بخشی از مقاله
جبران خلیل جبران و سبك آثار او
جبران خلیل جبران (۶ ژانویه ۱۸۸۳ - ۱۰ آوریل ۱۹۳۱) زاده بشرّی لبنان از نویسندگان سرشناس لبنان و آمریکا و خالق اثر بسیار مهم و مشهور پیامبر است.
دوران کودکی
او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت.
خليل جبران
مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش
روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علی رغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلند دی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. دی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
بازگشت به لبنان
همچنین دختر جوانی به نام «ژوزفین پی بادی» که ثروت سرشاری از ذوق و فرهنگ داشت دل به محبت این جوان بست و در رشد و کمال او بسیار موثر واقع شد. وی در آمریکا به نگارگری پرداخت و در سال ۱۹۰۸ وارد فرهنگستان هنرهای عالی در پاریس در فرانسه شد و مدت سه سال زیر نظر تندیسگر معروف
«اگوست رودن» درس خواند. رودن برای جبران آینده درخشان و تابناکی را پیشبینی نمود. زنان دیگری نیز بعدها در زندگی جبران ظاهر شدند که از همه مهم تر خانم «مری هسکل» و «شارلوت تیلر» است. این دو زن اخیر بخصوص خانم هسکل شاید بیشترین تأثیر را در زندگی فرهنگی و هنری و حتی اقتصادی جبران داشتهاند. اما جبران پس از حدود سه سال اقامت در آمریکا به شوق زادگاه و عشق به آشنایی با زبان و فرهنگ بومی خویش به وطن بازگشت. جبران که به
کمک فرد هلند دی کم کم وارد حلقه بوستونیها شده بود و شهرت کوچکی به هم زده بود، با نظر خانوادهاش تصمیم گرفت به لبنان برگردد تا تحصیلاتش را به پایان برساند و عربی بیاموزد. جبران در سال ۱۸۹۸ وارد بیروت شد و به «مدرسه الحکمه» رفت. جبران در این دوره کتاب مقدس را به زبان عربی خواند و با دوستش یوسف حواییک، مجلهای به نام «المناره» منتشر کرد که حاوی نوشتههای آن دو و نقاشیهای جبران بود.
مرگ در خانواده و بازگشت به ایالات متحده
جبران دانشگاه را در سال ۱۹۰۲ تمام کرد. زبانهای عربی و فرانسه را آموخته بود و در سرودن شعر به مهارت رسیده بود. در این هنگام رابطهاش با پدرش قطع شد و از او جدا شد و زندگی محقر و فقیرانهای را از سر گرفت. در همان هنگام شنید که برادر ناتنیاش سل گرفته، خواهرش سلطانه مشکل رودهای دارد و مادرش گرفتار سرطان است. با شنیدن خبر بیماری هولناک سلطانه، جبران در ماه مارس ۱۹۰۲ لبنان را ترک کرد. اما دیر رسید و سلطانه در چهارده سالگی درگذشته بود. در همان سال، پیتر به بیماری سل و مادرش به سرطان درگذشتند.
خلیل جبران بعد از پایان تحصیلاتش در فرانسه دوباره وارد آمریکا شد و تا مرگش در سال ۱۹۳۱ در آنجا کار و زندگی کرد.
ء از آثار جبران پیداست که با تحولات اجتماعى جدید و فلسفه هنر مدرن هیچ آشنایى ندارد و حتى نویسندگان پایان قرن نوزدهم، کسانى مانند آلفردو موسه، تئوفیل گوتیه، دووینى و ژرژ ساند را نمىشناسد مىخواهد به یارى عشق و آیین زیباشناختى احساساتى، عرصهاى دور از جنجال و هیاهوى جهانى بیابد و زندگانى را بر حسب معیارهاى عاطفى داورى کند.
ء چیزى که در آثار خلیل جبران بیشتر به چشم مىآید مضمونپردازى است. قصههاى او به تمام معنا «بازنمایشى»اند و از زاویه دید «داناى کل» وصف مىشود. البته، این «بازنمایشى» اندیشههاى و رویدادها با «بازنمایشى» که اساس ادبیات رئالیستى (مانند گورکى) را تشکیل مىدهد، تفاوت دارد.
ء جبران خلیل جبران، توجه ندارد جایى که درباره اقتصاد، تولید، مبادله کالا مىنویسد و این مربوط به فراروندها و علومى است که سازوکار و ساختار معینى دارند و به مدد توصیفهاى روانشناسى فردى، نه مىتوان آنها را حل و رفع کرد و نه تفسیر.
ء به طور کلى جبران خلیل جبران، بیشتر شاعرى احساساتى است تا نویسندهاى متفکر. مهمترین نقص کار او در جهاننگرى اوست. جهاننگرى او یکسویه و خالى از مشاهدههاى دقیق ماهیت روابط انسانهاست.
جبران خلیل جبران از نویسندگانى است که کم و بیش در ایران شناخته شده است. او عرب و مسیحى است و کتابى نیز درباره عیسى مسیح نوشته است. آثار او کم و بیش به فارسى ترجمه شده و بویژه کتاب «پیامبر» و «باغ پیامبر» او شهرت بسیار دارد. سبک نوشته این نویسنده، شاعرانه و رومانتیک است، اما رومانتیسیسم او بسیار احساساتى و رقیق است. به نظر مىآید که وى به بهانه داستاننویسى نثر شاعرانه مىنویسد. جبران در قیاس با نویسندگانى مانند ویکتورهوگو- از بزرگان رومانتیسیسم داستاننویس به شمار نمىآید و آثارش کموبیش مانند آثار لامارتین و شاتوبریان است. در واقع او نویسندهاى است که
باورها، احساسهایى شاعرانه درباره زندگانى و معناى آن دارد و مىخواهد آنها را به مدد عبارتهاى پرآب و تاب به خواننده القاء کند. آنچه به عنوان داستان مىنویسد، در واقع داستان نیست، ماجراست آن نیز ماجرایى ساده بدون فراز و نشیب و بدون طرح داستانى.
جبران خلیل جبران به شدت زیر تأثیر «عشق مسیحى» و عاطفه رومانتیک است. طبیعت، مردم ساده، روستاییان و چوپانها را دوست دارد و با این که خود سالها در شهرهاى بزرگ اروپا و آمریکا زیسته از زندگانى شهرى و طرز زیست امروز نفور
جبران خليل جبران ، اديب و نقاش توانای لبنانی ،چهره ای است که با آثارش در محافل ادبی ايران شناخته شده وليکن تا کنون کمتر محققان ادبی ، به نقدو تحليل زندگی اين نويسنده رماتيسم پرداخته اند ، کتاب جبران در آينه نخستين کتابی است که حاوی اطلاعات بسيار دقيقی از بيوگرافی شخصيتی جبران و شناخت بسيار دقيق آثارش توسط سرکار خانم دکتر ناهيد فوزی از محققان ومولفان توانای ميهن عزيزمان به چاپ رسيده است. اين کتاب با استفاده از منابع مستند و موثق ادبی تاريخی که حدودا 42منبع اصلي را شامل ميشود ، يکی از بهترين کتب اطلاعاتی در رابطه باجبران نويسنده کتاب پيامبر می باشد.
1- جمع ميان نثرآهنگين و شعر گونه از طرفی و نثر تصويرگر(ايماژيسم) از طرفی ديگر جبران چندان پای بند رعايت موسيقی کلام است که گاه محتوا را قربانی سبک غنايی خود مي کند. اما آنجا که نثر موزون ی با تصوير پردازی به زيبايي در می آميزد . عبارات وی چون پرده ای از نقاش در طرح خيال خواننده نقش می بندد جبران موسيقی کلام را بربال خيال به تصوير ميکشد و شاخص برجسته و سبک ماندگاری سبک دلنشين وی نيز همين تصوير گرايي اوست . قلم وی بيش از آنکه کلمات را به ذهن منتقل کند،قلم موی خيال اوتصاويری گويا و سحر انگيز را در ذهن خواننده می آفريند و می توان آن را جلوه ای از پيوند عميق ميان دو هنر نويسندگی و نقاشی نزد جبران دانست ، جمع ميان نثر شعر گونه و تصويرگرا در داستان ((بال های شکسته)) مشهود است. دراين داستان موسيقی کلام به ياری روح شاعرانه جبران آمده و قلم اورا زينت بخشيده است.
2- ساختار مقاله گونه داستان های جبران ، داستان های وی اغلب بسيار کوتاهند و به مقاله می مانند.درواقع اين مجموعه مقالات است که فصل های داستان های وی را تشکيل مي دهد، و اين امر گاه تاثير تخريبی برارتباط ميان عناصر داستان های اورا موجب می شود ، که دربسياری از مجموعه های وی مشهود است.
3- نماد گرايي و سمبل گرايي که در قالب تعابيری سرشاراز اشتياق های رمز آگين و راز های مهم و تاملات درون گرايانه متجلی می شود .موضوعات آنها غالبا آميزه ای است از اشراق درونی و تفکرات انتزاعی که بعضا از امثال و حکم اقوال پيشينيان الهام می گيرد. گرايش جبران به سمبليسم گاه قلم وی را دشوار می کند و ازآن جمله است داستان «ديوانه »،«خليل کافر »و «يوحنای ديوانه » و نيز تنها مجموعه شعری وی بانام «مواکب»که منظومه بلندی است در 203بيت.