بخشی از مقاله

پیامبر اكرم(ص) در عهدین


چکیده: عهدین موجود «سیره مانندی» بیش نیستند كه در طول قرن های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده اند. بنابراین، جستجو از بشارت های قرآنی در این كتاب ها اساساً خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد كه به خوبی، بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است.


مقدمه
خدای سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسوُلَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَكتوباً عِندهُم فِی التَّوراةِ وَ الاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ وَ یَنهَاهُم عَنِ المُنكَرِ... .» از این آیه شریفه استفاده می شود كه اهل كتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) را در كتاب های خود می یافته اند. همچنین بر اساس آیه سوره مباركه صف، حضرت عیسی(علیه السلام) خود را مبشّر پیامبری به نام «احمد» می داند: «وَ اِذْ قَالَ

عیسیَ بنُ مریمَ یَا بنی اِسرَائیلَ اِنّی رَسوُلُ اللَّهِ اِلیكُم مُصدِّقاً لِمَا بَینَ یَدَیَّ مِنَ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأتی مِنْ بَعدِی اسْمُهُ اَحمَدُ فَلمَّا جَاءَهُم بِالبَیِّنَاتِ قَالُوا هذَا سِحرٌ مَبینٌ.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بی نیاز می سازد.

گذشته از آن، كسی كه اندك آشنایی با عهدین موجود داشته باشد به یقین می داند كه این كتب اندك شباهتی با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتی به زحمت می توان آن ها را تركیب و صورت محرفی از آن ها از تورات و انجیل واقعی دانست. عهدین موجود «سیره مانندی» بیش نیستند كه در طول قرن های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده اند. بنابراین، جستجو از بشارت های قرآنی در این كتاب ها اساساً خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد كه به خوبی، بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است.

پیامبر موعود در عهد عتیق

در عهد عتیق بشارت های بسیاری وجود دارد. در میان آن ها، مواردی هست كه در طول تاریخ تنها بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است:

 

«نبی ای را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسی كه سخنان مرا، كه او به اسم من می گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.»1

مسیحیان به بیانی كه در كتاب اعمال رسولان آمده است،2 مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) می دانند. اما آیا حضرت عیسی(علیه السلام)می تواند مصداق این بشارت باشد؟


نقد درونی

در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد كه قابل تأمّل و بررسی است:

الف. پیامبری نظیر موسی(علیه السلام):

مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسی(علیه السلام) تطبیق می دهند. حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) چند شباهت با حضرت موسی(علیه السلام)داشت:

1ـ هر دو یهودی بودند.

2ـ هر دو پیامبر بودند.

ظاهراً این دو خصوصیت برای «نظیر موسی» بودن كافی نیست; زیرا اگر حضرت عیسی(علیه السلام) با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر كدام از انبیای بنی اسرائیل پس از حضرت موسی(علیه السلام) نیز همین دو خصوصیت را داشته اند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیی(علیهم السلام) و برخی دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودی بوده اند و هم پیامبر، اما كسی این بشارت را بر آنها تطبیق نكرده است.

از سوی دیگر، دلایلی وجود دارد كه حضرت عیسی(علیه السلام) «نظیر موسی» نبود، بلكه تنها پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)«نظیر موسی» بودند:

1ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی(علیه السلام)خداست! او یكی از اقنوم های سه گانه اقدس است! اما حضرت موسی(علیه السلام) نزد آنان از مقام الوهیت برخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نیز با معجزه جاوید خود ـ قرآن ـ فقط پیامبر بود. پس نظیر موسی است.

2ـ طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی(علیه السلام) برای گناهان بشریت بر صلیب مُرد و دفن گردید، ولی پس از سه روز به آسمان ها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمی در زندگی حضرت عیسی مسیح(علیه السلام) به شمار می رود. اما حضرت موسی(علیه السلام) این گونه نمرد و به آسمان ها نیز نرفت. پس حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود. در مقابل، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)همانند حضرت موسی(علیه السلام) از دنیا رفت.

3ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در یك روند طبیعی و عادی، در اثر مباشرت طبیعی یك زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسی(علیه السلام) با معجزه خاصی خلق شد. انجیل متی درباره ولادت حضرت عیسی(علیه السلام) چنین آورده است: «اما ولادت عیسی مسیح چنین بود كه چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روح القدس حامله یافتند.»3 لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارك هستی. اینك حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه می شود و حال آن كه مردی را نشناخته ام; فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوّت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افكند...; زیرا در نزد خدا هیچ امری محال نیست.»4

 

قرآن كریم نیز خلقت حضرت عیسی(علیه السلام) را با شكوه هر چه تمام تر، چنین بیان كرده است: «اِذْ قَالتِ المَلاَئِكةُ یَا مَریمُ اِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُكَ بِكلمَة مَنهُ اسْمُهُ المَسیحُ عیسیَ ابنُ مَریمَ وجیهاً فِی الدُّنیَا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ المُقَرَّبینَ... قَالَتْ رَبِّ اَنّی یَكُونُ لی وَلَدٌ وَ لَم یَمسَسنی بَشرٌ قَالَ كَذلِكَ اللَّهُ یَخلُقُ مَا یَشَاءُ اِذَا قَضی اَمراً فَاِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام) تولدی همانند حضرت موسی(علیه السلام) نداشته است. پس نظیر او نیست.

4ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشكیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسی(علیه السلام) فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت حضرت آدم(علیه السلام) بود، تا پایان عمر هم تشكیل خانواده ندادند و مجرّد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی» نبودند.

5ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر كرم(صلی الله علیه وآله) نزد مردم خود پذیرفته شدند. شكی نیست كه یهود مزاحمت های فراوانی برای حضرت موسی(علیه السلام) ایجاد كردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانه جویی می كردند. اما در عین حال، حضرت موسی(علیه السلام) را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)در مكه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها

بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت كردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسی(علیه السلام) را نپذیرفتند5 و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی كردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملت یهود حضرت عیسی(علیه السلام) را رد می كنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام) «نظیر موسی» نبود.

6ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) پیامبر بودند و در عین حال، حكومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت می كردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم می پرداختند. علاوه بر آن، حاكم بر مردم نیز بودند. حضرت موسی(علیه السلام)همچون سلطان مقتدری فرمان می راند و ـ به اصطلاح ـ حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمی را كه حرمت روز سبت را شكسته بود و در آن روز، هیزم جمع كرده بودند سنگسار كنند.6 كم نبود گناهانی كه مرتكبان آنها به مجازات مرگ محكوم می شدند و حضرت موسی(علیه السلام) دستور اجرای حكم الهی صادر می

كردند. به نحو مشابهی، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما متأسفانه همه انبیا(علیهم السلام) فرصت اجرای فرامین الهی را نیافتند. افراد بسیاری بودند كه از موهبت نبوّت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نكردند. حضرت عیسی(علیه السلام) نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حكومت عام پیدا نكردند، حتی به اعتقاد مسیحیان شاگردان بسیار نزدیك و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند،7 او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی كردند. آن ها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلی زدند و حتی او را عریان ساختند، لباس

قرمزی بدو پوشانیدند، تاجی از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا كنان به او گفتند: ای پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار كشیدند.8 بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود.

7ـ حضرت موسی(علیه السلام) و پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، هر كدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسی(علیه السلام) علاوه بر «ده فرمان»، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنی اسرائیل آوردند. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) نیز در بین مردمی كه غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلّت به اوج عزّت رسانیدند. ایشان مصدّق و مهیمن تعلیمات انبیای سلف(علیهم السلام) بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسی(علیه السلام)شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ام تا باطل

نمایم، بلكه تا تمام كنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.9 همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسان تر است كه آسمان و زمین زایل شود از آنكه یك نقطه از تورات ساقط گردد.»10 بنابراین، حضرت عیسی(علیه السلام)«نظیر موسی» نبود و تنها پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در تمام این موارد «نظیر موسی» بودند.

ب. از میان برادران ایشان:

كتاب مقدس از حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عنوان دوست و خلیل خدا یاد می كند. حضرت ابراهیم(علیه السلام) دو همسر به نام های ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل(علیه السلام)، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم(علیه السلام) هشتاد و شش ساله بودند.11 هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم(علیه السلام)، حضرت اسماعیل(علیه السلام) یگانه فرزند ایشان بود.12 همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیم(علیه السلام) نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم(علیه السلام) صد ساله بودند.13 عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یكدیگر با هم برادر خوانده است.14 فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت

محمد(صلی الله علیه وآله) از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله(علیه السلام)، بود كه خداوند او را از میان برادران اسرائیل ـ یعنی از نژاد اسماعیل ـ برگزید و این دقیقاً همان چیزی است كه در خطاب به حضرت موسی(علیه السلام) آمده است.15

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید