بخشی از مقاله
چکیده
فعالیتهای مشارکتی، اجتماعی، پرورشی و گروهی، الگوهای انگیزشی هدایتگر این فعالیتها و هر آنچه نظام آموزش میطلبد با حرکت عصری که گذشت، حال و یا شاید آیندهای نزدیک که از آن به عنوان پستمدرن یاد میشود، بیتردید در نظام تعلیم و تربیت میبایست تبیین گردد. مفهوم معنای زیست شده - معنای زندگی طبیعی به تعبیر هوسرل - عبارت است از اینکه فرد چگونه دنیای خود را به عنوان دنیای واقعی و معنیدار تجربه و درک می کند. برای تحقق مشارکت و نهادینه کردن آن در جامعه، باید به تعلیم و تربیت به عنوان یکی از نهادهای اولیه جامعهپذیری نقش کلیدی واگذار شود، تا ضمن ایجاد احساس نیاز در نوجوانان و جوانان نسبت به همکاری و تعاون، زمینه های رشد ذهنی و آمادگیهای روانی برای اقدام به فعالیتهای مشارکت جویانه را در آنان تقویت نماید. یکی از مهمترین روشهایی که تبدیل مشارکت به یک فرهنگ در سطح جامعه را در پی خواهد داشت تلاش در راستای اعتلای روحیه گرایش به کار جمعی و گروهی - انگیزش در افراد - است. اندیشمندان عرصه تعلیم و تربیت و متفکران آموزشی باید زمینههای لازم برای اجرای این الگو را در سطح کشور فراهم نمایند. و ساختار تعلیم و تربیت - آموزش و پرورش - را به گونهای نظم بخشید که شیوههای اجرای فعالیتهای پرورشی را، هم در جهت انگیزش مادی نیروهای پرورشی، و نیز انگیزش معنوی این نیروها دانست.
مقدمه
مفهوم معنای زیست شده - معنای زندگی طبیعی به تعبیر هوسرل ]نقل از گوتک - [ عبارت است از اینکه فرد چگونه دنیای خود را به عنوان دنیای واقعی و معنی دار تجربه و درک می کند. »ما بَعد علمی« جنبهای است که در آن شهودها، دروننگریهای اخلاقی، مذهبی و زیباشناسی در تولید جهانبینیهای عمومی نقش اساسی ایفا می کنند .[4] انسانها براساس پیش فرضها، نگرشها، باورها و تصویرهای ذهنی جهان را فهم و تفسیر میکنند و با آن در تعامل هستند. روشن نمودن الگوهای ذهنی به آدمیان کمک میکند تا تأثیر پیش فرض های ذهنی را در رفتار و زندگی خود به روشنی مشاهده کنند، در جستوجوی راهی برای بازبینی و اصلاح آنها باشند و الگوهای ذهنی تازهای را که نوید جهان و زندگی بهتری میدهند، خلق کنند. انسان همواره در زندگی فردی، شغلی، آموزشی، اجتماعی، خانوادگی و ... بر اساس تصورات خود دست به تفسیر واقعیتهای خارج از ذهن خود میزند و اغلب آنها را یقینی می پندارد و بر اساس آنها تصمیم می گیرد. بنابراین هر تغییری برای بهبود عملکردهاو نتایج آن الزاماً باید از طریق بهسازی پیش فرضهای ذهنی انسان شروع شود. آگاهی بیشتر نسبت به نحوه استدلال، روش تفکر و عمل - بازاندیشی - ، تبیین دقیق و شفاف پیش فرضهای ذهنی خود در تعامل با دیگران، - بازبینی - و بازنگری در فرایند تصویر سازی ذهنی، تجزیه و تحلیل فرایندها و استنتاج در ذهن - نردبان استنتاج - به بهسازی مناسبات انسانی کمک میکند و انسان از این طریق پیش فرضهای ذهنی را بازسازی میکند .[3] نظام تعلیم و تربیت مهمترین نهاد رسمی عمومی، متولی فرآیند تعلیم و تربیت در همه ساحتهای تعلیم و تربیت، قوام بخش فرهنگ عمومی و تعالی بخش جامعه اسلامی بر اساس نظام معیار اسلامی، با مشارکت خانواده، نهادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی است و ماموریت دارد با تأکید بر شایستگی های پایه، زمینه دستیابی دانشآموزان و دانشجویان لازمالتعلیم طی پایههای تحصیلی، به مراتبی از حیات طیبه در ابعاد فردی، خانوادگی، اجتماعی و جهانی را به صورت نظاممند، همگانی، عادلانه و الزامی در ساختاری کارآمد و اثربخش برساند.
بیان مسئله
شواهدی در دست است که دنیا در حال شکستن پارادایم مدرنیسم است. الگوهای قدرت کمتر از گذشته سخت و ثابتند؛ فناوریهای جدید در حال ظهورند؛ صنایع جدیدی در حال رونق گرفتن هستند؛ فرهنگهای تازه خلق میشوند؛ قدرتهای سیاسی جدید پا میگیرند؛ و همه این تغییرات با سرعتی باور نکردنی پیش میروند. هیچ کس نمیتواند واقعا پیش بینی کند که در دهه آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد به نظر میرسد که نظام تعلیم و تربیت از قافله تغییرات و سازگاری با شرایط جدید عقب مانده است و چیزی که نظام آموزش مدرن ارائه میکند، دیگر نمیتواند دانشآموزان و دانشجویان را برای بقا و توسعه بیشتر در عصر پستمدرن آماده سازد .[1] امروزه صاحبنظران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این موضوع متفق القولند که دستیابی به رشد و توسعه پایدار بدون مشارکت سازماندهی شده و هدفمند گروههای مختلف مردم امکان پذیر نیست. مشارکت از جمله پدیدههایی است که از دیرباز وجود داشته و همواره با زندگی انسانها پیوند داشته است. لازمه زندگی جمعی و گروهی وجود همکاری، مساعدت و مشارکت میباشد که متناسب با شرایط اجتماعی در زمان و مکان خاص خود به صورت های مختلف شکل گرفته است. مشارکت فرآیندی از خودآموزی اجتماعی و مدنی است، زیرا فعالیت برای مشارکت مستلزم تغییر حالت ذهنی و روانی در تمامی سطوح اجتماعی است. این تغییر موجب برقراری مناسبات اجتماعی و انسانی جدید می شود. امروزه مشارکت اهمیت مضاعفی نسبت به گذشته پیدا کرده است؛ چرا که سخن از شرایطی است که همه مردم در تعیین سرنوشت خویش دخالت آگاهانه و واقعی پیدا کنند و در ضمن محور اساسی توسعه در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز محسوب میشود. بی تردید مشارکت یکی ار مولفههای توسعه انسانی محسوب می شود .[8] دیدگاههای برخی اندیشمندان حوزه تعلیم و تربیت - 1995-2010 - بیان میدارد؛ نخستین کاوشی که انسان بدان میپردازد، جست وجو برای معناست. مهم ترین ظرفیت انسان برای این جست و جو در فرایندی هرمنوتیکی تجربه میشود؛ فرایند تفسیر متن - خواه این متن یک شیء دست ساز بشر، یا یک جهان طبیعی و یا حتی یک عمل انسانی باشد - . فلسفه هرمنوتیک، مفهوم چرخه هرمنوتیک است.
این مفهوم بر مبنای این مفروضه شکل گرفته است که فهمیدن یک اثر، متن یا شیء خارجی، ساز و کاری حلقوی دارد. تفسیر با پیش تصوراتی آغاز میشود که پی در پی جانشین هم میشوند تا آنچه مناسبتر است باقی بماند. در این دیدگاه »فهم یک متن - به معنی هرگونه نماد یا کنش انسانی - به معنی کشف دانش از پیش موجود و جهان شمول نیست، بلکه به معنی تفسیر، ساختن و تصرف احتمالات حرکتی است که خود را به اشکال گوناگون و غالبا مبهم نمایان می سازند.« نقش اصلی چرخه هرمنوتیک تسهیل فهم و گشودن احتمالات جدید است. همان فهمی که در چرخه هرمنوتیکی روی میدهد و کار اصلی آن تولید معناست. برای تولید یک چرخه هرمنوتیکی بالقوه بارور، شخص میبایست با نگرشی سخاوتمندانه به استقبال متن برود و بدان یک حقیقت موقت اعطا کند. این نوع جستوجو برای فهم بیشتر است که ما را ارضا می سازد و به ما انگیزه می بخشد .[10] انگیزش زیربنای رفتار انسانی میباشد انگیزش نیرویی است که میتواند انسان را به سمت یکی از گزیدار یا فعالیتهای - همانند فعالیتهای مشارکتی، اجتماعی، پرورشی و گروهی - پیش روی هدایت کرده و مصروف دارد. در واقع انگیزش نوعی میل نسبت به رسیدن به چیزی مشخص یا هدفی معین می باشد .[2] با این توضیح مقاله حاضر به دنبال پاسخ به سوال زیر است:
✓ چگونه فعالیتهای مشارکتی، اجتماعی، پرورشی و گروهی، الگوهای انگیزشی هدایتگر این فعالیت ها و هر آنچه نظام آموزش میطلبد با حرکت عصری که گذشت، حال و یا شاید آیندهای نزدیک که از آن به عنوان پستمدرن یاد میشود در نظام تعلیم و تربیت تبیین میگردد؟
برتر؛ پیشینه تحقیق
در سال 1895 هربرت جورج ولز1 در رمان ماشین زمان چنین نوشت: »هیچ تفاوتی میان زمان و سه بُعد مکانی وجود ندارد تنها برداشت ما است که با آنها پیش میرود.« این گفتهها میتواند تفکرات ذهنی هر یک از ما را تغییر دهد. چرا که تا آغاز قرن بیستم گذر زمان مستقل از حرکت در نظر گرفته میشد و فرض این بود که در تمام دستگاههای مختصات، زمان تنها در یک محور مشخص با سرعت ثابت پیش میرود؛ اما تجربیات بعدی نشان داد که زمان در سرعتهای بالا کندتر حرکت میکند. همچنین داشتن بیش از چهار بعد فقط در اندازههای زیر اتمی تفاوت ایجاد می کند. در حوزه پستمدرن مدیریت زمان غیر ممکن میباشد زیرا جهان در زمان و فضا ایجاد نشده، بلکه با فضا و زمان پدید آمده است. تعلیم و تربیت در عصر پستمدرن دیدگاهی جهانی است، و برای یاددهندگانی - معلمان، اساتید، اصحاب تعلیم و تربیت - و یادگیرندگانی - دانشجویان، دانشآموختهگان و ... - قابل فهم است که میخواهند نظم شکل گرفته از پیچیدگی و بینظمی زندگی شان را مشاهده کنند .[11] پیتر تابمن - 1995 - 2 از صاحبنظران پساساختارگرایی در نظام تعلیم و تربیت معتقد است هویت یک یاد دهنده - معلم - به واسطه نگاه و