بخشی از مقاله
زهد از ديد اسلام
مقدمه
زهد، از جمله ارزشهاى متعالى مكتب اسلام است كه مورد توجه و تاكيد زياد ائمه (عليهم السلام ) قرار گرفته است. بىشك، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابلتوجهاند كه مكمل و متمم هماند. در معارف اسلامى، پس از مسئلهى تقوا، بر زهد،بيش از ساير معارف تكيه و سفارش شده است.
شك نيست كه «گرايش انسان به زهد، ريشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطرهميل به تصاحب و تملك و بهرهمندى از اشيا دارد، ولى آن جا كه مىبيند اشيا بههمان نسبت كه در بيرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعيف و زبوناش كرده و مملوك و بردهى خويش ساخته، در مقابل اين بردگى، طغيان مىكند و نام اين طغيان، زهد است » . (۱) در اين مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مىكنيم، آنگاه «اصولو پايههاى زهد در اسلام» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتكامل انسان» اشاره مىكنيم. در بخش بعد، «تفاوت
زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى» را ذكر كرده و به «تفاوت ميان زهد و فقر اقتصادى» نيز نگاهى خواهيمافكند. در ادامه از «زهد حقيقى وانحرافى و آثار هر يك»، سخن خواهيم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پيامبر اكرم (ص) و حضرت على (ع») بحث را خاتمه خواهيم داد. و همهى اينها، با عنايتبه مطالب استاد شهيد مرتضى مطهرى است .
مفهوم زهد
به عبارت ديگر «زهد ، يعنىاعراض و بىميلى» (۳) . «بىاعتنايى و بىتوجهى، تنها در فكر و انديشه و احساس وتعلق قلبى نيست و در مرحلهى ضمير پايان نمىيابد. زاهد، در زندگى عملى خويشنيز، سادگى و قناعت را پيشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذت گرايى، پرهيزمىنمايد. زندگى زاهدانه، آن نيست كه شخص فقط در ناحيهى انديشه و ضمير، وابستگىزيادى به امور مادى نداشته باشد، بلكه اين است كه زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرايى پرهيز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند كه به حداقل تمتع وبهرهگيرى از ماديات اكتفا كردهاند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است كه نهتنها دل به دنيا نداشت، بلكه عملا نيز از تمتع و لذتگرايى ابا داشت و به اصطلاح،تارك دنيا بود». (۴) شهيد مطهرى در جاى ديگر در تعريف زهد به سخن حضرت على (ع) در نهجالبلاغه اشاره مىكند و مىگويد:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشويد بر آن چه ( از مادياتدنيا ) از شما فوت مىشود و شاد نگرديد بر آن چه خدا به شما مىدهد». (۵) هر كسبر گذشته، اندوه نخورد و براى آينده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دستيافته است.
بديهى است، وقتى كه چيزى كمال مطلوب نبود و يا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلكهوسيله بود، مرغ آرزو در اطرافاش پر و بال نمىگشايد و آمدن و رفتناش شادمانى يا اندوه ايجاد نمىكند.
(۶) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، بهتعابير مختلفى در تعريف زهد برمىخوريم كه ذكر اجمالى آنها، بر روشنايى مفهوم«زهد» خواهد افزود:
(( زهد، عملى است منفى ; زيرا، عبارت است از اعراض و ترك و دامن چيدن از طيباتدنيا)). (۷) «زهد، يعنى آزاد زيستن از دنيا و خود را نسبت به نعمتهاى دنيا نفروختن و بندهى دنيا نبودن». (۸) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهياتدنياوى». (۹) «زهد، يعنى اعراض و بىميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كششو ميل». (۱۰) «زهد، يعنى كوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسايى نسبتبه نبايستنىها». (۱۱) «زهد، بىاعتنايى به امور مورد رغبت طبيعى است; يعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى
دستبردارد». (۱۲) «زهد، حالتىاست روحى. زاهد از آن نظر كه دلبستگىهايى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگىبىاعتنا است». (۱۳) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، كيفيتخاص بخشيدن به زندگىاست و از دخالت دادن پارهاى ارزشها، براى زندگى ناشى مىشود». (۱۴) «زهد،خصلتى استبراى انسان زاهد. و زاهد كسى است كه توجهاش از ماديات دنيا به عنوانكمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه چيز ديگرى معطوف شده است.
بىرغبتى زاهد، بىرغبتى در ناحيهى انديشه و آمال و ايده و آرزو است، نه بىرغبتىدر ناحيهى طبيعت». (۱۵) اصول و پايههاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراىارزش، مبتنى بر پايهها و اصولى است كه اين پايهها و اصول، اركان آن عنصر راتشكيل مىدهند. استاد مطهرى، اصول و پايههاى زهد را سه چيز مىداند:
-۱ بهرهگيرىهاى مادى از جهان و تمتعات طبيعى و جسمانى، تنها، عامل تامينكنندهى خوشى و بهجت و سعادت انسان نيست. براى انسان، به حكم سرشتخاص، يكسلسله ارزشهاى معنوى مطرح است كه با فقدان آنها، تمتعات مادى، قادر به تامينبهجت و سعادت نيست.
-۲ سرنوشتسعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نيست. انسان، از آن جهت كه انساناست، يك سلسله وابستگىهاى عاطفى و احساس مسئوليتهاى انسانى در بارهى جامعهدارد كه نمىتواند فارغ از آسايش ديگران، آسايش و آرامش داشته باشد.
-۳ روح، در عين نوعى اتحاد و يگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،كانونى است در برابر كانون جسم، منبع مستقلى استبراى لذات و آلام. روح نيز بهنوبه خود، بلكه بيش از بدن، نيازمند به تغذيه و تهذيب و تقويت و تكميل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نيرومندى آن، بىنياز نيست، اما بدون شك غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرايى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهرهبردارىاز كانون روح و منبع بىپايان ضمير، باقى نمىگذارد. در حقيقت، نوعى تضاد ميان تمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآنها باشد وجود دارد.
مسئلهى روح و بدن، مسئلهى رنج و لذت نيست; چنين نيست كه هر چه مربوط به روح است رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صافتر، عميقتر وبادوامتر از لذات بدنى است. روآورى يك جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسايش واقعى بشر مىكاهد. لذا آنگاه كه مىخواهيم به زندگى روآوريم و از آن بهره بگيريم و بدان رونق و صفا و شكوه و جلال ببخشيم و آن را دلپسند و زيبا سازيم، نمىتوانيم از جنبههاى روحى صرفنظر كنيم.
با توجه به اين سه اصل است كه مفهوم زهد اسلامى روشن مىشود، و با توجه به اينسه اصل است كه روشن مىگردد چهگونه اسلام، رهبانيت را طرد مىكند، اما زهدگرايىرا در عين جامعهگرايى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مىپذيرد.
نقش زهد در تكامل انسان
زهد، داراى فلسفههاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در اين باره مىفرمايد:
اگر كسى، بويى از معنويت برده باشد، مىداند كه تا انسان از قيد هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبيعت گرفته نشود، و تا مسايل مادى از صورت هدفخارج نشود و به صورت وسيله در نيايد، سرزمين دل، براى رشد و نمو احساسات پاك وانديشههاى تابناك و عواطف ملكوتى، آماده نمىگردد. اين است كه مىگويند: (( زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پيوندهاى محكم و ناگسستنى با آن دارد)).
حقپرستى به معناى واقعى كلمه يعنى شور و محبت و خدمتحق را داشتن، و باياد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذكر دايمبودن. [حقپرستى،] با خودپرستى و لذت گرايى و در اسارت زرق و برق ماديات بودن،به هيچ وجه سازگار نيست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن يا مسلك و مرام، مستلزم نوعى زهد و بىاعتنايى نسبتبه شئون مادى است. پس خانهى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبتهاى سيم و زر را از كعبهى دل فرود آوردن و شكستن، شرط حصول كمالات معنوى ورشد شخصيت واقعى انسانى است. (۱۷) استاد شهيد، در جاى ديگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذتهاى معنوى و الهى را در اين دنيا درك كند، چارهاى ندارد جزاينكه از لذتهاى مادى و جسمانى، كسر بكند». (۱۸) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولين زاهد جهان، نام مىبرد كه «در عين حال، حساسترين قلبها را نسبتبه مسئوليتهاى اجتماعى در سينه داشت، و از طرف ديگر مىگفت: على را با نعمت ولذت ناپايدار چه كار؟». (۱۹) در ادامه، استاد مطهرى مىگويد:
على(ع) چون زاهد بىاعتنا و بىطمع بود و از طرف ديگر، قلباش از عشق الهىمالامال بود و جهان را از كوچكترين ذره گرفته تا بزرگترين ستاره، يك واحد ماموريت و مسئوليت مىديد. اين چنين نسبتبه حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.
او، اگر فردى لذتگرا و منفعتپرست مىبود، محال بود اين چنين، شخصيت مسئول ومتعهدى پيدا كند. (۲۰) بنابراين از دو راه، يكى را بايد انتخاب كرد: ياخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نيازى، نه توجهى و نه نم اشكى و نهانسى و نه روشنايىاى و گامى از حد حيوانيت، فراتر نرفتن، و يا قدمى در وادىانسانيت و استفاده از مواهب خاص الهى كه مخصوص دلهاى پاك و روحهاى تابناكاست [برداشتن] (۲۱) .
تفاوت زهد اسلامى با رهبانيت مسيحى
اسلام، دينى جامعهگرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعليمات جامع وهمه جانبهى اسلامى در مسايل اجتماعى، اقتصادى، سياسى، اخلاقى، براساس محترمشمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت كردن به آن. گذشته از همهى اينها،رهبانيت و اعراض از زندگى، با جهانبينى و فلسفهى خوشبينانهى اسلام دربارهى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى كيشها و فلسفهها،با بدبينى به هستى و خلقت نمىنگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زيبا، روشنايى وتاريكى، حق و باطل، درست و نادرست، بهجا و نابهجا تقسيم نمىكند. (۲۲) استاد، در جاى ديگر، واضحتر به اين تفاوت اشاره دارد. او مىنويسد:
زهد اسلامى، غير از رهبانيت است; رهبانيت، بريدن از مردم و روى آوردن به عبادتاست. براساس اين انديشه، «كار دنيا و آخرت از يكديگر جدا است»، «دو نوع كاربيگانه از هم است [و] از دو كار، يكى را بايد انتخاب كرد: يا بايد به عبادت ورياضت پرداخت، تا در آن جهان به كار آيد، و يا بايد متوجه زندگى و معاش بود،تا در اين جهان به كار آيد.» و اين است كه رهبانيت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعهگرايى است، [و] مستلزم كنارهگيرى از خلق و بريدن از مردم و سلب هرگونهمسئوليت و تعهد از خود است.
اما زهد در اسلام، آن چيزى نيست كه رهبانيتبه وجود آورده است. در اسلام،مسئلهى جدا بودن حساب اين جهان و آن جهان، مطرح نيست. از نظر اسلام، نه خود آنجهان و اين جهان از يكديگر جدا و بيگانه هستند و نه كار اين جهان با آن جهانبيگانه است. ارتباط دو جهان با يكديگر، از قبيل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحداست، از قبيل پيوستگى دو رويهى يك پارچه است، از قبيل پيوند روح و بدن است كهچيزى استحد وسط ميان يگانگى و دو گانگى. كار اين جهان با كار آن جهان نيز،عينا همين طور است، بيشتر جنبهى اختلاف كيفى دارد تا اختلاف
ذاتى; يعنى، آن چهبر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت اين جهان نيز هست، و هر چه بر وفق مصالحعاليهى زندگى اين جهان استبر وفق مصالح عاليهى آن جهان نيز هست. لهذا، يك كارمعين كه بر وفق مصالح عاليهى اين جهان است، اگر از انگيزههاى عالى و ديدهاىمافوق طبيعى و هدفهاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن كار، صرفا دنيايى تلقى مىشودو به تعبير قرآن، به سوى خدا بالا نمىرود، اما اگر جنبهى انسانى كار، از هدفهاو انگيزهها و ديدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنيايى بهرهمند باشد، همان كار،كار آخرتى شمرده مىشود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، كيفيتخاص بخشيدنبه زندگى است و از دخالت دادن پارهاى ارزشها براى زندگى، ناشى مىشود. (۲۳)
درادامه، جهت تكميل بحث، نگاهى داريم به ويژگىهاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هريك با هم:
زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذتگرايى دورى مىجويند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئوليتهاى اجتماعى مىگريزد، اما زاهد، به جامعه و ملاكهاى آن وايدههاى آن و مسئوليتها و تعهدهاى آن، روى مىآورد.
زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرايند، اما زاهد، آخرتگراى جامعهگرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گريز... زاهد و راهب، هر دو، تارك دنيايند، اما دنيايى كهزاهد آن را رها مىكند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمالمطلوب و نهايت آرزو دانستن است، ولى دنيايى كه راهب آن را ترك مىكند، كار،فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعى است. اين است كه زهد زاهد برخلاف رهبانيتراهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهانبينى مختلف ناشى مىشود. از نظر راهب، جهان دنيا و آخرت، دو جهان كاملا ازيكديگر جدا و بىارتباط با يكديگرند، ولى در جهانبينى زاهد، دنيا و آخرت، بهيكديگر پيوستهاند، [و] دنيا مزرعهى آخرت است. (۲۴) تفاوت زهد و فقر اقتصادىاسلام، طرفدار دو قوت است. اين دو قوت، مربوط به مسئلهى زهد و دنيااست. ازناحيهى روحى، آن قدر بايد قوى و نيرومند باشيم كه مال و ثروت دنيا نتواند مارا بندهى خودش قرار بدهد، و از نظر
اقتصادى، بايد كوشش كنيم مال و ثروت را ازطريق مشروع در اختيار خودمان بگيريم تا بتوانيم از اين قدرت مادى و اقتصادىاستفاده كنيم. وقتى دانستيد، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى) است، مىبينيد ما [متاسفانه به خاطر بىتوجهى به تعليمات اسلام] زاهدهايى هستيمكه در هر دو ناحيه، طرفدار ضعف هستيم و ضعف داريم.
ما [عملا] زاهدى هستيم كه هميشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورىگزيدهايم; يعنى، ضعف را انتخاب كردهايم. مردمى كه پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است كارى كه از اقتصاد ساخته است، نمىتوانند انجام بدهند و بايد دستدريوزگى پيش ديگران دراز كنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعيف هستيم; چون، وقتىخودمان را به اين ترتيب، تربيت كرديم كه به وسيلهى دور نگه داشتن خود از مالدنيا، به خيال خودمان زاهد شديم، يك روز[كه] دنيا به همان زاهد ها روى مىآورد،مىبينيم اختيار از كفاش بيرون رفت. مىبينيم نه از ناحيهى روحى قوى هستيم، نهاز ناحيهى اقتصادى. (۲۵) اگر نگاهى به زندگى ائمه (عليهم السلام ) بيندازيم، پىمىبريم كه آنان زاهدهايى نبودند كه دچار فقر اقتصادى باشند، بلكه همواره كار وكوشش مىكردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف ديگر، دل بستهى به دنيا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونهى بارز يك زاهد فعال، جامعهگرا ومسئوليتپذير است كه از دست نجخويش، قوت خود را تامين مىكند و گاهى، آن رانيز به محتاجى مىبخشد. فعاليت اقتصادى انجام مىدهد، آن هم نه براى شخص خود واستفادهى شخصى بردن و در رفاه زندگى كردن، بلكه براى محرومان و مستضعفانجامعه.
زهد حقيقى و زهد انحرافى و آثار آن دو
از آنجايى كه انسان مىخواهد به كمال برسد، بايد ارزشهاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفريط جلوگيرى كند. زهد نيز،همانند ديگر ارزشها، همواره مورد تفريط و افراط قرار گرفته است.
پيامبر اكرم (ص) و ساير ائمه (عليهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزهبرخاستهاند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بياورند.
به پيغمبر اكرم (ص) خبر دادند كه عدهاى از اصحاب، غرق در عبادت شدهاند. حضرتناراحت و عصبانى به مسجد تشريف آورد و فرياد كشيد: ما بال اقوام؟ چه مىشودگروههايى را؟ چه شان است؟ [...] شنيدهام چنين افرادى در امت من پيدا شدهاند.
من كه پيغمبر شما هستم، اين طور نيستم.
هيچ وقت همهى شب تا صبح را عبادت نمىكنم، قسمتى از آن را استراحت مىكنم،مىخوابم; من، به خاندان و همسران خود رسيدگى مىكنم; هر روز روزه نمىگيرم، بعضىاز روزها روزه مىگيرم، روزهاى ديگر را حتما افطار مىكنم. كسانى كه اين كارهارا پيش گرفتهاند، از سنت من خارجاند. پيغمبر، وقتى احساس مىكند يك ارزش ازارزشهاى اسلامى، ساير ارزشها را در خود محو مىكند; يعنى، جامعهى اسلامى به يكطرف مد پيدا كرده است، شديدا با آن مبارزه مىكند. (۲۶) آثار زهد حقيقى، عبارتاست از: ايثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعهگرايىو مسئوليت پذيرى، بىاعتنايى به دنيا، كيفيتخاص بخشيدن به زندگى، پيوستهدانستن دنيا و آخرت، كم خرج بودن و ساده زندگى كردن، تعلق نداشتن به تشريفاتزايد و تجملگرايى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گريزى،مسئوليت گريزى و سلب هر گونه مسئوليت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بريدناز مردم و انجام دادن عبادتهاى مفرط و طاقت فرسا و... .
نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)
بىشك، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترين مردم عصر خويش بودهاند وزهد آنان فلسفههاى مختلفى داشته است. شهيد استاد مطهرى، زهد را دو گونهتفسير مىكند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مىداند:
يكى اينكه بگوييم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر اين است كه از نعمتها وخيرهاى اين جهان محترز باشد. اسلام، همانطورى كه به اخلاص در عمل و توحيد درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مىدهد، به احتراز از اعراض ونعمتهاى دنيا هم دستور مىدهد.