بخشی از مقاله
راه خداشناسي
نام منابع :
كتاب راه خداشناسي نوشته ي استاد جعفر سجاني
كتاب خداشناسي نوشته ي مرحوم استاد رضا روزبه
« چرا درباره ي خدا به بحث و تحقيق بپردازيم »
انتاژ مكتبهاي مقعود و گوناگون فلسفي ، و گسترش مكتب « ماترياليسم » در ميان جوانان و دانش پژوهان گروهي را بر آن داشته است كه از خود چنين سؤال كنند.
چرا بشر درباره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبيعت به بحث و تحقيق بپردازد ؟
اصولاً بحث و بررسي پيرامون موجود يا موجوداتي كه از قلمرو حس و تجربه بيرون است ، بود و نبود آنها در زندگي بشر تأثير ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتيجه ديگري ندارد.
يك متفكر اجتماعي ، يك فيلسوف بلند فكر ، بايد به دنبال موضوعاتي برود كه در متن زندگي بشر قرار گيرد ، و مسائلي را مطرح سازد كه هر نوع گره گشائي دربارة آنها ، در بهبود وضع زندگي وي تأثير بسزائي داشته باشد . در صورتي كه بحث و بررسي درباره ي مسائل دور از ماده و طبيعت كه زندگي بشر به آن بستگي دارد ، حائز اهميت نيست ، پس چه بهتر از طرح اين مسائل بگذريم ، و فكر خود را روي مسائلي متمركز سازيم كه با زندگي ما كاملاً پيوند داشته باشد .
اين منطق گروهي از شكاكان مادي ها است كه روي عللي خود را از تحمل و رنج بحث و بررسي راحت ساخته اند و گروهي را از بررسي اين مسائل بازداشته اند.
در نخستين فصل اين كتاب كوشش شده است كه به اين پرسش ، پاسخ منطقي داده شود و روشن شود كه « ايده مذهبي » از تنها در وضع زندگي مادي و معنوي ما تأثير بسزائي دارد بلكه اعتقاد به جهان ماوراء طبيعت و ايمان به خدا و زندگي پس از مرگ ، سرچشمه يك رشته فضائل اخلاقي و گسترش عدالت اجتماعي و تأمين ثبات و آرامش رواني است كه هيچ جامعه اي از آن بي نياز نيست ، گذشته از اين اعتقاد به خدا آفريننده علوم و موجب گسترش دانشهاست ( چنانكه به طور روشن همه را ثابت خواهيم نمود . )
بنابراين روي اين آثاري كه مي توان براي خداشناسي تصور نمود ، بايد درباره ي آن به بحث وتحقيق بپردازيم تا در صورت ثبوت و صحت ، از منافع بهره مند گرديم .
اينك بيان علل و عواملي كه ماوراء به بحث و كنجكاوي وا دار مي كند و براي خاطر همين آثار ارزنده اي كه فكر « خداشناسي » در ما بوجود مي آرود ، بايد رنج بحث و تحقيق را برخود هموار سازيم .
عواملي كه ما را به بحث وادار مي كند :
1ـ بحث و بررسي مايه آرامش روان است .
تاريخ مدون جهان ، حاكي است كه بشر در تمام ادوار زندگي به وجود مبداي براي جهان ، اعتقاد داشته ، و عقيده به وجود مانع ، از عقائد كهن و راسخ او بوده است كه هيچ گاه در صحت و استواري آن به خود شك راه نمي داده است ، و همواره گروه مادي كه فكر دخالت علم و شعور در پيدايش جهان مي باشند ، در ميان افراد بشر بسيار نارد و انگشت شمار بوده اند .
در ميان اين طبيعت بيشمار ، دانشمندان عاليقدري ، و فلاسفه ي گرانمايه ي ، محققان و كاشفان و مخترعان بزرگواري ، كه رد پي ريزي تمدن و پديد آوردن علوم و آراء بشري ، سهم بسزائي دارند ، و دانش و بينش فوق العاده ي آنها مورد پذيرش همه مردم جهان ميباشد . چنين مي گويند : نظامات كاخ آفرينش ، اثر يك انديشه بزرگ و آفريننده اي توانا ، زيباي طبيعت و رنگ آميزي حيرت آور و نقش و نگار ظاهر جهان ، اثر نقاش چيده دستي است كه از روي علم و دانش بيكران خود ، به جهان ، هستي بخشيده و هر جزئي از اجزاء بيكران ، آن را روي نقشه و اندازه گيري خاصي آفريده است . آنان به اين اندازه اكتفا نكرده و مي گويند : كه آفريدگار جهان بشر را براي هدف و مقصد خاصي آفريده و هدف از آفرينش او را وسيله سفراء و پيامبران مخصوص خود بيان نموده است ، و براي تحصيل اين هدف يك رشته تكاليف و وظائفي براي او مقرر نموده و براي افراد فرمانبر پاداشهايي و براي مشركان كيفرهايي معين كرده است .
از طرف ديگر مشاهده مي كنم كه در طول تاريخ مرداني پاك و دور از هر نوع آلودگي ، با سوابقي درخشان خود را سفيران و پيامبران الهي معرفي نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداكاري و جانبازي دريغ نكرده اند ، تا آنجا كه گروهي جان و زندگي خود را در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و يك چنين فداكاري همه جانبه ، حاكي از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود ميباشد .
آيا اتفاق يك چنين جمعيت هاي مختلف كه در ميان آنها متفكران بزرگ ، و پي افكنان علوم ، و مرداني صالح و پاك وجود دارد ، كافي نيست كه ما را ملزم كنند كه در اين باره به بحث و تحقيق بپردازيم ، زيرا بعيدات كه يك چنين جمعيت بي شمار ، راه خطا بروند و در تشخيص خود اشتباه كنند .
حقيقت اين است كه چنين راي همگاني از يك جمعيت بي طرف و بي غرض ، ما را به صحت ادعاي آنان معتقد مي سازد .
زيرا در ميان آنان هزاران دانشمند و متخصص در علوم و صنايع وجود دارد ، و اگر بشر عصر فضا نسبت به افكار و نظرات استادان علوم و پايه گذاران ديرينه تمدن ،بدبين و بدگمان باشد ولي هرگز نميتواند انكار كند كه حداقل اتحاد آنان بر اين نظر باعث احتمال در مغز و دماغ او مي شود .
آيا در اين صورت كه احتمال مي دهيم كه براي اين جهان خالقي باشد . و بشر را براي هدفي آفريده است و رشته حيات او را پس از مرگ قطع نميكند و تكاليفي وظايفي متوجه او ساخته است ، و هر فردي را به پاداش و كيفر اعمال خود مي رساند ، صحيح است كه بشر در همه چيز بينديشد درباره دين نينديشد ؟ همه چيز را بشناسد و مبداء و منشاء جهان را نشاسند ؟ و خود را از درد و الم ، شك و ترديد برهاند ؟
آيا عقل و خرد اجازه ميدهد كه ما موضوع خدا و مذهب ـ را كه در صورت ثبوت در سرنوشت ما تأثر عظيمي دارد ناديده بگيريم و دنبال آن نرويم ؟ و اين ضرر را كه براي گروهي مقطوع و براي گروه ديگر محتمل است ، بدست فراموشي بسپاريم ؟
هيچ فردي پيش از تحقيق و بررسي ، نميتواند ادعاء كند كه خداپرستي و موضوع رستاخيز و پاداشها و كيفرها پنداري بيش نيست و اگر در زبان بگويد در دل خلاف آن را پذيرفته است در اين صورت وظيفه ما در برابر يك چنين موضوع مهم كه محتمل است راست و پاي برجا باشد ، جز تحقيق و بررسي بيطرفانه چيزي نيست ؟
و كسي كه حاضر نيست درباره ي اين مسأله مهم بحث و بررسي كند ميتوان نام او را يك انسان عادي نهاد . مي گويند اجتناب از هر نوع ضرر ، قطعي و محتمل براي بشر يك امر فطري است و لذا گاهي انسان به گزارش يك كودك ، يك فرد عادي ، تربيت اثر مي دهد و به فكر تحقيق و بررسي مي افتد چطور اين انسان به يك چنين گزارش بزرگ كه بر فرض صحت ضرر آن قابل جبران نيست ، به اندازه يك موضوع كوچك اهميت نمي دهد. اينجاست كه دانشمندان عقايد و مذاهب موضوع لزوم خداشناسي (معرفّه الله ) را يك امر مهم تلقي كرده و بررسي آنرا بر اساس برهان «لزوم دفع ضرر محتمل » لازم مي دانند . و مي گويند برهر فردي لازم و واجب است كه در اين مسأله به فراخور استعداد فكري خود عفور كند ، و مسأله را از نظر فني و اثبات قطعي سازد .
عواملي كه ما را به بحث و بررسي وادار مي كند .
2ـ اعتقاد به خدا آفريننده ي علوم و پديد آورنده هاي دانشهاي بشريت
ايمان به خداي دانا كه اين جهان را روي نقشه و نظام ، و بر طبق قوانيني و سنن خاصي آفريده است ، تحرك خاصي به حس كنجكاوي و حقيقت جوئي بشر مي بخشد . در صورتي كه تفكر مادي در آفرينش جهان ، نه تنها از بخشيدن چنين تحرك به انسان ، عاجز و ناتوان است بلكه مرغ انديشه را از پرواز و پرشي باز مي دارد .
ايده خداپرستي جز اين نيست كه اين جهان آفريدگار دانا و توانائي دارد ، كه جهان را بر اساس نظام صحيح پديد آورده ، و جهان آفرينش كه فعل خداست بر طبق قوانين و نواميس حساب شده اي آفريده شده است كه اگر بطور پي گير ، آنها را دنبال كنيم ، بر بسياري از اسرار آن دست مي يابيم .
در برابر اين فكر ، « ايده ما ديگري » اينست كه جهان آفرينش ، مولود تصادف كور قرار است و نيروي خلاقه جهان به اندازه ي يك كودك خردسال ، عقل و هوش ندارد ، و چيزي كه مولود يك فاعل غير عاقل باشد قطعاً در خلقت آن كه كوچكترين نقشه و فكر و اندازه گيري وجود نخواهد داشت و اگر فرضاً هم گوشه ناچيزي از آن به صورت منظم و مرتب در آيد ، تصادفي بيش نخواهد بود . و يك چنين احتمال ( وجودنظم در اثر تصادف ) آنچنان ضعيف است كه هرگز بشر باور نمي كند .
اكنون ما كار نداريم كدام يك از دو نظريه درست است ؟ و كداميك از دو گروه صحيح فكر مي كنند ، ولي آنچه كه الان براي ما مطرح است اين است كه ببينيم كداميك از اين دو فكر ، حس كنجكاوي ما را براي كشف رازها و اسرار طبيعت تحريك مينمايد ، فكر اينكه در خلقت جهان ، فكر و عقل دخالت داشته و از روي نقشه و اندازه گيري آفريده شده است ، يا فكر اينكه جهان معلول تصادف بيشمار مي باشد . و عقل و فكري در خلقت آن دخالت نداشته و كوچكترين پيش بيني و اندازه گيري در پديد آمدن آن ، بكار نرفته است و اگر هم نظمي در آن پيدا شود از روي تصادف كور و كر است ناگفته پيداست تنها فكر اول است كه مي تواند به تلاش و تحرك در راه كشف اسرار و قوانين طبيعت ، كمك كند زيرا تا يك فرد كاشف ، در سلسله علل و معاليل و قوانين منظم آفريده شده است ، هرگز رنج تحقيق و مطالعه را برخود هموار نمي سازد ، و اين عقيده فقط در سايه ايمان به خدا به وجود مي آيد و طرز تفكر مادي فاقد اين خصيصه است .
لذا برخي از ماديها كه عمر خود را در آزمايشگاه ها در راه كشف قوانين و اسرار طبيعت صرف مي كنند و هدفي جز كشف قوانين و نواميس « دلايتخلف » طبيعت ندارند ، در اعمال دل الهي بوده اگر چه در ظاهر به ماديگري تظاهر مي نمايند روي اين بيان روشن مي گردد كه چرا انيشتن « مذهب » را عامل پيدايش علوم و فرضيه ها ميداند چنانكه مي گويد :
من تاييد مي كنم كه مذهب ، قوي ترين و عالي ترين محرك تحقيقات و مطالعات علمي است و فقط آنها كه معني كوشش خارج از حد متعارف و باورنكردني دانشمندان را ، و مهمتر از همه فداكاري و كوشش طلايه ها و پيش قرا و لان علمي يعني كار خرد كننده تئوري سازان را مي شناسند ، ميتوانند نيروي عظيم هيجاناتي را كه مصدر اين همه ابداعات عجيب و كاشف واقعي فنونهاي زندگي است ، دريابند .
آيا چه الزامي و اعتقادي از نظم جهان هستي ، و چه اشتياق عجيبي «كپلر » و « نيوتن» را نيرو و توان مي بخشد كه سالها در تنهايي و سكوت محض ، براي توضيح دادن و از پيچيدگي در آوردن نيروي جاذبه و نظم فلكي رنج ، ببرند .
ولي تنها كسي مي تواند يك تصور روشن از چيزي كه به راهنمايان واقعي بشري الهام داده ، و به آنان نيرو بخشيده است داشته باشد كه خود در چنين راهي گام برداشته و سالها عمر خويش را در اين راه صرف كرده باشد .
بلي آن چيزي كه به فداكاران و جانبازان قرون ، علي رغم شكستها و ناكاميهاي ظاهري ، توان ميدهد تابار ديگر بپاي خيزند و جهان كنند اين احساس مذهبي مخصوص اين است كه يكي از معاصرين گفته است كه اين عصر ماده پرستي فقط كارگران جِدي و واقعي علوم آنهايي هستند كه داراي احساسات مذهبي عميق باشند .
سپس مي گويد : بسختي مي توان در بين مغزهاي متفكر جهان كسي را يافت كه داراي يك نوع احساس مذهبي مخصوص بخود نباشد . اين مذهب با مذهب يك شخص عادي فرق دارد و يك دانشمند مسلح بعقيده قانون عليت ، عالم وجود ميباشد ، مذهبش به شكل تحري شعف آور از نظام عجيب و دقيق كائنات است ، كه گاه گاه پرده از روي اسرار بر مي دارد ، كه در مقام مقايسه با آن اتمام تلاشها و تفكرات منظم بشر انعكاس ضعيف و ناقابلي بيش نيست اين احساس ( مذهبي ) چراغ راه كاوشها و زندگي او است .
بنابراين هر نوع پيشروي درعلوم و پرده برداري از رازهاي آفرينش بر اساس اعتقاد به وجود نظم درجهان خلقت صورت گرفته است ، و اين اعتقاد نتيجه مستقيم «ايده خداپرستي » و اذعان به دخالت عقلي بزرگ در خلقت مي باشد .
گفتار دانشمندان
آنچه گفته شد حقيقتي است كه بسياري از دانشمندان و روانكاران آن تصريح نموده اند «ويليام جيمس» كه لقب پدر روانشناسي بخود گرفته ميگويد : كسي كه به حقايق بزرگ و معنوي متكي است از تغييرات و طوارات مختصر و فراز و نشيبهاي دائمي و جاري زندگي ، دستخوش نگراني و تشويش نخواهد شد از اين رو است كه شخصيكه صاحب ايمان مذهبي باشد از هر اضطراب و تشويش مصون ميماند .
ديل كارنگي درهمان كتاب و صفحه مي نويسد: درامريكا بطور متوسط هر 35 دقيقه يك نفر انتحار مي كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مي شود اگر مردم دنبال آرامش كه در مذهب و دعاهاي مذهبي پنهان است ميرفتند بيشتر اين خودكشيها و ديوانگي ها منتفي مي شد .
دكتر گيلوردها و زر در كتاب گذرنامه براي يك زندگي نوين مي نويسد :
ما در زندگي به ايمان و اعتدال احتياج داريم و من با « ژوشوالوت ايمان » فيلسوف بزرگ عصر حاضر هم عقيده هستم آنجا كه مي گويد : دين و مذهب در زندگي به انسان اطمينان و تكيه گاه روحي مي بخشد .