بخشی از مقاله
پيشگفتار :
«افتتاح يك مدرسه معادل بستن يك زندان ميباشد» ويكتور هوگو
مسئله بررسي علمي بزهكاري سالهاست مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. متخصصان رشتههاي مختلف خاصه روانشناسان، جامعهشناسان، پزشكان، حقوقدانان و مربيان هر يك از دريچهاي به بررسي اين مسئله همت گماردهاند.
حاصل اين كوششها و تلاشها اگر از يكسو كمك به روشن كردن اين مسئله است از سوي ديگر نشان دهنده معضلات و پيچيدگيهاي شناخت اعمالي است كه با عناوين و اصطلاحات حقوقي مشخص ميشود ولي بر اثر عوامل گوناگون بروز ميكنند واز انگيزههاي متفاوت و در بسياري موارد ناشناخته سرچشمه ميگيرند.
درباره علت افزايش بزهكاري در روزگار ما، عقايد مختلفي ابراز شده است؛ مثلاً، پارهاي از محققين از ديار جرم و جنايت را در جهان امروز، از اختصاصات جوامع متمدن كنوني دانستهاند و معتقدند: به همان نسبتي كه بشر به سرعت بسوي ترقي و تكامل صنعتي و مادي پيش ميرود و از معنويت دور ميشود نسبت تبهكاري، قانونشكني، بزهكاري وارتكاب اعمال ضد اجتماعي گسترش يافته واز سكون و آرامش معنوي در اينگونه اجتماعات كاسته ميگردد…
در تحقيقي كه تقديم حضورتان ميگردد ما به بررسي عوامل خانوادگي موثر بر بزهكاري جوانان ميپردازيم و به عواملي مثل وضعيت اقتصادي خانواده ـ اختلافات و نوع ارتباط اعضاي خانواده با يكديگر و نوع رابطه والدين با فرزندان توجه ميگردد تا تحقيق كنيم آيا اين عوامل نامبرده با بزهكاري جوانان ارتباط دارد؟
مقايسهاي بين نمونه 100 نفري دانشجويان با نمونه 100 نفري بزهكاران در اين مورد خواهيم داشت، نتايج آن نيز در پايان ذكر ميگردد.
فصل اول : طرح تحقيق
مقدمه
موضوع كلي
موضوع ويژه
اهميت موضوع
هدفها يا فرضها
جامعه آماري و نمونه
محدوديتهاي تحقيق
مقدمه :
انسان از لحظه تولد تا دم مرگ به ديگران وابسته و نيازمند است و براي زنده ماندن از لحاظ جسمي، اقتصادي به مراقبت ديگران نياز دارد و به تنهايي ميتواند بار مشكلات خود را به دوش كشد.
همچنين انسان به تنهايي قادر به برآوردن نيزاهاي معنوي خود نيست، روابط اجتماعي او نتيجه بازتاب و كنشهاي متقابل اجتماعي افرادي است كه در كنارش زندگي ميكنند.
هنجارهاي اجتماعي و قوانين كه ساخته خود بشرند چگونگي روابط و رفتارهاي اجتماعي را يقين ميكند و محدوديتهايي در زمينه رفتار آدمي بوجود ميآورد و مشخص ميكند كه انسان چه بايد بگويد و چه نبايد بگويد، چگونه بينديشد و چگونه رفتار كند.
پس هر كس سعي ميكند خود را با هنجارهاي اجتماعي سازگار كند تا جامعه او را به عضويت خود بپذيرد. ولي ممكن است رفتار افراد از هنجارهاي اجتماعي فاصله بگيرد و با آن تفاوت نمايد و حتي با آن مخالف گردد، پس براي مقابله با اين مشكل نيروهاي خارجي مثل، جريمه، مجازات و غيره بوجود آيند تا بتوانند مردم را وادار به پيروي از هنجارهاي اجتماعي گردانند.
البته بايد دانست كه در هر دورهاي و در هر جامعهاي هنجارهاي اجتماعي هر يك مفهوم و معناي خاصي داشته و هر كدام سير تكاملي ويژهاي را پيمودهاند تا بدين صورت درآمدهاند.
بديهي است پاداش يا مجازات ميتواند هنجارهاي اجتماعي را نظام بخشيده وبدان جنبهاي پايدار دهد، البته كيفيت هنجارهاي در جوامع بسيار اهميت دارد. زيرا برخي از هنجارها حتماً بايد در جامعه پياده شوند و به مرحله عمل درآيند، در حاليكه برخي ديگر از هنجارها معمولاً جنبه اختياري دارند و افراد در پذيرش يا عدم پذيرش آنها مختارند.
تحقيقات نشان داده كه هنجارهاي اختياري بيش از هنجارهاي اجباري كنش بوجود نميآورد بلكه اين هنجارهاي اجباري است كه واكنشهايي در افراد بوجود آورده و منجر به كجروي در جامعه ميگردد.
در جوامع كنوني ارزشها وهنجارهاي معين و مشتركي وجود دارند كه افراد آنها را در ذهن خود به صورتهاي مختلف ترسيم ميكنند و با توجه به خصوصيات فرهنگي خود برداشتهاي متفاوتي نسبت به آنها پيدا مينمايند زيرا در جوامع طبقاتي هر كس بر اساس پاره فرهنگ گروهي و طبقهاي خود و معيارهاي ارزش خاص طبقهاش نسبت به امور قضاوت ميكند.
پاره فرهنگ نيز فرهنگي است در دل فرهنگ بزرگتر، ولي در عين حال پاره فرهنگهاي گروه به نوبه خود داراي ارزشها و مفاهيم خاصي است.
پاره فرهنگ متناقض فرهنگهاي بزرگتر نميباشد، البته ممكن است ستيزهايي بين پاره فرهنگ و فرهنگهاي گستردهتر بوجود ايد، مثلاً : پاره فرهنگ نوجوانان در مورد انواع تفريحات و كيفيت لباس پوشيدن، آرايش و چگونگي احترام گذاشتن با گروههاي سني ديگر متفاوت است و يا اعمالي چون دزدي و روابط جنسي غيرقانوني و غير طبيعي، استعمال مواد مخدر در ميان گروهي از نوجوانان بصورت هنجار درآمده است، در حاليكه همين اعمال از نظر ديگران غيرقانوني و نابهنجار است.
كنشها ذاتاً و بخودي خود اخلاقي و بهنجار و نابهنجار نيستند بلكه اين افراد و گروههاي اجتماعي هستند كه به پارهاي از رفتارها جنبه كجروي ميدهند و برخي كارهاي ديگر را بهنجار ميدانند پس در موفقيتهاي زماني و مكاني مختلف كجرويها مشخص ميشوند.
«بكر» معتقد است: «گروههاي اجتماعي با ايجاد قوانين كه ميخواهند از انحراف جلوگيري نمايند خود باعث پيدايش و افزايش كجروي گشتهاند.»
موضوع كلي :
تعريف موضوع كلي:
مسائل انحرافات اجتماعي يعني رفتار فردي يا گروهي كه با الگوها و هنجارهاي اجتماعي انطباق ندارد، از قرن نوزدهم مورد توجه قرار گرفت. براي انحراف يا جرم از ديدگاههاي مختلفي تعاريفي شده كه به ذكر بعضي از اين موارد ميپردازيم :
تعريف انحراف از ديدگاه روانشناسان: تعاريف زيادي در اين زمينه ارائه شده است از جمله: كجروي عبارت است از: خروج از حالت تعادل رواني و رفتاري. انحراف عبارت است از : فقدان همسازي و و حدت بين اجزا شخصيت و داشتن رفتاري منحرفانه و تعاريف ديگر كه بر اساس اين تعاريف به طور كلي فرد كجرو و منحرف كسي است كه : نامتعادل، ناميزان، ناسازگار و…
تعريف انحراف از ديدگاه جامعه شناسان: تعاريف زياي در اين زمينه ارائه دشه است از جمله: انحراف رفتاري است: تبهكارانه، خلاف موازين اجتماعي مورد قبول، كه وجودش براي دوام نظام و عدالت زيانبخش است. انحراف رفتار كسي است كه : با رفتار حد متوسط افراد اجتماع مبانيت داشته باشد، خواه آن رفتار بهتر باشد خواه بدتر.
انحراف رفتاري است كه : در ان عدم همنوائي شخص با جامعه باعث ناسازگاري شده و دور از موازين مورد قبول جامعه باشد.
از نظر علماي اخلاق، مذهب و حقوقدانان نيز تعاريف ديگري در اين زمينه شده است.
دوركيم (1919 ـ 1858) جامعهشناس فرانسوي، فرد عادي (نرمال) را از غير عادي يا پاترلژيك جدا ميسازد. ولي پديدههايي را كه در جوامع مختلف پيوسته به چشم ميخورد را نيز غير عادي تلقي نميكند زيرا معتقد است كه اين پديدهها از ويژگيهاي جامعه است و نبايد آنرا نمونه بمياري اجتماعي تلقي كرد به همين جهت از نظر دور كيم جرم يك پديده عادل جامعه محسوب ميشود همه جوامع داراي جرائم مختلف هستند و اين امر ناشي از اعمال ساخت خود جامعه است تنها به هنگاميكه تعداد جرائم از يك نسبت معيني تجاوز ميكند مي توان گفت كه يك بيماري اجتماعي پديد آمده است و آن وقت پديده مربوط را ميتوان «غيرعادي» تلقي كرد: اين امر به آن معني است كه اين چنين جامعهاي ديگر نميتواند برخي از افراد خود را طبق معيارهاي موجود بار آورد و آنها را به حد معمول ارتقا دهد، هنگاميكه مسائل را از ديدگاه جامعهشناسي تجزيه و تحليل ميكنيم اين نوع استنباط كاملاً درست و با نظريه دوركيم انطباق دارد، بدين معني كه امر اجتماعي از خارج از طريق القا و تقليد به افراد تحميل ميشود.
كجروي يا انحرافاتي كه ريشه رواني يا تني ندارند ناشي از عدم توانايي آموزش اجتماعي و ضعف فشار اجتماعي در قبال كجروان و منحرفان است. و نمايشگر اين حقيقت است كه قالبها ومعيارهاي موجود درباره كجروي و افراد منحرف كاري نيست و قاطعيت ندارد.
از زمان دوركيم تاكنون بررسيهاي انحراافت از ديدگاه جامعه شناسي يا رواني جامعهشناسي از حالت كليت و نظريه سازي در آمده بيشتر صورت تحقيقات كلينيكي و باليني يافته و درباره مسائل زير توافق حاصل شده است:
1ـ در تمام اجتماعات صرفنظر از رژيم ، سيستم، ضوابط نهادي، افراد يا گروههايي هستند كه كاملاً با ارزشهاي موجود جامعهاي كه بدان بستگي دارند منطبق نيستند و گاهي با برخي از آن ارزشها ناسازگاري مييابند و از راهي ميروند كه با راه ديگران اختلاف دارد.
2- انحراف هميشه بمعني واقعي خطا و اشتباه نيست بلكه جامعه در شرايطي است كه آن را پذيرا نميشود و آسيب ميپندارد.
3- همراه انحرافات فردي انحرافاتي وجود دارد كه ناشي از محيط به معني كلي آن است؛ بدين ترتيب هنگاميكه فردي از جامعه معيني بيرون آمده و وارد جامعه ديگر ميشود با ارزشها و پندارهاي حاكم جامعه نميتواند هماهنگي يابد و خود را بيگانه احساس ميكند.
در اين صورت رفتار او نسبت به آن جامعه جنبه انحراف پيدا ميكند. و تانخواهد در ارزشها و پندارهاي پيشين خود تجديد نظر كرده و با محيط نو سازگار نشود زندگي براي او شخت و پيچيده خواهد بود. اين وضع در مورد مهاجران زياد به چشم ميخورد. اين قبيل افراد وقتي در محيط اوليه خويش هستند، هيچگونه آثار انحرافي درآنها به چشم نميخورد ولي در اثر تحرك مكاني از جائي به جائي، يا تحرك اجتماعي از جامعهاي به جامعهاي كجروي و كجانديشي پديد ميآيد كه ناشي از فنون و رموز زندگي در جامعه نو است. اين وضع در مواقعي كه ارزشهاي نوئي در اثر انقلاب صنعتي و ارتباطات جمعي ازجامعهاي به جامعه ديگر منتقل ميشود.
همچنين به چشم ميخورد تا به آنجا كه رهبران احساس ميكنند اصلاحات و تغييرات اساسي در جامعه ضرورت دارد تا معيارهاي كند كننده نوآوريها به كنار گذاشته شود و معيارهاي موافق پذيرنده شوند.
4ـ اثر شخصيتهاي تاريخي را نبايد در تغييرات و تحولات اجتماعي ناديده گرفت برخي از افراد برگزيده جامعه در مواقع بحراني.
رفتار و پندار نوئي عرضه ميدارند كه با روال جاري جامعه منافات دارد ولي عدهاي در جامعه با پندار نو موافقت ميكنند و نوآوريهاي افراد پيشتاز را ميپذيرند تا بدانجا كه اين افراد منحرف خود رهبري اجتماعي را بدست ميگيرند اين امر در مورد برگزيدگان و پيامآوران و رهبران سياسي و نظامي زياد به چشم ميخورد.
5ـ با تمام نظريههاي موجود درباره انحرافات شناسايي قدرت مهاركننده جامعه و نيروهاي دگرگونكننده ارزشها ايجاب ميكند كه تحقيقات علمي و باليني در مورد افراد و گروههاي ناسازگار بعمل آيد تا ريشه هاي مثبت و يا منفي ناسازگاريها كشف و چارهاي لازم صورت پذيرد ولي براي رسيدن به اين مقصود بايد قبلاً انواع انحرافات را شناخت.
معيارهايي براي انحراف :
آيا معيار و ملاكي براي انحراف وجود دارد؟ قانون است؟ كدام قانون؟ در كجاي اين جهان؟ و در چه عصر و زماني؟ از نظر كلي چه رفتاري عادي و كدام رفتار منحرفانه است؟ اصولاً براي شناخت سلامت يا بيماري اجتماعي چه معيارها و ملاكي در دست است؟ و …
در پاسخ به اين سئوالات بايد گفت : هنوز يك چارچوب كي و بين المللي براي شناخت انحراف و يا معيارهاي كلي براي كشف و پيشگيري آن در دست نيست.
اختلاف فكر و رأي در اين رابطه از ديدگاه علماي مختلف بسيار است. معيارهاي عرضه شده در جوامع مختلف؛ متفاوت، در شرايط زماني و مكاني داراي فرق ، و در فرهنگهاي گوناگون متنوع است. حتي هنوز در سطح بين المللي معياري نيست كه بر اساس آن داوري شود چه رفتاري شرافتمندانه و چه رفتاري منحرفانه است.
جامعهشناسان، حقوقدانان ، روانشناسان، پيروان مذاهب و اخلاق به ان پاسخهاي مختلفي دادهاند كه ما عمده نظارت آنها را ذكر ميكنيم:
ملاك اكثريت :
ملاك آماري نيز ميگويند. اين طرز فكر اين است رفتارهايي كه در جهت اكثريت بوده و يا با آن مغايرت داشته باشد كجروي يا انحراف است، حتي ميگويند: بسياري از رفتارها اگر بصورت فردي صورت گيرد انحراف، و اگر بصورت جمعي صورت گيرد عملي عادي و شرافتمندانه است، مثل آدمكشي در كوچه و خانه و همين امر در ميدان جنگ، اگر اين ديد را بپذيريم، ناگزيريم در نظر بگيريم كه در هرجامعهاي دو دسته افراد منحرف در دو قطب مثبت و منفي ديده ميشوند.
در قطب مثبت اقليتي از دانشمندان، انديشمندان، صاحبنظران، مصلحان، انقلابيون، صديقين و حتي انبياء را ميتوانيم ببينيم كه مشي خلاف مشي اكثريت جامعه را دارند.
در قطب منفي اقليت مجرمان. خائنان ، جنايتكاران را ميبينيم كه باز هم مشيشان خلاف مشي اكثريت جامعه است.
در بررسي اين نظر بايد گفت: پذيرش چنين معياري براي انحراف اشكالات متعددي را در پي دارد. زيرا گفتيم كه ناگزير بايد پاكان و نوابغ و حتي انبياي الهي را كجرو خواند و طبيعتاً از شناخت عوامل كجروي كه مبتني بر كيفيت منابع آن است دور ميمانيم و جبراً بايد اكثريت هر جامعه را بر حق بدانيم اگر چه از حق روي گردان باشند و از همگان بخواهيم كه فعاليت اجتماعي خود را به پيروي از فعاليت ديگران انجام دهند و درچنان صورتي هيچگاه نبايد منتظر وقوع تحول و سازندگي در جامعهاي بود.
2- ملاك قانون يا دولت :
ميگويند ملاك سلامت يا انحراف افراد تبعيت و يا گريز از قانون است. آنكس كه قوانيني را زير پا ميگذارد و يا از ضوابط آن تخطي ميكند متخلف يا كجروست. زمامداران و مسئولان جامعه، حقوقدانان سعي دارند چنين معياري را به مردم بقبولانند و سازگاري و ناسازگاري را بر اين اساس توجيه ميكنند.
در بررسي اين معيار بايد گفت اين درست نيست كه زير پا گذاشتن هر قانوني انحراف يا كجروي به حساب آيد زيرا چه بسيارند كه ظالمانه بوده و از سوي عدهاي قدرتمند تهيه و برمردم تحميل شدهاند؛ مثل قانونهاي نژادي و يا كاسيت را ميتوان نام برد.
3ـ ملاك بيماري :
گروهي بر اساس اعتقادي قديمي گفتهاند: كه «كُلُّ ناقِصُ مَلْغُونَ» ( هر كسي كه داراي نارسائي يا نقص در جسم يا روان است ملعون و مورد نفرت است.) و نارسايان جامعه را با ديدي منفي نگريسته و آنها را منحرف به حساب آوردهاند و گفتهاند: عقل سالم در بدن سالم است.
پس فرد ناسالم عقل و انديشه درستي ندارد و سرانجام سه از انحراف درميآورد.
يا گفتهاند انسانهاي نارس يا بيمار در معرض استخفافها . تمسخرها. احساس ضعف و حقارتها هستند و اين خود موجب پيدايش روحيه مقاومت و موضعگيري ، اتخاذ تصميمات سخت عليه مردم و سردرآوردن از يك انحراف است.
حتي در بررسيهاي خود اعلام كردهآند بسياري از جنايتكاران دچار يك نارسائي ، كمبود جسمي يا روانيبودهاند.
در بررسي اين نظر بايد گفت اين يك قاعده عام نيست، در جامعه بشري گاهي نوابغي بودهاند كه دچار نقص عضو يا خلاء رواني بودهاند و هرگز سراز انحراف درنيارودهاند و هم آنها كه اختلالات رواني دارند همه گاه منحرف و جنايتكار نيستند. بسياري از آنها در گوشهاي افتاده و سرگم سير در دنياي خويشند و تازه اگر در مواردي عمل تبهكارانهاي انجام دهند نميتوان به كارشان عنوان انحراف داد.
عكس قضيه هم جاي بحث دارد افراد بسياري را در جوامع گوناگون ميشناسيم كه از لحاظ جسم و روان سالمند و آگاهانه و هشيار و از روي قصد تن به انحراف ميدهند تعادل جسمي و رواني دارند ولي دزدي ميكنند، تقلب و جنايت مينمايند و رفتار غيرعاديشان صورت دلخواه دارد نه بيماري جسمي يا عصبي داشته باشد.
4ـ ملاك تعديل :
اين ملاك هم به حقيقت ملاكي است شبيه به آنچه كه در رابطه با عدم تعادل رواني افراد ذكر كردهايم: توضيح مسئله اين است كه افراد متعادل يا تعديل شده قادرند به نحوي مشكلات زندگي خود را شخصاً حل كنند و با اجتماعي به نحو شايستهاي سازگار گردند.
طبعاً آنها كه تعديل شده نيستند و در اثر تربيت نادرست ، غريزه تعديل شدهاي ندارند، بنحوي از انحراف سردر ميآورند.
در بررسي آن بايد گفت: اين نظر هم جاي بحث و انتقاد دارد. بايد ديد منظور از تعديل چيست؟ تعديل شده كيست؟ اگر غرض، افرادي خود ساخته و مؤمن است اين سخن تا حدودي ميتواند قابل قبول باشد اگر چه براي چنين افرادي هم جاي بحث وجد دارد.
اگر غرض افرادي باشند كه خواستهها و تمناهايشان تعديل شده باشد به عدم لغزشها نميتوان اطمينان داشت.
تجارب روزمره نشان دادهاند كه همين افراد هم در مواردي براي انتقام و يا دفاع از خود به رفتارهائي تبهكارانه تن در ميدهند و ما ملاك علمي قابل قبولي براي تعديل نداريم تا برآن اساس به عدم انحراف فردي مطمئن باشيم.
5- ملاك اخلاق اجتماعي :
اخلاق را عبارت از ضوابط و قواعدي دانستهاند كه حاكم بر رفتار بشر و براي سازش بين انها و ايجاد صميمت و نزديكي افراد انساني تهيه و فراهم شدهاند و غرض از اخلاق اجتماعي همان مسئله عرف است كه خود عاملي براي نظم اجتماعي است و بر اين اساس انحراف عبارت است از : عملي كه از نظر عرف ناروا شمرده ميشود و با آن عمل در رديف ضوابط عرف قرار نگيرد. علماي اخلاق در غرب گفته اند: كجروي اجتماعي نوعي تخطي از نظم اخلاق خاصي است كه در جامعه به دليل خاصي ماهيتي غير قابل قبول يافته است و از نظر مردم امري ناپسند است.
در بررسي اين نظر متذكر ميشويم كه اين هم نوعي از ملاك اكثريت يا آماري است و به همان دليل نميتواند براي ما قابل قبول باشد زيرا عرفها در جوامع بشري متفاوتند.
ممكن است امري در جامعهاي عرف ، درجامعهاي ديگر خلاف عرف باشد، مثل : مسئله بيحجابي و يا روابط ازاد زن و مرد را ميتوان نام برد.
6ـ ملاك مذهب :
به نظر مؤمنان به مذاهب، بويژه اسلام، بهترين ملاك و معيار براي شرافت يا انحراف آن چيزي است كه مذهب حقي، آنرا شرافت يا انحراف بخواند.
از نظر مذاهب الهي انحراف از ضوابط وتعاليم مذهب كجروي نام دارد و امري است كه ريشه آنرا در فطرت انسان ميتوان يافت.
چه بسيارند مسائلي كه قوانيني موجود آنرا انحراف نميشناسند و يا برعكس، ولي مذاهب درباره آن رأي و نظر ويژهاي دارند. از نظر مذاهب برخي از رفتارها چه آشكارا و چه نهان ناپسند و منحرفانه است در صورتيكه عرف يا قانون جنبه آشكار آنرا جرم ميشناسد . مثل؛ شرابخواري به شرطي كه تا سرحد مستي برسد.
از نظر مذهب آن فردي عادي است كه از روي اراده و تصميم در سايه هدفداري و براساس انديشه و تأملي جهت دار عملي را كه مورد تأئيد شرع است انجام دهد و اگر آن عمل مورد تأئيد مذهب نباشد با همان ويژگيها و شرايط عملي منحرفانه است.
ملاكها و معيارهاي ديگري وجود دارد كه ذكر همه آنها مقدور نيست و لزومي هم ندارد.
تنوع ديدها :
بر مبناي آنچه ذكر شد درمييابيم كه به كجروي وانحراف در وضع موجود نميتوان جنبه بينالمللي داد. از آن بابت كه اختلافات ديد در جوامع متفاوت موجود و پردامنه است.
ممكن است مسئلهاي در جامعهاي عادي باشد و در جامعه ديگر غيرعادي باشد. از سوي ديگر نظارت در امر كجروي و انحراف در جوامع گوناگون با گذشت زمان فرق ميكند برخي از امور به تناسب شرايط و مقتضيات و بر اساس ضوابطي در يك عصر كجروي و در عصري ديگر امري عادي به حساب ميآيد.
دامنه و نوع آن :
دامنه ونوع آن در جوامع مختلف فرق دارد آنچنانكه در برخي از كشورها حتي خيالبافي را هم نوعي كجروي يا انحراف ميدانند و در برخي جوامع صرفاً كجروي در چند مسئله خلاصه ميشود و در برخي ديگر نوع آنرا بسي وسيعتر و پردامنهتر مي دانند.
به هر حال تنوع انحرافات و آسيبها در جوامع به حدي است كه در مواردي تشخيص سلامت از بيماري دشوار ميشود و به زحت ميتوان گفت بهنجار و نابهنجار كيست.
ما در مواردي به افرادي برميخوريم كه رفتارشان ناگهاني است، آنچنان نيست كه همگاه منحرف باشد.در مواردي عادي و در مواردي ديگر غيرعادي هستند.
يا مجرمين سياسي در شرايط عادي حالتي طبيعي دارند و در آنجا كه پاي هواخواهي از ارمانشان مطرح ميشود، رفتاري خاص پيدا ميكنند كه اين خود موجبات تنوع در انحراف را پديد مي آورد.