بخشی از مقاله

لطافت و خوش خلقی از برجسته ترین ویژگیهای پیامبر(ص) است

اخلاق نیکو و خوش خلقی از اساسی ترین ویژگیهای حضرت محمد (ص) به شمار می رود که این حسن خلق را در رفتار با خانواده، کودکان و اقشار مختلف مردم به خوبی نشان می داد.


در سخنان پیامبر اکرم (ص) از حسن خلق به نیک خویی با خدا و نیک خویی با بنده خدا یاد شده است، حسن خلق با مردم یعنی بر آزار و اذیتی که از سوی دیگران بر فرد می شود، صبر کرد و بردبار بود. پیامبر که دارای حسن خلق بود، مردم را به این صفت فرا می خواند و از بد خلقی جلوگیری می کرد . از پیامبر نقل شده است که می فرمود" خدایا اخلاقت نیکوست پس اخلاق مرا نیز نیکو گردان." و یا می فرمود "پروردگارا از نفاق و سوء خلق به تو پناه می برم."
پیامبر اکرم (ص) در میان مردم بهترین خلق را داشت و گرامی ترین و با تقواترین آنها بود، تا جائیکه طبری اظهار داشت: کسی را خوش خلق تر از حضرت محمد (ص) ندیدم . قرآن کریم نیز از اخلاق حسنه حضرت محمد (ص) به خوبی و عظمت یاد می کند و اخلاقی چون حیا، کرم، شجاعت، بردباری و دیگر صفات زیبای او را یادآور می شود .


از این رو پیامبر اکرم(ص) که بهترین مردم برای خانواده و امتش بود، با حسن معاشرت، احترام و اکرام با دیگران برخورد می کرد. از اخلاق حضرت محمد(ص) تعامل و برخورد با خانواده بوده است که بسیار با مهربانی و لطافت با آنها برخورد می کرد و به آنها احترام می گذاشت.
وی در برخی امور و پاسخگویی به نیازهای آنها بسیار سهیم بوده و برای خانواده خود به ویژه برای حضرت خدیجه (س) و حضرت فاطمه(س) ارزش بسیار قائل بود، به خصوص در دورانی که اکرام به زن بدترین اعمال به شمار می رفت.


نبی اکرم (ص) با سالمندان و کودکان بسیار مهربانانه و لطیف رفتار می کرد تا جائیکه هنگامی که در نماز می ایستاد و صدای گریه کودکی را می شنید نمازش را به سرعت به پایان می رساند تا مادر کودک را بیابد و یا هنگامی که حسن و حسین در سجده بر پشت پیامبر اکرم (ص) می نشستند، سجده نماز را بسیار طولانی می کرد تا آنها از پشت پیامبر اکرم(ص) پایین بیایند .


برخورد و رفتار حضرت محمد (ص) با خدمتکاران نیز مهربانانه بود و از سر تقصیرات و کوتاهی آنها می گذشت، آنها را می بخشید و عفو می کرد. شواهد این امر در کتابهای تاریخی بسیار آمده است و گفته می شود او هیچ گاه خدمتکاری را نیازرد و دلشکسته و اندوهگین نساخت.

پیامبر وسالمندان
و خدای تو حکم فرموده که جز او را نپرستید و بر پدر و مادر نیکویی کنید، اگر یکی از آنان یا هر دو به سنین کهولت و سالخوردگی رسیدند، زینهار کلمه ای که رنجیده خاطر شوند، نگویید و کمترین آزار به آنان نرسانید و با آنها با اکرام و احترام سخن بگوئید.


اسرا آیه23
روز نهم مهرماه، در هر سال به عنوان روز سالمندان نامگذاری شده است تا گامی در راستای تکریم این پدران و مادران برداشته شود. دوران سالمندی همانند دوران کودکی یا جوانی، یکی از مراحل زندگی است با این تفاوت که دوران کودک و جوانی، سرشار از انرژی و تلاش، ولی دوران سالمندی، همراه با تحلیل قوا و کاهش میزان فعالیت های فیزیکی می باشد.


تا قبل از قرن بیستم و یکم میلادی، میانگین عمر، بسیار پایین بود. اما بهبود وضع تغذیه و پیشرفت های چشمگیر پزشکی و ارتقای سطح بهداشت، سبب افزایش میانگین عمر گردیده است. وجود شمار روز افزون سالمندان در اکثر کشورها موجب شده که مقامات دولتی و برنامه ریزان اجتماعی، توجه بیشتری به این مسأله ابراز نموده و به وضع مقررات تأمین اجتماعی مطلوب تر آنان همت گمارند. همچنین با وجود کمک های مالی فرزندان به ویژه در کشورهای آسیایی، بازهم اتکای سالخوردگان به تأمین اجتماعی بسیار است و از این رو باز هم حمایت های مادی و معنوی دولت ها را در این زمینه طلب می کند. اگر چه در پرتو تحولات ناشی از انقلاب و به دلیل آداب و رسوم فرهنگی در جامعه ما، کهنسالان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. اما این بدان معنا نیست که هیچ سالمندی از محیط گرم خانواده اش محروم نمی ماند. زیرا همه ساله، بر شمار سالخوردگانی که به آسایشگاه های سالمندان، در سراسر کشور مراجعه می کنند، یا از سوی اطرافیانشان به آنجا سپرده میشوند، افزوده می شود. با این حال، به حکم الهی و فطری و سنّت اجتماعی، فرزندان باید حرمت پدر و مادر خود را حفظ کنند و به ایشان احسان نمایند.


جایگاه سالمندان در پرتو تعالیم اسلامی
برخلاف فرهنگ غرب، که وجود سالمندان را در خانواده ‏ها، زائده‏اى مزاحم می ‏پندارند و می کوشند براى آنکه آزادی هاى شخصی ‏شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگى دور کنند و به «خانه سالمندان» بفرستند، اسلام به آنان ارج می ‏نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش کرده و به بهره گیرى از تجارب و افکار پخته آنان تشویق می کند.

محور وحدت
مجموعه افراد یک فامیل، نسبت به بزرگ خاندان احترام می ‏گزارند و در کارها با آنان مشورت می ‏کنند و در اختلافات، به رأى و حکمیت و داورى آنان ارج می ‏نهند و گاهى یک سخن از سوى آنان، آتش فتنه‏ اى را خاموش می ‏سازد، یا تفرقه و کدورتى را به وفاق و همدلى و آشتى مبدل می ‏سازد.


نعمت وجود با برکت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتى به جایگاه حساس و مهم و نقش کارگشاى آنان پى می‏برند که از دست بدهند. چه بسیار اختلاف ها و قهرها و نزاع هاى خانوادگى که پس از درگذشتِ «بزرگ خاندان» چهره نشان می ‏دهد و چه بسیار رابطه‏ ها و رفت و آمدها که قطع می ‏شود، یا به سردى می ‏گراید، و علت آن فقط از دنیا رفتن محورى است که مایه دلگرمى، امید، انس و معاشرت فامیل است.
رسول خدا (ص) فرمود: «البَرکة مَعَ اکابِرِکم»: برکت و خیر ماندگار، همراه بزرگترهاى شماست. در سخن دیگر فرمود: «الشّیخُ فى اَهْلِهِ کالنّبىِ فى اُمّتهِ»؛ پیرمرد در میان خانواده ‏اش، همچون یک «پیامبر» در میان امتش است.


این اشاره به همان نقش محورى، فروغ‏ بخشى، صفا آورى، هدایت و ارشاد، تجمع و الفت است که در وجود آنان نهفته است. پس اگر بزرگترها در فامیل و خانواده، چراغ روشنی ‏بخش و محور وحدت و همدلى و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانوادگی ‏اند، باید این جایگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقویت قرار گیرد.

حرمت بزرگترها
رعایت ادب و مقتضاى حق ‏شناسى نسبت به عمرى تلاش صادقانه و ایثارها، گذشت ها، دلسوزی ها و سوختن و ساختن ها که بزرگان از خود نشان داده‏ اند، آن است که در خانواده‏ ها مورد تکریم قرار گیرند، عزیز و محترم باشند، به آنان بی ‏مهرى نشود، خاطرشان آزرده نگردد، به توصیه‏ ها و راهنمایی هایى که از سر سوز و تجربه می ‏دهند، بی ‏اعتنایى نشود.
خود «بزرگسالى» و «سن بالا» در فرهنگ دینى ما احترام دارد. این سخن پیامبر خدا (ص) است: «مَنْ عَرَفَ فَضْلَ کبیرٍ لِسنّهِ فَوَقَّرَهُ، آمَنَهُ اللَّهُ تعالى مِن فَزَعِ یوم القیامة»؛ هر کس فضیلت و مقام یک «بزرگ» را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خداى متعال او را از هراس و نگرانى روز قیامت ایمن میدارد.


احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانى نسبت به کوچکترها، از دستورالعمل هاى اخلاقى اسلام است و کانون خانواده ‏ها را گرم و مصفا می ‏سازد و این، توصیه امام صادق(ع) است که فرمود:
»لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرْ کبیرَنا وَ لَمْ یَرْحَمْ صَغیرنا»؛ کسى که بزرگ ما را احترام نکند و کوچک ما را مورد شفقت و عطوفت قرار ندهد، از ما نیست.
این سخن را نیز از حضرت على(ع) به یاد داشته باشیم که فرمود:


«یُکْرَمُ العالِمُ لِعلمه و الکبیرُ لِسِنّهِ»؛ دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، باید احترام کرد.
اگر جوانان قدر پیران را نشناسند و به جایگاه آنان حرمت ننهند، هم رشته‏ هاى عاطفى پیوندهاى انسانى از هم گسسته می‏شود، هم از رأفت و عاطفه و تجربه سالخوردگان محروم می‏شوند، هم نشانه بی ‏توجهى خود به ارزشها را امضا کرده‏ اند. حضرت على(ع) در یکى از سخنان خویش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهاى رفتارى مردم، از جمله بر این دو مسأله تأکید می ‏فرماید: 1- بی ‏احترامى کوچکترها نسبت به بزرگترها 2- رسیدگى نکردن توانگران به نیازمندان
»انّکم فى زمانٍ ... لا یُعَظِّمُ صغیرُهم کبیرَهُمْ و لا یَعُولُ غَنیُّهُم فقیرَهم»؛ شما در زمانه‏ اى به سر می‏برید که کوچک به بزرگ تعظیم و تکریم نمى‏کند و ثروتمند، به فقیر رسیدگى نمی‏کند!


تکریم والدین
سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادر باشند که این وظیفه، سنگین ‏تر و مسؤولیت مضاعف است. قرآن کریم از تندى و پرخاش نسبت به پدر و مادر پیر نهى می ‏کند و به سخن نیک و لحن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رأفت در برابر آنان و خیرخواهى و دعا در حق آنان دعوت می ‏کند.
فرمان خداوند، چنین است:


»اِمّا یَبْلُغَنَّ عِندک الکبرَ اَحَدُهما او کلاهُما فلا تَقُلْ لَهما اُفٍّ و لا تَنْهَرهُما وَ قُلْ لَهُما قولاً کریماً، وَاخفَضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرّحمةِ وَ قُل رَبِّ ارحَمْهُما کما ربّیانى صَغیراً»؛


هرگاه یکى از آن دو (پدر و مادر) یا هر دو نزد تو به سن پیرى و سالمندى رسیدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مکن و به آنان سخن کریمانه بگو و بال فروتنى را از روى رحمت و شفقت براى آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه که مرا در خردسالی ‏ام تربیت کردند، تو نیز بر آنان رحمت آور.
ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است که: آنان را به اسم، صدا نکنى، به احترامشان برخیزى، از آنان جلوتر راه نروى، با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویى، نیازهایشان را برآورى، خدمتگزارى به آنان را وظیفه‏ اى بزرگ بدانى و از آنان در سن کهولت و پیرى مراقبت کنى.
در حدیث است که امام باقر (ع) فرموده است: پدرم به مردى نگریست که همراه پسرش راه می ‏رفتند و پسر به بازوى پدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان (به خاطر این بی حرمتى نسبت به پدرش) صحبت نکرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید