بخشی از مقاله

مژده به ظهور اماه مهدي (عج) از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام آغاز شد و پيامبر گرامي اسلام (ص) در هر فرصت و مناسبتي كه پيش مي آمد مردم را به ظهور عدالت گسترموعود در آخر الزمان بشارت مي دادند و آنها را از نسل و تبار، تولد و نسبت، ويژگي هاي ظاهري نشانه هاي ظهور، شاخصه هاي قيام رهايي بخش و مولفه هاي حكومت جهاني آن حضرت آگاه مي ساختند. تا آنجا كه امروز ما صدها روايت كه از طريق شيعه و اهل سنت از آن حضرت نقل شده مواجه ايم.


تعابير بسيار بلندي از همه انبيا از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسيده و تقريباً جز اجتماعي ترين موضوعات، بين همه اديان الهي و ابراهيمي، بشارت موعود و وعده منجي است و همه گفته اندكه كار نيمه تمام و نا تمام انبيا(ع) و ا ديان، به دست اين مرد بزرگ، كامل خواهد شد.
گفته اند كه بزرگترين تكليف تاريخ، كار بزرگ ترين مرد تاريخ است. مكاتبي كه الوهيت زدايي و الهيت زدايي شده اند باز به نوعي و به نحوي به اين مسئله انديشيده اند، وگر چه نام ايشان را نبرده اند اما همه ظهور ايشان را بشارت داده اند و حتي مكاتب الحادي چون ماركسيسم نتوانسته اند به مسئله آخرالزمان، بي تفاوت بمانند.


بوديزم مسيحيت و يهوديت نيز كه غالب بشريت را زير پوشش گرفته اند، در اين خصوص، اعلام نظر كرده اند. يهود، هنوز منتظر مسيح (ع) است و مسيحيت منتظر ظهور مجدد مسيح (ع) است. همه انبيا همه مذاهب و اديان و فرق منتظر گشايش بزرگ در آينده يا در پايان تاريخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتي امروز مكتبي كه چد دهه براي نفس پايان تاريخ و نفس «غايت» از تاريخ دست و پا زد و مدعي شد كه تاريخ بشر منتهاي روشن ندارد و مهبت اصولي خاصي بر آن حاكم نيست، يعني «ليبراليزم» كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوري بافت كه تاريخ غايت نداشته و ندارد؛ آخرين نظريه پرداز انشان چون فوكوياما از «پايان تاريخ» نطق مي گويند، منتها پايان تاريخ به روايت خودشان كه تثبيت و تبليق قطام ليبرال سرمايه داري است.
در روايت از حضرت مهدي (عج) به «بهار روزگاران» تعبير شده است و در سلامهايي كه به محضر حضرت عرض مي شود آورده اند: «السلام علي ربيع الانام و نضره الايام» درود بر بهار بشريت، بهاران تاريخ و طراوت روزگاران.
كساني كه ايشان را ديده اند توصيفاتي از شمايل ظاهريي ايش

ان كرده اند. پيامبر اكرم (ص) و ائمه (ع) تيراين بزرگوار را توصيف كرده اند و در آثار محققان چنين منعكس شده است: چهره اش گندمگون، ابروانش هلالي و كشيده، چشمانش سياه، درشت، جذاب و مدهوش كننده است.


امام ابوالقاسم محمدبن الحسن مهدي، منجي اين امت و اميد جهانيان كه خداوند با او حق و عدالت را زنده مي سازد و آزادي و كرامت را به آن باز مي گرداند و زمين را پس از غوطه ور شددن در ظلم و جور، پر از قسط و عدل و داد مي كند. در نيمه شعبان سال 255 تقريباً يك ماه پيش از به خلافت رسيدن معتمد عباسي قدم به عرصه وجود گذارد و آنچنانكه در بيشتر روايات آمده آنگاه كه پدرشان وفات يافت آن حضرت تنها پنج سال داشت كه خداوند حكمت و دانش را در او نهاد و وي را آيتي براي جهانيان و رهبري براي مسلمانان قرار داد همان گونه كه عيسي بين مريم را در گهواره، به پيامبري مبعوث كرد.


برخي روايات حكايت از آن دارد كه حكيمه عمع امام حسن عسكري (ع) روزي پيش از ولادت امام حجة بن الحسن (ع) به ديدار برادر زاده خود (امام حسن عسكري) رفتند و هنگامي كه مي خواست برود حضرت از او خواست آن شب را در خانه بماند و به اطلاعش رساند كه همسرش نرجس مولود مبارك را وضع حمل خواهد كرد در حاليكه هيچ نشانه بارداري بر آن زن پيدا نبود.

پس از گفتگوي طولاني ميان حكيم و امام (ع) بالاخره بنا به آنچه روايات نقل كرده اند، حكيم آن شب را كنار همسر آن حضرت ماند و اندكي پيش از سپيده نميه شعبان نجرس از خواب بيدار شد و احساس خستگي و رنجوري نمود. و سرانجام نيز كار زايمان به كمك حكيم عمه امام حسن عسگري (ع) انجام شد و امام به ابوعمربن عثمان بين سعيد دستور داد تعدادي گوسفند قربانيش كند و تعداد زيادي گوشت و نان بخرد تا آنها را ميان مستمندان پخش كند و دستور اجرا شد.

حضرت حجة بن الحسن پدرش امام حسن عسكري و مادرش زني رومي به نامهاي، سوسن، نرجس، ريحانه، صقيله بود كه به احتمال زياد ميان افرا خانواده امام بر نرجس شهرت داشت و امام نيز بيشتر به همين نام صدايش مي كرد و گفته مي شود كه امام هادي يكي از فاضلان خود را به بغداد جايي كه غنايم جنگي در معرض فروش قرار مي گرفت فرستاد و او را خريداري كرد و به عقد ازدواج پسرش حسن (ع) در آورد و گفته شده كه او دختر حكيم خواهر امام هادي (عج) بوده كه او را به ازدواج برادرزاده اشت

امام حسن عسكري (ع) در آورد. و روايات متعددي در اين زمينه گفته و پرداخته شده ولي آنچه كه ميان روايات موثق متفق القول است اينكه او از هامان بازاري كه اسيران را در آن مي فروختند بريا امام حسن عسگري (ع) خريداري شد و زني پاكدامن و عابد بوده و بارداريش از حضرت مهدي حتي از بيشتر كساني كه در تماس با او بودند پنهان ماند و خداوند مقدر كرده بود كه او مادر گرامي ترين مولودي باشد كه گروهي را شيفته خود و گروهي ديگر را دو عقلشان را به گمراهي كشانده است و جز مومنان به رسالت جد گرامي اش و پدران ارجمندش ائمه اطهار به او ايمان نمي آورند و روزي كه خدايش بخواهد بيرون مي آيد و زمين را پر ا ز عدل و داد مي كند همان گونه كه پيش از آن از طلم و ستم پر شده بود.


عصر ظهور و حكومت جهاني امام مهدي (عج)
ما از اين كه درباره محقق زمان ظهور به طور قطع سخن بگوييم نهي شده ايم ولي در نزد شيعه ملاقاتي براي ظهور است كه پيامبر (ص) و ائمه (ع) آنها را ذكر كرده اند، آنطور كه ما فهميديم اين علامات نزديك هستند و الان ما درعصر ظهور هستيم اما تعيين وقت ظهور ممكن نيست.
من معتقدم تمركز سياست جهاني در عراق مسئله مهمي است. عصر ما با هر عصري فرق مي كند، چرا كه انقلاب ايران پرونده شيعه در جهان امروزي را باز كرده و نشان داده است كه در سياست جهاني چيز جديدي است حوادث و اتفاقاتي كه در اين عصر افتاده است نزد شيعه از علامات ظهور است. از ماه رجب تا ماه محرم حوادثي پيش مي آيد (6 ماه قبل ازظهور) ما رواياتي هم در اين زمينه داريم، كه مثلا در رجب يماني و سفياني مي آيد يا اينكه خداوند متعال در يك شب عمرش را ظاهر مي كند

و همچنين داريم كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين داريم كه ايشان در هشت ماه به طور خيلي سريع، بر مناطق اسلامي جهان تسلط مي يابد، و همچنين از عقايد شيعه است كه اتفاقاتي مي افتد كه شهرها و حكومتهاي اسلامي طي آن حوادث به بن بست مي رسند، اين بن بست و گره فقط به دست حضرت (ع) باز مي شود، پس حوادثي كه منجر به ظهور حضرت مي شوند زياد هستند مثلا در تفاسير ذيل آيه «سنريهم آياتنا في آفاق و في انفسهم» آمده است كه ممكن است منظور از «آياتنا في آفاقِ» علاماتي مختلف مثل باد و... باشد. همچنين در شهرها حكامي وجود دارند كه از اطلاعات حضرت سرباز مي زنند.


و محدود كردن ويژگيها و خصائص حكومت حضرت سخت است اما آنچه كه هست اين است كه همه چيز جديد است همه حكومت حضرت جديد است. من معتقدم كه حكومت، دنيا، زندگي، شناخت، و نظام همه چيز جديد است، همه حكومت حضرت جديد است، ما به هيچ عنوان نمي توانيم حكومت حضرت را با آن چيزي كه الان از حكومتها مي دانيم مقايسه كنيم و حتي نمي توانيم حكومت حضرت را توصيف كنيم. براي مثال: قوانين، وزارت داخلي، وزارت خارجي، آزادي همه اينها در حكومت حضرت به طور ديگري هستند. مثلا وضع اقتصادي كاملا فرق مي كند، تعاملات، فهم مردم، شناختشان، همه اينها جديدند و در مورد ويژگيهاي اقتصادي زندگي در دوران ظهور امام ما نمي توانيم اقتصاد را با اقتصاد حكومت حضرت مقايسه كنيم، ببينيد، مثلا داريم كه در آن زمان زمين هر چه دارد بيرون مي ريزد، طلاها و گنج ها از زمين خارج مي شوند ديگر در زمين نباتاتي وجود ندارد، وضع اقتصادي، علمي، رفت و آمد در زيرزمين و در آسمانها همه چيز جديد است. مثلا داريم كه در راه بين عراق و حجاز رودها و سرسبزيهايي است ولي الان صحرا است.


و در مورد دوران قبل از ظهور علائم دقيقا مثل الان ـ آن شاء ا... مسلمانها به يك راه بسته مي رسند، نظامهاي جهاني همه شان شفاف مي شوند، زمين پر از ظلم و جور مي شود حتي ظلم و ستم آمريكا را در خانه هايمان حس مي كنيم. مردم از دين فرار مي كنند و در اينجاست كه يك توجه عميقي به دين مي شود و مردم پيوسته نام حضرت را مي برند و نام او را به نيكي ياد مي كنند.


وقتي حكومت حضرت به پا مي شود شيعيان، حاكمان در روي زمين مي شوند، اما كدام شيعه؟
خيلي از شيعه ها مخالف حضرت مي شوند و خيلي از غربيها با امامند، و با او همراهند، پس اينجا ما يك تغييري در حركت شيعه داريم، اما كساني كه شيعه هستند كه در ماههاي اول دورايشان جمع مي شوند، اينها همان حاكمان جهان هستند، تبعا 313 نفر هستند، اينها كساني هستند كه خداوند آنها را از اقصي نقاط دنيا انتخاب مي كند. رواياتي كه مي گويند از تهران 5 نفر، از گيلان 5 نفر ازمجرين فلان مقدار و... اصلا سند ندارند. رواياتي هم كه شهرهاي اينها را مشخص مي كند اصلي شنيد. حتي براي يكي از علماي شيعه اين چيزها ثابت نشده است، و نص روايي قطعي كه ما داريم اين است كه خداوند آنها را جمع مي كند در يك شب از اطراف دنيا.


اين 313 نفر زبان امام را مي فهمند، او را مي شناسند، و به او اعتقاد دارند، و فدايي او هستند، درجه اخلاقشان بسيار بالاست. و چون خداوند آنها را انتخاب كرده است براي حضرت مهدي (ع) اصحاب حضرت مثل انبياء هستند كه خداوند آنها را نتخاب مي كنند و تا آن روز كسي آنها را نمي شناسد، به يك شب در مكه جمع مي شوند. در مورد حكومت حضرت كه در روايتي آمده است كه ايشان 7 سال حكومت روم واسطه مي شوند، روميها 7 سال به صلح پايبندند، ولي بعد از 7 سال آن را نقض مي كنند.


ترد ما علماي شيعه حكومت حضرت بسيار طول مي كشد نمي شود قبول كرد كه ايشان 7 سال فقط حكومت مي كنند، آنچه كه مهم است اين است كه حكومت حضرت صدها سال طول مي كشد و بعدش در عالم وضع ديگري به وجود مي آيد.
و بعد از حكومت حضرت رواياتي صحيح وجود دارند مبني بر رجعت امام حسين (ع) و همچنين پيامبر اكرم (ص) و امير مومنان حضرت علي (ع) نه، ما اعتقاد نداريم كه همه شان بر مي گردند.


امام حسين (ع) اولين كسي است كه بر مي گردند، بعد پيامبر، بعد امير مومنان و بعد برخي از مردم، چه خوب و چه بد بر مي گردند.
در روايات داريم وقتي كه حكومت حضرت مي آيد اول جنگ را داريم بعد صلح را. بعد از مدتي حكومت مي كنند بعد از اين مدت رجعت انجام مي شود؟!
اما در نزد ما محاكمه است نه جنگ، فقط در زمان حضرت. جنگ دجال را داريم، در اول، 8 ماه اسلام جهان را فرا مي گيرد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او و بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، پس حضرت مسيح ظهور مي كند و صلحي بين او بين مردم برقرار مي شود، صلح 7 سال طول مي كشد بعد جنگي پيش مي آيد، جنگ با روم پيش مي آيد، بعد تمام حاكم را مي گيرد و بعدش دجال ظهور مي كند و بعد از دجال ديگر به عقيده شيعه جنگي وجود ندارد. شيعه معتقد است كه دجال بعد از ظهور حضرت پيدايش ميشود، و سني ها برخي شان معتقدند قبل از ظهور و برخي مي گويند باحضرت مي آيد. اهل سنت خيلي دجال را بزرگ كرده اند و از آن اسطوره اي ساخته اند، در شيعه اينطور نيست دجال يك شخصيتي حقيقي است كه يهودي است و پيروان او ناصبي هستند.
در آن زمان علم تغيير پيدا مي كند و رشد پيدا مي كند. او از گوناگوني علمها استفاده مي كند و همچنين از شعبده و سحر و حركتي ضد امام را ‎آغاز مي كند.
و اهل سنت او را با آمريكا و اسرائيل تطبيق دهند. اما شيعه اين را قبول ندارد. دجال بعد از امام است نه قبل از آن. در ميان اهل سنت نظر واحدي وجود ندارد، بعضي ها مي گويند كه دجال وجود دارد. و الان در مصر است اسمش هم عبدا... بن ساعد است.


اختلاف شيعه وسني درباره رهبر موعود
شيعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسگري است كه سال 256 ق متولد شد و پدرش امام حسن عسكري بر امامت وي تصريح كرده است. پس به اذن خدا، او غيبت صغري و كبري مانند عيسي نمود. غيبت صغري هنگامي بود كه خدا، وي را از نيرنگ حكومت عباسي نجات داد. وي از هنگام تولد، مخفي مي زيست و پدرش او را از ديده ها پنهان مي كرد، پس از وفات پدرش در سال 261 ق شيعيان را توسط وكيلانش نواب اربعه راهنايي مي كرد. نيابت اينان 69 سال 261 تا 33) ق به طول انجاميد. غيبت كبري، پس از وفات نايب چهارم علي بن محمد السميري آغاز شد به هنگام وفات وي به شيعه گفت نايبي خاصي پس از او نخواهد بود تا خداي متعال، ولي اش را در آخر زمان ظاهر كند.
سني ها معتقدند مهدي هنوز متولد نشده است و در آخر زمان به دنيا مي آيد.


تفصيل سخن در اختلاف شيعه و سني درباره ولادت رهبر موعود و اين كه وي فرزند امام حسن عسكري است يا در آينده متولد مي شود، با تحقيق در اين مسئله ممكن است. پيامبر جانشين و اوصيايي معصوم دارد و نقل سخن پيروان از امامانشان پذيرفته مي شود؛ زيرا مانند پيروان مذاهب ديگرند كه به نقل از رهبران مذهبي خود، مسايل فقهي و تاريخي را روايت مي كنند. تمامي شيعه بر بيان امامت الهي اهل بيت توسط پيامبر «حديث ثقلين» و «حديث سفينه» است. دليل شيعه بر شما را امامان، حديت اثني عشره است و گواه بر اين كه نخستين امامان الهي، حضرت علي (ع) پس حضرت امام حسن، بعد حسين اند، «حديث غدير» و «حديث منزلت) و «حديث كسا» و «حديثت الحسن و الحسين بسط من الاسباط» است كه همگي در احاديث معتبر سن روايت شده اند گواه امامت نه فرزند امام حسين، احاديث وصيت در كتابهاي معتبر شيعه است، مانند فرمايش امام باقر (ع) كه كليني روايت كرده است نه امام از فرزندان حسين بن علي اند، كه نهمي قائم است.


امام صادق (ع) فرمود: آيا مي پنداريد اوصياي ما هر كه را بخواهند وصي مي كنند نه. والله! اين عهد و گفته اي به جا مانده از رسول الله (ص)درباره امامي پس از امام ديگر است تا به وي مهدي موعود (ع) پايان پذيرد.
در خبري ديگر است: تا به صاحب الامر ختم شود.


مشخصه سير ائمه نه گانه، در اختيار داشتن كتابهاي «جامعه» و «جفر» است كه امام علي به نقل از پيامبر. در ديدارهاي خصوصي داشتند نوشت و اخبار غيبي و كراماتي كه از امامان ديده شد كه جز از برگزيدگان مورد تاييد خداوند ساخته نيست. برادران اهل سنت كوشيده اند ادعاي نام بردن امامان و نخستين امام؛ يعني حضرت علي (ع) توسط پيامبر را رد كنند. اينان مي گويند: احاديث نبوي كه گواه ادعاي شيعه است، دلالت ندارد يا شد آن ضعيف است اما علماي شيعي با سني ها مناقصه كرده و اشتباه اهل سنت را بيان كرده اند.
برخي فرقه هاي شيعي به ويژه زيديه، امامت دوازده امام را نپذيرفته اند، اما علماي شيعي بدانان پاسخ داده اند. برخي نويسندگان معاصر نيز مي گويند: مهدي متولد شده است؛ زيرا فقط يك فرقه از دوازده فرقه پيرو حسن عسكري، معتقد به ولادت مهدي اند. اين مطالب را نوبختي در كتاب فرقه الشيعه و اشعري شيعه در المقالات و الفرق گفته اند.


جواب اينان را به تفصيل در كتاب حول امامه اهل بيت و وجود المهدي داده ام.
شيعه در مورد نحوه مرگ يا شهادت حضرت مهدي (عج) معتقد است كه حكومت ايشان آن قدر طول كشيد تا اينكه از پيري ابروهاي شان به پايين مي كند طبيعي است كه مي ميرند.) و روايتي نزد شيعه كه ايشان كشته مي شوند وجود ندارد و اگر هم روايات يا روايات مرسله هم باشند يا سندي ندارند و يا اينكه از مصادر اهل سنت هستند. ممكنه ايشان به طور طبيعي بميرند و اما آن حديثي كه مي فرمايد « امامها يا شهيد شدند يا مسموم » ممكنه بگوئيم، امام از اين حديث مستثني هستند.


صبح روشن در شب انتظار
منتظران، چشم به راه سپيد :تاريخ اند.
با بصيرت و جهاد، ظلمت شب ظلم را مي شكافد و رها از تعلقات خود را براي « شهادت » در ركاب مولا اماده مي سازند.
انتظار درختي است كه جز « اقدام » و « اصلاح » ميوه اي نمي دهد.
انتظار فلسفه مقاومت است، نه عام تسليم !
عصر ظهور، رجعت دوباره بعثت در حراو امامت در غدير است.
غيبت دوران « انتظار » جوشش دوباره غدير عاشورايي در نينواي تاريخ است.
در بستري از فرات ظهور و علقهه نور !


منتظران واقعي سلاح بر دوشان شهادت طلبند كه « استقامت » جدال و نشانشان است و ايمان ره توشه حركتشان و توكل تكيه گاه هميشگي شان.
ياران حضرت مهدي (ع) را بايد در ميان سلاح بر دوشان و كفن پوشان و جان بركفان و مبارزان و سنگرنشينان و خدمتگزاران به انقلاب و تقويت كنندگان سپاه دين و حرمت گزاران به خون و خانواده شهيدان يافت، نه در ساكتان و بي تفاوتان و نه در رفاه زدگان و عافيت طلبان.
آن خورشيد پنهان، كعبه مقصود و قبله موعد امتهاست. غيبت كبري، دوره آزمايش است. تا منتظران راستين از مدعيان انتظار، باز شناخته مي شوند و ملاك در اين بازشناسي، « شناخت تكليف » و عمل به وظيفه در عصر غيبت است.


حضرت مهدي (ع) خورشيدي است كه در دل منتظران، اميد زيستن را همواره روشن و گرم نگاه مي دارد. هيچ «حضور» هم چون «غيبت» او لحظه لحظه زمان و تاريخ را نيا كنده است. حاضرترين حاضران بر گرپاسي «صفور غايبانه» اش نمي رسند. او معناي حضور در غيبت است.
مفهوم غيبت حاضر است. مجمع شهود و غيبت است. او «وارث» دين حضرت محمد (ص) و خط سرخ شهادت است. او «قائم» است، ايستاده و استوار و پابرجا، تا جهاني را به قيام حق طلبانه وا دارد.
او منتقم است، خونخواه حادثه كربلا و انتقام گيرنده خون شهيدان و خون سيد الشهداء

.
هم هادي است و هم مهدي
راه شناسي خبير و راهباني است بصير و راهنمايي است مطمئن و دلسوز. او «صاحب الزمان» و «صاحب الامر» است. زمين و زمان، امر و فرمان، جان و جهان در اختيار اوست. سلام بر حضرت مهدي (ع) انتظار سبز دورانها ! آرمان مجسم عدالتخواهان، چلچراغ روشن شبان تاريخ، روشگر زمين و زمان، مرد برگزيده اعصار، ذخيره جاودان الهي و... نويد بخش صبح در شب انتظار
افزون بر 30 روايت از امام رضا (ع) در زمينه باور مهدي و فرهنگ انتظار نقل شده كه هر يك از آنها را با بعدي از ابعاد بيكران شخصيت امام مهدي (ع) و قيام رهايي بخش و عدالت گستر آن حضرت آگاه مي سازد.


نام و نسب امام مهدي (ع)
با توجه به لزوم شناخت امام دوازدهم و لزوم جلوگيري از حيرت و سرگرداني شيعه در شناسايي منجي موعود، امام رضا (ع) در ا حاديث متعددي، گاه به نقل از پدران و اجداد طاهرينش رسول گرامي اسلام (ص) و گاه بدون نقل از ايشان به معرفي سلسله نسب آن امام مي پرداختند. از جمله در يكي از روايتهايي كه امام رضا (ع) به واسطه پدران بزرگوار خود رسول گرامي اسلام (ص) نقل مي كنند، چنين آمده است:
من سرور آفريده هاي خداي عزوجل هستم، من از جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، حاملان عرش، همه فرشتگان مقرب خدا، و پيامبران مرسل خدا برترم؛ من صاحب شفاعت و حوض شريف [ كوثر ] هستم.

من و علي دو پدر اين امتيم؛ هر كس كه ما را شناخت خداي عزوجل را شناخته است و هر كه ما انكار كرد، خداي عزوجل را منكر شده است. دو بسط اين امت و دو سيد جوانان اهل بهشت، ا مام حسن و امام حسين (ع) از [ فرزندان ] حضرت علي (ع) هستند. و از نسل حضرت امام حسين نه امامند كه پيروي از آنان پيروي از من و نافرماني از آنها نافرماني از من است. نهمين نظر از اين امامان، قائم (بر پا دارنده) و مهدي آنان است.


آن حضرت در روايت ديگري مي فرمايد: آن جانشين صالح از فرزندان ابو محمد حسن بن علي است و او صاحب الزمان و حضرت مهدي (ع) است. در روايت ديگري امام رضا (ع)، پس از آنكه « دعبل » در پيشگاه آن حضرت قصيده معروف خود را در وصف اهل بيت مي خواند و در آن از قيام آخرين امام ياد مي كند، مي فرمايد: اي دعبل ! امام پس از من فرزندم محمد پس محمد فرزندش علي و پس از علي فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم است. همان كه در غيبتش انتظار كشيده مي شود و در ظهورش اطاعت مي گردد. اگر از [ عمر ] دنيا يك روز بيشتر باقي نمانده باشد خداوند عزوجل آن روز را از عدل و داد پر مي كند و آن روز آنقدر طولاني م كند تا او قيام كنند. هم چنانكه از جور و ستم پر شده بود.


معناي حيات اجتماعي شيعه
معناي زندگي بايد ارزشمند باشد. در مقياس جوامع نيز همين امر صادق است. معناي زندگي براي برخي افراد و تمدن ها لذت طلبي است. برخي جوامع فقط در پي بهتر خوردن، بهتر آشاميدن، بهتر خوابيدن و بيشتر لذت بردن هستند. اين معناي زندگي شايسته حيوانات است نه انسان ها. امام علي (ع) مي فرمايد من آفريده شده ام همانند حيواناتي كه همتشان علفشان است. خوردني هاي لذيذ مرا به خود مشغول سازد. كسي كه همتش خوردن و شهوتراني كردن باشد، در دورترين حالت از خداوند قرار دارد. واقعيت اين است كه اينها امور ارزشمندي نيستند كه بتوانند معناي زندگي انسان باشند. خداوند آفرينش را براي انسان آفريد و انسان را براي خودش. حال اگر انسان و همه آفرنيش است، خداوند است. خدا عالي ترين معنا براي زندگي است؛

معنايي ارزشمند بلكه ارزشمندترين، و پايدار بلكه تنها مفهوم پايدار هستي و بي زيان بلكه سراسر خير و بركت. براي رسيدن به خدا و خدايي شدن است كه انسان به دنيا مي آيد و زندگي مي كند و به خاطر آن تلاش مي كندن و در آن راه قدم مي گذارد و به همين خاطر همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است جان دهد. به همين جهت جامعه اسلامي و به خصوص جامعه شيعه موفق ترين جوامع در معنايابي است. لذت طلبي و قدرت طلبي نهايت معنايي است كه جوامع مادي براي خود دارند

؛ مفاهيمي ناچيز و ناپايدار و چه درد از اين رو چنين جامعي «عاقبت ندارند، به خلافت جامعه اسلامي كه عاقبت از آن آنان است. خدا، معنايي است عام كه مفاهيم خود وكلان زيادي در طول آن و زير مجموعه آن قرار مي گيرند. وقتي خدا، معناي زندگي قرار گرفت، هر آنچه خدايي باشد مي تواند به نوعي معاني جزي براي حيات فردي و اجتماعي بشر باشند و انتظار و ظهور حضرت مهدي (ع) معناي حيات براي جامعه شيعه در دوران غيبت است. بدون اين مفاهيم زندگي براي شيعه بي معنا و مفهوم است. حيات اجتماعي شيعه به عنوان يك جامعه مستقل و پويا، در گرو انديشه مهدويت شيمي است

؛ اگر اين معنا از جامعه شيعي گرفته شود، هويت مستقلي نخواهد داشت. شيعه به خاطر ظهور زندگي مي كند، و به سمت ظهور حركت مي كند و اينجاست كه مفهوم «انتظار» شكل مي گير د. معناي حيات انتظار را به وجود مي آورد و به آن «جهت» مي دهد و آن را دستيابي و به پويايي و تحرك تبديل مي كند. همچنين شيعه به خاطر مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند. مهدي و ظهور او همه سختي ها و ناملايمات را تحمل مي كند.مهدي و ظهور او حضور او و دولت او، ارزش هاي والايي هستند كه مي توان به خاطر آن همه دشواري ها را تحمل كرد.

حضرت مهدي معناي بلندي است كه كشته شدن در ركابش برترين آرزوي آزادگان است. شيعه به خاطر مهدي زنده است و به خاطر مهدي زندگي مي كند. و به خاطر مهدي تلاش مي كند و به خاطر مهدي همه سختي ها را تحمل مي كند و حتي حاضر است به خاطر مهدي جان خويش را فدا كند. در طول تاريخ غيبت چه رنج هايي كه يعني متحمل شده، اما هرگز هويت و حيات اجتماعي خويش را از دست نداده است. آنچه شيعه او را در ميان اين همه مشكلات زنده و بالنده نگه داشته، اين است كه مهدي معناي زندگي اوست؛ در غير اين صورت، شيعه مي بايست سال ها و بلكه قرن هايش نابود و در فرهنگ هاي ديگر هضم شده باشد.

جالب اينجاست كه حتي در زمان ديگر معصومين نيز آنچه حيات و هويت اجتماعي شيعه را حفظ مي كرد، ظهور و انتظار مهدي (ع) بود. اين كه امامان معصوم (ع) پيش از تولد و غيبت حضرت مهدي (ع) شيعه را به ظهور او و عدالت گستري اش نويد مي دادند. به همين جهت بوده است. نه تنها در دوران غيبت بلكه و در زمان حضور ديگر معصومين (ع) نيز ياد و نام مهدي (ع) معنا بخش حيات بوده است. نام و ياد مهدي (ع) امير دل ها، قوت قلب ها. و توان بدن ها براي حركت به سوي آرمان الهي بشريت است.


و مساله مهدويت و ظهور امام زمان از ابعاد مختلفي مورد بررسي قرار گرفته و يا قابل بررسي است يكي از ابعادي كه در اين موضوع قابل طرح است و شايد كمتر به آن توجه شده باشد مساله معناي حيات است كه بحث در اين زميه را نوشتار كنيم.
معرفت امام (عج) و فلسفه آفرينش
پرسش از فلسفه آفرينش، پرسش هميشگي آدم خاكي بوده و اين موضوع همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است :
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشم


از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به كجا مي روم آخر، بي وطنم
اهيمت اين پرسش موجب شده است كه قرآن كريم و روايات معصوم (ع) در موارد متعددي به تشريح و تحليل فلسفه آفرينش انسان بپردازد. يكي از مهم ترين موضوعاتي كه در آيات و روايات به عنوان فلسفه خلقت مطرح شده، رسيدن به معرفت نيازمند بحث تفصيلي است، اما در يكي از روايتهاي كه از وجود مقدس حضرت اباعبدالله الحسين (ع) نقل شده چنان زيبا و در كوتاه ترين عبارات به اين موضوع پرداخته شده كه ما را از بسياري مباحث تفصيلي بي نياز مي سازد. آن حضرت در اين روايت مي فرمايد:
هان اي مردم ! همانا خداوند ـ بزرگ باد ياد او ـ بندگان را نيافريد مگر براي اين كه او را بشناسد، پس هر گاه او را بشناسد او را بپرستند و هرگاه او را بپرستند، با پرستش او از بندگي هر آنچه جز خداست بي نياز كردند. مردي سوال كرد: اي فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت معرفت خدا چيست؟ حضرت فرمود: اين است كه اهل هر زماني، امامي را كه بايد از او فرمان برند، بشناسد.


آري، فلسفه آفرينش انسان رسيدن به مقام معرفت خداست، اما اين معرفت حاصل نمي شود مگر به معرفت امام و حجت عصر (ع)؛ چرا كه امام آئينه تمام حق و واسطه شناخت خداست. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند:
ما دانايان (برپادارندگان) به امر خدا و دعوت كنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته و پرستيده مي شود. ما راهنايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نمي شد.


خانه حضرت مهدي (ع) كجاست؟
پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) نه تنها چگونگي زندگي آن حضرت را در هاله اي از اسرار فرو برد. كه بسياري از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جز و امور پنهان نظام هستي قرار داده است.
يكي از مهم ترين اين امور پنهان، محل زندگي آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسياري علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكي به گذران عمر ميپردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟
ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به توبه مي گشايند و اين گونه مي سرايند: اي كاش مي دانستم در چه جايي منزل گرفته اي و چه سرزمين و مكاني تو را در بر گرفته است. آيا در كوه رضوايي و يا جاي ديگري و يا دردي هستي؟ دشار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوي.


حال براي رشن كردن اين موضوع، پاي به گلستان كدام معصومين (ع) مي گشاييم و با سيري در كلام نوراني ايشان از آن انفاس قدسي براي حل اين معما استهداد مي طلبيم.
با يك نگاه كلي در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع بر مي خوريم كه هر يك محل زندگي آن حضرت را در دوره الي از حيات پر بركت ايشان تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخي دوره ها صراحت و روشني بيشتري وجود دارد و برخي از دوره ها بنا بر عللي به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.


اين دوره عبارتند از:
1- دوران زندگي با پدر بزرگوار خود امام حسن عسكري (ع) (255 ـ 260ق): شكي نيست كه آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسكري (ع) ديده به جهان گشود و تا پايان عمر شريف پدر خود در كنار آن حضرت مي زيست اين دوراتن بنا بر قول مشهور از نيمه شعبان سال 255 ق آغاز و در هشتم ربيع الاول سال 260 ق پايان يافت.
2- دوران غيبت صغراد (260 تا 329 ق): غيبت صغري عبارت است از دوران پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي (ع) كه طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسكري (ع) (سال 260 ق) آغاز شده و با رحلت چهارمين نايب خاص آن بزرگوار سال 329 ق به پايان رسيده است كه مجموعا 69 سال مي شود.
امام صادق (ع) در اين زمينه نقل شده است كه فرمود: براي حضرت قائم دو غيبت است يكي كوتاه و ديگري طولاني در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاي آن حضرت خبر ندارند و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاي او خبر ندارند.


در دوران غيبت صغرا، از سفيران چهارگانه (نواب صفوي) كسي نزديك تربه آن حضرت ذكر نشده است و ايشان هم تماما در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده اند و توقعات فراواني حضرت به دست آنها شرف صدور يافته است. بنابراين مي توان گفت بخشي از عمر آن حضرت در اين دوران در عراق سپري شده است.


و در بعضي از روايات نقل شده است كه در دوران غيبت در مدينه منوره سپري كرده اند.
3- دوران غيبت كبرا: اصطلاحا غيبت كبري به مدت زمان پنهان زيستي حضرت مهدي (ع) گفته مي شود كه با وفات آخرين نايب خاص در سال 329 ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است كه پايان آن را مي داند.
رواياتي در اين باره به محلهاي مختلفي اشاره كرده اند كه برخي از آنها از اين قرارند:
الف: مدينه طيبه (منوره)
ب: ناصيه ذي طوسي: در يك فرسخي مكه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه هاي مكه ديده مي شود. برخي از روايات آن محل را به عنوان جايگاه حضرت مهدي (ع) در دوران غيبت معين كرده اند.


در برخي ديگر از روايات ذكر شده است كه حضرت مهدي (ع) قبل از ظهور در ذي طوسي به سر مي برد و آن گاه كه اراده الهي بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد از انجا وارد مسجد الحرام مي شود.
امام باقر (ع) در اين باره فرمودند: قائم (ع) در ميان گروهي به شمار اهل بدر – سيصد و سيزده تن از گردنه ذي طوسي پائين مي آيند تا آن كه پشت خود را به حجر الاسود تكيه دهد و پرچم پيروز را به اهتراز در مي آورد.
ج: دشتها و بيابانها
اين نامعلوم بودن محل زندگي آن حضرت در دوران غيبت كبرا سبب شده تا عده اي به گمانه زني هايي بعضا گشت و واهي بپردازند. و به طرح محلهايي كه اثبات انها كاري بس مشكل است روي آورند.


افسانه جزيره خضرا يا مثلث بومودا و مانند آن حكايتهايي است كه در تاريخ پر فراز و فرود اين اعتقاد رخ نموده است ولي همواره روشنگران اين مذهب حق، مردم را از لغزش در اين بيراهه ها برخور داشته اند.
4 ـ دوران ظهور و حكومت مهدي (ع): دوران ظهور كه درخشانترين فراز تاريخ و بهترين دوران حيات انساني است، ويژگيهاي فراواني دارد كه از جمله مهم ترين آنها حاكميت آخرين معصوم و محبت الهي است. درباره محل زندگي حضرت مهدي (ع) و حكومت آن حضرت در عصر ظهور، روايات فراواني وجود دارد. عمدتا در اين روايات، مسجد محله را منزل آن حضرت و شهر كوفه را به عنوان پايگاه حكومتي آن حضرت معرفي كرده اند.


مسجد شر افت بسياري دارد؛ از جمله در روايات ذكر شده كه در اين مسجد، هزاران پيامبر به نماز ايستاده اند. امام صادق (ع) در مورد مسجد سهله فرمودند: به درستي كه مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه كه [ پس از قيام ] تا با اهل خود در آنجا فرود آيد و همچنين آن حضرت به ابابصير فرمود: اي ابامحمد گويا حضرت قائم را در مسجد سهله مي بينم كه با زن و فرزندانش در آن نازل مي شوند. ابوبصير پرسيد: آيا مسجد سهله خانه اش خواهد بود. حضرت فرمود: آري اين مسجد منزل ادريس است. خداوند هيچ پيامبري را بر نينگيخت، مگر آن كه در اين مسجد نماز گزارد هر كس در اين مسجد بماند مانند آن است كه در خيمه رسول خدا (ص) اقامت كرده است. هيچ مرد و زن مومني نيست، مگر آن كه دلش به سوي آن مسجد پر مي كشد. روز و شبي نيست مگر آن كه فرشتگان به اين مسجد پناه مي برند و در آن به عبادت خدا مي پردازند.


مهدي منتظر (ع) و پايان سير تاريخ
بيشتر فلاسفه پوزيتوليست به ويژه ماركيتها در سده نوزدهم و بيستم، درباه سنتها و مرحله هاي تاريخ به بحث پرداخته اند. بهترين دستاورد كه ماركسيسم، به انديشه بشري تقديم كرد. اصل تاريخي و كوشش براي كشف سنتها و مراحل تاريخ. نيز اهميت شناخت قوانين آن براي پيش بيني مسير حركت تاريخ و پيامدهاي آن بود. ماركسيم درباره شناخت سنتهاي تاريخ و نقش آن در ارتقاي بينش و آگاهي انسان و تاثير فعاليتهاي مثبت در رويكرد مرحله تاريخي كه انتظار آن مي رود نيز كاوش مي كند.


اما ماركسيم با انكار وجود خداي متعادل و تعريف دين الهي در برخورد و تعامل با پيامبران، گرفتار لغزش شد كه پيامبر آن عدم موفقيت در كشف مراحل كلي حركت تاريخ و شاخت سنتهايي است كه مقطع كنوني و گذرا را به مرحله آينده انتقال مي دهد و در پايان محتومي نگه مي دارد.
انديشه بشري از راه افكار ماركسي در سده 19 ميلادي، جبر تاريخي را درك كرد و به كشف مراحل و مقاطع جبري تاريخ و قوانين كلي آن پرداخت اما در كشف خود به راه اشتباهي رفت. در مقابل انديشه نبوي از آغاز پيدايش در بيش از هزار سال پيش تصور خود از حركت جامعه بشري را بر اساس جبر تاريخي نهاد و انديشه اي روشن از سنتها مراحل تاريخ را تقديم كرد.


ميراث ديني يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، نصوص مشتركي را درباره سنتهاي تاريخي به گزارش پيامبران در بر دارد. و پژوهشگران مي توانند بگويند باور ديني به سنتهاي تاريخي، از مهم ترين و اساسي ترين اعتقادات مشترك ميان اديان سه گانه اسلام يهوديت و مسيحيت است.
بنابراين، در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباره نهايت تاريخ بر اساس آن پايه ريزي مي شود.


بنابراين در برابر ما فقط انديشه مشتركي درباه نهايت سير تاريخ نيست، بلكه انديشه هاي همخوان شخصيتهاي تاريخي است كه از متون ديني به دست مي آيد به سبب وجود متوني كه از شخصيتهاي تاريخي سخن مي گويد، قرائت ها و تفسيرهاي گوناگوني يافت مي شود ما را در برابر مصداقهاي مختلفي از يك انديشه قرار مي دهد. البته راه گفت و گوي آرام علمي براي اديان سه گانه و گرايشها و مذاهب، براي راهيابي و وصول به قرائتي يكسان از ستون باز است.
به اعتقاد شيعه، وجود مهدي موعود، حجه بن الحسن العسكري، فرزند حسين مظلوم و شهيد با مراحل و سنتهايي سير تاريخ مرتبط است، چنانكه اين سخن را تمامي پيامبران توسط متون اساسي مانند قرآن و تورات و انجيل گفته اند سير اعتقادات شيعه به گواه ميراث معتبرش مدعي است كه مهدي موعود (ع) قهرمان پايان تاريخ است.


متون شيعي، مهدي موعود (ع) را «محمد بن الحسن العسكري» فرزند حسين مظلوم شهيد مي داند. متون ديني مسيحي و يهودي نيز وي را مشخص كرده اند.
گواه انديشه ما تاكيد قرآن است كه پايان درخشان تاريخ به خواست خدا حقي است و خداوند در قرآن و كتابهايي كه بر پيامبران پيشين فرستاده آن را بيان كرده است. قرآن تاكيد داره كه خبر بعثت پيامبر مكي، درتورات و انجيل هست. اهل بيت (ع) در سخنان خود تاكيد دارند كه كتابهاي پيشين [ تورات و انجيل ] به محمد


راه بهره مند شدن از امام عصر (ع) در زمان غيبت
امام زمان (ع) غايب از انتظار است و اين غيبت موجب محروم شدن امت از قسمتي از بركات وجود آن حضرت است كه متوقف بر ظهور است، ولي قسمتي از فيوضات وابسته به ظهور نيست او همچون آفتابي است كه بر غيبت نمي تواند مانع تاثير اشعه وجود او در قلوب پاكيزه شود مانند اشعه خورشيد كه در اعماق زمين جواهر نفيسه را مي پروراند، و حجاب ضخيم سنگ و خاك مانع استفاده آن گوهر از آفتاب نمي شود.
و چنان كه بهره مند شدن از الطاف خاصه خداوند به دوطريق ميسر است:
اول: «جهاد في الله» به تصفيه نفس از كدورتهايي كه مانع از انعكاس نور عنايت اوست.
دوم: «اضطرار» كه رافع حجاب بين فطرات و مبدا فيض است.
و همچنين استفاده از واسطه فيض خدا اعظم و مثل اعلاي اوست به دو طريق است.
اول: به تزكيه فكري و خلقي و عملي. دوم: به انقطاع از اسباب مادي و اضطرار.


از اين طريق بسيار كساني كه بيچاره شدند و كارد به استخوان آنها رسيد و به آن حضرت استغاثه كردند و نتيجه گرفتند. به قصور و تقصير نيست به ساحت قدس آن حضرت اعتراف مي كنيم. او كسي است كه خدا بر او نور خود را به وجود او كلمه خود تمام كرده است. او كسي است كه كمال دين بر امامت و كمال امامت به اوست. خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: اوست كه خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داده است و در وجود حضرت مهدي (ع) خورشيد و ماه هر دو جمعند و چه بسيار تفاوت است بين خورشيد همان دنيا و ماه آن تفاوت اين است: خورشيد و ماه، روشنايي و نور است ولي حضرت مهدي (ع) نور فروزان خداوند است.


مهدويت و مسيحيت صهيونيستي
صهيونيستها گمان مي كننند كه وعده بازگشت به ارض موعود امروزه از طرف خداوند براي كشور اسرائيل كه در سال 1974 م، ايجاد گرديده عملي شده است. اما آنها در اشتباه هستند چون اين وعده بازگشت در دوره پيامبر (ص) و دعوت حضرت عيسي عملي گرديد و خداوند اين وعده را ميان قوم يهود،گزينش حضرت عيسي (ع) عملي كرد.
اين گزينش الهي به اين معنا است كه خداوند از ميان همه اقوام قوم يهود را برگزيد و از ميان آنها عيسي مسيح را برگزيد تا رسالت الهي را نخست ميان يهود و سپس در سر تا سر جهان تبليغ نمايد. خداوند ملت يهود را نه به عنوان قوم ممتاز بلكه به عنوان يك بستر آغاز برگزيد چون لازم است دعوت الهي و پيامبري به لحاظ عيسي شدن و واقعيت يافتن از ميان مردمي معين و در يك سرزمين معين و تاريخ معين باشد و خداوند قوم يهود را عهد حضرت عيسي مسيح برگزيد و. تا پيام خداوند از اين طريق وارد تاريخ بشر مي گردد. اما برداشت و توهم صهيونيستها از ارض موعود و قوم برگزيده خداوندي كاملا يك قرائت تحريف شده و مردود از كتاب مقدس است.


بعضي از احكام و رهبران غربي برداشت سياسي شان از جهان، برداشت نوراني است و جهان هستي را به دو گروه خير و شر تقسيم مي كنند. اگر تفكرشان بر تورات باشد با دو جبهه معارض در عالم مسيحيت رو به رو مي شود كه از اين قرار است:
1 ـ جبهبه معارض كاتوليك ها 2 ـ جبهه معارض ارتدوكس ها و مسيحيان و رستگار هرگز نمي توانند تفسير نقد شده از تورات را پذيرا شوند.
حتي پروتستانها هم با بينش نوراني و منحرف شده از انجيل مخالف مي كنند.


مسيحيان حقيقي نمي توانند اين تفسير تحريف شده توراني از جهان را بپذيرند اما لازم است بگوييم كه شاهد يك چالش در قرائتهاي انجيل هستيم و چالش مزبور در اصل يك بينش يهود مي دارد كه از عهد عتيق يا تورات نشات مي گيرد. داستان از اين قرار است كه مواجه با دو عهد عتيق (تورات) و عهد جديد (انجيل) هستيم. عهد جديد كه انجيل باشد عهده دار تعريف و تفسير روشن از عهد عتيق است، يعني دوش انجيل است كه بيايد پرده از روسي عهد عتيق بردارد و نه عكس آن. اما در اين راستا ما شاهد يك كودتا هستيم كه از سوي بعضي از مسيحيان غير مسئول و اهمال كار صورت گرفته است و اين كودتاي دروني سعي دارد مطالب عهد جديد را به گونه اي قرائت كند كه به سود يهود باشد؛ يعني به جاي اين كه انجيل روشن كنند و جهت دهنده تورات باشد اينها آمده اند به اشتباه تورات به عنوان معرف انجيل گرفته اند و گمان مي كنند كه تورات بايد راهنما باشد اين كودتاي دروني تنها كودتا بر عليه مسيحيان نيست بلكه يك نوع كج روي و كودتا عليه عهد عتيق نيز تلقي ميشود چن تورات اصيل هم رازي به اين پروژه نيست.


بر اساس سلسله نبوت، عهد عتيق يا تورات درست زماني قابل درك است كه با آيات انجيل مطابق باشد و قرائت انجيلي از آن مستفاد گردد. نه اين كه مقدم موخر شود و موخر مقدم گردد. اين پروژه صهيونيستي غير معقول است.
اين قرائت انجيلي غير معقول توطئه اي است. صددرصد در خدمت صهيونيسم و خواهان تعريف انجيل و گمراه نمودن مسيحيان و اين همان مسيحيت توراتي است كه شاهد آن هستيم كه در عمل ازكيان صهيونيستي و ديگران حمايت مي كند. قبل از هر چيز يك اعلام جنگ عليه خود مسيحيت است و اين مسيحيت است كه به اسارت يهود در آمده است. از خداوند مي خواهيم مسيحيت را از اين اسارت رهايي مي دهد؛ زيرا ما شاهد بوديم كه اولين انجمن و دومين انجمن كليساها دقيقا در همان شهر برگزار شد كه صهيونيستها اولين كنگره تاريخي خود را در آن برگزار كرده بودند. كنگره اي كه بنيانگذار صهيونيسم جهاني، آن را رهبري كرد.


اما ايجاد زمينه ظهور ايجاب مي كند كه مادر رفتار روزانه و پندار و گفتار خويش به گونه اي باشيم كه زمينه توافق جهاني و هماهنگي فكري فراهم گردد و اين نمي شود مگر اين كه آزادي وسيع و گسترده فراهم گرددتا همه مذاهب و انديشه ها بدون هيچ مانعي به تضارب آراء و افكار پرداخته و حقيقت را پيدا نمايند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید