بخشی از مقاله

ـ دلایل آغاز جنگهای ایران و یونان در دوره هخامنشیان براساس مدارک و شواهد باستان شناختی


داریوش در سال 512 ق.م لشکری را از طریق شمال آسیای صغیر فرماندهی کرد،از محلی که امروزه تنگه « بُسفر» نامیده می شود گذشت و وارد تراکیه شد. تراکیه منطقه ناهمواری در حاشیه شمالی دریای اژه بود که از مدت های مدید یونانیان در آن جا می زیستند. اکثر قبایل تراکیه بی درنگ و بدون نبرد سر تسلیم فرود آوردند و لشکر داریوش به سوی شمال حرکت کرد. از رود دانوب گذشت و وارد استپ های پهناوری شد که بعدها جنوب روسیه را تشکیل دادند.


مورخان مدت ها درباره انگیزه های داریوش برای نخستین هجوم ایران به اروپا بحث کردند. برخی اعتقاد دارند که او می خواست ساکنان استپ ها را که استپ های بیابان گرد بودند وحدود یک قرن پیش حملات ویرانگرانه به خاور نزدیک انجام داده بودند مجازات کنند. برخی دیگر نیز گمان می کنند که شایعات مربوط به ذخایر طلای اسکیت ها او را اغوا کرده بود.عده ای نیز این عمل را گام بعدی منطقی داریوش در پیگیری سنت توسعۀ امپراتوری که پیشینیانش داشتند می دانند.


بی گمان انگیزه داریوش از همه این ملاحضات و گفته ها ناشی می شد، اما در تحلیل نهایی گسترش امپراتوری،نیرومندترین و بیشترین انگیزه او محسوب می شود. مدارک قانع کننده ای وجود دارد مبنی بر این که داریوش طرح تسخیر تمام اروپا را در سر داشت.او کمی پیش از یورش به تراکیه و سرزمین اسکیت ها ( و شاید بلافاصله پس از آن ) کشتی هایی برای شناسایی و

کاوشگری تهیه نقشه از سواحل یونان و سپس جنوب ایتالیا اعزام داشت.این کشتی ها ظاهراً تمام غرب را کاوش نکردند و از این رو داریوش هرگز نتوانست تصویر درستی از منطقه پهناور جهان مدیترانه ای ـ اروپایی و چگونگی سرزمین ها و اقوام آن به دست آورد. با این حال آنچه او قبلاً درباره حاشیه های شرقی این جهان می دانست ، برای آگاهی از منابع طبیعی غنی و مساعد این منطقه برای تصرف کافی بود.


یونان به علت موقعیت استراتژیک خود بویژه قرار گرفتن در کنار آب های اژه ، سکوی پرتاپ و آغازگاه مهمی برای نفوذ ایرانیان در اروپا محسوب می شد. یونانیان ، چه اهالی ایونیه و چه خود یونان ، باعث زحمت و درد سر زیادی برای داریوش در دستیابی به اهدافش شدند. او طی دو دهه پس از لشکرکشی به سرزمین اسکیت ها ، اخبار تکان دهنده و ناخوشایندی درباره شورش یونان علیه خویش ، آتش زدن یک شهر مهم ایرانی و حتی شکست قاطع یک دسته از سپاهیان خود دریافت کرد. اما مهم این است که بدانیم به رغم اهمیت عظیم این رویداد ها در دولت ـ شهرهای کوچک یونانی، شاه بزرگ، با منابع عظیم انسانی و مادی خود، آن ها را جز موانعی کوچک ارزیابی نمی کرد. در هیچ زمانی از جنگ های معروف ایران و یونان در اوایل قرن پنجم ق . م یونان هیچگاه تهدیدی جدی برای شاهنشاهی نیرومند ایران (هخامنشیان) و ثبات آن محسوب نمی شد.
الف) لشکرکشی داریوش علیه اسکیت ها:


داریوش نخستین سفر مخاطره آمیز خود را به درون اروپا با اقداماتی خردمندانه آغاز کرد. او به مقامات نظامی خود در ساتراپی« کاتپاتوکا » ( که یونانیان کاپادوسیا [ کاپادوکیه ] می خواندند ) واقع در مرز دریایی سیاه در شمال آسیای صغیر فرمان داد کشتی هایشان را به سواحل شمالی دریا ببرند و به نزدیک ترین روستاهای کنار کرانه ها حمله کنند. هدف این لشکرکشی که اسیر گرفتن بود با اسیر کردن برادر یکی از روسای قبایل که اطلاعات مهم و معتبری درباره اسکیت ها و سرزمین های ایشان در اختیار ایرانیان قرار داد، این عملیات با موفقیت انجام شد. اسکیت ها قبایل

نیمه بیابان گردی بودند که زندگی خود را با پرورش گاو و حیوانات اهلی دیگر می گذراندند. آن ها بسیار مردمانی خشن و بی رحم و قدرتمند بودند. زمانی که ایرانیان به آن ها حمله می کردند ، آن ها به آسانی عقب نشینی می کردند و سپاه ایران مجبور می شد با تعقیب کردن آن ها وقت خود را بیهوده هدر کند. آن گاه سواران اسکیتی ضمن این حرکت استراتژیک به طور چریکی حمله می بردند ونیروهای گشتی ایرانی را به ستوه می آوردند و خسته می کردند. همچنین سیاست زمین سوخته را اجرا می نمودند و چنان که هرودوت نوشته است:


بهتر آن دیدند.. بین راه تمام چاه ها و چشمه ها را مسدود و هر گونه علفزاری که احشام را به کارآید خراب و لگدمال کنند . تا بدین ترتیب مهاجمان را از این منابع محروم گردانند. سرانجام خشم و سرخوردگی و فقدان روزافزون آذوقه باعث تلفات در نیروهای داریوش شد و او بالاخره فرمان داد که به دانوب بازگردند.
ب) شورش ایونیه:


احتمال دارد که داریوش ناکامی خود در مغلوب کردن سکاها را امری موقتی می دانست نه یک شکست و شاید به طور کلی لشکر کشی خود را مفید می دانست؛ او به هر حال سرزمین های پهناوری از تراکیه را تصرف کرده بود که ساتراپی جدید اسکودرا را در آن جا تشکیل داد و بدین ترتیب جای پای استواری در اروپا به دست آورد. بی گمان او پیش بینی می کرد در آینده بازگردد، گرچه درست معلوم نیست که برای تجدید حمله خود به اروپا چه نقشه ای در سر داشت. چنان که از رویدادهای بعدی پیداست، این تصمیم را یونانیان ایونیه بر او تحمیل کردند که دیدگاهشان نسبت به نتایج لشکرکشی به سرزمین سکاها با دیدگاه او بسیار متفاوت بود. داریوش طی لشکرکشی خود به سربازان شهرهای تابعه در ایونیه متکی بود که پلی از قایق ها بر روی رود دانوب برای او بسازند و هنگامی که او در استپ مشغول نبرد است پل را حفظ کنند. آنان در غیاب او وفادار ماندند و زیر فشار سکاها پل را خراب نکردند. جان واری ، دانشمند کلاسیک، در این زمینه می نویسد:
هم داریوش و هم یونانیان ایونیه به نتایج اشتباهی رسیدند. داریوش می پنداشت که در آینده می تواند بر وفاداری استوار و تزلزل ناپذیر ایونیان حساب کند و متکی باشد، و یونانیان ایونیه می پنداشتند که ایرانیان مغلوب سکاها شده اند و اکنون فرصت مناسبی پیش آمده که آنها بدون بیم از مجازات و به امید کامیابی علیه اربابان ایرانی خود قیام کنند.


ایونیان مدت های درازی بود که رویای بازیابی آزادی خود را در سر می پروراندند. اما بختشان برای تحقق این رویا ناچیز بود، چون کماکان مانند گذشته نه توانستند به وحدت دست یابند و نه این که رهبری بیابند تا آن ها را از یوغ ده ها ساله ایرانیان نجات دهد. این وضع سرانجام در سال 499 ق . م تغییر کرد و رهبر برجسته ای به نام آریستاگوراس ، که شهروند ممتاز شهر میلتوس [ میلط ] بود در میان ایشان ظهور کرد. با توجه به این که شهر میلط نیرومندترین و ثروتمندترین شهر ایونه

محسوب می شد، او ثابت کرد رهبری حقیقی و مناسب است و به ایونیان الهام بخشید تا مخفیانه به سازماندهی خود بپردازند و نخستین مرحله از قیام خود علیه داریوش را هماهنگ سازند. آن گاه در سراسر ایونیه، رهبران یونانی طرفدار ایران برکنار شدند و جای آنها را شورشیان میهن پرست گرفتند. آریستا گوراس به خوبی می دانست که شورش آن ها به واکنش نظامی شاه بزرگ می

دست یاری خواهی به سوی دولت ـ شهرهای عمده خاک اصلی یونان دراز کرد. از آن جا که ارتش اسپارت نیرومندتر از بقیه بود، منطقی می نمود که نخست از اسپارت کمک بخواهد. کلئومنس ، شاه اسپارت، که از قول های آریستاگوراس برای دستیابی به طلای ایران و سایر ذخایر شوش

وسوسه شده بود در آغاز موافقت کرد که فرماندهی سپاه خود به سوی ایران را بر عهده بگیرد، اما آریستاگوراس دچار اشتباه شد و برای او فاش کرد که از سارد تا شوش سه ماه راه است. اسپارتیان با فهمیدن این حقیقت که باید راه چنین درازی را بپیمایند و از وطن خود دور شوند، بی میلی نشان دادند و همانند زمان کوروش بزرگ، از شرکت در شورش ایونیه امتناع کردند.
آن گاه آریستا گوراس کوشید از آتن که رهبر فرهنگی یونان محسوب می شد و از یک دهه پیش نظام دموکراسی را در شهر خود بنا نهاده بود کمک بخواهد. هر فرد مذکر بالغ آزاد آتنی حق آزادی بیان و رای دادن به قوانین و سیاست های جدید در جلسات مجلس محلی را داشت. در انتخاباتی که هر سال انجام می شد، شهروندان آتنی به انتخاب سه آرکون یا مدیر شهر برای اداره حکومت و ده سردار جنگی که به آنها Strategoi می گفتند فرماندهی ارتش را بر عهده می گرفتند، می پرداختند. آریستاگوراس از چنین دولت ـ شهر دموکراتیکی بود که تقاضای کمک کرد و بنا به نوشته هرودوت اظهار داشت: میلط را مهاجران آتنی بنا کرده اند. پس امری طبیعی به شمار می رود با قدرتی که آتن دارد به یاری میلط بشتابد. ودر واقع راجع به استمداد از آتنی ها به قدری پر حرفی و بی تابی کرد و وعده های کلان به آن ها داد تا بالاخره به مقصود خود رسید. به راستی که گویا امتناع گروهی انبوه از مجاب ساختن یک نفر آسان تر باشد، زیرا آریستاگوراس که نتوانسته بود کلئومنس را قانع سازد، برای متقاعد کردن سی هزار نفر با مانعی برخورد نکرد.


ج ) فاجعه لاده:
آریستاگوراس شادمان به ایونیه بازگشت و این اخبار اطمینان بخش را با خود آورد که آتن موافقت کرده که به شورشیان کمک کند. افزون بر این، یکی از متحدان آتن، شهر ارتریا ، واقع در جزیره بزرگ اوبویا در امتداد ساحل شرقی یونان، نیز موافقت کرده بود که کمک بفرستد. این امر در آغاز سال 498 ق . م ایونیان را تشویق کرد و به جسارت آن ها افزود، چنان که مقامات محلی داریوش را وادار کردند از آن جا به سارد بگریزند، و خود آشکارا با گروه های کوچک سربازان ایرانی به زد و خرد

پرداختند. شورشیان حتی توانستند در شمال به تراکیه دست یابند که در نتیجه یونانیان آن منطقه نیز از یوغ ایران خلاص شدند.
شورشیان، پس از رسیدن بیست کشتی از آتن و پنج کشتی پر از سرباز و آذوقه از ارتریا جسارت بیشتری یافتند و کار آن ها از یک اعتماد بی جهت کوچک فراتر رفت. بخش کوچکی از مهاجمان مرکب از میلطی ها و آتنیان به فرماندهی آریستاگوراس به سارد آمدند و ظرف چند دقیقه شهر به آتش کشیده شد. این کشتاری بود برای پادگان بزرگ ایرانی که در آن نزدیکی قرار داشت. نیروهای این پادگان مهاجمان را غافلگیر کردند و به ضد حملۀ ناگهانی پرداختند. یونانیان که آمادگی نبردی

بزرگ را نداشتند ناچار عقب نشستند. اما گریزشان آن ها را نجات نداد، چون سپاهیان ایران آن ها را دنبال کردند، فرماندهان آتنی و ارتریایی نیز بهترین استراتژی را در آن دیدند که به یونان بازگردند. بدین قرار، به رغم شور و اشتیاق آریستاگوراس به دعوت از ساکنان اصلی یونان، آن ها ایونیه را ترک کردند تا به نبرد های خود بپردازند.
اما اگر آتن و ارتریا می پنداشتند که گریز و انصراف از درگیری در این مرحله زودرس مانع اقدام تلافی جویانه داریوش علیه آن ها خواهد شد در اشتباه بودند. او شهریاری مغرور و با اراده بود که بارها توانایی خود را در سرکوب شورش ها و مجازات شدید کسانی که به نافرمانی پرداخته یا به او توهین کرده بودند به اثبات رسانده بود. آشکار بود که شورشیان ایونی از اطاعت او سرپیچیده و سرزمین یونان نیز در جرم آنها شریک شده و با دخالت در امور امپراتوری وی به او توهین کرده بود. آتش زدن سارد او را به خشم آورد و سوگند خورد که نخست شورشیان را سرکوب کند و سپس به مجازات آتنیان و ارتریایی های نوساخته بپردازند.


هرودوت گزارش می دهد که « شاه بزرگ »:
پرسید که آتنی ها از چه قماش هستند و همین که شرح حال آن ها را شنید فرمان داد تیر و کمانش را بیاورند و تیری در زه نهاده به هوا رها کرد و با صدای رسا گفت: « خدایا نصرتم بخش تا آتنی ها را مجازات کنم » و یکی از وانسالاران را فرمود هروقت شهریار بر سفره طعام است این جمله را سه بار تکرار کند: « شاهنشاها از یاد آتنی ها غافل مباش.»


داریوش ظرف چهار سال، پای بند سوگندی که خورده بود، به تدریج اما روشمندانه شهرهای ایونیه را مغلوب و وادار به تسلیم کرد. پتانسیل استراتژیک نیروی دریایی ای که سلف او کمبوجیه تقریباً سه دهه پیش ایجاد کرده بود اکنون توسط ایرانیان تحقق یافت و ناوگان ایران توانست شرق دریای اژه را تسخیر کند و شورشیان را میان دریا و ارتش های زمینی داریوش به دام اندازد. در سال 494 ق . م شورشیان آخرین تلاش نومیدانه خود را در یک نبرد دریایی بزرگ در نزدیکی جزیره کوچک لاده که چندان از شهر میلط دور نبود به کار بستند، اما تفرقه و اختلافات همیشگی آن ها یک بار دیگر

نتیجه خود را داد و تلاششان به فاجعه انجامید. بعضی از کشتی های شورشی درست پس از آغاز نبرد راه گریز در پیش گرفتند و بقیه نیز با دیدن گریز ایشان از پی آن ها فرار کردند. چند کشتی معدود به خصوص از میلط و جزایر خیوس و ساموس باقی ماندند و شجاعانه به جنگ ادامه دادند، اما مشکلات آن ها زیاد و بخت پیروزیشان اندک بود و ناچار متحمل شکست سختی شدند.
اکنون شهر بزگ میلط کاملا در برابر نیروهای داریوش بی دفاع بود. هرودوت رفتار ایرانیان پیروز را چنین توصیف می کند:


[ایرانیان] ... از راه خشکی و دریا میلط را محاصره کردند و زیر حصارها تونلی کنده، آلاتی آتش بار به کار بردند و پنج سال بعد از آغاز شورش آریساگوراس، تمام شهر و ارگ مستحکم مرکزی را تسخیر کردند... بیشتر اهالی آنجا [میلط] به دست دشمن غالب سرکوب شدند ... زنان و بچه های ایشان هم به بردگی افتادند ... آن عده ازاهالی شهر که زنده مانده بودند اسیروار به شوش فرستاده شدند . داریوش صدمه ای به آن ها نرسانید و در کنار خلیج فارس بر مصب دجله آنان را در جایی به نام آمپه مسکن داد.
درماه های بعد،سایرشهرهای ایونیه نیزازخشم داریوش درامان نماندند. درجزایرطغیان کننده ای نظیرخیوس وسبوس،هزاران سرباز ایرانی دست به دست هم دادند و ساحل به ساحل پیش رفتند و تقریباً تمام مردم را به اسیری گرفتند بسیاری از شهرها سوختند و تعداد نا معلومی از بچه های یونانی به شوش و سایر مراکز ایران فرستاده شدند. پسرها در درباربه غلامی و خواجه سرایی پرداختند و دختران راهی حرمسرای شاه شدند. رفتار سخت داریوش یونانیان آشکارا بیان گر این بود که از هر گونه تکرار شورش در منطقه جلوگیری شود.


د ) سقوط ارتریا:
با این حال سرکوب ایونیه عطش انتقام شاه بزرگ را کاملا۫ فرو ننشانید؛ هنوز آتنیان و ارتری های گستاخ وجود داشتند و باید به حساب آن ها هم رسیدگی می شد. داریوش به این منظور مردونیه، نجیب زاده جوانی را که به تازگی دخترش، شاهدخت آرتوزوسترا، را به زنی گرفته بود به فرماندهی لشکری برای جنگ منصوب کرد. مردونیه در 493 ق . م فرماندهی ارتش ایران در آسیای صغیر و تراکیه را بر عهده گرفت، در حالی که نیروی دریایی بزرگ ایران نیز در امتداد ساحل اژه برای تقویت

و تدارک این لشکر به حرکت درآمد نخستین فرمان مردونیه فتح تراکیه بود که به آسانی ظرف چند ماه به اجرا درآمد. سپس فرمان داد که سپاه به سوی جنوب در امتداد یاحل یونان به حرکت درآید و به سوختن و تاراج آتن و ارتریا به تلافی نقش آن ها در شورش ایونیه بپردازد؛ حرکتی که در عین حال جای پای استراتژیکی در جنوب یونان برای ایران فراهم می آورد. با وجود این، این نقشه ناکام ماند، زیرا توفان غیرمنتظره ی شدیدی وزیدن گرفت و ناوگان ایران را در نزدیکی قُله آتوس واقع در شبه جزیره آتوس در هم نوردید. بنا به گزارش هرودوت:


پیش از این که از کنار تنگه عبور کنند دچار توفان شدید شمالی شدند که در مقابل آن یارای مقاومت نداشتند. بسیاری از کشتی ها به خشکی افتاده در هم شکستند. طبق گزارش ها به سیصد کشتی صدمه وارد شد و بالغ بر بیست هزار نفر مردند. آب های حدود آتوس پر از حیوانات آدم خوار است از این رو سرنشینان کشتی که زنده مانده بودند طمعه این جانوران شدند و عده زیادی که شنا نمی دانستند غرق و بسیاری هم از شدت سرما تلف شدند. ارتش زمینی ایران بدون نیروی دریایی نمی توانست مدت زیادی مقاومت کند و داریوش ناچار شد مردونیه و نیروهایش را فرا بخواند.


اما یونانیان نتوانستند از خشم شاه بزرگ بگریزند چون او تقریبا۫ بی درنگ به اقدامات آماده سازی برای یک لشکرکشی دیگر پرداخت. او این بار سپاهیان را تحت فرماندهی داتیس، که سرداری مادی قابلی بود و آرتافرن، برادرزاده خود قرار داد. بنا به نقشه جدید باید از تأخیر های پر هزینه اجتناب می شد و نیروهای ضربتی دریایی مستقیما۫ از اژه عبور کرده به شهر های مورد نظر حمله ور می شدند. داتیس و آرتافرن در بهار سال 490 ق . م به کلیکیه واقع در جنوب آسیای صغیر

رسیدند و به نظارت بر بارگیری صدها کشتی و حمل و نقل سپاهیان پرداختند. آن ها روی هم رفته حدود 65 هزار نفر نیرو داشتند که شاید بیست هزار نفر آن ها ملوان و ماموران لجستیک و بقیه سپاهیان میدان نبرد بودند. وقتی ناوگان آماده شد در امتداد ساحل به سمت غرب حرکت کرد، از شمال جزیره بزرگ رودس گذشت؛ به سوی ساموس در شمال غربی چرخید؛ از دریا عبور کرد و به جزیره ناکسوس رسید که در آن جا ایرانیان شهر اصلی را آتش زدند و سرانجام باز به سوی شمال

غربی به مقصد ارتریا حرکت کرد با نزدیک شدن ایرانیان، مردم مناطق اطراف در پشت حصار های دفاعی ارتریا جمع شدند و پناه گرفتند. وقتی سربازان داتیس و آرتافرن با لباس های متحدالشکل ارغوانی و رنگین خود شهر را محاصره کردند، یونانیان با هراس آن ها را نظاره می کردند. هرودوت می نویسد «مدت شش روز نبرد ادامه داشت که از هر دو طرف عده زیادی کشته شدند.سپس در روز هفتم دو مرد نامدار ارتریایی ... شهر را به دشمن فروختند.» این دو مرد دموکرات هایی بودند که مدت ها پیش با اعضای حزب محافظه کار محلی درگیری داشتند و فکر می کردند که ایرانیان به پاداش عمل ایشان حزب آن ها را بر سر قدرت خواهد آورد. اما آن ها سخت اشتباه می کردند. مهاجمان شهر را سوزاندند و باقی مانده ساکنان آن را به اسارت گرفتند.
- شرح و بررسی و نتایج جنگ های ایران و یونان در زمان هخامنشیان بر اساس مدارک و شواهد باستان شناسی:
1-درگیری در ماراتون:
داتیس و آرتافرن با انهدام ارتریا نیمی از مأموریت خود را انجام داده بودند. آن ها اطمینان داشتند که هدف دومشان ـ تسخیر آتن ـ به همین آسانی خواهد بود. در آغاز سپتامبر (نیمه شهریور) از اوبویا حرکت کردندو ظرف مدت کوتاهی به سواحل سرزمین آتن یعنی آتیکا رسیدند و اردوگاه خود را در حاشیه شرقی دشت پهناور ماراتون برپا کردند. ظاهرا۫ استراتژی آغازین آن ها حرکت زمینی به سوی آتن در فاصله حدود چهل کیلومتری، غارت شهر و استقرار یک پایگاه ایرانی در آتیکا بود. اما فرماندهان ایرانی با نهایت تعجب دیدند که مانعی بر سر راهشان سبز شد. میلیشیا یا چریک های آتنی که از حدود نه هزار هوپلیت [پیاده نظام سنگین اسلحه] تشکیل می شدند که ششصد

هوپلیت از دولت ـ شهر کوچک پلاته نیز از آن ها حمایت می کرد، و در مرز شمالی آتیکا مستقر شده بودند، در حاشیه غربی دشت گرد آمدند و جاده آتن را مسدود کردند. هوپلیت های یونانی سربازان سنگین اسلحه ای بودند که نیزه های تیز و شمشیر های کوتاه داشتند. آن ها در واحد های نظامی ویژه ای نبرد می کردند که به آن ها فالانکس [ فالانژ] گفته می شد و در آغاز سده هفتم و هشتم قبل از میلاد در سرزمین اصلی یونان شکل گرفته و تکامل یافته بود. یک واحد نمونه فالانکس از هشت صف یا ردیف هوپلیت تشکیل می شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید