بخشی از مقاله
چکیده
پست مدرنیسم جنبشی است فلسفی، فرهنگی و هنری دوران معاصر در واکنش به فلسفه و هنر مدرن. مدرنیسم با تفکر خرد گرایی و عقل گرایی محض و ساختن یک فرهنگ جهانی بر علیه تنگ نظری های سنت گرایانه قرون وسطی سر برآورد. مادینگری و تک ساحتی بودن آن باعث بی توجهی به نیازهای عاطفی، روحی و معنوی انسان شد. مدرنیسم نتوانست دنیای آرزوهایی که برای انسان مدرن ترسیم کرده بود به واقعیت تبدیل و با انسان و شهر و تاریخ ارتباط برقرار کند و اعتبار خود را از دست داد.
پست مدرنیسم در تقابل با این بحران و با اندیشه پایان دادن به فرا روایت ها و ایدئولوژی های مدرنیسم روی کار آمد و با بهره گرفتن از هنر متعارف و کلاسیک و دستاورد قدما و ارتباط آن با عرصه مدرن و به نوعی بازخوانی (دوباره خوانی) آن ها، به تفکر جدید برای حل این بحران پرداخت.
در این مقاله سعی شده به فلسفه پیدایش پست مدرنیسم و دلایل و ویژگی های آن مبنی بر این پرسش که: پست مدرنیسم گسستی از مدرن است و یا تداوم آن و یا بازگشت و رجعت به گذشته است؟ به اصول و مباحث مربوط به آن بپردازد. در این جا ناگزیر باید جنبش مدرن و اصول آن نیز بررسی شود، چرا که پست مدرنیسم مدعی است که از نارساییها و نواقص عصر مدرنیسم بی بهره است، بنابراین برای آشنایی با فلسفه پست مدرن، شناخت مدرنیسم امری ضروری خواهد بود.
کلمات کلیدی:
مدرن، پست مدرن، مدرنیسم، پست مدرنیسم، معماری پست مدرن
2
مقدمه
مدرنیسم به عنوان مجموعهای از سبک ها و جنبشهای هنری و فرهنگی در سالهای 1945 تا 1970، حرکتی بر علیه سبکهای پیشین به ویژه کلاسی سیسم بود؛ تلاش این جنبشها بر این بود که چهره فرهنگ را دگرگون کنند.
روایت گری هنری، خرده فرهنگها، نگاه سنتی غرب(قرون وسطی) کنار رفته و جای خود را به ارزشهای درونی و بی حد و مرز واقعیت دادند، به این ترتیب مدرنیسم وارد دنیای هنر شد و این چیزی نبود جز حاصل انتظارات جامعه مصرفی مدرن از تولیدات و تکنولوژی و وسایل حمل و نقل و ارتباطات، پایان دهه 70، پایان همه این فرا روایت ها و فرهنگ جهانی بود. منقدان مدرن این دوره را مرگ هنر معرفی کردند در حالی که آن چه عمر آن به سر آمده بود دوران هنری خاص، یعنی مدرنیسم بود؛ دورانی که بسیار کوشید تا برای خود هویت و فرهنگی جدید دست و پا کند و مدعی این بود که آخرین و کاملترین دوره تاریخ خواهد بود، اما بی توجهی به فرهنگهای بومی، بی هویتی و اعتقاد به هویت مشترک جهانی و توجه تنها به جنبههای مادی هر چیز و بسیاری از عوامل دیگر پایان این دوران را سبب شد.
بدیهی است همواره در چنین شرایطی، راه حلها برای آینده در درون گذشته جستجو میشود و تنها راه حل آن بود که مسائل گذشته با بازیابی و تقطیر دوباره به کار آید و مشکلگشای بحران حاکم بر جامعه شود. در چنین شرایطی بود که پست مدرنیسم بدون ریشه و تبار یگانه و بی آن که تعریف واحد و کاملی داشته و پاسخی واضح به این پرسش-ها داشته باشد ناگزیر بر جامعه حاکم شد. پسا مدرن در حقیقت پینوشتی بر مدرنیسم است و با نگاهی تحلیلی و جستجوگرانه به مدرنیسم نگریست اما در عمل از آن هم فراتر رفت.
در این مقاله تلاش بر این است که ابتدا با بررسی مدرنیسم و تحلیل و جستجو در آن عوامل روی کار آمدن پست مدرنیسم را بررسی کرده و سپس از چیستی و چگونگی پیدایش پست مدرن آگاه شویم.
این روا نیست که ما در مورد پست مدرنیسم همانند مدرنیسم آنقدر بیتفاوت باشیم تا دوران آن هم از سر بگذرد و تنها زمانی به خود آئیم که بازار مصرف کالاهای از مد افتاده و روی دست مانده آنها شویم. شاید بتوان از بیتوجهی نسبت به مدرنیسم به دلیل ویژگیهای خاص آن بی توجه رد شد اما نمیتوان ماهیت و ذات پست مدرنیسم را نادیده گرفت؛ امروزه به دلیل گسترش ارتباطات، اینترنت، فضاهای مجازی و ... با پدیدهای به نام پست مدرنیسم روبهروئیم که خواسته یا ناخواسته با زندگی ما درهم آمیخته و نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. پست مدرنیسم فراگیرترین و پردامنه-ترین یورش فرهنگی بر جوامع غیر غربی است که تا کنون تجربه شده است، پس نمیتوانیم آن را صرفا متعلق به دنیای غرب دانسته و خود را از تأثیر آن مصون بدانیم و سر خود را در برف فرو کنیم، هیچ نبینیم و نیاندیشیم!
×
×
3
ریشه های پیدایش مدرنیسم
آغاز این دوره را پس از قرون وسطی و یا از حدود رنسانس در اروپا بیان کردهاند. مدرنیسم جهانبینی نو ظهوری است که از دورههای رنسانس در سده چهارم میلادی زمینههای فکری آن شکل گرفته و در سده شانزدهم ریشه گرفته و در سده هجدهم به شکوفایی و کمال رسید. این جنبش تأثیر بسزایی در شکلگیری تمدن انسانی و شکل دهی به جنبه-های مختلف زندگی انسان داشته است . آنچه در این جا با آن روبه روئیم دو مفهومی است که به دلیل کاربرد بسیار در کنار هم یکی خوانده میشوند اما شباهت و تفاوتهایی نیز بین مدرنیته و مدرنیسم وجود دارد. در حقیقت مدرنیسم جنبشی است که در تضاد با افکار مدرنیته به وجود آمد.
مدرن واژهای است برای نشان دادن کیفیتی که جاری است و با گذشته تفاوت دارد. از این تعریف مدرنیته یعنی تجدد و نوگرایی، و با دگرگونی برداشت انسان از خویشتن همراه است و ریشه در اومانیسم دوران رنسانس دارد، اما مدرنیته ناظر بر نو شدن و تحول در همه جوانب فرهنگی، هنری و اجتماعی است و به طور کلی تمام نمودهای تمدن جدید غرب را در بر میگیرد (قرهباغی،(46