبة خود در قلمرو دين عمل مي كند.
بنابراين معناي ياد شده، سياست مربوط به تدبير درست و همت نهادن در مصالح عمومي مردم است نه اين كه شيطنت هاي شياطين را سياست بناميم. در اين باره امام خميني، بيان داشت: كآيت الله كاشاني در قلعة فلك الفلاك محبوس بود. رئيس زندان آن جا روزي در كنار گفت وگو با آقاي كاشاني گفته بود: شما چرا در سياست دخالت مي كنيد. سياست شأن شما نيست... ايشان به او گفتند: اگر من دخالت در سياست نكنم، كي دخالت بكند؟.
امام خميني در ادامة سخن بيان داشت:كمرا نزد رئيس سازمان امنيت بردند او ضمن صحبت هايش گفت: سياست عبارت از دروغ گويي است؛ عبارت از خدعه است؛ عبارت از فريب است؛ عبارت از پدرسوختگي است. اين را بگذاريد براي ما. من به او گفتم: اين سياست مال شماست. البته اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد. اين سياست شيطاني است و اما سياست به معناي اين كه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آن جايي كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست، اين در روايات ما براي نبي اكرم(ص) با لفظ سياست ثابت شده است.. در آن روايات هم هست كه پيامبر اكرم(ص) مبعوث شد كه سياست امت را متكفل باشد.
حال با توجه به مفهوم دين و سياست، به محتواي دين اسلام نظري افكنده شود و در اين مسأله دقت شود كه: آيا دين اسلام با سكولاريسم هماهنگ است يا متضاد؟ آيا اسلام دين فردي است يا هم دين فردي است يا هم دين اجتماعي؟ آيا اسلام تنها به خودسازي و هدايت فردي توجه دارد يا فزون بر آن به جامعه سازي و هدايت اجتماع هم نظر دارد؟ آيا اسلام دين آخرت است يا هم دين دنيا و دين آخرت؟ براي پاسخ گويي و داوري به اين پرسش ها دو راه در پيش روي ما باز است.
۱. از راه محتواي دين و توجه در باورها، ايدئولوژي و اخلاقيات ديني.
۲. از راه شناخت و اظهارنظر دين شناسان.
راه اول و توجه به محتواي دين: در اين نگاه محتوايي به دين، نگرش به چند نكته ضروري است. تا با توجه به اين چند نكته به توأم بودن دين با سياست پي برد. نكته اول: اسلام دين جامع و كاملي است و در هدايت گريش مورد رضايت پروردگار است. (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم تعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا).
در اين جامعيت و كمال دين، تنها وجود قوانين مطرح نيست. بلكه افزون بر بهره مندي قوانين لازم و ضروري براي سعادت بشر، به اجراي آن نيز عنايت دارد. امام خميني در اين باره بيان داشت: كمجموعة قانون براي اصلاح جامعه كافي نيست. براي اين كه قانون ماية اصلاح و سعادت بشر بشود، به قوه اجرائيه و مجري احتياج دارد. به همين جهت، خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعة قانون، يعني احكام شرع، يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. رسول اكرم(ص) در رأس تشكيلات اجرايي جامعة مسلمانان قرار داشت، علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام، به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلاً به قانون جزا اكتفا نمي كرد، بلكه در ضمن به اجراي آن مي پرداخت: دست مي بريد، حد مي زد، رجم مي كرد. پس از رسول اكرم(ص)، خليفه نيز همين وظيف و مقام را دارد....
نكته دوم: در اسلام از رهبانيت و تارك دنيا شدن منع شده است. اگر در مسيحيت وجود رهبانيت ارزشمند است، در دين اسلام ضدارزش است، قرآن مي گويد: رهبانيت در پيكره دين حضرت عيس(ع) وجود ندارد ليكن علماي نصارا آن را وارد دين كردند. (و رهبانيه ابتدعوها ماكتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان الله) .
اسلام رهبانيت را نمي پسندد، بلكه مي گويد آدمي در اجتماع باشد و از مواهب دنيوي بهره مند گردد ليكن همتش اعتلاي كلمه اللّه باشد.
نكتة سوم: احكام اسلامي منحصر به يك سري كارهاي عبادي و فردي نيست. بلكه اسلام مجموعه اي از معارف، تعاليم و احكامي است كه زندگي فردي، خانوادگي، اجتماعي، سياسي، قضايي، اقتصادي، جزايي و روابط بين الملل مسلمانان را شامل مي شود. بسياري از آيات قرآني و روايات اسلامي، به امور اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، قضايي و جزايي اسلام مربوط است. مانند آياتي كه مربوط به امر به معروف و نهي از منكر است مانندكولتكن منكم أمه يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و أولئك هم المفلحون و آيات مربوط به جهاد مانند( و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه و يكون الدين كلّه للّه). و يا (داعدوالهم ما استعطعتم من قوّه و من رابط الخيل ترهبون به عدوّاللّه و عدوّكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم اللّه يعلمهم).
و آيات مربوط به احكام جزايي دربارة مفسد في الارض مانند (انّما جزاء الذيّن يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساد أان يقتّلو و يصّلوا او يقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الرض) و مربوط به مجازارت دزد مانند (والسارق و السارقه فاقطعوا ايديهما جزاءً بما).
با توجه به نكاتي كه بيان شد و نيز موارد ديگري كه به مانند اين موارد است ولي به جهت رعايت اختصار بيان نشده است، درمي يابيم كه در دين اسلام دين و سياست با هم آميخته است و سكولاريزم هيچ نوع همخواني و قرابتي با اسلام ندارد.
راه دوم وتوجه به ديدگاه دين پژوهان: دين پژوهان و اسلام شناسان از صدر اسلام تاكنون دين اسلام را توأم با سياست مي دانستند و اين نگرش در ميان عالمان دين همچنان رواج دارد. كابو حامدمحمد غزالي (متوفاي۵۰۵قمري) در كتاب نصيحه الملوك تمامي تلاش خويش را به حل تعارض ميان دين و دنيا معطوف داشته است، او معتقد است كه حيات آدمي مجموعه اي است فراهم آمده از دين و دنيا، و نظام دين جز از طريق دنيا سامان نمي پذيرد.