بخشی از مقاله
خداشناسي
عقل
عقل به ما مي گويد: هر اثري يك موثّري دارد و اين حكم به قدري روشن است كه اگر شما بسيار آرام به صورت نوزادي بدميد، او چشم باز مي كند، به اطراف مي نگرد و به دنبال موثّر مي گردد وچنين مي فهمد كه اين دميدن از يك سرچشمه اي به وجود آمده است . آري ، مساله ((از اثر پي به موثّر بردن )) از روشن ترين مسايل روزمرّه زندگي ماست . چگونه مي توان باور كرد كه مثلا تصوير يك خروس يا طاووس به عكّاس يا نقّاش نياز دارد، ولي خود خروس و طاووس به خالق و طرّاح نياز نداشته باشد!؟ چگونه عقل را قانع كنيم كه يك دوربين
عكّاسي سازنده دارد، لكن چشم انسان سازنده با شعوري ندارد؟ در صورتي كه عكس برداري چشم به مراتب مهم تر از عكس برداري دوربين است ، زيرا دوربين هر چند بار كه عكس گرفت بايد فيلم آن را عوض كنيم ، ولي چشم دائما در حال عكس برداري است . چگونه عقل قبول كند دستگاه پالايش نفت ، سازنده داشته باشد، امّا دستگاه گوارش انسان ، سازنده نداشته باشد؟ چگونه بپذيريم كه نظم در رفتار يك فرد، دليل بر وجود شعور در اوست ، ولي نظم در جهان هستي ، دليل بر وجود شعور در خالق آن نباشد؟ كوتاه سخن اين كه اگر يكي از نشانه هاي بهترين جهان بيني آن است كه با پذيرفتن عقل توام باشد، عقل ما در برخورد با نظم و حساب دقيق ، براي جهان هستي ، قدرت با شعوري را مي پذيرد و مطالعه در هستي ما را به سوي يك بينش الهي سوق مي دهد.
فطرت
از هر انساني ، در هر زمان و مكاني بپرسيم كه شما در جهان هستي چه احساسي داريد؟ آيا احساس مي كنيد مستقل هستيد يا در خود احساس وابستگي داريد؟ كسي نيست كه بگويد: من احساس مي كنم در اين جهان ، مستقل هستم ، همه و همه در خود اين احساس وابستگي را دارند، لكن اين احساس صادقانه دو گونه اشباع مي شود:
اشباع صادق و اشباع كاذب.
نظير طفلي كه احساس گرسنگي مي كند; اين احساس صادق ، گاهي با مكيدن سينه پرشير مادر صادقانه اشباع مي شود و گاهي با مكيدن پستانك خشك ، به صورت كاذب اشباع مي شود. در انسان هم اصل احساس وابستگي ، يك واقعيّت و حقيقتي است لكن وابسته به چه چيزي ؟1 به قدرت خدا؟2 به قدرت طبيعت ؟ خود طبيعت هم وابسته به صدها شرط است ، پس بايد به قدرتي وابسته باشيم كه او ديگر همچون ما وابسته نباشد.
كار انبيا كار انبيا اين است كه نگذارند احساسات لطيف انسان ها به طور كاذب اشباع شود، نظير كار مادر و سرپرستي كه نمي گذارد طفل ، به خاطر گرسنگي از هر غذايي استفاده كند. نگاهي به تاريخ نشان مي دهد كه افرادي كه تحت رهبري انبيا قرار نگرفته اند به چه خرافاتي گرفتار شده اند.
آيا بندگي خدا، مخالف آزادي انسان ها نيست ؟ گاهي تصوّر مي شود كه اگر انبيا و مذاهب آسماني ، ما را به عبادت خدا دعوت مي كنند، اين با آزادي انسان مخالف است ، امّا بايد توجّه داشت كه انسان به صورتي آفريده شده كه نمي تواند بدون عشق و پرستش و انس و اميد زندگي كند، احساس علاقه و پرستش در او نهفته است و اگر اين احساس با رهبري انبيا هدايت نشود از پرستش بت ها و اجرام آسماني و يا پرستش انسان ها و طاغوت ها سر در مي آورد.
بنابراين ، عبوديّت و بندگي خدا يك اشباع صادقي است كه جلوي اشباعهاي كاذب را مي گيرد و مسير عشق و پرستش را از انحراف نجات مي دهد.
خلاصه اين كه جهان بيني الهي و ايمان به خدا ريشه فطري دارد. يعني در همه انسان ها نوعي احساس وابستگي به قدرتي بي نهايت موجود است ، گرچه گاهي در تشخيص آن قدرت بي نهايت كه آيا قدرت الهي است يا قدرت طبيعي دچار لغزش مي شوند.
امّا به هر حال ، اصل احساس وابستگي هست ، بنابراين توحيد كه تمام جهان هستي را به قدرتي بي نهايت و با شعور وابسته مي داند، با فطرت انساني كه خود را وابسته مي داند هماهنگ است.
راه هاي خداشناسي
خداشناسي از راه نظم و هماهنگي
بهترين و ساده ترين دليل توحيد، نظم و هماهنگي عجيبي است كه بر موجودات جهان حاكم است . اين دليل به عنوان برهان نظم ناميده مي شود. برهان نظم داراي امتيازاتي است ، از جمله :
1 برهاني قرآن است . آيات قرآن نيز همواره ما را به شناخت شگفتي هاي طبيعت و تفكّر و تامّل در آيات عظمت خداوند دعوت كرده است .
2 عشق آفرين است . وقتي انسان الطاف و نعمت هاي خداوند را مي شناسد، عشق و محبّت او به خداوند بيشتر مي شود.
3 شيرين است . انسان وقتي كه ارتباط هستي را درك مي كند لذّت مي برد.
4 پوياست . هرچه علم پيشرفت مي كند، ارتباطاتي كه بين موجودات هستي است بيشتر كشف مي شود.
5 براي همه قابل فهم ودرك است ونيازي به داشتن اطلاعات فلسفي ندارد. روشن است كه وجود هماهنگي ميان اجزاي يك ساختمان ، مقاله هاي يك كتاب وسطرهاي يك نامه بهترين دليل بر يكي بودن سازنده ونويسنده آن است.
اگر سه نفر نقّاش در كنار هم مشغول كشيدن تصوير يك خروس شوند، يكي سر خروس ، ديگري شكم آن و سوّمي پايش را بكشد، بعد ما اين سه ورقه را از سه نقّاش بگيريم و به هم پيوند دهيم ، هرگز نقش سر و شكم و پا كه از سه نقّاش است با يكديگر هماهنگ نخواهد بود.
آري ، وجود هماهنگي ، توازن ، تناسب و زمان بندي بسيار دقيق در آفرينش ، بهترين و ساده ترين دليل يكتايي اوست.
امام صادق (ع) مي فرمايد: در هر نفسي كه انسان مي كشد هزاران نعمت موجود است . شما هنگامي مي توانيد نفس بكشيد كه برگ درختان مسئوليّت خود را انجام دهند و آب اقيانوس ها تميز باشد; تميز بودن آب اقيانوس ها به پاكسازي آنها از مردارهاي دريايي بستگي دارد و اين نهنگ ها هستند كه در دريا اين مسئوليّت مهم را انجام مي دهند، پس در نفس كشيدن ما برگ ها و هر نهنگ ها و... مشاركت دارند.
از دست و زبان كه بر آيدكز عهده شكرش به در آيد
هماهنگي در هستي
در نظام هستي ، ضعف ها با قدرت ها، حمله ها با دفاعها وخشونت ها با عاطفه ها چنان به هم آميخته اند كه انسان را مبهوت مي كند و در مجموع، نظام هماهنگي را به وجود آورده است.
آيا تاكنون انديشيده ايد كه :
چگونه ضعف نوزاد با قدرت و حمايت والدين او جبران مي شود!؟ چگونه پرتاب سنگ هاي بزرگ آسماني با استقامت فضاي ضخيمي كه در اطراف زمين است جبران و مشتعل مي شود؟ چگونه انسان كه گاز كربن پس مي دهد، با عكس العمل گياه كه گاز كربن را مي گيرد و اكسيژن پس مي دهد، هماهنگ و متناسب عمل مي كند؟ چگونه خشونت و قاطعيّت مرد با مهر و عاطفه زن كه با هم زندگي مي كنند و يكديگر را تعديل مي كنند هماهنگ است ؟ شما دادوستدهاي قهري و طبيعي را كه در آفرينش نهفته است ، مطالعه كنيد تا دريابيد كه چگونه تناسب و هماهنگي دقيقي در آنها به چشم مي خورد.
اگر زمين سفت وسخت بود، براي كشاورزي وحفر چاه وساختمان سازي و براي دفن اموات وموادّ زايد چه مي كرديم ؟ اگر سست وشل بود، چه مي كرديم !؟
هماهنگي درون و بيرون
چگونه بين معده در درون انسان و خوراكي ها در بيرون ، هماهنگي و تناسب وجود دارد. انسان تشنه مي شود، در بيرون آب وجود دارد. تمايلات جنسي دارد، براي او همسر وجود دارد.
فطرت و روح انسان در جستجوي بي نهايت است ، چيزهاي محدود او را سير نمي كند. چون از درون ميل به كمال دارد، پس در بيرون نيز بايد كمال مطلق وجود داشته باشد و آن خداست . در درون چون عاشقيم ، در بيرون نيز بايد معشوقي وجود داشته باشد. معشوق واقعي انسان كيست ؟ معشوق هاي غير واقعي مانند ظرف هاي يكبار مصرف هستند. حضرت ابراهيم (ع) به خورشيد پرستان فرمود: (انّي لا احبّ الافلين ) (90) من آنچه را كه رفتني است دوست ندارم.
نشانه هاي خدا
قرآن در آيات بسياري عبارت ((و من آياته )) را تكرار مي كند. تا بدين وسيله به ما اعلام نمايد كه اين همه نظم و هماهنگي ، هرگز نمي تواند تصادفي به وجود آيد.
اكنون به ذكر برخي از نشانه هاي الهي در طبيعت و در وجود خود مي پردازيم.
بديهي است كه اين نشانه ها ما را به وجود خداوند متعال رهنمون مي گردد.
(سنريهم اياتنا في الافاق و في انفسهم انّه الحقّ) (91)
نشانه هاي خدا در طبيعت
آيا هيچ گاه در مورد كوه ها فكر كرده ايم ؟ كوه ها، آب برف و باران را در خود ذخيره مي كنند، زلزله را مهار مي نمايند، طوفان هاي تند را مهار مي كنند.
كوه در لطافت هوا نقش دارد، سنگش براي ساختمان و معادنش براي رفع نيازهاي بشر استفاده مي شود.
خورشيد به زمين نور مي رساند و اقيانوس بخار آب را به بالا مي فرستد، سپس جاذبه زمين آن را پائين مي كشد و باران مي بارد.
ريشه درختان ، موادّ غذايي را جذب نموده ، به برگ ها مي رساند، برگ نيز نور خورشيد را جذب نموده ، به ريشه مي رساند. آيا اين هماهنگي ها دليلي بر حكومت يك قدرت بي نهايت و مدبّر نيست ؟
نشانه هاي خدا در آفرينش حيوانات
بين كف پاي شتر و صحراهاي پر از ريگ و خار كه شتر در آن جا زندگي مي كند، تناسب وجود دارد. از آنجا كه شتر حيوان باربري است ، داراي گردني بلند و قوي است كه همانند يك اهرم عمل مي كند. اردك نيز چون مي خواهد در آب شنا كند، پر و بالش چرب است تا آب به پوست بدنش نرسد.
نشانه هاي خدا در وجود انسان
چشم . قرآن مي فرمايد: (الم نجعل له عينين ) (92) آيا ما دو چشم به انسان نداديم ؟ اگر در ساختمان چشم خود دقّت كنيد، به اين نتيجه مي رسيد كه حتّي پيشرفته ترين دوربين ها با آن قابل مقايسه نيست . دوربين هاي پيشرفته سنگين هستند و چشم بسيار سبك . دوربين ها مرتّب بايد فيلمشان تعويض شود و چشم نيازي به تعويض فيلم ندارد. دوربين ها بايد تنظيم شوند و چشم به صورت خودكار تنظيم مي گردد.
خداوند براي چشم شش نوع وسيله حفاظت قرار داده است ، محافظي در داخل چشم به نام اشك ، از آنجا كه چشم از پيه ، ساخته شده و نگهداري پيه با آب شور ممكن است ، اشك چشم نيز شور است . محافظ ديگر مژه است ، محافظ سوّم پلك ها هستند. محافظ چهارم ابروها و محافظ پنجم خطوط پيشاني است كه از ورود عرق به چشم جلوگيري مي كند.
آخرين محافظ، بيني و استخوان هاي اطراف چشم هستند كه چشم را در درون خود چون صدفي قرار داده ، از آن حفاظت مي كنند.
چگونه ساختمان دستگاه عكس برداري چشم با نور هماهنگ است و عدسي چشم در برابر نور بيشتر به طور خودكار، تنگ و در نور كمتر باز مي شود و پلك ها و ابروهاي سياه و زيبا نور را تعديل مي كند و به دستگاه مي رساند؟ چگونه چشم با آب شور و دهان با آب شيرين مخلوط و مزه آب ها با ساختمان دهان و چشم تطبيق مي كند.
زبان . عضو كوچكي كه وظايف بزرگي به عهده دارد. هم در چشيدن مزه و طعم غذا و هم در بلعيدن آن ، انسان را كمك مي كند و بالاتر از همه نقش آن در سخن گفتن است كه با گردش دقيق خود، حروف و صداهاي مختلف را ايجاد كرده و با سرعت مناسب ، كلمات و جملات را ادا مي كند.
لب ها. قرآن مي فرمايد: اي انسان ! ما به تو يك جفت لب داديم . بين دو لب ، دهان قرار دارد و ما انسان ها از طريق دهان مي مكيم ، مي آشاميم و مي خوريم .
نفس مي كشيم ، گازگربنيك خارج مي كنيم و حرف مي زنيم . راستي اگر طرّاحي اين همه كار با كارشناسان ما بود چه مي كردند!؟ شايد سر ما را پر از سوراخ و دودكش مي كردند تا بتوانيم كارهاي مذكور را انجام دهيم !
بيني . بيني در يك نفس كشيدن سه كار مي كند; غبار هوا را مي گيرد، هواي سرد را گرم هواي خشك را مرطوب مي كند، در غير اين صورت ريه آزرده مي گرديد.
گوش . هماهنگي موجود بين گوش و امواج نشانگر آن است كه خالق گوش و امواج يكي است . چين وچروك گوش ما را در شناخت جهت صدا ياري مي دهد.
شير مادر. خالق كودك و خالق شير در سينه مادر يكي است ، چون به تناسب پيدا شدن نوزاد شير هم در پستان مادر به وجود مي آيد.
جايگاه و منبع شير، روي سينه مادر و زير دو چشم مادر قرار دارد. نوزاد با دو دست مادر، حمايت مي شود، كودك بر روي قلب مادر قرار مي گيرد و با آهنگ قلب مادر كه مدّتي نيز در رحم او با آن مانوس بوده ، شير مي مكد.
شير مادر از توليد به مصرف است ، بدون هيچ گونه سر شيشه و قيف و صافي ، استفاده مي شود، به گرم كردن و سرد كردن نياز ندارد و تمام ويتامين هاي مورد نياز كودك در آن ذخيره شده است.
و بالاخره ، چنانچه در بدن انسان فقط استخوان رشد مي كرد، ولي عضلات رشد نمي كردند، چه پيش مي آمد. اگر سر انسان بزرگ مي شد ولي گردن او رشد نمي كرد چه مي شد!؟ اگر چانه ثابت بود و سر متحرك ، آيا غذا خوردن و صحبت كردن براحتي الان ميسّر بود؟ اگر آب دهان زياد توليد مي شد، مرتّب چكّه مي كرد و اگر توليد آن كم مي شد، به تامين آب دهان نياز داشتيم.
آري ، هستي و نظم حاكم بر آن نشانه روشني بر وجود خدا و يكتايي اوست . البتّه همان گونه كه تفكّر در هستي و عجايب خلقت خويش ، هر انسان با انصافي را به وجود خدا رهنمون مي گردد، ذكر و ياد نعمت هاي بي شمار الهي نيز انسان را عاشق خدا مي كند و اين سخن خداست به حضرت موسي (ع) كه فرمود: مردم را عاشق من كن ، موسي (ع) پرسيد: چگونه ؟ فرمود: نعمت هاي مرا براي آنها بازگو كن.
گاهي نبودن برخي نعمت ها نعمتي به حساب مي آيد، مثلا اگر نوزاد از نعمت عقل برخوردار بود، هنگامي كه مادر براي نظافت او قنداقه اش را باز مي كرد، نوزاد خجالت مي كشيد.
گاهي تلخي ها عامل رشد وهوشياري است ، بعضي اوقات ، داغشدن زيرپاي انسان موجب مي گردد كه او حركت كند و الاّ سر جاي خود مي ماند. البتّه علم ما نسبت به جهل ما همچون قطره اي در درياست ، زيرا در جهان ميليون ها اسرار شگفت وجود دارد كه هنوز علم انسان به آنها نرسيده و حقايق آن راكشف نكرده است.
روزي جواني كه با خواندن چند كلمه درس مغرور شده بود، به من گفت : چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم : نمي دانم ، حتما دليلي دارد ولي لازم نيست دليل تمام دستورات خدا براي ما آن هم همين امروز روشن باشد. اساسا گاهي دستور فقط جنبه تعبّدي و اطاعت دارد و براي اين است كه ما تسليم حقّ باشيم . مثلا قرآن مي فرمايد: ماموران جهنّم نوزده نفرند، سپس مي فرمايد: انتخاب اين عدد تنها براي آن است كه ببينيم چه كسي اعتراض مي كند كه چرا لااقل بيست نفر نيستند. (93) يا در جاي ديگر قرآن مي خوانيم : قبله مسلمانان عوض شد تا ببينيم چه افرادي در جابه جا شدن قبله دنباله رو پيامبرند و چه كساني بهانه جويي مي كنند و نق مي زنند.
(و ما جعلنا القبلة الّتي كنت عليها الاّ لنعلم من يتّبع الرّسول ممن ينقلب علي عقبيه ) (94) مگر در قرآن نيامده كه فرمان ذبح اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم داده شد، تا ببينيم كه در راه ما چقدر فداكاري مي كند؟(َ95) سپس به آن جوان گفتم : همان گونه كه در عالم مادّه يك سري فورمول هايي است كه اگر در آنها دقّت نشود، نتيجه مطلوب گرفته نمي شود، در عالم معنويّات نيز ممكن است براي رشد وسعادت ابدي ما فرمول هايي وجود داشته باشد كه اگر آنها را مراعات نكنيم به نتيجه نمي رسيم.
اگر به شما گفتند: در فاصله صد قدمي گنج است ، شما اگر صد وده قدم برويد، هر چه هم زمين را بشكافيد چيزي پيدا نمي كنيد، بايد مراعات همان مقدار بشود كه به ما دستور داده شده است.
در شماره گيري تلفن ، اگر ي
ك شماره كم و زياد شود، با آن محلّ يا شهري كه منظور شماست تماس برقرار نمي شود. كليد در منزل ، يا سويچ ماشين ، اگر يك دندانه آن كم و زياد يا ناقص باشد، در باز نمي شود و ماشين روشن نمي گردد.
ما نيز جز از راه تسليم در برابر وحي ، نمي توانيم به همه كمالات برسيم.
هماهنگي نظام تكوين و تشريع
علاوه بر وجود هماهنگي ميان موجودات ، در نظام آفرينش ، نظام تشريع و قانونگذاري الهي نيز شاهد هماهنگي هستيم :
1 نظام تكوين به بهترين وجه آفريده شده است.
(الذي احسن كل شي خلقه ) (96) نظام تشريع (قرآن ) نيز به بهترين وجه تدوين شده است :
(اللّه نزّل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني ) (97) 2 در نظام تكوين دستور به تفكّر داده شده است :
(او لم يتفكّروا في انفسهم ) (98) ، (او لم ينظروا في ملكوت السموات والارض ) (99) در نظام تشريع (قرآن ) دستور به تفكّر و تدبّر وارد شده است :
(افلا يتدبّرون القرآن ام علي قلوب اقفالها) (100) 3 در نظام تكوين هيچ عيب و نقصي نيست : (الّذي خلق سبع سموات طباقا ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور) (101) در نظام تشريع (قرآن ) نيز هيچ نقص و اختلافي نيست :
(و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا) (102) 4 سرچشمه نظام تكوين ، بركت و عظمت الهي است :
(تبارك الذي جعل في السمأ بروجا و جعل فيها سراجا و قمرا منيرا) (103) (و تبارك الذي له ملك السموات و الارض ) (104) سرچشمه نظام تشريع نيز بركت و عظمت الهي است : (تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيرا) (105)
جبران كمبودها در آفرينش
يكي از راه هاي خداشناسي ، دقّت در اين مطلب است كه خداوند چگونه كمبودها را جبران مي كند.
مثلا وقتي كه بدن انسان زخم مي شود و خون از آن خارج مي گردد، خداوند بدن را به گونه اي آفريده كه با خوردن آب و غذا، خون سازي مي كند، استخوان شكسته را ترميم و بدن ضعيف شده در اثر بيماري را تقويت مي نمايد.
باران ، آلودگي ها وگرد وغبارها را مي زدايد وهوا را با صفا ولطيف مي سازد.
آب هاي آلوده وكثيف به زمين فرو مي رود وخاك همانند اسيدي كه پشم را مي سوزاند، ميكروب ها را از بين مي برد ومجدّدا از زمين آب زلال مي جوشد.
برگ درختان ، اكسيژن مصرف شده توسّط انسان ها وحيوانات را جايگزين مي كند.
ضعف كودك ، با حمايت و محبّت مادر جبران مي شود. مصيبت ها با فراموشي ، سبك و قابل تحمّل مي شود.
خداشناسي از راه فرض خلاف
يكي ديگر از راه هاي خداشناسي كه در قرآن يافت مي شود، فرض خلاف است . بدين معنا كه ما در اطراف خود با واقعيّت هاي زيادي مواجه هستيم ، اكنون زمان و مكاني را تصور كنيم كه اين واقعيّت ها وجود نداشته باشد، در آن صورت چه چيزي اتفاق مي افتد و ما بايد چه كنيم ؟ حركت زمين ، به گونه اي تنظيم شده است كه شب و روز را به وجود مي آورد، حال زماني را تصوّر كنيد كه هميشه شب باشد. در چنين وضعيّتي ما چه مي كرديم ؟ (ان جعل اللّه عليكم الليل سرمدا) (106) هم اكنون زمين در زير پاي انسان مانند گهواره اي آرام است ، (والارض فرشناها فنعم الماهدون ) (107) فرض كنيد اگر با شدّت در حال حركت بود آيا افراد مي توانستند بر روي آن راه بروند وزندگي كنند؟ (لونشأ نخسف بهم الارض ) (108) اكنون با حفر قنات و چاه به آب گوارا مي رسيم ، اگر آب ، به اعماق زمين فرو رود چه كسي براي ما آب فراهم خواهد ساخت ؟ (ان اصبح ماوكم غورا) (109) اكنون آب شيرين در دسترس ماست ، اگر آبها تلخ و شور شود چه مي كنيم ؟ (لو نشأ جعلناه اجاجا) (110) شما درختان را سبز و خرّم مي بينيد، اگر همه آنها هيزم خشك بودند چه مي شد.
(لو نشأ لجعلناه حطاما) (111) اگر ما حافظه خود را از دست بدهيم و حتّي نشاني منزل خود را فراموش كنيم چه خواهيم كرد!؟
خداشناسي از راه مقايسه
خداوند در قرآن ، پس از بيان نمونه هايي از آفرينش الهي مي فرمايد:
(هذا خلق اللّه فاروني ماذا خلق الّذين من دونه ...) (112) اين آفريده خداست ، شما هم به من نشان دهيد كه غير خدا چه آفريده اند!؟ (قل من ينجّيكم من ظلمات البرّ و البحر) (113) چه كسي شما را از تاريكي هاي خشكي و دريا نجات مي دهد؟ (أمّن يجيب المضطرّ اذا دعاه و يكشف السوئ) (114) چه كسي افراد گرفتار و درمانده را جواب مي دهد؟ (ّاله مع اللّه ...) آيا با خدا معبودي ديگر است ؟ (ّانتم تزرعونه ام نحن الزارعون ) (115) آيا شما دانه هاي بذر را كشت مي كنيد يا ما آن را كشت مي كنيم ؟ اي انسان ! تو از خاك چه چيزي مي تواني بيافريني و به وجود آوري !؟ تو مي تواني از خاك خشت ، آجر و يا سراميك بسازي ، امّا خداوند از خاك صدها نوع گل ، ميوه ، درخت و برگ و... خلق مي كند. و بالاتر از همه او از خاك انسان مي آفريند.
(فتبارك اللّه احسن الخالقين ) (116)
خداشناسي از راه افزايش نعمت ها
خداوند براي تامين نيازمندي هاي انسان ، منابع متعدّدي را در اختيار او قرار داده است . با افزايش جمعيّت انسان ها، اين منابع نيز كشف شده ، گسترش مي يابند.
زماني كه جمعيّت بشر كم بود، مردم در زمستان ها خود را با هيزم گرم مي كردند و غذاي خود را نيز با آن مي پختند، وقتي كه جمعيّت بيشتر شد و انسان به جهان صنعت پاي نهاد، زغال سنگ كشف شد، سپس خداوند انسان ها را به فكر استخراج و استفاده از نفت انداخت ، بار ديگر كه جمعيّت افزايش يافت و بشر نياز بيشتري به سوخت پيدا كرد، بهره برداري از گاز در برابر انسان قرار گرفت . و هم اكنون عالم بشري در فكر استفاده از انرژي خورشيدي است .
اگر امروزه مردم مي خواستند همچنان از نمد كه از پشم و كرك شتر درست مي شود استفاده كنند، آيا اين ، براي همه مردم امكان داشت ؟ اينجاست كه موكت وفرش ماشيني پا به عرصه وجود نهاد. انسان وقتي مجرّد است ، روزي مشخّصي دارد، وقتي ازدواج مي كند وداراي فرزنداني مي گردد، روزي آنها نيز تامين مي شود.
نشانه هاي يكتايي خدا
1 ارسال پيامبران
يكي از دلائل وحدانيّت خدا، مطلبي است كه حضرت علي (ع) مي فرمايد و ما را متوجّه آن كرده است : ((لوكان لربّك شريك لاتتك رسله ولرأيت آثار ملكه و سلطانه )) (117) اگر خداي ديگري وجود داشت ، او هم بايد پيامبراني بفرستد وآثار قدرتش را به ما نشان دهد.
2 بي نهايتي خدا
اگر دو خدا وجود داشته باشد و هستي داراي دو سرچشمه قدرت باشد، يا بايد هر دو محدود باشند كه اگر چنين باشند خدا نيستند، زيرا قدرت محدود يعني قدرتي كه در مرحله اي به نيستي مي رسد و معلوم است كه چنين قدرتي نمي تواند خدا باشد و يا هر دو قدرت بي نهايت باشند كه اگر بي نهايت شدند ديگر دو نيستند. مثالي را از يكي از دانشمندان نقل مي كنم : اگر شما به بنّايي گفتيد: خانه اي بسازد كه بي نهايت زمين داشته باشد. قهرا يك خانه بيشتر نمي سازد چون جايي براي خانه ديگر وجود ندارد.
3 انسجام در هستي
اگر در هستي جز خداوند يكتا، خدا، يا خدايان ديگري وجود داشت ، قطعا نظام هستي به تباهي كشيده مي شد.
(لو كان فيهما الهة الاّ اللّه لفسدتا) (118)
اقسام توحيد1
توحيد ذاتي : يعني براي خداوند شبيه و مانندي در ذات وجود ندارد.
2 توحيد صفاتي : يعني صفات خدا مانند علم وقدرت وحيات ، عين ذات اوست : (قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوااحد) (119) 3 توحيد عبادي : يعني كسي به جز خداوند، شايسته پرستش نيست :
(وما ارسلنا من قبلك من رسول الاّ نوحي اليه انّه لااله الاّأنا فاعبدون ) (120) 4 توحيد افعالي : يعني تمام كارها در جهان هستي به اذن خداوند صورت مي گيرد.
اين قسم از توحيد بر دو قسم است : الف : توحيد خلاّقيّت : يعني آفريننده همه موجودات خداوند است :
(يا ايّها الناس اذكروا نعمة اللّه عليكم هل من خالق غير الله ) (121) (ذلكم اللّه ربّكم لااله الاّ هو خالق كل شي ) (122) ب : توحيد ربوبي : يعني اداره و تدبير جهان خلقت با خداوند است :
(قل أغير اللّه أبغي ربّا و هو ربّ كلّ شي ) (123) (قل من يرزقكم من السمأ و الارض و من يدبّر الامر فسيقولون الله ) (124)
توصيف خداوند1
خداوند بي همتاست : (ليس كمثله شي و هو السميع البصير) (125) 2 خداوند بي نياز مطلق است و همه به او نيازمندند:
(يا ايها الناس انتم الفقرأ الي اللّه و اللّه هو الغني الحميد) (126) 3 خداوند با چشم ظاهر ديده نمي شود: (لاتدركه الابصار ) (127) 4 خداوند به همه چيز آگاه است : (ان اللّه بكل شيء عليم ) (128) 5 خداوند بر همه چيز قدرت دارد:
(تبارك الذي بيده الملك و هو علي كل شيء قدير) (129) 6 خداوند در همه جا هست : (فاينما تولّوا فثمّ وجه الله ) (130) 7 خداوند از خاطرات ذهني همه آگاه است :
(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ) (131) 8 خداوند از رگ گردن ، به انسان نزديك تر است :
(ونحن اقرب اليه من حبل الوريد) (132) 9 خداوند قائم به ذات خويش است : (اللّه لا اله الاّ هو الحي القيوم ) (133) 10 خداوند را خواب سبك وسنگين نمي گيرد: (لاتأخذه سنة ولانوم ) (134) 11 خداوند خالق تمام جهان هستي است : (لا اله الاّ هو خالق كل شي ) (135) 12 او مالك تمام هستي است : (للّه ملك السموات والارض وما فيهنّ) (136) 13 تربيت و پرورش همه موجودات به دست اوست :
(فللّه الحمد ربّ السموات و ربّ الارض ربّ العالمين ) (137) 14 حيات و مرگ به دست اوست : (واللّه يميت ويحيي ) (138) 15 تمام نظام هستي در برابر او تسليم است :
(و له اسلم من في السموات و الارض طوعا او كرها و اليه يرجعون ) (139) 16 او شريك و همتايي ندارد: (لم يتّخذ ولدا و لم يكن له شريك ...) (140) 17 همه موجودات به او نيازمندند: (يسئله من في السموات و الارض ) (141) 18 عزّت و ذلّت به دست اوست :
(قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشأ وتنزع الملك ممّن تشأ وتعزّ من تشأ و تذلّ من تشأ بيدك الخير) (142) 20 روزي همه موجودات به دست اوست :
(ان اللّه هو الرزاق ذوالقوة المتين ) (143) (و ما من دابة في الارض الا علي اللّه رزقها) (144)
الگوي توحيد
روش قرآن اين است كه علاوه بر امر و نهي و دادن طرح ، براي هر برنامه اي الگو و مدل هم معرفي مي كند كه اين خود تحت عنوان ((الگوها در قرآن )) موضوع يك بحث جالب است ، قرآن مي فرمايد: زن فرعون ، الگوي مومنان است ، زيرا در لابلاي عوامل جذب كننده و گول زننده خط خود را گم نكرد و ناز و نعمت و مال و مقام دربار فرعون هم در اراده او اثر نگذاشت و به قدري در مراتب ايمان رشد كرده ، بالا آمد كه از خدا نجات خود را درخواست كرد.
(145) و نيز در قرآن مي خوانيم : الگو و مدل كافران ، زن حضرت نوح است كه عناد و لجاجت و هوا و هوس ، مانع هدايت پذيري او شد (146) تا آنجا كه در خانه وحي و تحت سرپرستي دائمي پيامبري همچون نوح ، همچنان در راه خود باقي ماند.
قرآن درباره حضرت ابراهيم (ع) نيز مي فرمايد: (انّي جاعلك للناس اماما) (147) در اينجا به سراغ تاريخ حضرت ابراهيم مي رويم و فهرستي از كارهاي او را برمي شمريم تا قهرمان بودن او در توحيد روشن شود.
حضرت ابراهيم همواره تسليم خدا بود; هيچ مانعي جلوي راه او را نمي گرفت و در همه آزمايش هاي الهي قبول شد.
(148) 1 پس از حدود صد سال انتظار كه خداوند به ابراهيم فرزندي عطا فرمود، به او فرمان داد تا نوجوان خود اسماعيل را ذبح كند. او بي چون و چرا تسليم شد و وظيفه را بر غريزه مقدّم داشت ، پا بر نفس خود گذاشت و اسماعيل را خواباند و كارد را بر گردن او گذاشت كه فرمان آمد: دست نگه دار كه فرمان ما يك آزمايش بود. (149) آري ، او در كوبيدن بت درون پيروز شد.
2 ابراهيم (ع) با محاجّه و استدلال ، دماغ نمرود را به خاك ماليد. (150) و طاغوت زمان خود را درهم كوبيد.
3 در برابر بت پرستان ، با شكستن بت هاي بزرگ و كوچك ، فطرت خفته آنان را بيدار كرد.
4 با بستگان نزديك خود به خاطر خدا قطع رابطه كرد.
(151) 5 از زن و كودك شيرخوار خود در راه عزت دين خدا گذشت.
(152) 6 از جان خود به هنگامي كه او را در آتش افكندند دست شست.
(153)
علل انحراف از توحيد
مسائلي مي تواند انسان را از خط خدا و مدار توحيد بيرون كند از جمله :
1 ترس از طاغوت : يكي از عوامل انحراف ، ترس از طاغوت است . قرآن مي فرمايد:
فرعون به مردم اعلام مي كرد: هركه غير از من خدايي و قدرتي را قبول كند او را به زندان مي اندازم . (154) مردم هم از ترس ، به بندگي او تن داده بودند.
2 تعصّب بي جا: گاهي عشق و علاقه به چيزي ، سبب مي شود كه انسان خدا را ناديده بگيرد و به چيزي يا انساني كه مورد علاقه اوست روآورد و آن را محور كار و مهر و غضب خود قرار دهد. قرآن مي فرمايد: يهوديان ، احبار و راهبان خود را وليّ و سرپرست خود قرار داده بودند و خدا را كنار مي گذاشتند و هر چه اين عالم نماها حلال خدا را حرام يا حرام او را حلال مي كردند، يهوديان به خاطر علاقه و عشقي كه به آنان داشتند از آنها پيروي مي كردند.
(155) 3 اميد نابجا: گاهي تكيه به غيرخدا، به اميد كمك جويي و يا عزّت طلبي از ديگران است . قرآن در اين زمينه مي فرمايد: گروهي به سراغ غير خدا مي روند. تا شايد ياري شوند. (156) ودر آيه ديگر مي فرمايد: براي اينكه سبب عزّت آنها شوند!(َ157)
آثار ايمان به خدا
ايمان به خالق هستي ، در جامعه اسلامي ، برابري و برادري ايجاد مي كند.
ايمان به خداي يكتا، تمامي امتيازات پوشالي را در هم مي ريزد، همه انسان ها را بنده يك خدا و همه را در برابر قانون يكسان مي داند.
با ياد خدا و حاكميّت قانون الهي بر دلها، مصالح جامعه در اولويّت قرار مي گيرد.
فدا كردن مصالح فردي به خاطر جامعه ، زماني مي تواند منطقي باشد كه انسان باور كند اين فدا شدن ها به هدر نمي رود و خداوند جبران مي كند و اين باور در سايه ايمان به خدا به دست مي آيد.
ايمان به خدا همبستگي ملّت ها را به دنبال دارد. بهترين وسيله همبستگي ملّت ها، ايمان به خداست ، همان گونه كه بهترين اهرم فشار بر طاغوت ها ايمان و توحيد است.
كسي كه به خدا ايمان دارد:
احساس عشق ودلگرمي مي كند. كسي كه مي داند تمام كارهاي او زير نظر است وهيچ عملي نابود نمي شود وخريدار تلاش او خداست ، آن هم با قيمت بهشت و رضوان الهي ، و حتّي گاهي بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نيّت ، به او اجر و پاداش مرحمت مي كند; چنين شخصي با عشق و دلگرمي زندگي مي كند.
همه كارهايش را براي خدا انجام مي دهد و در فكر خودنمايي و رياكاري نيست . از حيله و حقّه بازي دوري مي كند. زيرا كسي كه خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مي داند، نمي تواند اهل مكر و حيله باشد.
عزّتمند است . كسي كه بندگي او را پذيرفته ، در برابر هيچ قدرت و مقامي جز خدا تسليم نمي شود و همه را بندگاني همچون خود مي داند. لذا از احدي جز خدا نمي ترسد.
() لا يخشون احدا الاّ اللّه ) (158) به همه انسان ها به عنوان آفريده هاي خدا به يك چشم مي نگرد. علي (ع) در تقسيم بيت المال بين عرب و عجم فرقي نمي گذاشت و در پاسخ فردي كه پرسيد:
چرا فرقي نمي گذاريد؟ فرمود: خداي همه آنها يكي است .
عدالت و حقوق ديگران را مراعات مي كند. انسان موحّد، به هياهوهاي ديگران توجّهي ندارد و فقط به وظيفه شرعي خود عمل مي كند ترس از فقر او را به كارهاي ناشايسته سوق نمي دهد. كسي كه به خدا ايمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مي داند، بنابراين ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمي كند. (ان يكونوا فقرأ يغنهم اللّه من فضله ) (159) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمي كند ويا نمي كشد. (نحن نرزقهم وايّاكم ) (160) هرگز زيانكار نيست . چون در برابر كار فاني خود، بهايي پايدار و جاودان مي گيرد.