بخشی از مقاله
خداشناسي از راه فرض خلاف
يكي ديگر از راه هاي خداشناسي كه در قرآن يافت مي شود، فرض خلاف است . بدين معنا كه ما در اطراف خود با واقعيّت هاي زيادي مواجه هستيم ، اكنون زمان و مكاني را تصور كنيم كه اين واقعيّت ها وجود نداشته باشد، در آن صورت چه چيزي اتفاق مي افتد و ما بايد چه كنيم ؟ حركت زمين ، به گونه اي تنظيم شده است كه شب و روز را به وجود مي آورد، حال زماني را تصوّر كنيد كه هميشه شب باشد. در چنين وضعيّتي ما چه مي كرديم ؟ (ان جعل اللّه عليكم الليل
سرمدا) (106) هم اكنون زمين در زير پاي انسان مانند گهواره اي آرام است ، (والارض فرشناها فنعم الماهدون ) (107) فرض كنيد اگر با شدّت در حال حركت بود آيا افراد مي توانستند بر روي آن راه بروند وزندگي كنند؟ (لونشأ نخسف بهم الارض ) (108) اكنون با حفر قنات و چاه به آب گوارا مي رسيم ، اگر آب ، به اعماق زمين فرو رود چه كسي براي ما آب فراهم خواهد ساخت ؟ (ان اصبح ماوكم غورا) (109) اكنون آب شيرين در دسترس ماست ، اگر آبها تلخ و شور شود چه مي كنيم؟ (لو نشأ جعلناه اجاجا) (110) شما درختان را سبز و خرّم مي بينيد، اگر همه آنها هيزم خشك بودند چه مي شد.
(لو نشأ لجعلناه حطاما) (111) اگر ما حافظه خود را از دست بدهيم و حتّي نشاني منزل خود را فراموش كنيم چه خواهيم كرد!؟
خداشناسي از راه مقايسه
خداوند در قرآن ، پس از بيان نمونه هايي از آفرينش الهي مي فرمايد:
(هذا خلق اللّه فاروني ماذا خلق الّذين من دونه ...) (112) اين آفريده خداست ، شما هم به من نشان دهيد كه غير خدا چه آفريده اند!؟ (قل من ينجّيكم من ظلمات البرّ و البحر) (113) چه كسي شما را از تاريكي هاي خشكي و دريا نجات مي دهد؟ (أمّن يجيب المضطرّ اذا دعاه و يكشف السوئ) (114) چه كسي افراد گرفتار و درمانده را جواب مي دهد؟ (ّاله مع اللّه ...) آيا با خدا معبودي ديگر است ؟ (ّانتم تزرعونه ام نحن الزارعون ) (115) آيا شما دانه هاي بذر را كشت مي كنيد يا ما آن را كشت مي كنيم ؟ اي انسان ! تو از خاك چه چيزي مي تواني بيافريني و به وجود آوري !؟ تو مي تواني از خاك خشت ، آجر و يا سراميك بسازي ، امّا خداوند از خاك صدها نوع گل ، ميوه ، درخت
برگ و... خلق مي كند. و بالاتر از همه او از خاك انسان مي آفريند.
(فتبارك اللّه احسن الخالقين ) (116)
خداشناسي از راه افزايش نعمت ها
خداوند براي تامين نيازمندي هاي انسان ، منابع متعدّدي را در اختيار او قرار داده است . با افزايش جمعيّت انسان ها، اين منابع نيز كشف شده ، گسترش مي يابند.
زماني كه جمعيّت بشر كم بود، مردم در زمستان ها خود را با هيزم گرم مي كردند و غذاي خود را نيز با آن مي پختند، وقتي كه جمعيّت بيشتر شد و انسان به جهان صنعت پاي نهاد، زغال سنگ كشف شد، سپس خداوند انسان ها را به فكر استخراج و استفاده از نفت انداخت ، بار ديگر كه جمعيّت افزايش يافت و بشر نياز بيشتري به سوخت پيدا كرد، بهره برداري از گاز در برابر انسان قرار گرفت . و هم اكنون عالم بشري در فكر استفاده از انرژي خورشيدي است .
اگر امروزه مردم مي خواستند همچنان از نمد كه از پشم و كرك شتر درست مي شود استفاده كنند، آيا اين ، براي همه مردم امكان داشت ؟ اينجاست كه موكت وفرش ماشيني پا به عرصه وجود نهاد. انسان وقتي مجرّد است ، روزي مشخّصي دارد، وقتي ازدواج مي كند وداراي فرزنداني مي گردد، روزي آنها نيز تامين مي شود.
نشانه هاي يكتايي خدا
1 ارسال پيامبران
يكي از دلائل وحدانيّت خدا، مطلبي است كه حضرت علي (ع) مي فرمايد و ما را متوجّه آن كرده است : ((لوكان لربّك شريك لاتتك رسله ولرأيت آثار ملكه و سلطانه )) (117) اگر خداي ديگري وجود داشت ، او هم بايد پيامبراني بفرستد وآثار قدرتش را به ما نشان دهد.
2 بي نهايتي خدا
اگر دو خدا وجود داشته باشد و هستي داراي دو سرچشمه قدرت باشد، يا بايد هر دو محدود باشند كه اگر چنين باشند خدا نيستند، زيرا قدرت محدود يعني قدرتي كه در مرحله اي به نيستي مي رسد و معلوم است كه چنين قدرتي نمي تواند خدا باشد و يا هر دو قدرت بي نهايت باشند كه اگر بي نهايت شدند ديگر دو نيستند. مثالي را از يكي از دانشمندان نقل مي كنم : اگر شما به بنّايي گفتيد: خانه اي بسازد كه بي نهايت زمين داشته باشد. قهرا يك خانه بيشتر نمي سازد چون جايي براي خانه ديگر وجود ندارد.
3 انسجام در هستي
اگر در هستي جز خداوند يكتا، خدا، يا خدايان ديگري وجود داشت ، قطعا نظام هستي به تباهي كشيده مي شد.
(لو كان فيهما الهة الاّ اللّه لفسدتا) (118)
اقسام توحيد1
توحيد ذاتي : يعني براي خداوند شبيه و مانندي در ذات وجود ندارد.
2 توحيد صفاتي : يعني صفات خدا مانند علم وقدرت وحيات ، عين ذات اوست : (قل هو اللّه احد. اللّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوااحد) (119) 3 توحيد عبادي : يعني كسي به جز خداوند، شايسته پرستش نيست :
(وما ارسلنا من قبلك من رسول الاّ نوحي اليه انّه لااله الاّأنا فاعبدون ) (120) 4 توحيد افعالي : يعني تمام كارها در جهان هستي به اذن خداوند صورت مي گيرد.
اين قسم از توحيد بر دو قسم است : الف : توحيد خلاّقيّت : يعني آفريننده همه موجودات خداوند است :
(يا ايّها الناس اذكروا نعمة اللّه عليكم هل من خالق غير الله ) (121) (ذلكم اللّه ربّكم لااله الاّ هو خالق كل شي ) (122) ب : توحيد ربوبي : يعني اداره و تدبير جهان خلقت با خداوند است :
(قل أغير اللّه أبغي ربّا و هو ربّ كلّ شي ) (123) (قل من يرزقكم من السمأ و الارض و من يدبّر الامر فسيقولون الله ) (124)
توصيف خداوند1
خداوند بي همتاست : (ليس كمثله شي و هو السميع البصير) (125) 2 خداوند بي نياز مطلق است و همه به او نيازمندند:
(يا ايها الناس انتم الفقرأ الي اللّه و اللّه هو الغني الحميد) (126) 3 خداوند با چشم ظاهر ديده نمي شود: (لاتدركه الابصار ) (127) 4 خداوند به همه چيز آگاه است : (ان اللّه بكل شيء عليم ) (128) 5 خداوند بر همه چيز قدرت دارد:
(تبارك الذي بيده الملك و هو علي كل شيء قدير) (129) 6 خداوند در همه جا هست : (فاينما تولّوا فثمّ وجه الله ) (130) 7 خداوند از خاطرات ذهني همه آگاه است :
(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ) (131) 8
خداوند از رگ گردن ، به انسان نزديك تر است :
(ونحن اقرب اليه من حبل الوريد) (132) 9 خداوند قائم به ذات خويش است : (اللّه لا اله الاّ هو الحي القيوم ) (133) 10 خداوند را خواب سبك وسنگين نمي گيرد: (لاتأخذه سنة ولانوم ) (134) 11 خداوند خالق تمام جهان هستي است : (لا اله الاّ هو خالق كل شي ) (135) 12 او مالك تمام هستي است : (للّه ملك السموات والارض وما فيهنّ) (136) 13 تربيت و پرورش همه موجودات به دست اوست :
(فللّه الحمد ربّ السموات و ربّ الارض ربّ العالمين ) (137) 14 حيات و مرگ به دست اوست : (واللّه يميت ويحيي ) (138) 15 تمام نظام هستي در برابر او تسليم است :
(و له اسلم من في السموات و الارض طوعا او كرها و اليه يرجعون ) (139) 16 او شريك و همتايي ندارد: (لم يتّخذ ولدا و لم يكن له شريك ...) (140) 17 همه موجودات به او نيازمندند: (يسئله من في السموات و الارض ) (141) 18 عزّت و ذلّت به دست اوست :
(قل اللهم مالك الملك توتي الملك من تشأ وتنزع الملك ممّن تشأ وتعزّ من تشأ و تذلّ من تشأ بيدك الخير) (142) 20 روزي همه موجودات به دست اوست :
(ان اللّه هو الرزاق ذوالقوة المتين ) (143) (و ما من دابة في الارض الا علي اللّه رزقها) (144)
الگوي توحيد
روش قرآن اين است كه علاوه بر امر و نهي و دادن طرح ، براي هر برنامه اي الگو و مدل هم معرفي مي كند كه اين خود تحت عنوان ((الگوها در قرآن )) موضوع يك بحث جالب است ، قرآن مي فرمايد: زن فرعون ، الگوي مومنان است ، زيرا در لابلاي عوامل جذب كننده و گول زننده خط خود را گم نكرد و ناز و نعمت و مال و مقام دربار فرعون هم در اراده او اثر نگذاشت و به قدري در مراتب ايمان رشد كرده ، بالا آمد كه از خدا نجات خود را درخواست كرد.
(145) و نيز در قرآن مي خوانيم : الگو و مدل كافران ، زن حضرت نوح است كه عناد و لجاجت و هوا و هوس ، مانع هدايت پذيري او شد (146) تا آنجا كه در خانه وحي و
تحت سرپرستي دائمي پيامبري همچون نوح ، همچنان در راه خود باقي ماند.
قرآن درباره حضرت ابراهيم (ع) نيز مي فرمايد: (انّي جاعلك للناس اماما) (147) در اينجا به سراغ تاريخ حضرت ابراهيم مي رويم و فهرستي از كارهاي او را برمي شمريم تا قهرمان بودن او در توحيد روشن شود.
حضرت ابراهيم همواره تسليم خدا بود; هيچ مانعي جلوي راه او را نمي گرفت و در همه آزمايش هاي الهي قبول شد.
(148) 1 پس از حدود صد سال انتظار كه خداوند به ابراهيم فرزندي عطا فرمود، به او فرمان داد تا نوجوان خود اسماعيل را ذبح كند. او بي چون و چرا تسليم شد و وظيفه را بر غريزه مقدّم داشت ، پا بر نفس خود گذاشت و اسماعيل را خواباند و كارد را بر گردن او گذاشت كه فرمان آمد: دست نگه دار كه فرمان ما يك آزمايش بود. (149) آري ، او در كوبيدن بت درون پيروز شد.
2 ابراهيم (ع) با محاجّه و استدلال ، دماغ نمرود را به خاك ماليد. (150) و طاغوت زمان خود را درهم كوبيد.
3 در برابر بت پرستان ، با شكستن بت هاي بزرگ و كوچك ، فطرت خفته آنان را بيدار كرد.
4 با بستگان نزديك خود به خاطر خدا قطع رابطه كرد.
(151) 5 از زن و كودك شيرخوار خود در راه عزت دين خدا گذشت
(152) 6 از جان خود به هنگامي كه او را در آتش افكندند دست شست.
(153)
علل انحراف از توحيد
مسائلي مي تواند انسان را از خط خدا و مدار توحيد بيرون كند از جمله :
1 ترس از طاغوت : يكي از عوامل انحراف ، ترس از طاغوت است . قرآن مي فرمايد:
فرعون به مردم اعلام مي كرد: هركه غير از من خدايي و قدرتي را قبول كند او را به زندان مي اندازم . (154) مردم هم از ترس ، به بندگي او تن داده بودند.
2 تعصّب بي جا: گاهي عشق و علاقه به چيزي ، سبب مي شود كه انسان خدا را ناديده بگيرد و به چيزي يا انساني كه مورد علاقه اوست روآورد و آن را محور كار و مهر و غضب خود قرار دهد. قرآن مي فرمايد: يهوديان ، احبار و راهبان خود را وليّ و سرپرست خود قرار داده بودند و خدا را كنار مي گذاشتند و هر چه اين عالم نماها حلال خدا را حرام يا حرام او را حلال مي كردند، يهوديان به خاطر علاقه و عشقي كه به آنان داشتند از آنها پيروي مي كردند.
(155) 3 اميد نابجا: گاهي تكيه به غيرخدا، به اميد كمك جويي و يا عزّت طلبي از ديگران است . قرآن در اين زمينه مي فرمايد: گروهي به سراغ غير خدا مي روند. تا شايد ياري شوند. (156) ودر آيه ديگر مي فرمايد: براي اينكه سبب عزّت آنها شوند!(َ157)
آثار ايمان به خدا
ايمان به خالق هستي ، در جامعه اسلامي ، برابري و برادري ايجاد مي كند.
ايمان به خداي يكتا، تمامي امتيازات پوشالي را در هم مي ريزد، همه انسان ها را بنده يك خدا و همه را در برابر قانون يكسان مي داند.
با ياد خدا و حاكميّت قانون الهي بر دلها، مصالح جامعه در اولويّت قرار مي گيرد.
فدا كردن مصالح فردي به خاطر جامعه ، زماني مي تواند منطقي باشد كه انسان باور كند اين فدا شدن ها به هدر نمي رود و خداوند جبران مي كند و اين باور در سايه ايمان به خدا به دست مي آيد.
ايمان به خدا همبستگي ملّت ها را به دنبال دارد. بهترين وسيله همبستگي ملّت ها، ايمان به خداست ، همان گونه كه بهترين اهرم فشار بر طاغوت ها ايمان و توحيد است.
كسي كه به خدا ايمان دارد:
احساس عشق ودلگرمي مي كند. كسي كه مي داند تمام كارهاي او زير نظر است وهيچ عملي نابود نمي شود وخريدار تلاش او خداست ، آن هم با قيمت بهشت و رضوان الهي ، و حتّي گاهي بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نيّت ، به او اجر و پاداش مرحمت مي كند; چنين شخصي با عشق و دلگرمي زندگي مي كند.
همه كارهايش را براي خدا انجام مي دهد و در فكر خودنمايي و رياكاري نيست . از حيله و حقّه بازي دوري مي كند. زيرا كسي كه خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مي داند، نمي تواند اهل مكر و حيله باشد.
عزّتمند است . كسي كه بندگي او را پذيرفته ، در برابر هيچ قدرت و مقامي جز خدا تسليم نمي شود و همه را بندگاني همچون خود مي داند. لذا از احدي جز خدا نمي ترسد.
(لا يخشون احدا الاّ اللّه ) (158) به همه انسان ها به عنوان آفريده هاي خدا به يك چشم مي نگرد. علي (ع) در تقسيم بيت المال بين عرب و عجم فرقي نمي گذاشت و در پاسخ فردي كه پرسيد:
چرا فرقي نمي گذاريد؟ فرمود: خداي همه آنها يكي است .
عدالت و حقوق ديگران را مراعات مي كند. انسان موحّد، به هياهوهاي ديگران توجّهي ندارد و فقط به وظيفه شرعي خود عمل مي كند ترس از فقر او را به كارهاي ناشايسته سوق نمي دهد. كسي كه به خدا ايمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مي داند، بنابراين ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمي كند. (ان يكونوا فقرأ يغنهم اللّه من فضله ) (159) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمي كند ويا نمي كشد. (نحن نرزقهم وايّاكم ) (160) هرگز زيانكار نيست . چون در برابر كار فاني خود، بهايي پايدار و جاودان مي گيرد.
و به جاي هر نوع تكيه گاهي تنها به او تكيه مي كند. لذا از آرامش خاصي برخوردار است.اكنون عوامل دلهره و اضطراب را بيان مي كنيم تا روشن شود كه ايمان به خدا چگونه به انسان آرامش مي دهد.
عوامل دلهره 1
گاهي دلهره و نگراني انسان از ترس سوءسابقه و لغزش هاي قبلي است كه توبه و ياد خداي بخشنده و مهربان ، اين دلهره را به آرامش تبديل مي كند; زيرا او گناهان را مي بخشد و توبه را مي پذيرد.
2 گاهي ريشه دلهره ونگراني ، احساس تنهايي است كه ايمان به خدا اين دلهره را به آرامش تبديل مي كند. شخص با ايمان مي گويد: خدا، هم انيس است وهم مونس ،
حرفم را مي شنود، كارم را مي بيند و به من مهربان است .
3 گاهي نگراني ودلهره انسان به خاطر ضعف است كه ايمان به قدرت بي نهايت و توكّل بر خدا و امدادهاي او، اين نگراني را جبران مي كند.
4 گاهي اضطراب به خاطر احساس پوچي و بي هدفي است ، امّا ايمان به خداي حكيمي كه در اين عالم ، هر چيزي را طبق حكمت و براي هدفي خاصّ آفريده ، اين اضطراب را هم برطرف مي كند.
5 گاهي دلهره و ناراحتّي ، به خاطر آن است كه انسان موفّق نشده همه را راضي كند و ناراحت است كه چرا فلان شخص يا فلان گروه را از خود رنجانيدم و يا من كه اين همه زحمت كشيدم ، چرا مردم قدرداني نمي كنند؟ ولي توجّه به اين كه فقط بايد خدا را راضي كنيم و عزت و ذلت تنها به دست او است ، اين نگراني را نيز از بين مي برد.
6 گاهي تلاش ها وتبليغات سوءديگران ، انسان را نگران مي كند. ايمان به وعده هاي الهي مبني بر پيروزي حقّ بر باطل برطرف كننده اين نگراني است .
7 گاهي متلك و استهزاي ديگران ، موجب نگراني انسان مي گردد، ولي ايمان به خداوند كه به رسولش مي فرمايد: ما تو را از استهزاي ديگران حفظ مي كنيم اين نگراني را نيز برطرف مي كند. (انّا كفيناك المستهزئين ) (161) بنابراين ، اگر در قرآن مي خوانيم : (ألا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب ) (162) آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرام مي شود. اين يك واقعيّتي است.