بخشی از مقاله
چکیده:
پدیدار شناسی مکتبی است که در جریانات هنری معاصر به خصوص معماری پست مدرن تاثیر به سزایی داشته است و بارزترین تاثیر این مکتب فلسفی در مبانی نظری معماری ،بروز رویکرد های پدیدار شناسی مکان ،بستر و زمینه معماری در طراحی معماری است . پدیدارشناسی هم می تواند بهمثابه یک روش در پژوهش های معماری به کار رود و هم می تواند بهمثابه یک رویکرد در مطالعات معماری و حتی نگاه به معماری، چیستی معماری و مواجهه با آن بهکار رود.
نظر به این که پدیدار شناسی یکی از بااهمیت ترین و در عین حال چالش برانگیزترین بحث هایی است که در حوزه معماری وجود داشته و لزوم ورود مفاهیم آن از حوزه نظر به عمل، یکی از چالش های پیش روی معماری معاصر است،در این تحقیق روند ظهور وازه پدیدار شناسی و خواستگاه آن در فلسفه از دو دیدگاه عمده ، هوسرل و هایدگر برسی می شود در ادامه پدیدار شناسی معماری که براساس نظریه های ، یوهانی پلاسما و نوربرگ شولتز ، مورد کنکاش قرار گرفته و بعد از برسی بعد نظری فلاسفه و تطبیق عناصر معماری مبتنی براین نظریات ،حوذه نفوذ این رویکرد در معماری معاصر به لحاظ کیفی مورد ارز یابی قرار می گیرد.
با توجه به اهمیت به کارگیری مبانی نظری در روند طراحی و خلق فضا، با استفاده از پارادایم های مطرح شده در حوزه معماری مانند پدیدارشناسی به بررسی الگوهایی پرداخته می شود که امروزه معماران به طورآگاهانه یا ناآگاهانه در خلق فضا از آ نها بهره می جویند. . مواجهه پدیدار شناسانه در معماری قابل پیگیری است وآن تعلیق ابژه معماری وبرسی شیوه مواجهه معمار با موضوع معماری است. نوربرگ شولتز معماری را بودن در مکان تعبیر می کند.یکی از برجسته ترین وجوه پدیدار شناسی پلاسما ، تصور"معماری چندحسی" است که ما فضا را می بوییم، می شنویم، لمس می کنیم، و حتی می چشیم.
مقدمه :
معماری دردوران خاصی ازتاریخ به خصوص در سده بیستم تحت تاثیرمکاتب نظری و فلسفی خاصی بوده است. این رویکردها به مثابه دانش معماری درپیوند باعلوم مختلفی،درفرایند معماری بسیارتاثیرگذاربوده است.به خصوص در دوران پست مدرنیسم با ظهور پارادایم های نظری که هر یک از فلسفه خاصی نشات می گرفت ، و توسط معماران ،»گاه نظریه پرداز« در حیطه معماری به عنوان الگو ومدلی عینی ، به منصه ظهور می رسید.
پدیدار شناسی یکی از چالش برانگیز ترین این مکاتب فلسفی است. برای فیلسوفان پدیدار شناسی روشی است برای شرح موقعیت بی واسطه و مستقیم چیزها و محیط، طریقی که با آن می توان به درکی بی پیش فرض و بی پیشداوری امیدبست، و از دام پیش انگاشته های علمی، مذهبی، متافیزیکی و روانشناختی گریخت. - Moran&Mooney,2002 - روشی فلسفی برای شناخت پدیدارها که تأثیری کتمان ناپذیر بر جریان های هنری امروز به ویژه معماری پسامدرن غرب و به تبع در ایران داشته است.تاثیری فلسفی در حوزه مبانی نظری معماری ،رویکردهای نقادانه به محیط طبیعی یا مصنوعی و همچنین رویکرد های طراحی آثار معماری بر جای گذاشته. پدیدارشناسی روشی است که در باز تعریف هویت برای معماری امروز بسیار به کار آمده است.
همانگونه که پیش تر به کار هایدگر آمد، در شناسایی هویت انسان امروز و پیش از او بنیانگذاری چون هوسرل داشت با رویکردی متفاوت برای شناخت پدیده ها. این پارادایم رویکردی پسامدرن به سایت، مکان، چشم انداز و ساختن دارد، پدیدارشناسی در معماری مستلزم توجهی عمیق به چگونگی ساخته شدن چیزها و جزئیات مرتبط باآن مانند کیفیات حسی مواد و مصالح، نور،رنگ وغیره دارد.اثراین پارادایم درمعماری دربررسی ریشه های به وجودآورنده معماری با نگاه پدیدار شناسانه مشخص می شود به گونه ای که اندیشه هایی که بهخودِ چیزها می پردازند جایگزین »فُرمالیسم « در معماری شود .در حیطه این پارادایم نظریات افرادی چون »هایدگر« و»کریستیان نوربرگ شولتز« مطرح است - نسبیت، 1391،. - 4
پرداختن به این موضوع به جهت تطبیق علم پدیدار شناسی با معماری معاصر و دست یابی به اصولی که می تواند زمینه های خلاقیت در نظام مند کردن معماری لجام گسیخته و به دور از هویت ،کنونی را با تکیه بر شناخت حاصل از تحلیل پدیدار شناختی آن ،تبیین کند ، ضرورتی غیر قابل انکاراست که روند این تحقیق را هدفمند می سازد. بسیاری از پدیدههای اجتماعی را در مقام تبیین، را میتوان حاصل جمع افعال هدفدار افراد بسیاری دانست. یعنی با دانستن اینکه آن افراد چه میخواهند، به چه باور دارند و از فعلشان برای تحصیل اغراض شان چه توقعی دارند، میتوان به تبیین اثر جمعی آن افعال توفیق یافت. - لیتل، :1373 ص - 63
مسئله تحقیق:
-1 نحوه تعامل میان پارادایم پدیدار شناسی با معماری پست مدرن را چگونه می توان توصیف کرد؟
-2 رویکرد پدیدار شناسی معماران معاصر در استفاده از مبانی این مکتب فکری به چه صورت بوده است؟
پیشینه تحقیق:
محمدرضا شیرازی، در پژوهشی با عنوان - جایگاه پدیدارشناسی در تحلیل معماری و محیط - ، با مطالعه متون اصلی پدیدارشناسان در دو عرصه فلسفه و معماری، وضعیت پدیدارشناسی معماری و محیط را مورد توجه قرار داده و در این راستا ابتدا پدیدارشناسی فلسفی که نقطه عزیمت پدیدارشناسان معماری بوده مورد بررسی قرارداده و با اشاره به تفاوت قرائت های پدیدارشناسان نشان می دهد که چگونه هر یک بر حسب اهداف و دغدغه های خاص خود تلقی متمایزی از قابلیت ها و اهداف پدیدارشناسی دارند.و این سوال را مطرح می کندکه ،آیا ما می توانیم از مکتب» پدیدارشناسی معماری« سخن بگوییم؟ و این که می توان رویکرد پدیدار شناسی در معماری و تحلیل محیط را کهاساساً مدیون پدیدارشناسی فلسفی است یک »جنبش… خواند؟پدیدارشناسی تنها مورد توجه نظریه پردازان معماری و محیط نبوده بلکه معماران نیز آن را در عمله کار گرفته اند و منبع الهام خود قرار داده اند.
نگریستن عمیق به "چیزها" و مطالعه پدیدارشناختی درون مایه های معماری معماران را قادر می سازد تا به گونه ای عمیق و ریشه ای به آن ها بیندیشند، گوهر پدیدارها را دریابند، و سعی در آشکارکردن آن ها به واسطه تصاویر و جزئیات معمارانه نمایند. به واقع پدیدارشناسی به آنان منبعی غنی برای الهام و انگیزش اعطا می کند. همان طورکه استیون هال می گوید»اهتمام پدیدارشناسی معطوف به مطالعه گوهرها است؛ معماری این قابلیت را دارد تا به گوهرها هستی بخشد. معماری با فرم، فضا و نور می تواند تجربه زندگی روزمره را به واسطه پدیدارهای مختلفی که برآمده از سایت ها، برنامه ها، و معماری های ویژه اند تعالی بخشد - Holl ,1996, 11 - « تعبیر آشکارا نشان می دهد که چگونه تفکر پدیدارشناختی می تواند به چیزها پرداخته، ایده ها را بارآورد، و در نهایت به آن ها تعین و واقعیت بخشد.
طبق نتایج این تحقیق پدیدارشناسی معماری و محیط یک مکتب سازمان یافته نیست، چرا که هرگز پیش نیازهای یک مکتب فکری را که همانا انسجام در هدف و روش است ندارد. یک حلقه فکری هم نیست، چرا که برساخته جمعی سازمان یافته و حاصل عزمی برنامه ریزی شده نیست. پدیدارشناسی معماری و محیط را حتی نمی توان "جنبش" نامید، چراکه فاقد عمومیت، گستردگی، و مقبولیت مورد انتظار یک جنبش است. مبتنی بر موارد فوق گفته شد که مناسب تر است تا وضعیت پدیدارشناسی در معماری و محیط را یک "گفتمان" نامید، گفتمان زنده و درحال پیشرفتی که حالات وجودی ما و در جهان هستن مان را مورد توجه قرار می دهد. مادامی که ما انسا نها زندگی می کنیم، این گفتمان نیز زنده و مطرح خواهد ماند - شیرازی، م،1392، . - 91-99
روش تحقیق:
این پژوهش باروش تبیین کارکردی ، تبیین کارکردی عبارت از تشخیص فایده هر جزء برای مجموعه و نیازی است که از آن بر طرف میکند. - مردیها، :1382 ص . - 52 روش تحقیق در این نوشتار، براساس روش کیفی و استدلال منطقی استوار است. همچنین مطالعه اسنادی و کتابخانه ای اساس بیان،تحلیل، توصیف و تفسیر مطالب موجود در این پژوهش را تشکیل می دهند. پژوهش کیفی به تفسیر شرایط می پردازد و بر نقش محقق به منزله عنصری حیاتی در نتیجه حاصل از تحقیق تأکید خاص دارد هدف تحقیق کاربردی توسعه دانش کاربردی در یک زمینه خاص است. در اینجا نیز سطح گفتمان انتزاعی و کلی اما در یک زمینه خاص است. - گروت، . - 88 : 1389