بخشی از مقاله

بزهکاری

نگاه به مسائل اجتماعي(Social Problem ) وانحرافات ، از روزنه خرده فرهنگها، به ويژه در جامعه ما، ميتواند بديع و تازه باشد. گسترش فزاينده ارتباطات در دهه هاي اخير وتحولات روزافزون و پيچيده ساختارهاي اجتما عي ،ايجاب مي كند بررسيهاي جامعه شناختي با ديد گاههاي تازهاي تبيين گردند. سرعت و گستر دگي تغييرات در دهه هاي اخير ، مسائل ومشكلاتي را در زمينه هاي فرهنگي پديد آورده كه نظرگاههاي سنتي قادر به همپيمائي با اين تغييرات نيست.


همزمان با اين تحولات، گستره شناخت مشترك ميان افراد، خانواده ها و گروه هاي مختلف كاهش يافته و بروز و ظهور خرده فرهنگهايي را پديد آورده است.
شايد مهمترين ويژگي قرن حاضر،‌ پيوستگي پديده هاي بومي با يكديگر و با پديده هاي جهاني باشد، كه شكل گيري تنوع گسترده اي از خرده فرهنگ ها بارزترين خصوصيت آن است. اين خرده فرهنگها در چهارچوب نمادي مشترك و در عرصه هاي جديد انتقال فرهنگي، در سراسر جهان اشاعه يافته است.


تحولات پيش آمده درنيمه دوم قرن بيستم وسه عنصر رايانه(كامپيوتر)، ماهواره و ديجيتالي كردن فناوريها(تكنولوژي) و دسترسي آسان به رسانه ها، وضعيتي را پديد آورده كه گروهها مي توانند به راحتي فرهنگ خود را در سطح وسيع ملي و حتي منطقه اي و جهاني منتشر سازند. خرده فرهنگها، مرزهاي محله اي، قومي و قبيله اي را درنورديده و مرزهاي جديد فرامكان مطرح نموده است.

به قول“ماسيني” ( massini,P ) تداخل فرهنگي از حد قوميت بالاتر رفته و به حوزه حرفه و اجتماعات مجازي الكترونيك، نيز راه يافته است. درهند، گذشته از چهل تكه هاي فرهنگي، كه از دورانهاي پيشين برگرفته شده، امروز قلمروهاي فرهنگي جديد و نيز حوزه هاي روبه رشد اجتماعات الكترونيكي، هندوستان را پركرده است( ماسيني،1376 :112). مصاديق چنين خرده فرهنگهايي در دهه هاي 60و80 درقالب رفتارهاي خاص نوجوانان و جوانان و گروههاي موسيقي غربي در آمريكا، رواج گسترده اي داشت.


اين خرده فرهنگها به نظام نمادين خاص و ارزشها و هنجارهايي برمي گرددكه عمدتا از فرهنگهاي بيگانه و وارداتي منشاگرفته و مشخصه ها و ويژگيهاي آنها راعموما نظام حاكم در جوامع غربي تشكيل مي دهد. فقدان تعميم ارزشي فرهنگهاي اصيل و بومي و كاهش وفاق و همدلي اجتماعي، باعث شده تا اين خرده فرهنگها به عكس العملي در برابر فرهنگ حاكم بدل شده و به شكلهاي خرده فرهنگهاي معارض و ستيزه جو در جامعه، مطرح شوند. اساسا چارچوب ارزشي در سطح نظام فرهنگي، بايد آنچنان كلي، تجريدي و تعميمي و درعين حال متعالي گرددكه بتواند به عنوان مرجع پوششي براي تمام خرده فرهنگهاي متفاوت موجود در جامعه، عمل نمايد. به عبارت ديگر،‌ تمام خرده فرهنگهاي گوناگون بتوانندغايات ارزشي وآرماني خود را، چه در بعد عاطفي وچه دربعد شناختي، چنين چارچوبي ببينند.


در سالهاي بعد از انقلاب، در مواجهه با اشاعه فرهنگهاي معارض، ما نتوانستيم چنين چارچوب ارزشي را در سطح جامعه فراگير نماييم و لذا حاشيه نشيني فرهنگي، بويژه در مورد جوانان و نوجوانان، در جامعه ما مطرح شد. اساسا وقتي كه عواملي موجب مي شود تا يك روش زندگي نتواند انتظاراتي را كه به وجود آورده است، تامين نمايد، افراد وادارمي شوندتا راههاي اميدواركننده تري راجستجوكنند. ( (Thompson, 1990, 4 به همين ترتيب اگر يك نظام فرهنگي قادر به تامين نيازهاي افراد نباشد، آنها در پي ابداع عناصر فرهنگي جديد و يا پذيرفتن عناصر فرهنگهاي ديگر بر مي آيند، تا نيازهاي اساسي خود را تامين كنند و اين فرايند منجر به دگرگوني فرهنگي مي شود.


بنابراين، هرچه ميزان ناتواني يك نظام فرهنگي در تامين نيازهاي مردم جامعه بيشتر باشد، زمينه مساعد تري را براي پذيرفتن عناصر، اجزاء و مجموعه هاي فرهنگي فرهنگ بيگانه فراهم مي كند. اگر چه مشكلات و مسائلي چون“منكرات” و “مفاسد اجتماعي” ريشه در انحرافات اخلاقي تاريخ بشردارد، اما در سالهاي اخير تا حد زيادي تبلور چنين خرده فرهنگهاي معارض و پيامد حاشيه نشيني هاي فرهنگي است.


اين خرده فرهنگها در مرزهاي نامرئي و فرامكان جا داشته و عمدتا توسط وسايلي ارتباطي، رسانه هاي جمعي، ابزارهاي توليد فرهنگي و فرآورده هاي آنها و با بهره گيري ا زفناوريهاي (تكنولوژيهاي) پيشرفته و جاذبه هاي بالاي اشاعه مي يابند. با اين اوصاف، پرداختن به مقوله منكرات از زاويه خرده فرهنگها مي تواند شيوه مناسبي براي تبيين و بررسي موضوع باشد.


در هرحال، لزوم ديدگاهي تازه به انحرافات بويژه منكرات و اهميت طرح موضوع در جامعه امروز ايران، انگيزه اي براي پرداختن به چنين موضوعي شده است.
انتخاب اين موضوع با دو مشكل اساسي روبه روبود:1) در بخش نظري، كمبود منابع معتبر در زبان فارسي د رزمينه بحث خرده فرهنگ مي باشد، كه به نظرمي رسد درخصوص اين مقوله مطالعه قابل توجهي انجام نشده و يا موفق به پيدا كردن آن نشديم.


2) در بخش ميداني كار، جمع آوري اطلاعات و دسترسي به نمونه آماري با مشكلات زياد همراه بود. از طرف دستگير شدگان حاضر به مصاحبه نبودندو از طرف ديگر در مصاحبه هاي خود( به منظورتكميل پرسشنامه) به سوگيري ( Bias) در برابر سئوالات مي پرداختند يا منكر جرم خود بودند( به دليل قبح موضوع) كه باحضور مستمر و مصاحبه هاي متعدد و متوالي و حذف موارد ناقص، تاحدودي روايي و اعتبار تحقيق حفظ شد.


اميد است نتايج حاصل از پژوهش در اين كتاب بتواند مقدمه اي براي شناختن دقيق و علمي وضعيت موجود فرهنگي بويژه خرده فرهنگهاي معارض در جامعه شود تا ابعاد تازه اي ا زمقوله انحرافات ومنكرات مورد بررسي وكنكاش قرار گيرد.
(شيخاوندي :1379،18و17).


بزهكاري:
اقدام به عملي كه برخلاف موازين مقررات وقوانين و معيارهاي ارزش فرهنگي هرجامعه باشد.
در آن جامعه بزهكاري يا جرم تلقي مي گرددوكساني كه مرتكب چنين اعمال خلاف مي گردند مجرم يا بزهكار ناميده مي شوند.(آسيب شناسي اجتماعي، فرجاد، 1375، نشر كوكب، ص 169)
بزهكاري را ازلحاظ مطالعات اجتماعي و ازنقطه نظر عرف وقانون برچسب نوع كاري كه انجام مي دهند ميتوان برسه گونه زير تقسيم كرد:
الف. بزهكاري برعليه اشخاص عادي جامعه كه زندگي عادي بر اساس فرهنگ و قانون براي خود انتخاب كرده اند.
ب‌. برعليه دارائي و مالكيت ديگران.


ت‌. بزهكاري برعليه نظم عمومي و سلامت افراد جامعه(آسيب شناسي اجتماعي، فرجاد، 1375، نشركوچك، ص 170)
بزهكاري د راصطلاح روانشناسي:
معمولا نوجوانان خلافكار و مجرم را دريك رديف نام مي بردند و شايد هم آن باشد كه اولاً: نوجوان چون هنوز به سن قانوني نرسيده است مجازات بزهكاري او در رديف يك خلاف تلقي مي گردد.ثانياً: بيم آن مي رود كه خلاف او عواقب وخيمي در برداشته و احتمال بزهكاري د رپيش باشد. خلاف در نوجوانان از عدم رضايت انضباط سرچشمه گرفته و خلافكار نسبت به مقررات بي اعتنا است.


معلمين مي توانند براي رفع خلافكاريها و بي انضباطي نوجوانان اعمال زير را انجام دهند:
1. تشويق و تحسين و تكيه كردن به شخصيت نوجوانان به جاي سرزنش و توبيخ و تمسخر او.
2. سپردن يك نوع مسئوليت به نوجوان بي انظباط وصرف انرژي او براي انجام كارهاي مدرسه اي.
3. صبر و حوصله به خرج دادن و نرنجيدن از عمل شاگرد بي انضباط و تظاهر به اينكه از اين عمل بدش نمي آيد.(رفتارشناسي جوانان، شادروان، 1376، انتشار ايستا مسمي، ص17)


خانم و آقاي كرو معتقدند كه سه گروه جوانان بزهكار وجود دارند:
1. در جوانان سالم و معمولي كه هيچگونه نقص تربيتي يا جسمي نداشته بسيار مؤدب و خوش رفتار نيز مي باشند، منتها گاهي دريك موقعيت خاص قرارمي گيرند و دست به بزهكاري مي زنند.
2. نوجواناني كه در اثر سخت گيريهاي و الدين و يا ناامني هاي خانوادگي دچار ناراحتي و اختلاف عاطفي گرديده و براي تسكين خاطر و انتقام از والدين به بزهكاري دست مي زنند.


3. بزهكاري كه دچار انحرافات رواني هستند و از لحاظ تعليم و تربيت در سطح هوشي پيشرفته نبوده و به هيچ وجه پاي بند وجدان و اخلاق نمي باشند.
به طور كلي بزه به هر صورت كه باشد بزهكار دچار عدم تمركز حواس و حافظه و تزلزل شخصيت گرديده است كه نه تنها عواقب آن متوجه خود شخص مي گردد و بلكه براي خانواده و اجتماع نيز مضر مي باشد. (رفتار شناسي جوانان، شادروان، 1376، انتشارات مسمي، ص 21)


انحرافات اجتماعي:
به منظور بقا و استمرار حيات هر جامعه، بايد هنجارها و ارزشهاي آن جامعه توسط اعضاء محترم شمرده شوند، اما در همه جوامع انساني، برخي از افراد، پاره اي از ارزشها و هنجارها را رعايت نمي كنند. جامعه، افرادي را كه هنجارها را متابعت كرده“همنوا” وكساني را كه هنجارها را نقض مي كنند. “ناهمنوا” مي داند. ازميان اشخاص نابهنجار كسي كه رفتار نابهنجارش زودگذر نبوده و ديرگاهي دوام آورد، “كجرو” يا “منحرف” و رفتار او كجروي اجتماعي يا انحراف اجتماعي خوانده مي شود.(آل برن، 1356 :253)


در همه گروهها درجه اهميت هنجارها و رعايت آن توسط اعضاء يكسان نيست. برخي از هنجارها چون شيوه هاي قومي ( Folk Ways ) از اهميت كمتري برخوردار بوده و عدم رعايت آن، مجازاتي را در برنداشته و يا در صورت مجازات، ميزان آن ضعيف خواهد بود. د رطرف ديگر قوانين، كه در جامعه وضع شده درصورتي كه مراعات نگردد، فرد خاطي با مجازات شديد رو به رو خواهد شد.

با وجود شدت و ضعف در اهميت هنجارها و رعايت آن توسط افراد، موضوع مهم ديگر، موقعيت عمل مي باشد كه شدت و ضعف مجازات را تعيين مي كند. به عنوان مثال، سربازي كه در موقعيت جنگ و صلح از انجام خدمت سرباز مي زند، مجازاتهاي مختلفي براي او تعيين مي گردد. همچنين ويژگيهاي فردي و اجتماعي كنشگر از معيارهاي مهم درباره انحراف خواهد بود؛ به عنوان مثال جامعه در مواجه با بعضي ازكجرويها با ملاطفت برخورد مي نمايد. پايگاه اجتماعي خاطي نيز غالبا به عنوان عامل مهم درنظر گرفته مي شود.


مصونيتهاي متفاوتي كه براي سفرا، وزرا، نمايندگان مجلس وبرخي اشخاص ديگر وجود دارد، مؤيد اين امر است.
(لذا تلقي از انحراف بعنوان پديده اي اجتماعي و مصداقي امري نسبي محسوب مي گرددـ اگر چه درجوهر داراي قبح ذاتي است ـ مردمان نه بطور تمام و كمال برطبق تمامي هنجارها عمل مي كنند و نه كاملا حالت منحرف دارند. يك فرد كاملا منحرف به دشواري مي تواند حتي براي مدت طولاني زنده باقي بماند. منحرفان خيلي مشخص و نشان دار مانند جنايتكاران و يا منحرفان جنسي هم از نظر اموري مانند لباس پوشيدن، عادات غذايي، تفريحات و بسياري ديگري از فعاليتهاي روزمره ممكن است حالتي عادي وكاملا هنجار داشته باشند. از طرف ديگر، اكثر افراد كاملا عادي هم ممكن است

گاهي رفتاري انحرافي داشته باشند. درحقيقت انحراف تابعي از فرهنگ و منبعث از آن است. از اين رو، با تنوع فرهنگها، معيارهاي انحراف نيز تفاوت مي يابد. بدينسان عملي معين مي تواند درجامعه اي عادي و حتي پسنديده به حساب آيد، درحالي كه همان عمل در فرهنگ ديگر نادرست، ناپسنديده و حتي جرمشناخته شود. همين طور، دريك فرهنگ درزماني خاص به جهاتي يك عمل معين، عادي است، درحالي كه همان عمل در زماني ديگر انحراف تلقي مي شود.(فلور، 13700،197)

گي روشه، جامعه شناس فرانسه زبان، معتقد است بين دو اصطلاح انحراف و كجروي تفاوت وجود دارد. او با بيان اينكه هرگاه نمونه هايي كه درجامعه وجود دارند به صورت رسمي و آمرانه خواهان همنوايي نباشند ولي يك نمونه بيش از نمونه هاي ديگر در جامعه وجود داشته باشد، معتقد است كه درصورتي عنوان انحراف به خود مي گيرند كه نمونه هاي ديگري كه از فراواني كمتري برخوردارند، توسط افراد انتخاب ومورد عمل قرار گيرند.


وي دربيان تفاوت بين انحراف وكجروي مي گويد: “ انحراف عبارت است از حق انتخابي كه اعضاي يك جامعه بين مدلهاي مجاز دارند وكجروي انتخاب مدلهايي است كه يا درمورد آنچه كه مجاز است مي باشندو ياخارج از(همان : 68) اما جامعه شناسان فارسي زبان تفاوتي بين منحرف وكجروقايل نشده اند؛ به طوري كه برخي (Deviant) رابه معناي كجرو و برخي آن را به معناي منحرف دانسته اند. (گي روشه، 6701367)


كوئن معتقد است: انحراف هرگونه رفتاري است كه با انتظارات جامعه منطبق و سازگار نباشند. انحراف دوري جستن و فرار از هنجارهاست و گاهي رخ مي دهد كه فرد يا گروهي معيارهاي جامعه را رعايت نمي كنند.نمونه هاي انحراف در فرهنگ ما، قتل عمد، تجاوز به عنف، دزدي، ناراحتي رواني جنون آميز، بزهكاري جوانان، همجنس بازي، اعتياد، فحشاو امثال آن است.(كوئن، 1370،215)

جدول شماره (1) توزيع فراواني منحرفان برحسب سن در ايران
رديف گروه سني تعداد درصد
1 كمتراز 20سال 23 0/22
2 30-21 55 2/50
3 40-31 18 6/16
4 50-41 9 4/8
5 بيشتر از 50سال 2 8/1
6 جمع 108 100

توضيح جدول شماره (1)
بيشترين دستگيرشدگان در رابطه با جرايم منكراتي در سنين بين 20تا 30سال قراردارند و اگر جمع ساير گروهها سني راكه دردوران جوان و نوجوان قراردارند به آن اضافه كنيم، تقريبا مي توان گفت: قريب به اتفاق منحرفان منكراتي اقشار جوان و نوجوان جامعه به شمار مي روند كه جاي تامل دارد.


جدول شماره (2) توزيع فراواني منحرفان برحسب شغل
رديف نوع شغل تعداد درصد
1 كارمند 12 1/11
2 كارگر 9 3/8
3 آزاد 19 6/17
4 محصل يا دانشجو 42 0/39
5 بيكار 26 0/24
6 جمع 108 100
توضيح جدول شماره (2)


اين جدول نشان مي دهد شغل 39 درصد دستگير شدگان محصل يا دانشجو مي باشد، گستردگي وجود خرده فرهنگهاي معارض در بين دانش آموزان، دانشجويان و تحصيل كرده ها نشان مي دهد نظام آموزش و پرورش ما در بهنجار كردن افراد و دروني كردن فرهنگ حاكم در آنها نقشي ندارد و تنها وظيفه انتقال برخي دانسته ها و معلومات را انجام مي دهد.


24 درصد از منحرفان نيز بيكار بودند كه بخش زيادي از اين تعداد تحصيلات دبيرستاني خود را به پايان رسانيده (ديپلم و بيكار) ودر جست و جوي شغل هستند. مي توان گفت بيكاري از مقوله هايي است كه زمينه هاي مساعدي را براي بروز انحرافات فراهم مي سازد.
از آنجايي كه بيشترين گروه منكراتي ها را جوانان و نوجوانان تشكيل مي دهند كه درحال تحصيل بوده يا چند وقت ديگر فارغ التحصيل مي شوند، لذا تامين فرصتهاي شغلي مناسب وكافي، آنها را به تبعيت از فرهنگ حاكم و عدم گرايش به انحرافات سوق خواهد داد.

جدول شماره (3) توزيع منحرفان به تفكيك
متغير فراواني تهران شهرستان جمع
محل تولد تعداد
درصد 72
7/66 36
3/33 108
100
محل
سكونت تعداد
درصد 101
5/93 7
5/6 108
100

توضيح جدول شماره (3):
اين جدول نشان مي دهد كه محل تولد و سكونت منكراتي ها بيشتر تهران مي باشد و با توجه به اينكه دركلان شهر تهران نظارت اجتماعي و نهادهاي سنتي ضعيف تر عمل مي كنند، امكان شكل گيري خرده فرهنگهاي معارض در بين جوانان و نوجوانان بيشتر وجود دارد.

همچنين به دليل فعاليت گسترده وسايل ارتباط جمعي و كمرنگ شدن مرزهاي محله اي ، طبقه اي و فاميلي در اين شهر، امكان بروز مرزهايي براساس خرده فرهنگهاي معارض و تعلق گروهي به گروههاي مرجع بيشتر است؛ و لذا احساس تعلق آنها و مخالفت با فرهنگ حاكم باشدت بيشتري به چشم مي خورد.
براساس اين جدول، محل سكونت حدود94درصد ومحل تولد بيش از 66درصد منكراتي ها، تهران بوده است.

جدول شماره(4) توزيع فراواني منحرفان برحسب ميزان تحصيلات
رديف ميزان تحصيلات تعداد درصد
1 محصل 22 0/22
2 زير ديپلم 52 2/50
3 ديپلم و فوق ديپلم 18 6/16
4 ليسانس و دانشجو 9 4/8
5 كارشناسي ارشد و دكترا 1 8/1
6 بي سواد 7 1/6
7 جمع 108 100

توضيح جدول شماره(4):
اين جدول نشان مي دهد 22درصد دستگير شدگان منكراتي، دانش آموزو درحال درس خواندن هستند. اين موضوع گرايش دانش آموزان را به خرده فرهنگهاي معارض نشان مي دهد، كه بايد اين مقوله در برنامه ريزيها بيشتر مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد. 50درصد نيز داراي مدرك زير ديپلم و6/16 درصد داراي ديپلم و فوق ديپلم و2/10 درصدنيز دانشجو، ليسانس و بالاتر از آن بوده اند.
1/6 درصد از منحرفان نيز بي سواد بوده اند.


براساس يافته هاي اين جدول مي توان گفت: نظام آموزشي و پرورش ما نقش منفعل در بهنجار كردن افراددارد؛ هرچند كه آموزش و پرورش فعاليت واحدي را شامل مي شودكه هدف آن، ايجاد تغييرات مناسب و مطلوب در ابعاد شناختي، عاطفي و رفتاري دانش آموز است، ليكن ايجاد نگرشها و رفتارهاي دروني شده نهادي به نحو چشمگيري از انتقال صرف ونظري مجموعه اي از دانسته ها قابل تفكيك و تشخيص است. بدين لحاظ است كه مسامحتا به انتقال نظري مطالب، بدون توجه به تغييرات رفتاري و عاطفي، آموزش وبه ايجاد نگرش هاي جديدوشكل گيري شخصيت، كه منشا رفتارهاي بهنجار ومطلوب است، پرورش گفته مي شود.(سيخاوندي، 1379،159)


مباني جرم شناسي، تاييد دكتر مهدي كي نيا، 1376
چاپ: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
صفحه 144


تاثير جنس دربزهكاري:
شكي نيست كه درهر جامعه تعداد مردان بزهكار به مراتب بيش از زنان تبهكار آن جامعه است. نگاهي به جمعيت زندانيان مرد وزن دركشورهاي مختلف مؤيد اين حقيقت است كه اختلاف بسيار فاحش بين تعداد مردان وشماره زنانيكه تحت تعقيب كيفري قرارگرفته ومحكوميت جزائي يافته اند وجود دارد.
صحيح است كه بين جرائم مردان و زنان اختلاف فاحش كسي وجود دارد ولي اين بي تناسبي برحسب سنين، ادوار، وطبع جرائم تغيير مي يابد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید