بخشی از مقاله
سوختگي
مقدمه
سوختگي يكي از مهمترين علل مرگ و مير و ناتواني در دنيا به حساب مي آيد (1). نگاهي اجمالي به آمار ارائه شده از طرف مراكز درماني سوختگي در كشورهاي پيشرفته مثل ايالات متحده نشانگر وسعت مشكل مي باشد؛ سالانه دو ميليون نفر دچار سوختگي مي شوند كه پنجاه و يك هزار نفر آنها نياز به بستري شدن و انجام اعمال ترميمي دارند (). علاوه بر آن يك ميليون نفر دچار ناتواني دائمي مي شوند و در واقع يك ميليون روز مفيد كاري در هر سال به علت سوختگي از بين مي رود ().
بر اساس آمار اعلام شده توسط معاونت سلامت وزارت بهداشت جمهوري اسلامي ايران (1381)، روزانه حداقل هشت نفر به علت سوختگي فوت مي كنند كه ميانگين سني آنها 7/35 سال است. يعني سوختگي در حساس ترين سن مولد انسان ها را از جامعه مي گيرد.
سوختگي عوارض جبران ناپذير متعددي براي فرد، خانواده، جامعه و اجتماع پيش مي آورد؛ شخص سوخته متوجه مي شود كه با وجود درمان و صرف هزينه هاي فراوان تغيير شكل و زشتي قسمتي از جسم را به خود اختصاص داده است، تصوير ذهني از جسم خود، هويت، درك و اعتماد به نفس را مختل شده مي يابد، لذا ترس، اضطراب و نگراني مبني بر طرد شدن از جانب خانواده، دوستان و جامعه در او شكل مي گيرد، متعاقب آن شرم و خجالت در روابط بين فردي و اجتماعي ظاهر مي گردد و در نهايت از ديگران و اجتماع فاصله مي گيرد و اين امر سبب بروز مشكلات رواني – رفتاري ديرپا و آزار دهنده چون مي شود ( ).
اختلال استرس پس از آسيب، اختلال رواني است كه در اثر مواجهه با حوادث آسيبزا چون سوختگي ايجاد ميشود.().
بررسي عوارض رواني حاصل از سوختگي؛ اختلال استرس پس از آسيب نسبت به ساير عوارض رواني از اهميت
زيادي برخوردار مي باشد، از همين رو بعنوان يك مشكل بهداشتي مهم كه بهداشت رواني افراد و سلامت عمومي جامعه را مورد تهديد قرار ميدهد، در نظر گرفته ميشود.()
اختلال استرس پس از آسيب متعاقب وسعت سوختگي افزايش مييابد ()، در سوختگيهاي شديد تخريب جسمي، معنوي، اجتماعي و عاطفي مشاهده ميشود، بدنبال آن اختلال استرس پس از آسيب شكل ميگيرد (8) آرين مهر در ترجمه كتاب شوارتز ميزان آن را 50% ذكر مي كند(9). اين روند در سوختگيهاي خفيف و متوسط نيز مشاهده ميشود؛ درد، پانسمانهاي مكرر زخم و ترس از بد شكلي حتي براي مدتي كوتاه تاثير عمدهاي بر كيفيت زندگي فرد مبتلا ميگذارد (10). تغييرات در برنامه روزمره زندگي، فعاليت جسماني، وضعيت اجتماعي،رواني وشغلي پيش ميآيد (11). اين تغييرات در قالب اختلال استرس پس از آسيب جاي ميگيرد (12).
اهميت اختلال استرس پس از آسيب در مبتلايان سوختگي شديد كاملاً شناخته شده است، اما اهميت آن درمبتلايان سوختگي خفيف و متوسط كه نياز به چند روز بستري در بيمارستان دارند و يا حتي به احياي مايعات نيازي ندارند كاملاً شناخته شده نيست و منجمله توجه كمي به آن شده است در صورتيكه حجم زيادي از واحدهاي سوختگي را به خود اختصاص ميدهد (13) و با بالاترين ميزان مراقبتهاي ويژه پرستاري از نظر مراقبت زخم، كنترل عفونت، حمايت و اطلاعات تغذيهاي در اين مصدومين گزارش شده است (14). آنچه مسلم است عامل وسعت و شدت سوختگي در كنار
مجموعه عوامل قبل از آسيب مانند بيماريهاي رواني قبلي و رفتارهاي سازگاري فرد، ماهيت آسيب مثل وسعت و جايگاه سوختگي و پس از آسيب منجمله حمايت خانواده، دوستان و اجتماع ميتواند ميزان اختلال استرس پس از آن آسيب را مشخص سازد (15).
تحقيق توصيفي كه در سال 1999 توسط هامويي و همكاران به منظور بررسي اختلال استرس پس از آسيب
در بيماران سوخته بستري شده در بخشهاي سوختگي بيمارستانهاي وابسته به دانشگاه مراكش انجام دادند. و براي انجام كار 60 مصدوم سوخته بطور تصادفي انتخاب نمودند. نتايج نشان داد كه 3/23 افراد دچار اين اختلال بودند(16).
نتايج حاصل از تحقيق و همكارانش (1999) به منظور بررسي علايم اختلال استرس پس از آسيب بدنبال صدمات حاد سوختگي در مراكز سوختگي امريكا نشان داد كه 21% از مصدومين سوخته علايم اختلال استرس پس از آسيب را تجربه كرده و بين اختلال استرس پس از آسيب با شدت سوختگي ارتباط معنادار آماري وجود داشته است (001/0 ) (17).
اگر اختلال استرس پس از آسيب در مصدومين سوختگي خفيف و متوسط شناخته نشود از يك سو دوره درمان را با شكست مواجه مي سازد و فرايند التيام، بهبودي و نوتواني را در طي بستري شدن و ترخيص بغرنج مينمايد و سير درمان روند كندي در پيش ميگيرد (18) و از سوي ديگر عوارض و تأثيرات اين اختلال از فرد دچار مشكل فراتر رفته و بر خانواده و جامعه تأثيرات سوء رفتاري و رواني برجاي ميگذارد (19).
با توجه به موارد فوق و اهميت شناسايي اين اختلال در مصدومين سوخته و ارتقاء سطح سلامت اين بيماران پژوهش حاضر با هدف تعيين و مقايسه ميزان اختلال استرس پس از آسيب در سوختگي خفيف و متوسط مراجعه كنندگان به درمانگاه هاي ترميمي ضروري به نظر رسيد.
روش كار:
اين پژوهش مطالعه¬¬اي تحليلي – مقايسه¬اي است كه با هدف تعيين و مقايسه ميزان در سوختگي خفيف و متوسط انجام شده است. مجموعاً 80 مصدوم سوخته در دو گروه مساوي مورد مطالعه قرار گرفتند، يك گروه مصدومين سوختگي خفيف (كمتر از 15% كل سطح بدن) و گروه دوم مصدومين سوختگي متوسط (35-15 % كل سطح بدن)، كه 30 روز از سوختگي آنان گذشته و جهت ترميم اسكار خود به بيمارستانهاي دولتي شهر تهران (مطهري، فاطمه الزهراء، 15 خرداد و امام خميني) كه در آن خدمات ترميمي ارائه مي گرديد؛ مراجعه نموده بودند، انتخاب
شدند. روش نمونه گيري از نوع مستمر ( ) بوده كه با مراجعه مستمر و روزانه به محيط پژوهش و به مدت 4 ماه از ارديبهشت 1384 لغايت پايان شهريور 1384 (به جز ايام تعطيلات) صورت پذيرفته است. لازم به ذكر است مصدوميني كه مشاور رواني داشتند و زير 20 سال و بالاي 40 سال داشتند از ليست نمونه ها حذف شدند. كليه مصدومين قادر به گويش فارسي بودند.ابزار گردآوري¬دادهها در اين¬پژوهش پرسشنامه بودكه¬به روش مصاحبه تكميل شد.
پرسشنامه ،
فرم مصاحبه تشخيص نيمه ساختار يافته بود كه در دو بخش تهيه و تنظيم گرديد. بخش اول مربوط به مشخصات دموگرافيك افراد شركت كننده كه شامل سن، جنس، درجه اسكار، محل اسكار، وضعيت تأهل، ميزان تحصيلات، رفتن به محل كار و دانشگاه، سابقه آسيب و بيماريهاي رواني قبلي بود. بخش دوم شامل سوالات مربوط به و تعيين شدت علايم آن بر مبناي بود كه در مقابل هر سوال چهارگزينه با ارزش كمّّّي 0 تا 3 در نظر گرفته شد. اعتبار علمي ابزار پژوهش با استفاده از روش اعتبار محتوا مورد سنجش قرار گرفت و جهت
كسب اعتماد علمي ابزاراز آزمون مجدد استفاده شد. پس از تعيين اعتبار و اعتماد (95%) ابزار، اطلاعات از طريق مصاحبه و براساس پرسشنامه مذكور توسط پژوهشگر جمعآوري گرديد. در اين پژوهش تشخيص با محاسبه تعداد علايم تأييد شده (يك يا بيشتر) در هر دسته از علايم تعيين گرديد با وجود يك علامت تجربه مجدد، سه علامت اجتناب و دو علامت بيش برانگيختگي براي تشخيص لازم و وجود همزمان هر سه ملاك ضروري بوده و فقدان هر يك از ملاكهاي مذكور به معناي عدم وجود اختلال ياد شده بود. به منظور تعيين شدت از مقياس 4
درجهاي (نمره = به هيچ وجه، 1= يكبار در هفته يا كمتر، 2= دو تا چهار بار در هفته، 3= پنج بار در هفته بيشتر) استفاده شد و شدت ان بين 6 تا 51 درنوسان بود. اطلاعات بدست آمده بوسيله آزمونهاي كاي دو، تست من ويتني و تست دقيق فيشر مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
نتايج
در رابطه با تعيين مشخصات دموگرافيك يافتهها نشان داد كه بيشترين درصد در گروه سوختگي خفيف (5/47%) با ميانگين و انحراف معيار (004/8 12/29) و در گروه سوختگي متوسط (40%) با ميانگين و انحراف معيار (249/7 63/27) در گروه سني زير 25 سال قرار داشتند و بيش از نيمي از واحدهاي مورد پژوهش (55%) در هر دو گروه را مردان تشكيل داده بودند. در رابطه با عمق
سوختگي 55 درصد در گروه سوختگي خفيف و 95 درصد در گروه سوختگي متوسط درجه سه قرار داشتند. اكثريت مصدومين متأهل بودند و تحصيلات دبيرستاني داشتند.
از نظر رفتن به محل كار و دانشگاه؛ 5/82 درصد در گروه سوختگي خفيف و 5/97 درصد در گروه سوختگي متوسط پس از حادثه سوختگي به محل كار خود مراجعه نميكردند، و 8/87 درصد در گروه سوختگي خفيف و 5/92 درصد در گروه سوختگي متوسط پس از حادثه به دانشگاه مراجعه نميكردند.
از نظر سابقه آسيب و بيماريهاي رواني قبلي؛ 5/82 درصد در گروه سوختگي خفيف و 5/92 درصد در گروه سوختگي متوسط سابقه آسيب قبلي نداشتند، و 8/92 درصد در گروه سوختگي خفيف و 5/97 درصد در گروه سوختگي متوسط سابقه بيماري رواني نداشتند (نمودار 1 و2).
در رابطه با ميزان طبق نتايج بدست آمده در اين مطالعه بيشترين ميزان برحسب شدت سوختگي در سوختگي متوسط (5/47%) بوده و دامنه در حد شديد بوده است.اختلاف معنادار بين ميزان و سوختگي متوسط در مقايسه با سوختگي خفيف با آزمون آماري كاي دو ( ) وجود داشت (024/0=). علاوه بر آن 5/27 درصد واحدهاي مورد پژوهش در سوختگي متوسط داراي تجربه مجدد شديد بودند و اختلاف معناداري بين تجربه مجدد و سوختگي متوسط با آزمون آماري كاي دو مشاهده گرديد (032/0 = ) . همچنين 70 درصد واحدهاي مورد پژوهش در سوختگي متوسط داراي اجتناب شديد بودند و اختلاف معناداري بين اجتناب و سوختگي متوسط با آزمون آماري كاي دو مشاهده شد. (000/0 ) و 45 درصد واحدهاي مورد پژوهش در سوختگي خفيف از افزايش برانگيختگي در حد
متوسط و 5/47 درصد واحدهاي مورد پژوهش در سوختگي متوسط از افزايش برانگيختگي در حد شديد برخوردار بودند. ارتباط معناداري بين افزايش برانگيختگي و شدت سوختگي با آزمون آماري كاي دو وجود نداشت (نمودار 3 و4).
بحث و نتيجه گيري:
براساس يافتهها ميتوان دريافت كه افراد جوانتر و مردان در مقايسه با ساير گروههاي سني بيشتر سوختگي را تجربه كردند شكسپير در مطالعه خود به نتيجه مشابه مطالعه حاضر دست يافت (20).
نتايج اين پژوهش نشان داد كه درجه سوختگي مصدومين در هر دو گروه از نوع درجه سه و بصورت پراكنده در اندامهاي¬فوقاني متمركز بودند. نتايج پژوهش هاموني و همكاران در همين راستا نشان داد كه اكثريت مصدومين دچار سوختگي با درجه سه بودند (21).
براساس يافتهها ميتوان دريافت كه اكثريت مصدومين در هر دو گروه، افراد متأهل با تحصيلات دبيرستاني بودند. نتايج پژوهش تال وفابرنيز نشان داد كه اكثريت مصدومين سوخته متأهل و داراي تحصيلات ابتدايي بودند (22).
براساس نتايج بدست آمده اكثريت نمونهها در هر دو گروه پس از حادثة سوختگي به محل كارخود و دانشگاه مراجعه نميكردند.ايلچوكو و ساني معتقد است: اغلب مصدومين متعاقب سوختگي دچار افت عملكردي، تحصيلي و آموزشي ميشوند و بالطبع غيبتهاي مكرر از محل كار و دانشگاه در آنان مشاهده ميشود (23).