بخشی از مقاله
عقب ماندگی ذهنی کودکان
علل عقب ماندگی در هنگام تولد :
1- چگونگی زایمان
اگر کودک به صورت طبیعی و بدون اشکال به دنیا بیاید هیچ گونه مسئله ای نیست ولی اگر زایمان مشکل باشد و کودک وضعیت مناسبی برای خروج از رحم مادر نداشته باشد و زایمان سخت و طولانی شود برای کودک مشکل ساز خواهد شد.
2- بیهوشی
چنان چه بیهوشی روی مادر زیاد مصرف شده باشد و طول دوره بیهوشی زیاد باشد روی رشد عقلی او تأثیر می گذارد.
3- ضربه وارد شدن به سر
چنان چه هنگام تولد ضر به هایی به سر نوزاد وارد شود یا اینکه هنگام به دنیا آمدن سرش به زمین بخورد ومویرگ های سر دچار انقباض شود و خونریزی کند مغز دچار اختلال می شود.
4- پیچیدگی ناف دور گردن
در حرکت هایی که نوزاد مایع شکمی دارد، بند ناف دور گردنش پیچید، مشکل می آفریند و در نقص عقل او تأثیر دارد.
5- دشواری تنفسی
چنان چه وقتی نوزاد به دنیا می آید در هنگام تولد و بیرون آمدن از مجرای زایمان وقفه ای ایجاد شود هر چند کوتاه نوزاد از اکسیژن محروم شود یا از نظر تنفسی دچار مشکل شود عاملی است برای عارضه نقص عقلی.
6- وسایل جراحی
که اگر ماما از دستگاه قاشقک برای خروج جنین از شکم مادر کند و در اثر فشار نابجا بر سر و جمجمه وارد کند در او ایجاد عقب ماندگی خواهد کرد.
7- زایمان نارس یا زود رس
ممکن است کودک حدود 9 ماه را در شکم مادر به سر برده باشد اما به طور نارس به دنیا بیاید یعنی اندام های او به اندازه کافی رشد لازم را پیدا نکرده باشد و همچنین ممکن است کودک 6 یا 7 ماه به دنیا بیاید که باز هم ممکن است به خاطر کافی نبودن دوره زیست کودک دچار نقص و عقب ماندگی شود.
علل عقب ماندگی بعد از تولد :
1- انواع منژیت ها :
چنانچه کودک مورد حمله این بیماری قرار بگیرد سلول های عصبی بیشتر مورد حمله قرار می گیرد و عقب ماندگی ظاهر می شود.
2- مسمومیت ها :
ماده غذایی مسموم وارد بدن شود و کودک را مسموم کند این مسمومیت ممکن است روی سلول های مغزی اثر بگذارد و موجب عقب ماندگی می شود.
3- وراد شدن ضربه به سر :
دیده شده که مادران بچه های خود را در بلندی قرار می دهند یا دردکتر بچه را می خوابانند برای آوردن شیشه شیر از پیش او می روند با یک تکان کودک به زمین می خورد که خونریزی مغزی را دراو ایجاد می شود ، یا کودکان کم سن آن ها را بغل می کنند و از دست آ نها می افتد که بالتعب کودک را دچار نقص عضو می کند.
4- اختلالات غدد داخلی :
چنان چه غدد داخلی در ترشح هورمون به خون دچار مشکل شود در کودک عقب ماندگی ایجاد می شود به کریتیلیزیم اشاره کردیم که در اثر کم کاری تیروئید ایجاد می شود.
5- خستگی های جسمی و روانی :
در اثر کار زیاد و فعالیت و خستگی بدن و مشکلات روحی و روانی نیز بر ذهن تأثیر می گذارد و در رشد آن وقفه ایجاد می کند.
6- اختلالات عاطفی :
چنانچه به خاطر مسائل درونی و بیرونی در او اختلال عاطفی صورت بگیرد این افسردگی ها و تحریکات عاطفی بر کار کردن مناسب ذهن تأثیر می گذارد و کندی ایجاد می کند.
7- عوامل محیطی و فرهنگی :
اگر محیط و فرهنگ او ازنظر کیفیت غنی باشد، هم رشد قابل توجیهی می کند و حالت بالقوه به بالفعل در می آید و پتانسیل آن هر چه قدر هست شکوفا می شود و فقر فرهنگی باعث می شود کودک شکوفا نشود و کند شود.
روان شناسی رشد – مرحله نوجوانی :
دوران بیش از بلوغ ( 13-12 سالگی ) :
که در این سن تعادل جسمی نوجوان بهم می خورد. کودک که وارد این مرحله می شود دیگر خود را کودک نمی داند، احساس استقلال می کند وارد جمع بزرگ سالان می شود و ما با این رفتارهایش می فهمیم که او می خواهد ابراز هویت کند که این دوره، دوره منفی گفته می شود که پر تشنج است.
دوره منفی و تشنج ( 12 تا 16-15 سالگی ) :
این مرحله دوره طوفان، عصیان و شورش تلقی می شود که دانشمندان آن را دوره بحرانی تلقی می کنند، رشد از نظر جسمی ، ذهنی ، عاطفی دارای یک تحولات خاص خودش می باشد.
رشد بدنی ( دختران 11 تا 16 سالگی ) :
از رشد بدنی خوبی در این سن برخوردارند لباس ها در این سن مدام تنگ می شوند و مدام باید لباس تهیه کنند .
رشد بدنی ( پسران 12 تا 18 سالگی ) :
در این سنین از خود رشد مناسبی نشان می دهند . البته قبل از بلوغ پسران از دختران کمی جلوتر هستند اما در بلوغ دختران از نظر رشد جسمی از پسران پیشی می گیرند. همچنین د رمورد مسائل جنسی دختران از پسران جلوتر هستند.
نیم رخ نوجوانی :
1- تغییرات عمیق و کسب شخصیت :
همان طور که از نظر جنسی شاهد تغییرات هستیم از نظر شخصیت نیز شاهد تغییراتی از نوجوان هستیم نوجوان می خواهد احساس کند وارد دنیای بزرگ سالان شده است با مسائل جنسی آشنایی پیدا کرده است. به فکر مسائل آینده خود می باشد که برای خودش شغل آتی را مجسم می کند که حتی به فکر ازدواج های ایده آل در رویای خودش می اندیشد.
2- درگیری والدین و درهم شکسته شدن سازشها :
نوجوان بخاطر ویژگی های خاص خودش و رشد ذهنیت، خود درگیری های محیطی و اجتماعی اش دیدگاهی پیدا می کند که تحت تأثیر ریزش هورمون های جنسی به امر و نهی های والدین واکنش نشان می دهد. قبل از این وقتی کودک وارد مرحله بلوغ شده است از والدینش تمکین می کرد ولی زمانی فرا می رسد که در همین سن نوجوان از والدینش تمکین نمی کند روی حرف والدین و مربی اش حرف می زند و حتی داد می زند که به خواسته های آن توجه نمی کند وما یک نوع لجاجت ، در نوجوان مشاهده می کنیم. و والدین با این بحران آشنا هستند، می توانند با مهربانی و آرامی با این بحران کنار بیایند تا این دوره به پایان برسد.
علل عقب ماندگي
عوامل متعددي وجود دارد كه باعث بروز عقب ماندگي مي شود :
1. اختلالات زيادي كه علل اصلي آنها شناخته شده نيست ولي با عقب ماندگي همراهند ، عده اي از عفونتها ، مسموميتها ، عوامل مكانيكي مانند ضربه ، عوامل كروموزومي ناشناخته ، اشعه ايكس و …
2. عقب ماندگي به علت اتفاقات دوران بارداري ، شكي نيست كه رشد جنين از بدو تشكيل تحت تاثير شرايط بدني و رواني مادر قرار مي گيرد . بعلت رابطه بسيار نزديك بين مادر و جنين بايد گفته دكتر آرنولد گزل را پذيرت كه مي گويد : « اهميت حوادث دوران نسبتاً كوتاه بارداري از حوادث دوران زندگي كمتر نيست » . دكتر گزل به آثار عوامل ارث در رشد و تكامل هوش و شخصيت زياد تأكيد مي كند و عقيده دارد كه كودكان همانطوري هستند كه بدنيا آمده اند . هر كودك با ديگر كودكان فرق دارد و لو اينكه در محيط يكنواخت زندگي كرده باشد وي بهيچ وجه اثر عوامل محيطي را انكار نمي كند .
در مرحله زندگي داخل رحمي بعلت رشد فوق العاده جنين ، سه چهار ماهه اول دوران بارداري اهميت بسزايي و اكثراً اختلالات بدني و نقايص عضوي در همين دوران از زندگي جنين بوجود آمده و به رشد خود ادامه مي دهند .
عواملي كه در دوران بارداري بر روي جنين اثر دارند عبارتند از :
1. بيماريهاي مادر :
سفليس ، بيماري سرخجه ، توكسوپلاسنموريس و …
2. سن مادر و حالات رواني او :
تحقيقات نشان مي دهد كه در كروموزوم خانمها از سي سالگي به بعد تغييراتي پيدا مي شود كه ممكن است باعث زائيدن كودكان عقب مانده ذهني بشود . بهترين سن ازدواج و زايمان طبق تحقيقات انجام شده بين 20 تا 28 سالگي گزارش شده . قبل از اين دوران بعلت عدم رشد كافي اعضاي تناسلي احتمال زايمانهاي مشكل زياد است و بعد از اين سن نيز مخاطرات آوردن كودك عقب مانده بيشتر مي شود .
ضمناً اثر ناراحتيهاي رواني مادر غير قابل انكار است . چون اكثر بيماريهاي رواني باعث بي اشتهايي . اختلالات خواب و تغييرات بيوشيمي و هورموني مي شود مسلماً اين تغييرات در جنين در حال رشد بي تأثير نخواهد بود .
3. اثر اشعه ايكس :
تأثير اشعه ايكس در جنين قطعي است واكثراً باعث اختلالاتي از قبيل عدم رشد جنين ،كمبود وزن ، عدم رشد مغز ، ميكروسفالي ،هيدرو سفالي ، نارسائيهاي هوشي و بالاخره نقايص بدني مي شود . اگر اشعه ايكس به مدت طولاني و درمانهاي اوليه بارداري به بدن و مخصوصاً به شكم و ناحيه لگن مادر تابيده شود خطر آن به مراتب بيشتر است. اثر اشعه ايكس در اواخر دوران بارداري يا نزديك زايمان با روشهاي صحيح آن به مدت خيلي كوتاه و يك يا دوبار خالي از خطر گزارش شده است .
4. اعتيادات ( الكل ) :
اعتياد والدين بخصوص مادر به مشروبات الكلي موجب مسموميت و بدين وسيله باعث نقص عقلي ضعف عمومي و ناهنجاريهاي حسي و حركتي مي شود . مطالعات نشان داده كه مستي در زمان لقاح بعلت آلوده بودن اسپرم يا اوول ممكن است باعث ناهنجاري جسماني و عقلاني شود . امروزه به الكليسم مادر اهميت بيشتري مي دهند ، زيرا الكل خون مادر ، در بدن جنين جريان يافته و باعث اختلالات بيوشيميايي مي شود .
5. دخانيات :
تحقيقات نشان داده است كه نيكوتين ماده اي سمي كه بر روي ارگانيزم مادر و در نتيجه جنين اثر نامطلوب دارد . حركات قلب جنين پس از كشيدن سيگار توسط مادر بعلت كم شدن اكسيژن خون جنين شدت يافته و باعث فشار روي قلب مي شود . اگر كشيدن سيگار مرتباً تكرار شود باعث بزرگي قلب جنين و اختلال در اعصاب تنظيم كننده جريان قلب مي شود . اين نكته مسلم است كه غالباً خانمهاي سيگاري تقريباً هميشه بچه هاي خود را زودتر از مودعد بدنيا مي آورند و عقب ماندگي در كودكاني كه زودتر از موعد به دنيا مي آيند بيشتر است و هر چه كودك نارس تر باشد نارسايي هوشي شديدتر خواهد شد . استفاده از دخانيات در دوران بارداري باعث كم شدن وزن نوزاد و حتي سقط جنين مي شود . حتي مادراني كه بعد از تولد كودكشان سيگار مي كشند استنشاق دود سيگار استعداد ابتلا به سينه پهلود ، برونشيت و آسم را در كودكانشان بيشتر مي كند
6. داروهاي شيميايي :
مصرف هر داروي بيجا بخصوص در زمان بارداري و مخصوصاً در سه چهار ماهه اول خالي از خطر نيست بخصوص اگر اين داروها در مدت زمان طولاني و به مقدار زياد مصرف شود . داروهاي خواب آور و مسكن به مقدار زياد بعلت ايجاد وقفه تنفسي واختلال در جريان خون جنين و اختلالات عضوي شديد ايجاد مي كنند و اكثراً كودكان ناقص الخلقه به دنيا مي آيند . استعمال داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي و ضد صرع به مقدار زياد و طولاني مدت خطرناك گزارش شده كه البته همانقدر كه به اين خطرات اشاره شده به قطع ناگهاني و يا بدون مشورت پزشك اينگونه داروها به علت بوجود آمدن عوارض بعد نيز تأكيد بسيار شده است . در كل مصرف دارو و يا عدم مصرف آن در زمان حاملگي حتماً با نظر پزشك متخصص بايد صورت گيرد .
7. عامل ار هاش Rh
بغير از گروههاي خوني A . B . AB و O گروههاي خوني ديگري وجود دارند . يكي از گروههاي خوني وجود عامل ارهاش يا عدم آن است . از ساليان دراز متوجه شده بودند كه گاهي اوقات نوزاد بعضي از مادران در زايمانهاي دوم و سوم دچار ناراحتي يرقان شده و بعلت هموليز گلبولهاي قرمز خون و كم خوني شديد فوت مي كنند .
انتقال عامل ارهاش يا عدم انتقال آن يك مسئله ارثي است و تجربه ثابت كرده است كه اگر پدر ارهاش مثبت و مادر ارهاش منفي داشته باشد در بارداري اول تعدادي از عامل ارهاش جنين كه از پدرش گرفته داخل خون مادر مي شود و در خون مادر ماده ضد ارهاش را بعنوان آنتي كور مي سازد و همين آنتي كور كه در زايمانهاي بعدي باعث خراب شدن خون جنين شده و بيماريهاي بوجود مي آورد . معمولاً كودك مبتلا پس از بدنيا آمدن ضعيف است و اكثراً قبل از موعد به دنيا مي آيد . جفت بزرگتر و جثه نوزاد كوچكتر از طبيعي و اكثراً پف آلو و زرد رنگ است كه بايد بلافاصله خونش تعويض و خون همگروه ارهاش منفي تزريق شود .
عقب ماندگي بعلت حوادث زايماني و دوره بعد از زايمان
بديهي است زايمانهاي مشكل و بكار بردن وسايل مكانيكي در زايمانها تاثيرات نامطلوبي بر مغز جنين خواهد داشت . طرز قرار گرفتن جنين ، پيچش بند ناف به دور گردن ، اختلالات و نارسايي جفت در رساندن خون ممكن است باعث كم خوني مغز و خرابي سلولهاي آن شود .
در زايمانهاي قبل از موعد نارسايي رشد هوشي بيشتر ديده مي شود زيرا هنوز سلسله اعصاب مركزي كودك رشد كافي ندارد و كودك بدليل حساس بودن امكان ابتلا به بيماريهاي عفوني را دارد .
از بيماريهاي مهم كه احتمالاً بر اثرضربه هاي زايماني اتفاق ميافتد فلج مغزي است اين بيماران اكثراً مبتلا به حملات صرع هستند واختلال تكلمي ، يادگيري، بينايي و حتي حركات غيرارادي و تكراري بدون هدف در اين كودكان شايع است .
عواملي كه بعد از تولد اهميت بيشتري دارند :
1 – بهداشت كودك : خصوصاً در ماههاي اول زندگي در رشد هوشي يا عقب ماندگي اهميت فراواني دارد . خوشبختانه اكثر بيماريهاي عفوني رايج را با استفاده از واكسيناسيون مي توان پيشگيري كرد .
2 – تغذيه :
كمبود مواد غذايي موجب كمبود رشد جسماني و رواني و در نتيجه ناتواني جسمي و عصبي مي شود كه ممكن است نارسايي رشد هوشي توليد نمايد . سوء تغذيه در دراز مدت اثرات قطعي بر روي بهره هوشي كودك به همراه خواهد داشت .
عقب ماندگي بعلت عوامل محيطي ، اجتماعي و فرهنگي
شكي نيست كه عوامل محيطي در ايجاد نارسايي رشد هوش سهمي بسزا دارد منتها اهميتي كه براي اين عوامل قائل هستند يكسان نيست .
علل عقب ماندگي
عوامل متعددي وجود دارد كه باعث بروز عقب ماندگي مي شود :
1. اختلالات زيادي كه علل اصلي آنها شناخته شده نيست ولي با عقب ماندگي همراهند ، عده اي از عفونتها ، مسموميتها ، عوامل مكانيكي مانند ضربه ، عوامل كروموزومي ناشناخته ، اشعه ايكس و …
2. عقب ماندگي به علت اتفاقات دوران بارداري ، شكي نيست كه رشد جنين از بدو تشكيل تحت تاثير شرايط بدني و رواني مادر قرار مي گيرد . بعلت رابطه بسيار نزديك بين مادر و جنين بايد گفته دكتر آرنولد گزل را پذيرت كه مي گويد : « اهميت حوادث دوران نسبتاً كوتاه بارداري از حوادث دوران زندگي كمتر نيست » . دكتر گزل به آثار عوامل ارث در رشد و تكامل هوش و شخصيت زياد تأكيد مي كند و عقيده دارد كه كودكان همانطوري هستند كه بدنيا آمده اند . هر كودك با ديگر كودكان فرق دارد و لو اينكه در محيط يكنواخت زندگي كرده باشد وي بهيچ وجه اثر عوامل محيطي را انكار نمي كند .
در مرحله زندگي داخل رحمي بعلت رشد فوق العاده جنين ، سه چهار ماهه اول دوران بارداري اهميت بسزايي و اكثراً اختلالات بدني و نقايص عضوي در همين دوران از زندگي جنين بوجود آمده و به رشد خود ادامه مي دهند .
عواملي كه در دوران بارداري بر روي جنين اثر دارند عبارتند از :
1. بيماريهاي مادر :
سفليس ، بيماري سرخجه ، توكسوپلاسنموريس و …
2. سن مادر و حالات رواني او :
تحقيقات نشان مي دهد كه در كروموزوم خانمها از سي سالگي به بعد تغييراتي پيدا مي شود كه ممكن است باعث زائيدن كودكان عقب مانده ذهني بشود . بهترين سن ازدواج و زايمان طبق تحقيقات انجام شده بين 20 تا 28 سالگي گزارش شده . قبل از اين دوران بعلت عدم رشد كافي اعضاي تناسلي احتمال زايمانهاي مشكل زياد است و بعد از اين سن نيز مخاطرات آوردن كودك عقب مانده بيشتر مي شود .
ضمناً اثر ناراحتيهاي رواني مادر غير قابل انكار است . چون اكثر بيماريهاي رواني باعث بي اشتهايي . اختلالات خواب و تغييرات بيوشيمي و هورموني مي شود مسلماً اين تغييرات در جنين در حال رشد بي تأثير نخواهد بود .
3. اثر اشعه ايكس :
تأثير اشعه ايكس در جنين قطعي است واكثراً باعث اختلالاتي از قبيل عدم رشد جنين ،كمبود وزن ، عدم رشد مغز ، ميكروسفالي ،هيدرو سفالي ، نارسائيهاي هوشي و بالاخره نقايص بدني مي شود . اگر اشعه ايكس به مدت طولاني و درمانهاي اوليه بارداري به بدن و مخصوصاً به شكم و ناحيه لگن مادر تابيده شود خطر آن به مراتب بيشتر است. اثر اشعه ايكس در اواخر دوران بارداري يا نزديك زايمان با روشهاي صحيح آن به مدت خيلي كوتاه و يك يا دوبار خالي از خطر گزارش شده است .
4. اعتيادات ( الكل ) :
اعتياد والدين بخصوص مادر به مشروبات الكلي موجب مسموميت و بدين وسيله باعث نقص عقلي ضعف عمومي و ناهنجاريهاي حسي و حركتي مي شود . مطالعات نشان داده كه مستي در زمان لقاح بعلت آلوده بودن اسپرم يا اوول ممكن است باعث ناهنجاري جسماني و عقلاني شود . امروزه به الكليسم مادر اهميت بيشتري مي دهند ، زيرا الكل خون مادر ، در بدن جنين جريان يافته و باعث اختلالات بيوشيميايي مي شود .
5. دخانيات :
تحقيقات نشان داده است كه نيكوتين ماده اي سمي كه بر روي ارگانيزم مادر و در نتيجه جنين اثر نامطلوب دارد . حركات قلب جنين پس از كشيدن سيگار توسط مادر بعلت كم شدن اكسيژن خون جنين شدت يافته و باعث فشار روي قلب مي شود . اگر كشيدن سيگار مرتباً تكرار شود باعث بزرگي قلب جنين و اختلال در اعصاب تنظيم كننده جريان قلب مي شود . اين نكته مسلم است كه غالباً خانمهاي سيگاري تقريباً هميشه بچه هاي خود را زودتر از مودعد بدنيا مي آورند و عقب ماندگي در كودكاني كه زودتر از موعد به دنيا مي آيند بيشتر است و هر چه كودك نارس تر باشد نارسايي هوشي شديدتر خواهد شد . استفاده از دخانيات در دوران بارداري باعث كم شدن وزن نوزاد و حتي سقط جنين مي شود . حتي مادراني كه بعد از تولد كودكشان سيگار مي كشند استنشاق دود سيگار استعداد ابتلا به سينه پهلود ، برونشيت و آسم را در كودكانشان بيشتر مي كند .
6. داروهاي شيميايي :
مصرف هر داروي بيجا بخصوص در زمان بارداري و مخصوصاً در سه چهار ماهه اول خالي از خطر نيست بخصوص اگر اين داروها در مدت زمان طولاني و به مقدار زياد مصرف شود . داروهاي خواب آور و مسكن به مقدار زياد بعلت ايجاد وقفه تنفسي واختلال در جريان خون جنين و اختلالات عضوي شديد ايجاد مي كنند و اكثراً كودكان ناقص الخلقه به دنيا مي آيند . استعمال داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي و ضد صرع به مقدار زياد و طولاني مدت خطرناك گزارش شده كه البته همانقدر كه به اين خطرات اشاره شده به قطع ناگهاني و يا بدون مشورت پزشك اينگونه داروها به علت بوجود آمدن عوارض بعد نيز تأكيد بسيار شده است . در كل مصرف دارو و يا عدم مصرف آن در زمان حاملگي حتماً با نظر پزشك متخصص بايد صورت گيرد .
7. عامل ار هاش Rh
بغير از گروههاي خوني A . B . AB و O گروههاي خوني ديگري وجود دارند . يكي از گروههاي خوني وجود عامل ارهاش يا عدم آن است . از ساليان دراز متوجه شده بودند كه گاهي اوقات نوزاد بعضي از مادران در زايمانهاي دوم و سوم دچار ناراحتي يرقان شده و بعلت هموليز گلبولهاي قرمز خون و كم خوني شديد فوت مي كنند .
انتقال عامل ارهاش يا عدم انتقال آن يك مسئله ارثي است و تجربه ثابت كرده است كه اگر پدر ارهاش مثبت و مادر ارهاش منفي داشته باشد در بارداري اول تعدادي از عامل ارهاش جنين كه از پدرش گرفته داخل خون مادر مي شود و در خون مادر ماده ضد ارهاش را بعنوان آنتي كور مي سازد و همين آنتي كور كه در زايمانهاي بعدي باعث خراب شدن خون جنين شده و بيماريهاي بوجود مي آورد . معمولاً كودك مبتلا پس از بدنيا آمدن ضعيف است و اكثراً قبل از موعد به دنيا مي آيد . جفت بزرگتر و جثه نوزاد كوچكتر از طبيعي و اكثراً پف آلو و زرد رنگ است كه بايد بلافاصله خونش تعويض و خون همگروه ارهاش منفي تزريق شود .
عقب ماندگي بعلت حوادث زايماني و دوره بعد از زايمان
بديهي است زايمانهاي مشكل و بكار بردن وسايل مكانيكي در زايمانها تاثيرات نامطلوبي بر مغز جنين خواهد داشت . طرز قرار گرفتن جنين ، پيچش بند ناف به دور گردن ، اختلالات و نارسايي جفت در رساندن خون ممكن است باعث كم خوني مغز و خرابي سلولهاي آن شود .
در زايمانهاي قبل از موعد نارسايي رشد هوشي بيشتر ديده مي شود زيرا هنوز سلسله اعصاب مركزي كودك رشد كافي ندارد و كودك بدليل حساس بودن امكان ابتلا به بيماريهاي عفوني را دارد .
از بيماريهاي مهم كه احتمالاً بر اثرضربه هاي زايماني اتفاق ميافتد فلج مغزي است اين بيماران اكثراً مبتلا به حملات صرع هستند واختلال تكلمي ، يادگيري، بينايي و حتي حركات غيرارادي و تكراري بدون هدف در اين كودكان شايع است .
عواملي كه بعد از تولد اهميت بيشتري دارند :
1 – بهداشت كودك : خصوصاً در ماههاي اول زندگي در رشد هوشي يا عقب ماندگي اهميت فراواني دارد . خوشبختانه اكثر بيماريهاي عفوني رايج را با استفاده از واكسيناسيون مي توان پيشگيري كرد .
2 – تغذيه :
كمبود مواد غذايي موجب كمبود رشد جسماني و رواني و در نتيجه ناتواني جسمي و عصبي مي شود كه ممكن است نارسايي رشد هوشي توليد نمايد . سوء تغذيه در دراز مدت اثرات قطعي بر روي بهره هوشي كودك به همراه خواهد داشت .
عقب ماندگي بعلت عوامل محيطي ، اجتماعي و فرهنگي
شكي نيست كه عوامل محيطي در ايجاد نارسايي رشد هوش سهمي بسزا دارد منتها اهميتي كه براي اين عوامل قائل هستند يكسان نيست .
عوامل قطعي مؤثر در رشد هوش :
1) فقر انگيزه هاي محيطي :
بديهي است براي آنكه قواي ذهني كودك به نحو احسن رشد كند احتياج به محركات طبيعي دارد و هر قدر شرايط محيطي از نظر ايجاد محرك نامناسب تر باشد قواي ذهني كودك رشد كمتري خواهد داشت . تقريباً همه بررسيها نشان داده اند كه رشد قواي ذهني با شرايط محيطي ارتباط مستقيم دارد ، يعني كودكان محيطهاي نامساعد با كودكان همسال خود در محيطهاي مساعد از لحاظ هوشي در درجات پايينتري قرار دارند .
2) كمبودهاي عاطفي :
كودكاني كه از نظر پيوندهاي عاطفي با مادر يا اطرافيان دچار فقر شديد بوده اند اكثراً به اختلالات شخصيتي ، ناسازگاريهاي اجتماعي و نارسائيهاي هوش مبتلا شده اند . اين اختلالات در خانواده هايي كه به عللي از هم پاشيده شده اند يا احياناً روابط عاطفي والدين با كودك نامساعد بوده است زياد ديده مي شود . آثار سوء اختلافات خانوادگي گاهي يا اكثراً بيشتر از خانواده هاي از هم گسسته است زيرا نزاع و مشاجره يا عدم توافق والدين احساس حقارت و حس ناايمني شديدي در كودك توليد مي كند .
3) مسائل بهداشتي و پزشكي :
همانطور كه بيماريهاي مختلف ، حوادث و تصادفات در خانواده هاي بي بضاعت فراوان است عقب ماندگيهاي ذهني نيز بعلت محدوديتهاي بهداشتي و پزشكي در اين خانواده ها زياد به چشم مي خورد . از نظر آماري رابطه فقر و عقب ماندگي و همچنين عقب ماندگي و نواحي پر جمعيت ثابت شده است .
گروه بندي عقب ماندگي از نظر آموزشي ، تربيتي و درماني
از نظر آموزشي به كودكي مانده گفته مي شود كه بعلت استعداد محدود به روشهاي خاص آموزشي آموزش درماني نياز داشته باشند . آموزش درماني عبارت از مجموعه اصول آموزش روانشناسي و پزشكي است كه بتواند معلولين جسماني يا ذهني را تا حد امكان به عضو مفيد جامعه تبديل كند .
عقب مانده ها را از نظر درماني ، تربيتي و آموزشي به دو گروه بزرگ تقسيم مي كنيم :
الف – عقب مانده هاي ذهني درمان نا پذير يا افراد پناهگاهي
ب – عقب مانده هاي ذهني درمان پذير
اين دسته به نوبه خود به دو دسته ديگر تقسيم مي شوند :
1 – گروه آموزش پذير
2– گروه تربيت پذير
( به كودكاني كه از نظر آموزشي ديرآموز هستند عقب مانده ذهني اطلاق نمي شود )
الف ) عقب مانده هاي درمان ناپذير :
عقب مانده هاي عميق هوشي كه بيشتر به علل ارثي و مادرزادي مبتلا به ناهنجاريهاي متعدد شده اند در اين گروه قرار مي گيرند . هوشبهر اين افراد از 25 تجاوز نمي كند . اغلب اين افراد علاوه بر نارسايي عميق هوشي نارسايي حسي ، حركتي و نقايص عضوي نيز دارند . و چون خانواده ها قادر به نگهداري اين نوع كودكان نيستند و بعلت پيشرفتهاي پزشكي هم از مرگ و مير آنان كاسته شده لذا در آسايشگاهها تحت حمايت خاص قرار مي گيرند .
ب ) عقب مانده هاي درمان پذير :
اين گروه كه اكثريت بسيار زياد عقب مانده ها را تشكيل مي دهند درجات متفاوتي از نارسائيها و ناهنجاريهاي هوشي را دارا هستند . به كمك تدابير پزشكي و روشهاي تربيتي بهبود نسبي حاصل مي شود . اين افراد به دو دسته آموزش پذير و تربيت پذير تقسيم مي شوند .
1 – گروه آموزش پذير :
افرادي كه هوشبهر آنان بين 51 تا 70 است آموزش پذير خوانده مي شوند . اين افراد از لحاظ دانستن لغات ضعيف اند و مفاهيم را خوب درك نمي كنند . آموزش كلامي ندارند و از لحاظ عاطفي واكنشهاي لازم را بدست نمي آورند .تمركز دقت در آنها محدود است و براي يادگيري از خودشان انگيزه نشان نمي دهند ، كه شايد بعلت شكستهايي بوده كه در حين يادگيري با آن مواجه شده اند . در اين گروه ممكن است افرادي پيدا شوند كه از لحاظ يادگيري در كارها عملي و غير كلامي به حد متوسط كودكان عادي برسند ، مشروط بر اينكه در موسسات خاص و تحت نظارت مربيان كار آزموده فعاليت كنند .
گاهي شاهد هستيم كه تعداد زيادي از افراد آموزش پذير در مدارس عادي و با كودكان معمولي كه خود موجب بروز اشكالاتي در تدريس و آموزش ساير دانش آموزان مي شود به تحصيل مشغولند علت اين نابساماني يكي تعصب بيش از حد والدين است مبني بر اينكه كودكشان در مدارس ويژه و با عقب ماندگان تحصيل نكنند و ديگر اينكه هزينه چنين موسساتي فوق العاده گران است و از عهده هر خانواده اي بر نمي آيد .
تعداد زيادي از مربيان بر اين عقيده اند كه كودكان آموزش پذير نبايد جدا از ديگر همسالان خودشان و در مدارس ويژه تحصيل كنند ولي عيب اين روش در اين است كه مدارس كشور ما واجد شرايط مطلوب براي اين گونه كودكان نيست و چنين افرادي خيلي زود به كمبودهاي خود پي مي برند . همكلاسانشان آنها را به بازي نمي گيرند و تمسخر مي كنند و معلمانشان هم بدليل عدم پيشرفت توجهي به آنها نمي كنند و عقده حقارت هم به كمبودها و نارسائيهايشان اضافه مي شود .
كودكان ديرآموز از هوشبهر بالاتري نسبت به گروههاي ديگر برخوردارند بيشتر در مدارس عادي تحصيل مي كنند و كمتر اتفاق مي افتد كه به مدارس ويژه نياز داشته باشند .