بخشی از مقاله
چکیده
داستان کوتاه از ترکیب خالقانه عناصر داستانی متعددی بوجود می آيد، اما ازمیان آنها شخصیت پردازی کلیدی ترين عنصرداستانی محسوب میشود. در واقع می توان داستانی را نوشت که هیچ رويدادی در آن رخ ندهد، اما نمی توان داستانی را نوشتکه شخصیتی نداشته باشد. شخصیت پردازی از زوايه ديگر يكی از جذاب ترين وجوهی است که می تواند ذهن خواننده را درگیرخود کند. اغراق نیست اگر بگويیم بسیار از خوانندگان جدی ادبیات داستانی برای درک هزار توی روح وروان شخصیت های داستاندر مواجهه روزمره شان با زندگی است که دست به کتاب داستان می برند. آنها می خواهند بدانند که اين شخصیت ها چرا اينگونه عمل می کنند وآيا می شود نحوه رفتار آنها را فهمید يا توضیح داد؟
البته بايد توضیح داد که شخصیت در يک داستان مترادف با شخص نیست و شخصیت داستانی لزوما به انسان محدود نمی شود. اين مقاله، با پرداختن به شخصیت پردازی در داستان به مفهوم خاص ان يعنی داستان پسا مدرن و اينكه شخصیت پردازی در داستان پست مدرن چه سر نوشتی پیدا میكند و نقش گفتمان در آن چیست، به طرح نگاهی پست مدرن به عنصر شخصیت پردازی در داستان های متاخر میپردازد تا نشان دهد شخصیت داستانی و به يک معنا غیر داستانی يک بر ساخته گفتمانی است. رواج اصطالح" گفتمان" درنقد ادبی البته به نظريه پردازی های میشل فوکو برمیگردد. او بود که نشان داد زبان مستقل از قدرت عمل نمی کند و گقتمان همان کار برد زبان دربستری از مناسبات قدرت است وسوژه انسانی - شخصیت - در موقعیت های گفتمانی شكل می گیرد.
مقدمه
داستان کوتاه از ترکیب خالقانه عناصر داستانی متعددی بوجود می آید، اما ازمیان آنها شخصیت پردازی کلیدی ترین عنصرداستانی محسوب میشود. در واقع می توان داستانی را نوشت که هیچ رویدادی در آن رخ ندهد، اما نمی توان داستانی را نوشت که شخصیتی نداشته باشد. شخصیت پردازی از زوایه دیگر یکی از جذاب ترین وجوهی است که می تواند ذهن خواننده را درگیر خود کند. اغراق نیست اگر بگوییم بسیار از خوانندگان جدی ادبیات داستانی برای درک هزار توی روح وروان شخصیت های داستان در مواجهه روزمره شان با زندگی است که دست به کتاب داستان می برند. آنها می خواهند بدانند که این شخصیت ها چرا اینگونه عمل می کنند وآیا می شود نحوه رفتار آنها را فهمید یا توضیح داد؟
البته باید توضیح داد که شخصیت در یک داستان مترادف با شخص نیست و شخصیت داستانی لزوما به انسان محدود نمی شود. اما انچه که گفته شد یک مقدمه بسیار کلی در اهمیت شخصیت پردازی در داستان به مفهوم عام آن است. هدف این مقاله، اما پرداختن به شخصیت پردازی در داستان به مفهوم خاص ان یعنی داستان پسا مدرن است و اینکه شخصیت پردازی در داستان پست مدرن چه سر نوشتی پیدا میکند و نقش گفتمان در آن چیست؟ رواج اصطالح" گفتمان" درنقد ادبی البته به نظریه پردازی های میشل فوکو بر میگردد. او بود که نشان داد زبان مستقل از قدرت عمل نمی کند و گقتمان همان کار برد زبان دربستری از مناسبات قدرت است و سوژه انسانی - شخصیت - در موقعیت های گفتمانی شکل می گیرد.
شخصیت در داستان پسا مدرن
شخصیت داستانی در داستان پسا مدرن شخصیت ندارد. این جمله شاید در نگاه اول پارادوکسیکال به نظر برسد. اما نکته ای کلیدی در آن نهفته است. در واقع، شخصیت داستانی در داستان پست مدرن استقالل ، عقالنیت و اراده فردی ندارد، بیشتر سوژه است. سوژه اصطالحی است که تاثیر شگرف زبان و گفتمان در شخصیت سازی را باز می نمایاند. کاربرد سوژه از آن جهت مفید است که این واژه با واژه شخصیت در داستانهای رئالیستی و حتی مدرن مرز بندی می کند و تفاوت های خود را با عنصر شخصیت دراین داستانها را برجسته می کند. اما این تفاوت از کجا ناشی میشود؟ برای تبیین این تفاوت و پیش از توضیح بیشتر در باره عنصر شخصیت در داستان پسا مدرن بهتر است به مفهوم گفتمان در در دیدگاه فوکوبپردازیم.
فوکو و معنای گفتمان
مدتها فرض براین بوده است که زبان یک وسیله ارتباطی خنثی است وشان آن در حد براوردن نیاز های ارتباطی کاربران آن در یک جامعه است. البته زبانشنا سی برای اشاره به پاره گفتارها یا واحد های زبانی طوالنی که از شان یک ابزار ارتباطی در دست گویندگان فراتر میرفتند و معانی دیگری را باز می نمایاندند، از واژه گفتمان استفاده می کردند. اما با ظهور ساختگرایی و نشانه شناسی وسپس پسا ساختار گرایی واژه گفتمان کاربرد بس وسیع تری یافت و به نظریه و نقد ادبی ، مطالعات فرهنگی و حوزه های دیگری از علوم انسانی راه خود را باز کرد. گفتمان در کاربرد خود در نقد ادبیتوصیف کننده یک پاره گفتار یا یک واحد زبانی نیست، بلکه نشان دهنده ساختار معرفتی و مناسبات قدرت است که به کاربرد زبان جهتی معنادار میدهد.
از نظر فوکو،هر گزاره یا گفته یا سخنی بیانگر روشی خاص در بر کشیدن واقعیت و فهم آن است و در پشت این روش نهادی از قدرت ایستاده است که اعتبار این روش را تضمین میکند. به عبارت دیگر، گفتمان طرز بیان یا شیوه ای از کاربرد زبان توسط نهادی است برای رسیدن به غایتی. در واقع، استفاده از زبان در جامعه با کنترل نهاد هایی در جهت های خاصی صورت میگیرد تا در نهایت بقا و استمرار همان نهادها تهدید نشود. اما زبان چگونه در مناسبات قدرت قرار میگیرد؟شاید در نگاه اول اصالً چنین به نظر نرسد که باورها، نگرشها، ارزشها و طرزفکرما که حاصل گفتمان های مسلطند میتوانند به نفع گروهی و به ضرر گروهی دیگر تمام شود، اما تحلیل آنچه که گفتمان های مسلطرا تشکیل میدهد میتواند معنای سیاسی نیز داشته باشد و برای همین است که حکومتها نسبت به تغییر شیوه اندیشیدن مردم اگر از محدوده خاصی خارج شود واکنش نشان میدهند.
به طور مثال در طول تاریخ در یک محدوده جغرافیایی، برخی مردمان، مفاهیم و عقایدی خاص به عنوان «دیگری» تعریف میشوند. این «دیگری» مانند هیوالها و دشمنان معرفی میشوند که تهدید کننده ارزشهای راستین اکثریت مردمانند. این «دیگری» به مکانی خارج از گفتمان های رایج و مسلط تبعید میشود و همیشه به مردم هشدار داده میشود که مواظب تاثیر و رخنه آنها به ارزشهایشان باشند.فوکو در یکی از معروف ترین کتاب هایش جنون و تمدن: پیشنه دیوانگی در عصر خرد به خوبی نشان میدهد که تعریف دیوانگی در طول تاریخ کامال متفاوت بوده ودر دوره های مختلف تعاریف متعددی از آن بدست داده شده است.به عنوان مثال برخی عارضه ها در برخی دوره ها نشانه جنون تلقی شده و همان عارضه ها در دوره ای دیگر فقط بیماری و در دوره ای دیگرحتیبیماری هم محسوب نشده اند.
پژوهش فوکو نشان میدهد که اصحاب قدرت در هر دوره تاریخی ، برخی امیال ، افکار و یا رفتارها را بر حسب گفتمان مسلط دوران خود بهنجار یا نابهنجاراعالم کرده اند. لذا معیار ثابتی برای جنون وجود ندارد. به عبارت دیگر جنون یا عدول از خرد تابعی ازگفتمانی است که خود بر ساخته مناسبات قدرت و معرفت است. بنابر این، این که چه کسی دیوانه است را می توان به کاربرد خاصی از زبان نسبت داد که در مناسبات قدرت و معرفت شکل میگیرد و نه صرفا به توصیف علمی و عاری از قدرت مفهوم جنون. یعنی تعریفما از جنون بر آیند دانایی ما از کنش هایی است که در دوره ای خاصی عدول از خرد ارزیابی میشوند اما دانایی ما هم از خرد وهم از کنش ها ی موسوم به کنش های جنون آمیز درخال شکل نگرفته اند و به شدت به قدرت آلوده اند.
تعریف گفتمانی جنون یکی از مثالهاست تعریف ما ازمعلولیت یا نازایی نیز به همان صورت برخاسته از کاربرد زبان در بستری از روابط قدرت است.به عنوان مثال تعریف نازایی در جامعه یا دوره ای که زن به خاطر فرزند آوری اشارزش پیدا میکند با جامعه ای که در آن فرزند اوری یا تعداد فرزندان مالکی برای ارزش گذاری زن محسوب نمی شود یکی نخواهد بود. بنابر این واژه ای مانند« نازا» در جوامع و دوره های مختاف به تبع مفهوم گفتمان های مسلط در مورد نقش زن متفاوت بوده و موقعیت زن نازا را درسلسله مراتب قدرت تعیین میکند.گفتمان ، باز تاب عملکرد قدرت در حیطه زبان است. بنابراین به تبع قدرت ،گفتمان هم اشاعه می دهد و هم سلب میکند.
گفتمان دانایی های هم راستا را اشاعه میدهد و دانایی های مغایر را محدود میکند. دانایی های هم راستا با گفتمان های مسلط طبیعی ، بدیهی و عقالیی فرض میشوند و منطق و نظام هایی از حقایق ظاهرا ازلی و ابدی بنا میکنند. بنا براین،از دید فوکو حقیقت واژه گنگی است که همواره بر اساس قدرت تعریف میشوند.شخصیت های پسامدرن، سوژهای بر ساخته گفتمان همچنانکه گفته شد تلقی از شخصیت در رمان پسامدرن با مفهوم شخصیت در رمان رئالیستی تفاوتی بنیادین دارد.مطابق با این تلقی جدید، شخصیت ها در آثار پست مدرن هویت اجتماعی منسجم و پایداری ندارند. آنها بیشتر سوژهایی تابع