بخشی از مقاله
قتل نفس
چكيده
هر چند مطالعات خودکشي، معمولاً سه پديدهي مهم: افکار خودکشي، اقدام به خودكشي و خودكشي موفق را بررسي ميكنند، نظر به اين كه در دهه گذشته تفكيك اصطلاحات كاربردي و پژوهشي در خودكشي گرايي، منجر به سنجش دقيقتر اين حوزه در كار باليني و افزايش توجه روزافزون به حيطههاي ديگر خودكشي (مانند پيشگيري و درمان) شده است،
خودکشي از آسيب هاي مهم فردي و اجتماعي است که به طور متوسط در ميان معتادان و بيماران رواني بيشتر است .فرد خودکش بر اين باور است که در زندگي به اهداف و اميال خود نرسيده است و زندگي مفهوم خود را از دست داده است ومرگ بهترازآن قلمداد مي شود.
واژگان كليدي:
خودكشي گريز گرايانه ، اسکيرول ، تجانس ، افسردگي ، Depression، Suicide
مقدمه
خودکشي در لغت نامه ي دهخدا به معناي " خود را به وسيله اي کشتن ، انتحار ، کار زياد کردن ، کوشش بسيار " آمده است.
اميل دورکيم (1917-1858) دراثر معروف خود به نام خودکشي آن را پديده اي اجتماعي به شمار آورده و چنين تعريف مي کند :
"خودکشي عبارت است ازهرنوع مرگي که نتيجه مستقيم يا غيرمستقيم کردار منفي يا مثبت خود قرباني است که مي بايست چنان نتيجه اي به بار آورد ."
هم چنين مي توان به تعريف دشه اشاره کرد که مي گويد : " اقدامي معمولاً از روي آگاهي براي سر به نيست کردن خود به آن ترتيب که مرگ هدف يا وسيله باشد ."
آشيل دلماس نيز خودکشي را عبارت مي داند از " عملي که به وسيله ي شخص براي معدوم ساختن خود انجام مي دهد ، در حالي که اختيار مرگ و زندگي در حيطه قدرت اوست و از لحاظ اخلاقي موظف به انجام اين عمل نمي باشد . "
مين جر روانشناس ، ميل به مرگ را نزد فرد خودکش آرامشي مي داند که دراثر تنشهاي جامعه - محدوديت هاي اجتماعي واخلاق ،که توانسته مانع ازرهاشدن انرژي پرخاشگري و جنسي فرد شود ودر نهايت فشار داخلي پديد مي آورد - به آن دست پيدا کرده است.
ژان باچلر در کتاب خودکشي خود در مورد خودکشي گريز کرايانه مي نويسد که " انسان با خودکشي کردن سعي مي کند از روبرو شدن با شرايط غير قابل تحمل زندگي فرار کند." به عبارت ديگر وي خودکشي را خروج از شرايط نامساعد ودشوار زندگي مي داند .
پس در مجموع مي توان نتيجه گرفت که خودکشي عملي است آگاهانه و کاملاً ارادي که فرد براي پايان دادن به زندگي خويش انجام مي دهد .Suicide به معني خودکشي دال بر همين عمل است که دفونتن اولين بار آن را به کار برد ؛ به اعتقاد " ريمون آرون" کردار مثبت مثل عمل فردي که براي خاتمه دادن به زندگي گلوله اي درشقيقه اش خالي مي کند و
کردارمنفي عمل فردي است که خانه درحال سوختن را ترک نمي کند . فردي که اقدام به خودکشي مي کند از نتيجه عمل خود آگاهي دارد و اين مهم ترين مسئله در تشريح و تبيين پديده خودکشي است. برخي مانند ارسطو خودکشي به منظور فداکاري( دگرخواهانه) را خودکشي محسوب نمي کنند ؛ ارسطو خودکشي را عملي براي معدوم ساختن فرد توسط خودش مي داند که" به منظور فداکاري نمي باشد ،يعني فرد براي قرباني شدن به انتحار دست نمي زند ". اما اسکيرول که دورکيم در کتاب خودکشي به نظر وي اشاره کرده نظري
عکس نظريات ياد شده دارد ، اسکيرول معتقد است که "در خودکشي تمام خصوصيات ديوانگي ديده مي شود ." او با استناد به اين نظر نتيجه مي گيرد که خودکشي عملي غير ارادي است و نبايد تحت پيگرد قانوني قرار بگيرد . دانامرديث ليزاردي در رساله ي دکتراي خود معتقد است که اگرچه بسياري از تحقيقات نشان دهندي اين است که اکثر افرادي که اقدام به خودکشي مي کنند ،ذهن بيمار دارند اما اين نظريات را نمي توان به همه ي بيماران رواني تعميم دادو معتقد بود که آنها در طول بيماري خود حتماً يک بار به خودکشي اقدام مي کنند. انستيتو ملي بهداشت رواني امريکا "خودکشي را تلاشي آگاهانه براي خاتمه دادن به زندگي شخصي توسط خودش مي باشد که ممکن است اين تلاش به اقدام تلاشي فقط به شکل احساسي در فرد بماند .
بررسي نظري خودکشي
خودکشي
پديده خودکشي که ازعوارض مهم دنياي صنعتي عصرحاضراست بيشترمتأثر از نا به ساماني ها ،اختلال هاي رواني و نابرابري هاي اجتماعي است . دورکيم درکتاب " تقسيم کار " خود براين اعتقاد است که " خودکشي همراه با تمدن ظاهر مي شود و يا حداقل آن چه به شکل خودکشي در جوامع فروتر ملاحظه مي شود ، خصوصيات ويژه اي دارد ..." .
در سال 1737 دفونتن براي نخستين بار کلمه Suicideدرفرانسه به کار برد که بعداً آکادمي علوم فرانسه در سال 1762 آن را پذيرفت .
باتاموردراثر خود "جامعه شناسي" ،آورده است که دورکيم درتحقيق خود قصد آن داشته که بين ميزان خودکشي و درجه ي پيوستگي افراد درگروه هاي اجتماعي (همبستگي و انسجام اجتماعي) رابطه برقرارکند ومعتقد است که هدف دورکيم اين بود که ميزان خودکشي در گروه هاي مختلف اجتماعي را به خصايص مشخصه ي اين گروه ها ربط دهد و به اين طريق علل اجتماعي خودکشي را کشف نمايد .
دورکيم طبيعت بشر را با رجوع به مفهوم واقعيت هاي اجتماعي تبيين مي کند . به نظر وي واقعيت هاي اجتماعي طرق عمل کردن ، فکر کردن و احساس کردن است که تا حدودي بين شماري از مردم مشترک است که اين واقعيت ها نسبت به افراد اموري خارجي و بيروني محسوب مي شوند و بر وي اقتدار آمرانه اي را اعمال مي کنند.
درزندگي شهرنشيني كنوني، جمعيت بسيار زياد درشهرها وعدم تجانس افراد با هم واحساس غربت ، تنهايي وكم شدن تعداد افراد خانوادهها و كاهشيافتن محبت خانوادگي ،افزايش استقلال فردي ،همچشميها و پيداشدن آرزوهاي دور و دراز زندگي مادي ، خواستنها و نتوانستنها، فرارازخانواده و پناهبردن به اجتماع نا آشنا ، سرگشتگي درميان ارزشهاي متضاد زندگي شهري جديد، ناتواني درمبارزه با دشواري ها وشكستها و نوميديها، محروميت درعشق توام با فقر مادي وسرانجام ضعف يا رنجوري شخصيت آن چنان ناراحتيهايي ايجاد مي كند كه فرد خود را در نابودي وپوچي جستجو مي كند و دست به خودكشي ميزند.
رفتار هاي قبل ازخودکشي
معمولاً افرادي که اقدام به خودکشي مي کنند داراي برخي خصوصيات رفتاري مشترک هستند ؛ اغلب در سطح اقتصادي پايين جامعه قرار دارند و يا اين که دچار افسردگي مي باشند .
اضطراب مزمن ، افسردگي ، تهديد به خودکشي و ... از نشانه هاي مهم رفتاري هستند که منجر به خودکشي مي شوند . اين افراد اغلب تصور مي کنند که با مشکلي بزرگ وغير قابل تحمل روبه رو هستند که تنها چاره باقي مانده مرگ است .
رفتارهاي خودکشانه نتيجه تعامل پيچيده عوامل پزشکي – اجتماعي و خانوادگي مي باشد . تغييرات اجتماعي که ممکن است با افزايش خودکشي جوانان مرتبط باشد عبارتند ازعوامل افزايش دهنده ي افسردگي کودکي ، کاهش ثبات خانوادگي و افزايش دسترسي به سلاح .دراروپا بزرگترين موج خودکشي جوانان طي جنگ جهاني بودو ازدلايل آن مي توان به بيکاري دسته جمعي ، ناکامي هاي ناشي ازآن حتي در بين افراد با تحصيلات بالا ، کاهش اعتقادات مذهبي ،مدارا با رفتارهاي بحراني در خرده فرهنگ جوانان و اثرات طلاق بر کودکان اشاره کرد .
عوامل بسياري به نسبت هاي خودکشي بستگي دارند مانند جنس مذکر ، بيوه گي ، مجرد يا مطلقه بودن ، تمرکز جمعيت ، بحران هاي اقتصادي ، سکونت در کلان شهرها و شهر هاي بزرگ ، سابقه اختلافات خانوادگي در زمان کودکي ،اختلالات رواني و بيماري هاي جسمي .
مي توان عومل مؤثر برشيوع خودکشي را به صورت زير دسته بندي کرد :
جنس: در تمام سنين مردها سه برابر زن ها خودکشي موفق داشته اند در حالي که زن ها سه برابر مردها اقدام به خودکشي مي کنند .
سن :خودکشي و بيشتر از آن ژست و فکر خودکشي در نوجوانان افسرده ديده مي شود . (خودکشي سومين عامل مرگ ومير نوجوانان است .)
مذهب:ميان يهوديان و کاتوليک ها ، خودکشي نسبت به پروتستان ها کمتر است وميان مسلمانان به خصوص طبقات مذهبي که ازايمان بيشتري برخوردار باشند تصورمي شود از تمام مذاهب کمتر باشد.
وضعيت تأهل : خودکشي ميان افراد مجرد دوبار بيشتر از افراد متأهل است و براي مطلقه وبيوه چهار تا ده بار بيشتر از کساني است که با همسر خود زندگي مي کنند.
نژاد : در امريکا اغلب خودکشي سفيدپوستان از سياه پوستان بيشتر است.
شرايط اقليمي : اثربادهاي خنک مثل " فون" دردرههاي کوه آلپ وحتي در شمال ايران ، به ويژه درگرگان ، باعث حالت تهييج و تشويش بالايي ميشود .خطرات خودکشي در هواي خشک قارهاي، يا در بهار هنگام افزايش فشار جوي افزايش مييابند.
سلامت جسمي ورواني
محيط زندگي : زندگي در شهرهاي بزرگ خطر اقدام به خودکشي را افزايش مي دهد.
شاخص هاي مهم رفتاري قبل از خودکشي
افسردگي ؛ افسردگي به معني Depression و افسردگي به معني Melancholy ( غمزدگي )
گيسختگي در روابط صميمانه ي شخصي
سابقه ي خودکشي در خانواده
سابقه ي اقدام به خودکشي فرد
انزواي اجتماعي
الکلسيم و اعتياد
فقر ومحروميت مزمن
رفتارهاي پرخاشگرانه در خانه يا محيط اجتماعي
صحبت مستقيم يا غير مستقيم درباره ي خودکشي
تغييرات ناگهاني در رفتار مانند بي قراري غيرعادي ، ناآرامي و يا انتقال از افسردگي به حالت خوشي و شادماني که باعث پوشاندن حالات رواني اصلي مي شود
بيماري هاي رواني
از دست دادن ،همسر ،والدين ،فرزندان ،نزديکان و دوست صميمي
سابقه بستري شدن در بيمارستان روان پزشکي
آزار و رنجيدگي از نوع غير قابل تحمل براي فرد
افسردگي
همان طور که قبلاًاشاره شد افسردگي از مهم ترين رفتارهاي منجر به خودکشي است ؛ احساس بي ارزشي، احساس گناه و انديشيدن درباره مرگ،خودکشي يا اقدام به خودکشي از شايع ترين نشانه هاي افسردگي است ؛ فاربر و وليمتن (1970) بيان کرده اند که هنگام افسردگي شديد ،شخص معمولاً دورانديشي خود را از دست داده و از لحاظ عاطفي ، توانايي حل مشکلات را نداشته وبه دليل محدوديت جريان فکري قادر به انتخاب راه حلي جز خودکشي نيست .
و نيز گفته شد که منظور افسردگي به معني Depression و افسردگي به معني Melancholy است .
علايم Depression عبارتند از : اختلال در اشتها ، اختلال در خواب ، فقدان انرژي ،احساس بدبيني ،هيجان رواني و حرکتي ، گاهي غمگين و گاهي شاد وهيجاني اشتغال ذهني در مورد مرگ و خودکشي ،خستگي پذيري .
واز علايم Melancholy مي توان به بي خوابي ،سوءهاضمه ،منزوي و غير فعال شدن ،خودداري از حرف زدن و خوردن ،احساس شديد تقصير و گناه و بيچارگي، اضطراب و گريه بي اراده ، اعتراف نکردن به افسردگي اشاره کرد که درنهايت فرد تصورمي کند درد اوغير قابل علاج است وتنها راه چاره خودکشي است .
شيوه هاي خودکشي
وسايل خودکشي بسته به سهولت ،تقليد و هنجارهاي اجتماعي وزماني، تقليد مي کند . روش هاي خودکشي درغرب نسبت به سال هاي 1960 که از گازهاي مخرب و سمي استفاده مي شد تغيير کرده است . شايع ترين روش خودکشي در امريکا ،اسلحه گرم است .
شايع ترين روش خودکشي درايران خودسوزي و پس از آن دارآويختگي است.
به طور کلي از 50 سال قبل تا کنون مي توان روش هاي خودکشي را چنين برشمرد : حلق آويز کردن ،مسموم کردن ، به کاربردن اسلحه هاي سرد ،غرق کردن ،پرتاب ازبلندي ،خود را به زيروسايل موتوري سنگين انداختن و بالاخره خودسوزي و استفاده از سلاح هاي گرم .
• شيوه هاي خودکشي به موارد ذيل قابل تقسيم هستند :
• شيوه هاي رنج آور : سقوط از بلندي ،سلاح گرم و سرد ،تصادف عمدي و خودسوزي .
• شيوه هاي خفه کننده : غرق شدگي ، خفگي با گازها و دود ذغال و حلق آويز کردن .
• شيوه هاي مسموم کننده : املاح آرسنيک ، داروهاي خواب آور ، الکل و سموم شيميايي .
• و برخي شيوه هاي مشکوک که به تشخيص پزشکي قانوني بستگي دارد مانند ضربات چاقوي مشکوک ،خفگي هاي مشکوک و غيره .
امروزه عامل تقليد ،پيچيدگي هاي شخصيتي و رواني ،تأثيربربازماندگان شيوه هاي مرگ گوناگوني را نزد فرد خودکش به همراه دارد .
انواع خودکشي
نظريه پردازان تقسيم بندي هاي مختلفي از انواع خودکشي ارائه داده اند که مشهورترين آن تقسيم بندي دورکيم است .
انواع اجتماعي خودکشي (طبقه بندي دورکيم )
دورکيم استدلال کرد که هرچه فردخود را از زندگي اجتماعي منفک سازد ، اجتماع يکپارچگي خود را از دست مي دهد ودرنتيجه با ضعيف و ناتوان شدن گروه هاي اجتماعي که فرد بدان ها وابسته است ، فرد کمتر به آنها وابستگي پيدا مي کند و به خود وابسته مي شود و" تنها قواعد رفتاري را که برمبناي منافع شخصي اش استوارباشد ،مي پذيرد ". و سرانجام درنتيجه اين خود فردي دربرابرخود اجتماعي ،فرد به خود خواهي يا فردگرايي افراطي خواهد رسيد. دورکيم خودکشي را به چهار دسته تقسيم کرده است
خودکشي خودخواهانه:
دورکيم اين نوع خودکشي را خاص جوامع و اجتماعاتي که داراي فلسفه وسنت فرد گرايي ،استقلال طلبي افراد،خوداتکايي و خودکفايي مي باشند ،مي داند .
در چنين جوامعي به واسطه ي ميزان کنترل اجتماعي و فشار جمعي بسيار کم ،تضعيف روح جمعي ،بي طرفي سازمان هاي اجتماعي در مسئوليت هاي فردي ، غلبه مناسبات و روابط ثانويه و رسمي بر روابط اوليه ونخستين و عدم تعلق عميق فرد به گروه ،کمبود يا اختلال شديد همانند سازي با گروه هاي اجتماعي و عدم پشتيباني اجتماعي و سرپرستي عاطفي و رواني سازمان ها از فرد سبب افزايش تمايل او به خودکشي در شرايط بحراني مي گردد. در اين جوامع افراد شديداً به اراده خود وابسته اند و رفتار خود را بنا به ميل شخصي اشان تنظيم مي کنندو ارزش هاي حاکم بر جامعه در انتخاب آنها تأثيري ندارد البته اين ميزان فردگرايي بسته به جوامع متفاوت ، تغيير مي کند .
دورکيم براي توجيه خودکشي خودگرايانه به مسايل رواني توجه نمي کند ، "اگر چه توضيح علل خودگرايانه خود به معني پذيرش نوعي علل رواني است ولي دورکيم بررسي رواني آسيب هاي اجتماعي را ازمطالعاتش دورمي کند " .
خودکشي خودخواهانه ،خود نيز به دو قسم است ؛ نوع ماليخوليايي که با نوعي سستي و احساس فتورهمراه است وحالات افسردگي و انفعال شديد درافراد ديده مي شود . نوع اپيکوري که با احساس بي ميلي و بي اشتهايي به صورت امري واقعي وغيرخيالي درفرد به شدت راه يافته است ،اورا نسبت به هرچه در پيرامون است بي ميل ،بي تفاوت و خونسرد مي سازد .
ويتني پوپ استدلال دورکيم رادرباره ي خودکشي خودگرايانه به اختصار زير جمع بندي مي کند :
" هر چه ميزان کنش متقابل اجتماعي کم تر باشد ، احساسات جمعي ضعيف تر است ؛هرچه احساسات جمعي ضعيف تر باشد ،يگانگي اجتماعي ضعيف تر است ؛هر چه يگانگي اجتماعي ضعيف تر باشد ،افراد کمتر به منافع اجتماعي نظر دارند ؛ هر چه افراد کم تر به منافع اجتماعي نظر داشته باشند ،در زندگي معناي کم تري مي يابند و ميزان خودکشي اجتماعي زيادتر مي شود . "
خودکشي دگر گرايانه :
خودکشي دگر خواهانه بيشتردرجوامع ابتدايي و به صورت يک وظيفه اجتماعي تجلي پيدا مي کند ؛ مثل رسم ساتي هندوان يا خودکشي مردان درآستانه سالمندي وافراد بيماردرقبايل فيجي ومانگا . خودکشي خوخواهانه عموماً متلعق به دنياي جديد و با رشد تکنولوژي وفرد گرايي ارتباط دارد .
در اين گونه جوامع ميزان کنترل و فشار گروهي به شدت بالا ، تعلق گروهي بسيار عميق و همانند سازي با گروه بسيار شديد است تا حدي که موجوديت فردي مستقل از موجوديت گروهي نامفهوم قلمداد مي شود وکه درمجموع مي توان گفت که دراين گونه جوامع ،تقسيم کار محدود ، احساس همبستگي بالا و پيوند و احساس يگانگي به علت همانندي شرکت درآداب و رسوم مشترک مي باشد و قابل تقسيم به سه دسته ي اجباري ،اختياري و هوشمندانه است .
در نوع اجباري خودکشي به عنوان يک وظيفه ي اجتماعي محسوب مي شود ؛خودکشي دگرگرايانه ي اختياري به گونه اي اطلاق مي شود که فرد داوطلبانه به استقبال مرگ مي رود اما در نوع سوم کناره گيري فرد از خود و چشم پوشي از دنيا به دليل تمجيد وستايش فرهنگ جامعه از اين عمل است.
خودکشي آنوميک:
خودکشي آنوميک معلول عدم تعادل ،دگرگوني ساختاري ،وقفه ناگهاني شديد يا تغييرات عميق و سريع سازمان ها ونظام هاي اجتماعي است که خوداين عوامل معلول کسادي سازمان اقتصادي ،ازهم پاشيدگي ارزش هاي سنتي ، تورم ،تغيير حکومت وانقلاب و.. است . و کنش افراد به وسيله ي هنجارهاي روشن و قاطع ، تکوين نيابد . چهار شاخص در بوز اين نوع خودکشي مؤثر است :تغييرات سريع اجتماعي، آشفتگي در نظام جمعي و نظم عمومي جامعه ، داشتن مشاغل حرفه اي و ليبرال، طلاق و در نتيجه ي آن اغتشاش در روابط بين هدف ووسيله ي خانواده.
خودکشي تقديرگرايانه :
اين خودکشي نوعي عکس العمل به بازبيني ،کنترل و تنظيم اجتماعي جامعه است ؛زماني که جامعه به حد مفرط و شديدي دست به " ايجاد نظمي دستوري " مي زند و( فرد به شدت تحت انقياد و تقليد اجتماعي قراردارد وهرچيزي تحديد شده ،کنترل شده ،منظم ،خشک و بي روح است ). دراين مواقع حق گزينش از افراد سلب شده و فرد تحت شرايط اجباري ، نمي تواند اهداف و راه هاي رسيدن به آنها را فراهم کند و سرانجام به قضا و قدر تن دهد.
آسيب شناسي جامعه شناسي دورکيم عمدتاً دو حالت دارد : مشکل درنظام اجتماعي ومشکل درگروه هاي کوچک داخل اجتماع و يا افراد . به طورکل مي توان گفت که " خودکشي دگر گرايانه و خودگرايانه ، ازپيوستگي شديد و پيوستگي ضعيف افراد ناشي مي شود در حالي که خودکشي ناشي ازبي هنجاري (آنوميک ) وخودکشي تقديرگرايانه ،ازدخالت ونظارت بيش ازحد ناشي مي شوند ".