بخشی از مقاله

انحراف از دين


عـلـل روانـى : يعنى انگيزه هايى كه ممكن است براى بى دينى و گرايش به الحاد در شخص وجود داشـتـه بـاشـد , هر چند خودش از تاثير آنها آگاه نباشد و مهمترين آنهاراحت طلبى ( در مقابل زحـمت تحقيق و پژوهش در دين ) و ميل به بى بند و بارى ( درمقابل قبول مسئوليتهايى كه دين به عهده انسان گذاشته , و جلوگيرى دين ازهواپرستى ) است . كتاب : محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد نويسنده : مصباح يزدى - محمد تقى زيرنويس :
انحراف از دين -----

سئوال : علل اجتماعى انحراف از دين را شرح دهيد ؟
جواب : عـلـل اجـتـماعى : يعنى اوضاع و احوال اجتماعى نامطلوبى كه در پاره اى از جوامع پديدمى آيد و متصديان امور دينى نقشى در پيدايش يا گسترش آنها دارند , در چنين شرايطى بسيارى از مردم كـه از نظر تفكر عقلانى ضعيف هستند و نمى توانند مسائل رابدرستى تجزيه و تحليل كنند و علل واقـعـى رويـدادهـا را تـشخيص دهند , اين نابسامانيها را به دليل دخالت دينداران در وقوع آنها , بـحساب مكتب و دين مى گذارند و چنين مى پندارند كه اعتقادات دينى , موجب پيدايش اينگونه اوضـاع واحوال نامطلوب شده است لذا از دين و مذهب

بيزار مى شوند !مثلا در عهد رنسانس اروپا رفتارهاى ناشايست كليسائيان در زمينه هاى مذهبى و حقوقى و سياسى , عامل مهمى براى بيزارى مردم از مسيحيت و بطور كلى از دين و ديندارى گرديد . پـس بـراى همه دست اندركاران امور دينى ضرورت دارد تا حساسيت موقعيت و اهميت مسئوليت خـودشـان را درك كنند و بدانند كه لغزشهاى آنان مى تواند موجب گمراهى وبدبختى جامعه اى بشود . كتاب : محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد نويسنده : مصباح يزدى - محمد تقى زيرنويس :
انحراف از دين -----

 

سئوال : علل فكرى انحراف از دين و شاخه هاى آن را بيان كنيد . جواب : عـلـل فـكرى يعنى اوهام و شبهاتى كه به ذهن شخص مى آيد يا از ديگران مى شنود و دراثر ضعف نـيـروى تـفـكر و استدلال , قدرت بر دفع آنها را ندارد و كمابيش تحت تاثيرآنها قرار مى گيرد و دست كم موجب تشويق و اضطراب ذهن و مانع از حصول اطمينان ويقين مى گردد . ايـن دسـتـه از عـوامـل نـيز بنوبه خود قابل تقسيم به دسته هاى فرعى است مثل شبهات مبنى بر حـس گـراى , شـبـهـات ناشى از عقايد خرافى , شبهات ناشى از تبيينهاى نادرست و استدلالهاى ضـعـيـف , شـبهات مربوط به حوادث و رويدادهاى ناگوارى كه پنداشته مى شودخلاف حكمت و عدل الهى است . شـبهات ناشى از فرضيه هاى علمى كه مخالف با عقايد دينى تلقى مى شود و شبهاتى كه مربوط به پاره اى از احكام و مقررات دين بخصوص در زمينه مسائل حقوقى و سياسى است . كتاب : محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد نويسنده : مصباح يزدى - محمد تقى زيرنويس :
انحراف از دين -----

 

سئوال : راه مبارزه با علل انحراف چيست ؟
جواب : با توجه به تنوع و گونه گونى علل و عوامل انحراف , روشن مى شود كه مبارزه وبرخورد با هر يك از آنها شيوه خاص و محل و شرايط ويژه اى مى طلبد مثلا علل روانى واخلاقى را بايد بوسيله تربيت صحيح و توجه به ضررهاى مترتب بر آنها , و براى جلوگيرى از تاثير سوء عوامل اجتماعى علاوه بر جـلـوگـيـرى عـملى از بروز چنين عواملى , مى بايست فرق بين نادرستى دين با نادرستى رفتار ديـنـداران را روشـن سـاخـت و نـيـز براى جلوگيرى از تاثيرات سوء عوامل فكرى بايد شيوه هاى مـتـنـاسـبـى را اتخاذ كرد از جمله اينكه عقايد انحرافى را از عقايد صحيح تفكيك كرد وو از بكار گـرفـتن استدلالات ضعيف و غير منطقى براى اثبات عقايد دينى اجتناب ورزيد و نيز بايد روشن كرد كه ضعف دليل نشانه نادرستى مدعى نيست . كتاب : محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد نويسنده : مصباح يزدى - محمد تقى زيرنويس : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انحطاط 1

علت انحطاط مسلمين -----

سئوال : چـرا روزى مسلمانان بر اكثريت مردم متمدن روى زمين حكومت مى كردند و قافله سالاركاروان تمدن بودند ; ولى امروز دنباله رو ملل پيشرفته جهان شده اند ؟
! جواب : به راستى اين سوال از پرسشهاى جالب و حساس است ; شايسته است كتابى پيرامون آن نوشته شود . دانشمند معروف مصرى , فريد وجدى در دائره المعارف خود در ماده علم علل ده گانه اى براى پـيشرفت مسلمانان يادآور شده و دانشمندان ديگرى نيزدر اين باره به بحث و گفتگو پرداخته اند (1) ولـى در حـقـيـقـت علت اساسى آن پيشرفت و اين عقب گرد , چيزى جز پيروى و انحراف از تعاليم عالى اسلام نبوده است ;مسلمانان در صدر اسلام - در تمام شوون زندگى - از تعاليم اسلام الـهـام مـى گـرفتندولى امروز در غالب نقاط ,

مسلمانان از راه صحيح اسلام منحرف گرديده و مـى تـوان گـفـت كـه گـروهى در حقيقت مسلمان جغرافيايى هستند نه مسلمان واقعى ; علت اسـاسـى همين است و بس , ولى مع الوصف به برخى از علل ترقى و تعالى و يا تنزل و انحطاطآنان اشاره مى كنيم :1 - فداكارى همه جانبه : مسلمانان صدر اسلام به تمام معنى فداكار بودند . دين وآيين اسلام در نظر آنها از برادر , زن , مقام , ثروت و منصب گرامى تر بود ; همه منافع مادى را فـداى اسـلام مـى كـردند و صفحات تاريخ اسلام خصوصا جنگهاى پيامبر اسلام گواه زنده اين گفتار است , ولى امروز براى بيشتر افراد , دين در حاشيه زندگى قرار گرفته و ديگر آن فداكارى كـمـتر وجود دارد ; براى گروهى اسلام تا آنجا محترم است كه با مال و مقام آنها مزاحمت نداشته باشد

و در صورت تزاحم , كمتر فردى است كه به خاطر اسلام دست از منافع مهمى بكشد . از آنـجـا كـه اسـلام براى آنها گران تمام شده بود و آن را به قيمت جان عزيزان خودخريده بودند ارزش آن را مى دانستند . 2 - اتـحـاد و اتـفاق : در صدر اسلام , مسلمانان متحد و متفق و به حكم قرآن برادربودند و پس از وفـات پـيـامـبـر با اختلافى كه پيش آمد , بر اثر حسن سياست اميرمومنان عليه السلام و فرزندان گرامى او لطمه اى به پيشرفت اسلام و ترقى مسلمانان وارد نشد , آنان از حقوق مسلم خود دست كشيدند كه لااقل اصول اسلام محفوظ بماند ;ولى امروز نفاق و اختلاف در ميان مسلمانان و سران آنـهـا بـه سـر حـد كـمـال رسيده است , چند قرن است كه بازار دين سازى رواج كامل يافته , هر گـروهـى گـروه مـخـالـف را فـاسق و خارج از دين معرفى مى كند و در بدبختى و اضمحلال او مـى كـوشـد ; امـروزاخـتلاف ميان مسلمانان گسترش زيادى پيدا كرده و چهره واقعى اسلام به وسـيـلـه يـك سـلـسـلـه مـوهـومـات و افـكار خرافى پوشيده شده است , آيا با اين وصف ممكن است مسلمانان همان عظمت گذشته را داشته باشند ؟


!3 - آشنايى با شرايط زمان : اين خود عامل مـهـمى در پيشرفت آنان بود , همواره مسلمانان خود را با سلاح روز و علوم روز مجهز مى كردند , پـيـامـبر اكرم در نبرد حنين مطلع شد كه وسيله تازه اى در يمن براى شكست قلعه ها و در هم كوبيدن دژهاى محكم اختراع شده , فورا عده اى را اعزام كرد كه رهسپار يمن شوند و طرزساخت و بـه كـار بـردن آن را فرا گيرند ! (2)مسلمانان صدر اسلام تا چندين قرن علوم ديگران را از قبيل فلسفه , فيزيك و شيمى ,حساب و هندسه , هيئت و نجوم و 000 به زبان اسلامى ترجمه كردند و با افـكـار خـود آن را

تكميل نمودند و دانشگاههاى بزرگ و كتابخانه هاى با عظمتى تاسيس كردند و ازاين طريق خود را از بيگانگان بى نياز ساخته و مشعلدار علوم گرديدند . ساليان درازى مراكز اسلامى در بغداد و شام و مصر و اندلس و ايران مركز تحصيل دانشجويان جهان بـود , ولـى امـروز بسيارى از مسلمانان شرايط زمان و اوضاع روز را ناديده گرفته و مى خواهند با وسايل و ابزار ديرينه زندگى كنند و سيادت خود را در تمام جهان گسترش دهند , در صورتى كه جـهـان روز بـه روز نـوتـر گشته , علوم و تمدن لحظه به لحظه دگرگون مى گردد ولى هنوز وسيله تبليغاتى , وسيله پخش و نشر معارف اسلام ما ضعيف است . اين سه عامل قسمتى از عوامل ترقى مسلمانان صدر اسلام بود و عوامل ديگرى نيز درپيشرفت آنان تـاثير چشمگيرى داشته كه از

تشريح آنها براى پرهيز از اطاله سخن خوددارى مى كنيم و اين بحث را بـا آيـه زيـر كـه عـلل برترى مسلمانان را يادآور مى شودبه پايان مى رسانيم ; آنجا كه خداوند به جـامـعـه مسلمانان خطاب مى كند و مى فرمايد : و انتم الاعلون ان كنتم مومنين و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد . (3)روى ايـن بـيان و با توجه به مفاد آيه ياد شده , پاسخ سوال ديگرى نيز روشن مى گرددكه آيا امـيـدى هـسـت كـه مـسـلمانان عظمت ديرينه خود را بازيابند ؟


پاسخ اين سوال مثبت است و با ملاحظه مطالبى كه پيرامون سوال نخستين ايرادگرديد , پاسخ اين سوال روشن مى شود ; زيرا با تجديد و به كار بستن عواملى كه درآغاز اسلام باعث ترقى و پيشرفت آنها گرديد , بار ديگر همان پيشرفت نصيب آنهامى گردد . اگر مسلمانان كنونى بسان مسلمانان آغاز اسلام فداكار باشند , اتحاد و اتفاق راجايگزين اختلاف و نفاق كنند و رهبران اسلامى شرايط و روح زمان را خوب درك كنند ,باز اعتلا و عظمت آنها تجديد مـى گـردد البته هر نوع تحول و تكامل بايد در حدودقوانين اسلام قرار گيرد و موضوع درك روح زمان وسيله تحريف يا كنار گذاردن قوانين اسلام از صحنه زندگى نباشد . كتاب : پاسخ به پرسشهاى مذهبى نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و جعفر سبحانى زيرنويس : 1 - از باب نمونه به كتاب علل انحطاط مسلمين نگارش شكيب ارسلان , مراجعه فرماييد . 2 - سيره ابن هشام , جلد 2 , بخش نبرد با طائفيان . 3 - سوره آل عمران , آيه 139 . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انرژى 1

قانون بقاء ماده و انرژى -----

سئوال : آيا قانون بقاء ماده و انرژى منافاتى با اعتقاد به آفريدگار جهان دارد ؟
چرا ؟
جواب : خـيـر ; زيـرا اولا قانون بقاء ماده و انرژى بعنوان يك قانون علمى و تجربى تنها درمورد پديده هاى قـابـل تجربه معتبر است و نمى توان بر اساس آن اين مساله فلسفى راحل كرد كه آيا ماده و انرژى ازلـى و ابـدى اسـت يـا نـه ؟


ثانيا هميشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژى بمعناى بـى نـيـازى ازآفـريـنـنـده نـيـسـت بـلـكـه هـر قدر عمر جهان طولانى تر باشد نياز بيشترى به آفـريـدگـارخـواهـد داشـت زيرا ملاك احتياج معلول به علت امكان و وابستگى ذاتى آن است نه حـدوث و مـحـدوديـت زمـانـى آن , خـلاصـه مـاده و انرژى علت مادى جهانند نه علت فاعلى و خودشان نيز محتاج به علت فاعلى هستند . ثـالـثا ثابت بودن مقدار ماده و انرژى مستلزم نفى پيدايش پديده هاى جديد و افزايش و كاهش آنها نـيـسـت و پديده هايى از قبيل روح - حيات - شعور و اراده از نوع ماده و انرژى نيستند تا افزايش و كاهش آنها منافاتى با قانون بقاء و انرژى داشته باشد . كتاب : محمد تقى مصباح يزدى / آموزش عقايد نويسنده : مصباح يزدى - محمد تقى زيرنويس : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انسان 51
انسان در قرآن -----
برترى انسان -----
انسان در مشكلات -----
آفرينش انسان -----
ضعف انسان -----
خلقت انسان -----


تكامل انسان -----
آفرينش انسان -----
آفرينش انسان -----
انسان كامل -----
ويژگيهاى انسان -----


نسل انسان -----
مقام انسان -----
كمال انسان -----
هدايت انسان -----


حرص انسان -----
انسان در قيامت -----
خلقت انسان -----
آفرينش انسان -----
عجول بودن انسان -----
آزادى انسان -----
فاعليت خدا و فاعليت انسان -----


خلقت انسان -----
وجود انسان -----
خليفه بودن انسان -----
تنوع طلبى انسان -----
كمال جوئى انسان -----


ويژگيهاى انسان -----
تكامل انسان -----
اختيار انسان -----
اختيار انسان -----
اختيار انسان -----
اختيار انسان -----


اختيار انسان -----
آفرينش انسان -----
آفرينش انسان -----
اختيار انسان -----


ارزش انسان -----
كمال انسان -----
كمال انسان -----
آفرينش انسان -----
نسل انسان -----
نسل انسان -----


نسل انسان -----
گناه آ دمكشى -----
آزادى انسان -----
سعادت انسان -----
مقام انسان -----
حرص انسان -----


جزع انسان -----
بندگان صالح -----

انسان در قرآن -----

سئوال : انسان از نظر جهان بينى اسلامى , موجودى است بسيار والا , به حدى كه لايق مقام خليفه اللهى و نـمايندگى خدا در زمين است , معلم فرشتگان و برتر از آنهاست , اين موضوع با نكوهشهاى قرآن روى عنوان انسان از قبيل عجول , ظلوم , جهول , كفور ,طغيانگر , هلوع ( كم ظرفيت و مغرور و مانند آن ) چگونه سازگار است ؟
جواب : تـمام مقامها و ارزش انسان مشروط به يك شرط است و آن تربيت تحت نظر رهبران الهى است در غير اينصورت بگونه گياهى خودرو پرورش مى يابد و در ميان هوسها و شهوات غوطه ور مى شود , سـرمـايـه هـاى عـظـيـمى را كه بالقوه دارد از دست مى دهد و جنبه هاى منفى در وجود او آشكار مـى شود بنابراين اگر شرط مزبور تحقق يابد تمام جنبه هاى مثبتى كه در قرآن در رابطه با انسان آمده در وجود او بارور مى شود و اگر اين شرط تحقق نيابد جنبه هاى منفى ياد شده آشكار مى شود . كتاب : تفسير نمونه ج 12 ص 43 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : برترى انسان -----

سئوال : قرآن مى گويد : ما انسان را بر بسيارى از خلق برترى داديم آيا همه انسانهااز فرشتگان برترند ؟
در حـالـى كـه گـروهـى بـى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه ازپست ترين خلق خدا محسوب مى شوند ؟
جواب : آرى هـمـه انسانها برترند اما بالقوه و بالاستعداد يعنى همگى اين زمينه و شايستگى را دارند , حال اگر از آن استفاده نكنند , و سقوط نمايند مربوط به خودشان است . كتاب : تفسير نمونه ج 12 ص 200 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : انسان در مشكلات -----

سئوال : در آيـه 83 سـوره اسـراء مـى گويد : هنگامى كه مختصر ناراحتى به انسان برسد ياس ونوميدى سرتاپاى او را فرا مى گيرد در حالى كه در آيات ديگر مانند آيه 65 سوره عنكبوت اين گونه افراد را بـه عـنـوان مـخـلـصـين له الدين كه حاكى از نهايت توجه به خداست در چنين حالى توصيف مى نمايد ! جواب : ايـن دو حـالـت بـا هم تضادى ندارند بلكه يك مقدمه ديگرى است اين گونه افراد به هنگام روبرو شدن با مشكلات از زندگى خويش به كلى مايوس مى شوند و همين حالت ياس سبب مى شود كه پـرده هـا از فـطـرتـشان كنار برود و به درگاه خدا روى آورند اما اين توجه اضطرارى نه براى آنها افـتـخـارى اسـت و نه دليلى بر بيداريشان ولى اولياى حق و بندگان راستين خدا نه تنها با ديدن چهره مشكلات مايوس نمى شوند بلكه اين حوادث بر ميزان استقامتشان مى افزايد . كتاب : تفسير نمونه ج 12 ص 246 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : آفرينش انسان -----

سئوال : فـلاسـفـه الـهـى و پـيروان اديان همگى معتقد به وجود يك هدف عالى براى آفرينشند اين هدف چيست ؟
جواب : اصل اولى در اين بحث آن است كه بدانيم او در هيچ چيز به ما شباهت ندارد ماموجودى هستيم از هـر نـظر محدود ولى خداوند وجودى است كه از هر نظر بى نهايت است علم و قدرتش بى انتها در ايـنـجـا مى توان نتيجه گرفت كه هدف حتما چيزى مربوط به خودماست بنابراين هدف آفرينش چيزى جز تكامل و تعالى انسان نيست و در آيات قرآن به سه بعد وجود انسان ( بعد آگاهى و ايمان , بـعـد اخـلاق و بـعـد عـمل ) اشاره شده كه بيانگر هدف تكاملى آفرينش است كه به خود انسانها بازمى گردد . كتاب : تفسير نمونه ج 13 ص 372 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : ضعف انسان -----

سئوال : در آيه 73 سوره حج مى گويد : كسانى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگزنمى توانند مگسى بيافرينند انسان امروز با نيروى علم و ذاتش خود توانسته است اختراعاتى كند كه به مراتب از يك مگس برتر و بالاتر است ! جواب : سـاخـتن وساير محير العقول بدون شك , دليل بر پيشرفت فوق العاده صنايع بشر است اما اينها در برابر مساله آفرينش يك موجود زنده و خلقت حيات مساله ساده و پيش پا افتاده است . آيـا اگـر هـمـه انسانها جمع شوند قدرت بر آفرينش چنين موجود ظاهراناچيز اما در واقع بسيار پيچيده و اسرار آميز خواهند داشت ؟
كتاب : تفسير نمونه ج 14 ص 174 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : خلقت انسان -----

سئوال : قـبـل از آنـكه نطفه انسان در رحم قرار گيرد و يك موجود زنده است بنابراين نفخ روح كه قرآن بدان اشاره نموده چه معنى دارد ؟
جواب : در آغـاز كه نطفه منعقد مى شود تنها داراى يكنوع حيات نباتى است يعنى فقط تغذيه ورشد و نمو دارد , ولى از حس و حركت كه نشانه حيات حيوانى است و همچنين قوه ادراكات كه نشانه حيات انـسانى است در آن خبرى نيست اما تكامل نطفه در رحم به مرحله اى مى رسد كه شروع به حركت مـى كند و تدريجا قواى ديگر انسانى در آن زنده مى شود و اين همان مرحله اى است كه قرآن از آن تعبير به نفخ روح مى كند . كتاب : تفسير نمونه ج 17 ص 127 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : تكامل انسان -----

سئوال : خاتميت چگونه با مسير تكاملى انسان سازگار است ؟
جواب : گـاه انسان به مرحله اى از بلوغ فكرى و فرهنگى مى رسد كه مى تواند با استفاده مستمراز اصول و تـعـلـيـمـاتى كه نبى خاتم به طور جامع در اختيار او گذارده راه را ادامه دهد بى آنكه احتياج به شـريـعـت تـازه اى داشـته باشد , به تعبير ديگر انبياى پيشين براى اينكه انسان بتواند در اين راه پر نـشيب و فرازى كه بسوى تكامل دارد پيش برود هر كدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گـذاردنـد , تـا اين شايستگى را پيدا كرد كه نقشه كلى و جامع تمام راه را , بوسيله آخرين پيامبر ازسوى خداوند بزرگ , در اختيار او بگذارد بديهى است با دريافت نقشه كلى و جامع نيازى به نقشه ديـگـر نخواهد بود و اين در حقيقت بيان همان تعبيرى است كه درروايات خاتميت آمده و پيامبر اسلام را آخرين آجر يا گذارنده آخرين آجر كاخ زيباو مستحكم رسالت شمرده است . كتاب : تفسير نمونه ج 17 ص 345 نويسنده : مكارم شيرازى - ناصر و ديگران زيرنويس : آفرينش انسان -----

سئوال : خدايى كه غنى و بى نياز , نامحدود و نامتناهى است و به چيزى حتى آفريدن موجودى نيازى ندارد , چرا انسان را آفريده و چه نيازى به خلقت او داشت ؟
جواب : گـشـودن ايـن راز و پاسخ اساسى و روشن به اين سوال در گرو بيان دو مطلب است كه هر كدام نقش مهمى در حل سوال دارند :1 - در درجه نخست بايد توجه نمود كه اين سوال وقتى به صورت يك عقده لاينحل درمى آيد كه دايره هستى را به جهان ماده منحصر نموده و وجود هستى را در نـظـامـات مادى و پديده هاى طبيعى محصور سازيم و مرگ را پايان زندگى بشر دانسته و عالمى به نام رستاخيز و سرايى به عنوان آخرت نپذيريم . در ايـن موقع اين سوال به صورت اشكال بغرنجى جلوه مى كند و انسان از خود سوال مى كند : راز آفـرينش انسان چيست ؟


چرا انسان به اين جهان گام مى نهد و پس از چند سال زندگى - آن هم غالبا توام بامرارت و تلخى , شكست و ناكامى - طومار عمر او پيچيده مى گردد و پرونده زندگى اوبـسـتـه مى شود از كجا آمد و براى چه آمد ! و هدف از غوغاى زندگى چند روزه وفلسفه اين زندگى موقت چيست و چرا آدميزاد به اين جهان گام مى نهد ! و پس از صرف مقدارى آب و غذا , نفسهاى او به شماره مى افتد و قلب او از ضربان باز مى ايستد وزير خروارها خاك مى رود و مى پوسد و بـه صـورت خـشت و گل درمى آيد , تو گويى از اصل خبرى نبود و آدميزادى گام به اين پهنه نـنـهـاده بـود !بـه راستى مكتب ماترياليسم در برابر اين پرسش عاجز و ناتوان است , زيراجهان هستى را در ماده و پديده هاى مادى محصور ساخته است و به خداوند و

جهان ديگراعتقاد ندارد و در ايـن صـورت هـر چـه در چـهـار ديـوارى جـهان ماده به گردش مى پردازد وهر چه در قيافه پـديـده هاى مادى خيره مى شود تا در اين محيط براى آفرينش آنهامخصوصا انسان هدفى جستجو كند , جز با حيرت و بهت و سرگردانى و احيانا سلب ونفى , با چيزى روبه رو نمى گردد . ولـى كسانى كه زندگى مادى را براى انسان منزلى از منازل زندگى بشر مى دانند و به دنبال اين جـهان , به سراى ديگرى معتقد و عقيده مندند كه اين جهان مقدمه جهان ديگر است و مرگ براى بـشر پايان نيست , بلكه روزنه اى است به جهان ديگر و پلى است براى نيل به ابديت , در مكتب اين افـراد پـاسـخ به اين سوال سهل و آسان است و اگرهدف از آفرينش انسان را در سيماى او در اين جـهـان نـتـوانستند بخوانند , حتما بايدهدف از خلقت او را در جهان ديگر و در زندگى ابدى او , جستجو بنمايند و بگويندكه هدف از خلقت انسان در اين جهان , آماده كردن او براى يك زندگى ابدى وجاودانى است كه خود هدف و مطلوب نهايى مى باشد . 2 - مـطـلـب ديـگـرى كـه بايد به آن توجه نمود و در حقيقت پايه دومى براى حل سوال محسوب مى شود , اين است :هر انسان عاقل و

خردمندى كه كارى را انجام مى دهد , براى هدفى است كه به آن نـيـازدارد چون انسان موجودى است سراپا نياز و احتياج , طبعا براى تكامل و رفع نيازمنديهاى خـود دسـت بـه كار و فعاليت مى زند , مثلا غذا مى خورد , آب مى آشامد ,لباس مى پوشد , تحصيل مى كند , براى اين كه گوشه اى از نيازمنديهاى مادى و معنوى خود را برطرف سازد . حـتى كارهاى خير و نيكى كه انجام مى دهد , مثلا از درماندگان دستگيرى مى كند و درراه امور آمـوزش و پـرورش فـرزنـدان خود مبالغى خرج مى كند , بيمارستان بزرگى مى سازد , همگى به خاطر رفع نيازى است كه از درون احساس مى كند و انگيزه او دراجراى اين برنامه هاى عام المنفعه , يـا نـيل به پاداشهاى دنيوى و اخروى است كه پيامبران آسمانى از آنها خبر داده اند و يا رفع

درد و رنـجـى است كه از مشاهده منظره وضع رقتبار مستمندان به او دست مى دهد و براى رفع اين الم روحـى و آرامش وجدان خود قسمتى از سرمايه خويش را در اين راه به كار مى اندازد و يا هدف كسب نام و افتخار است كه آن را مايه تكامل خود مى انديشد . كوتاه سخن اين كه : معمولا انسان هر كارى را انجام مى دهد به خاطر نفع خويش و يابه خاطر دفع زيـانـى است كه در ترك اين كار احساس مى كند و در همه اين كارها سود وتكامل خود را جستجو مـى كـنـد تـا آنجا كه در كارهاى بشر كمتر موردى را مى توان يافت كه فرد كارى را

براى خود كار انجام دهد و در انجام آن , حتى به صورت ناخودآگاه تكامل جسمى و معنوى خود را در نظر نگيرد . الـبـتـه طـبيعى است از هر سو احتياج و نياز , انسان را فرا گرفته است و ناچار است براى حفظ و تكامل خويش , كارهاى گوناگونى انجام دهد . (1)اكـنـون كه از انگيزه كارهاى انسان آگاه شديم و روشن گرديد كه اعمال او به منظورهدفى انجام مى گيرد و نتيجه آن جز تكامل روحى و جسمى او چيز ديگرى نيست , لازم است كه هدف در كارهاى خدا را مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار دهيم :درست است كه ساحت پاك خداوند از كـارهاى لغو و بيهوده دور و پيراسته است و او درتمام كارهاى خود هدف دارد و هر موجودى را بـه خاطر هدفى آفريده است , ولى بايدديد هدف در افعال خدا چيست و چه معنايى دارد ؟

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید