بخشی از مقاله

مقدمه
برخي ظهور شيعه را به دوران كوتاه خلافت علي (ع)و رخدادها و جنگها و مشكلاتي كه تقريبا"درسرتاسر مدت كوتاه خلافت آن حضرت ادامه داشت نسبت مي دهند و به منزلة پاسخ به روش ناكثين ( آتش افروزان جنگ جمل) و قاسطين ( جنگ افروزان صفين ) و مارقين ( خوارج) مي شمارند .


دسته اي نيز پديدة تشيع را به شهادت حسين بن علي (ع) در كربلا ارتباط مي دهند اينان ادعا مي كنند كه شهادت آن بزرگوار نقطة تحولي عظيم در تاريخ فكري و اعتقادي تشيع است زيراآثار كشتاركربلا به اين كه آتش تشيع را در دلها برافروزد وصفوف آنان را متحد سازد محدود نشدچه بيش ازاين شيعيان دچار اختلاف كلمه و عقيده بودند تشيع قبل از اين فاجعه جز نظريه اي سياسي به شمار نمي آمد و خون درپاي ريخته نشده بود بلكه پس از شهادت حسين بن علي (ع ) تشيع باخون شيعيان بيآميخت و دراعماق جان ودل آنها جا گرفت و به صورت عقيده اي پايدار و ريشه دار درآمد كه آنان را به فداكاري و جهاد درراه آن برمي انگيخت .


خون مطهرحسين بن علي (ع) زمينه رابراي شيعه مهيا كردو آنان رابراي قيام برضد ستم و ستمگران آماده ساخت و با اين كه دردوران اموي و عباسي فشارهاي فكري و سياسي برشيعيان به منتهاي شدت رسيد آنان شهادت مظلومانه آن بزرگوار را درميدان شكيبايي كربلاوشهادت درراه حق و ستمديدگان و مستضعفان نمونه و سرمشق عالي خودقراردادند و درعين اين كه تمام جنبشهاي شيعي مشروعيت و نيروي خود را خلاف قرون پس از جامعه كربلا ازمبادي اسلام و پيام آن دربارة شهادت و فداكاري براي نجات مستضفعان و رنجديدگان ازسلطة ستمگران اخذ كرده است رفتارحسين بن علي (ع) در كربلا پيوسته سرمشق اعلاي همه انقلابيان ومبارزان راه آزادي انسان وكرامت او بوده و خواهدبود.


ليكن آنچه را ماانكار مي كنيم سخنان آنان و ديگركساني است كه معتقدند تشيع رويدادي است نوظهورو وارداتي كه مانند ديگر فرقه هايي كه دردورانهاي پس از رحلت پيامبراكرم (ص) پديدآمده اند درپرتواوضاع وشرايط معيني به وجود آمده است شرايطي كه انگشت حاكمان در پيدايش آنهابي دخالت نبوده و موجب استقرار آنها بر مستند قدرت و حفظ آنها از شرور جنبشها و انقلاباتي مي شده كه هرچند مدت از سوي كساني كه اجراي عدالت و اصلاح اموردولت و سازمانهاي فاسد آن را مي خواستند به وجود مي آمد و حكام با آنهاروبرومي شدند .


آري آنچه مورد انكارماست اين ادعاي آنها ست كه : تشيع پيش از حسين بن علي (ع ) وجود نداشته وواژه تشيع مفهوم ومحتوايي راكه بعد از آن فاجعه پيداكرده پيش از آن دارا نبوده است ونيز گفتار آنها را تشيع درآراومعتقدات خودبكلي از اسلام سني جداشده است انكار مي كنيم و ترديد نداريم كه تشيع از همان مرحله نخستين با اسلام همراه و جزئي از كل آن بوده واين به متقضاي خصوصي است كه پيامبراكرم (ص) از آغاز بعثت تا آخرين لحظات زندگي خود دربسياري از موارد و به مناسبتهاي مختلف گاهي به گونه اي صريح و زماني به تلويج دربارة علي (ع) ايراد فرموده تاپس از او امورخلافت را عهده دار باشد و به انجام مهمات آن اقدام كند و معتقديم كه پيامبر(ص) همه اختيارات معنوي و اجتماعي و سياسي راكه خداوند برايش مقرر فرموده بودبراي علي (ع) قرارداد و تشيع با اسلامي كه محمدبن عبدا..(ص) براي بشرآورده است چه دراصول و چه درفروع اختلافي ندارد برهمين اساس مصرانه مي گوييم كه تشيع همان اصالت را دارد كه اسلام داراست و چه غيرازتشيع است پديده هاي تازه اي است كه هوسها و مصلحت انديشها آنها را به وجود آورده است .


همه كساني كه عقيده دارند خلافت حق خاندان پيامبراست و ازپس مرگ وي علي بحق و رضايت ووراثت جانشين وي بود واين حق در خاندان علي موروثي است شيعه ناميده مي شوند ، آنها مختلف دارند بعضي فرق شيعه عقيده دارند كه امامان معصومند و صفات خدايي در آنها جلوه و هر كه جز اين معقتد باشد از دين بيرون شده است اين گروه به تأئيد نظرخويش گويند كه علي نخستين كس ازمردان بود كه مسلمان شد و كوشش كه درراه اعتلاي كلمه اسلام چنان بود كه بعد از پيغمبرهيچكس همطراز اونبود .


شايد نخستين انقلابي كه در اسلام برضد فرمانروايان وقوع يافته قيامي بوده كه براي جلوگيري از سلطه امويان دردوران خليفه سوم عثمان بن عفان اتفاق افتاده است اين جنبش بدين سبب بود كه مروانیان وامويان در مدينه وديگر شهرها قدرت را قبضه كرده بودند و عثمان و مروان بن حكم و هواداران آنها با خودكامگي واستبداد حكومت مي كردند كه مسلمانان مانندآن را دردوران دوخليفه پيش از او نديده بودند . اين انقلاب اگرچه در آن مهاجران وانصار شركت داشتند از نظر بيشتر تاريخ نگاران داراي ويژگيهاي شيعي بوده و ريشه هاي آن را به عبدا.. بن سبا معروف به ابن السودا ارتباط داده و ادعا كرده اند كه انديشه وصي بودن علي (ع) را او اختراع كرده وباهمين تفكر به كشورهاي مختلف سفر كرده ومردم رابرضد عثمان شورانده است تاآن جاكه سرانجام مردم بطور دسته جمعي به مدينه يورش آورده ه عثمان راكشته و باعلي بيعت كرده اند و عبدالله بن سبادرجنگ بصره دركنارعلي (ع) قرارگرفت و همچنين

همچون وسيله اي براي خرابكاري و آشوبگري بوده و سد راه صلحي شدكه اگر اووجودنداشت نزديك بود در بصره ميان دوطرف جنگ انجام گيرد . امانقش اين سوداي موهوم باظهورمعاويه در صحنه سياسي و مخالفت او باعلي (ع) و تجديد جنگ به گونه اي سخت تر و خونبارتر در صفين پايان مي يابد چنانكه گويي نقش واهي او با كشته شدن عثمان و جنگ بصره پايان يافته است .

 

امام حسن بن علي (ع)
امام حسن بن علي (ع) با انعقاد پيماني كه از مطامع امويان و كينه هاي وحشيانه آنها نسبت به پيامبر(ص) ورسالت اووعلي و فرزندانش (ع) بوده برداشت در انقلاب خاموش و آرام خودپيروزشد و ماسكهايي راكه امويان و كينه هاي وحشيانه آنها نسبت به پيامبر (ص) و رسالت اووعلي و فرزندانش (ع) پرده برداشت در انقلاب خاموش و آرام خود پيروزشد و

ماسكهايي راكه امويان براي پوشش اهداف پست خود به كار مي بردند از آنها گرفت و معاويه را آن چنان كه بود نشان داد همچنان كه امام (ع) توانست انقلاب جوشاني راكه سران و بزرگان شيعه آن را به وجود آوردند را آرام سازد . اينان دسته دسته به نزد او آمدند تا آن حضرت را به قيام برضدمعاويه كه به تمام شروط قرارداد و تعهدات خود پشت پازده وادارسازد . آنان به امام (ع) پيشنهاد كردند كارگزارمعاويه راازكوفه بيرون كنند و تأمين همه نيازهاي جنگ را از حيث سلاح و سازوبرگ ضمانت و تعهد كردند ليكن جوش و خروش هواداران و شيعيان امام (ع) را تحريك نكرد و به خطبه ها و سخنرانيهاي آنها گوش نداد.


پس از قتل امام حسن (ع) شيعه گري درمردم كوفه سستي گرفت و چون حسن حق خلافت را به معاويه گذاشت كوفيان نيز از معاويه اطاعت كردند وقتي معاويه فرمان داد علي و خاندان وي را برمنبرهاناسزاگويند شيعيان خشمگين شدند، معاويه هنگامي كه مغيره بن شيعه را به فرمانداري كوفه مي فرستاد بدوفرمان داد كه علي رالعن كند و مغيره هروقت خطبه مي خواند علي را لعن مي كرد. يك روزكه ضمن خطبه علي راناسزاگفت و عثمان راستايش كرد حجربن عدي برخاست و گفت : آن كس كه وي راناسزامي گوئيد، به فضيلت

سزاوارتراست و آن كس كه اورا ستايش مي كنيد به مزمت سزاوارتر است . مغيره گفت : واي برتواز غضب و سطوت سلطان نترس زيراممكن است سلطان امثال تو را هلاك كند . حجرهمچنان برضد تسلط بني اميه بود تا مغيره بمرد و زياد به حكومت كوفه رسيد و مانند پيش علي را برمنبرلعن مي كرد حجرو يارانش از اين قضيه خشمگين شدند واجتماعات براي لعن معاويه تشكيل مي دادند .


وقتي زيادخبريافت به كوفه رفت و به سالار نگهبانان خويش فرمان داد تاحجررابيآورد ياران حجربه سالارنگهبانان ناسزاگفتند و نگذاشتند به حجردست يابد ، زيادمردم كوفه را فراهم كردوگفت : بايك دست زخم مي زنيدو بايكدست مرهم مي نهيد ، تنهاي شما بامن است و دلهايتان باحجراحمق است ، اين ازپليدي شماست. به خدا بايد بي گناهي خود را ثابت كنيد ، گروهي به سوي شما مي آورم كه اصلاحتان كند . گفتند : ما ازاطاعت و رضاي توسرنمي پيچيم بار ديگر زياد سالارنگهبانان رابراي دستگيري حجرفرستادكه اورادستگير كرد ، زياد حجرو يارانش را بسوي معاويه فرستاد . معاويه هشت كس ازآنها را به كُشت و شش كس راكه از علي بيزاري جستند آزاد كرد اين رخداد بسال 51 حجري بود.

قيام امام حسين (ع)
كشته شدن امام حسين (ع) در تهييج شيعيان و متحد كردنشان تأثيربسيارداشت پيش از اين رخداد شيعيان پراكنده بودند زيراشيعه گري يك نظريه سياسي بودكه دردل پيروان خودنفوذنكرده بود وقتي امام حسين (ع) شهيد شد شيعه گري باخون آميخته شد و دراعماق قلوب شيعيان نفودكردوعقيده راسخ آنهاشد.


آري آن حضرت همراه پدر و بردارش شاهد همه اقدامات خصمانه امويان نسبت به اسلام بود اكنون درميدان مبارزه با معاويه و دستگاههاي حكومت خود كامه و تروريستي او كه مي خواستند امت راازاهداف خود منصرف كنندواسلام را ازمسير خود برگردانند تنها مانده بودو مي ديد اينان چگونه اسلام را دگرگون و اصول و مبادي انساني آنراكه محمدبن عبدالله (ص) پيامبر (ره) آورده است دستخوش فساد وتزويرمي سازد وافكارمردم رابه نام دين باافترابه خدا و پيامبرش تخديرمي كنند تاجايي كه فردمسلمان خود و زندگي و آزادي و شرفش

رابامشتي درهم به حكام ستمگر مي فروشدواززندگاني خويش باهمه سختيها وبي رحمي هاومحروميتهاي آن خشنود است آن حضرت همه اين انحرافها و ستمگريهارامي ديد ونگراني سرتاسروجوداورافرامي گرفت و دردو اندوه براي سرنوشت رسالت وانسانيت كه نتيجه اين دگرگوني مهم و خطرناك بود او رابي تاب مي كرد همان تحول پرخطري كه امويها مي كوشيدند آن راهرچه عميقتر سازند.


تشخيص و هويت اسلامي امت را ريشه كن كنند تامطمئن شوند كه اعمال خودسرانه آنها نفرت و انزجارتوده هاي مردم را برنمي انگيزد و احساس و تشخيص گناه كه فرد مسلمان رابه قيام برضد ستم وستمگر وادارد از وجدان و ضميرتوده ها رخت بربست . امويان درراه ريشه كن ساختن روح و هويت اسلامي علاوه برصرف مال و به كارگيري همة وسايل تهديد و ارعاب مكاتب راويان ومحدثان و افسانه سرايان رانيز براي اين منظور به خدمت خود گرفتند . ابوهريره سمره بن جندب ، كعب الاخبار وديگران دررأس مكاتبي قرارداشتند كه معاويه آنها رابراي جعل احاديث تأسيس كرده بود .


دلايل و انگيزه هاي قيام برضد حكومت اموي در دوران معاويه وامام حسين (ع) بسياربود . آن حضرت آنها رادرك مي كرد و مي شنــاخت و در نامه هايي كه گهگــاه به سوي معــاويه مي فرســتاد صريح و روشن آنها راذكر مي كرد. دريكي از اين نامه ها آمده است: هيهات هيهات اي معاويه هرآينه روشني صبح سياهي شب را رسواساخته و تابش خورشيد برروشنايي چراغهاغلبه يافته است . سخن گفتي تا آن حد كه زياده روي كردي و به خود اختصاص دادي تا آن اندازه كه ستم رواداشتي ودست بازداشتي تابخل ورزيدي و ستم كردي تا از حدگذشتي و به هيچ دارنده حقي از حقش بهره اي ندادي تا آنگاه كه شيطان بيشترين بهره و بزرگترين نصيب خود را از توگرفت .


امام حسين (ع) برمخالفت خودنسبت به بيعت با يزيد ورسواكردن معاويه و كارهاوبدعتهاي اوونيزتشويق مسلمانان به قيام برضد وي همچنان ادامه دارد و از جمله فشارهايي كه معاويه برآن حضرت واردكرد، اين بود كه پرداخت مستمريهاي بني هاشم را متوقف و به بيعت امام حسين (ع) موكول كرد . ليكن اين اقدام سودي نداد و معاويه مُرد وامام (ع) همچنان برموضوع خود باقي بود ، بعضي از صحابه مانند امام حسين ازبيعت با يزيدخودداري مي نمودند.


مروان بن حكم با امام حسين (ع) ديداركرد و آن حضرت را اندرزدادكه بايزيد بيعت كند و گفت : اين بيعت براي دين و دنياي تو بهتر است . امام(ع) به او پاسخ داد : اگر امت به زمامداري مانند يزيد بن معاويه گرفتارشود با اسلام بايد خداحافظي كرد . من ازجدم پيامبرخدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: خلافت برخاندان ابوسفيان حرام است پس هرگاه معاويه را برمنبرم ديديدشكمش رابدريد . مروان خشمگين از نزد آن حضرت بازگشت براستي امت در مورد معاويه سهل انگاري كرد و به كسي كه بدتر ازاوبود دچارشد .


امام (ع) به برادرش محمدبن حنيفه وصايايي فرمودكه ضمن آن آمده است من از غرورسرخوشي و براي ستمگري و تبهكاري قيام نكرده ام بلكه تنها اصلاح اوضاع امت جدم را مي خواهم و برآنم كه امربه معروف و نهي از منكر كنم هركس با قبول حق ازمن بپذيرد خداوند بررعايت حــق سزاوارتــراست وهركس دعوت مرا ردكند شكيبايي مي كنم تاخداوندميان من و قوم به حق حكم فرمايد واوبهترين حكم كنندگان است .


درمدتي كه امام حسين (ع) در مكه اقامت داشت اين شهر پرازهيأتهاي نمايندگي اعزامي مردم كوفه بود . هر هيأتي دههانامه ازعشاير و سران كوفيان راباخودداشت كه ضمن آنها از امام مي خواستنددرحركت به سوي آنها شتاب كند تايكصدوپنجاه نامه از آنها نزد آن حضرت گرد آمد . سرانجام در روزهشتم ذي الحجه سال شصت هجري پس ازطواف خانه خدا و سعي صفاومروه درحالي كه مردم براي اتمام حج و مناسك آن با جامه احرام به سوي عرفه رهسپارمي شدند از حالت احرام به سوي عرفه رهسپارمي شدند ، ازحالت احرام بيرون آمده و ازمكه خارج گرديد.
آري آن حضرت پيش از آن كه اعمال حج خود را به پايان برد از مرگي زودرس به سوي شهادتي هجرت كردكه پس از گذشت سي روزيابيشتر اين هجرتش درسرزمين طف انتظاراورامي كشيد ، شهادتي كه پشت ستمگران را به لرزه درآورد و تخت فرمانروايي آنان راازجاكند و بسياري از نقشه هاي خصمانه نوادگان اميه رابرضد اسلام از ميان برد .

حادثة حــره
وقتي يزيد خبريافت كه مردم مدينه قيام كرده اند ، جنونش تحريك شد و سخت به هيجان آمد و بي درنگ سپاهي بسيار از جيره خواران و ياران بني اميه از مردم شام به فرماندهي مسلم بن عقبه كه درتاريخ عرب بنام مسرف شهره است به سوي مدينه فرستاد، مردم مدينه با سپاه شام درحره روبرو شدند و جنگي سخت رخ داد . دراين جنگ كه مايه وبال اسلام و مسلمانان بود نخبه اهل مدينه از چابك سواران و بهترين ياران پيغمبركشته شدند و محل وي ورسالت بشمار بوداز ميان بردند و آنراآلوده كردند . سپاه شام مسجد مدينه را طويله اسبان كرد و حرم و مكانهاي مقدس را براي ربودن اثاثيه آن ويران كردند .
محاصرة مكه
مسلم بن عقبه طبق دستوريزيد بن معاويه براي جنگ با ابن زبيرروبه سوي مكه آمد ، چه ابن زبيربه آنجا پناه آورده بود و مردم پيرامون او گرد آمده بودند . مسلم درراه خود به سوي مكه حالش دگرگون و بيمار شد ، لذا حصين بن نميررااحضاركرد و فرماندهي لشكر رابه اوواگذارد و به وي سفارش كرد در برابرزبيرمقاومت ورزد و بامردم مكه همان كند كه او با مردم مدينه كرده سپس جان از تنش بيرون رفت و حصين او را درهمان كه مرده بود به خاك سپرد ، ابن زبير خود را براي مقاومت در برابر او آماده كرد و به اتفاق هوادارانش با مهاجمان درحرم و بيرون آن درگيرشدند ، شامي ها خانة كعبه را هدف آتش قرارداده و آن را سوزانيدند . چند روزي از جنگ لشكريان شام با ابن زبير در مكه نگذشت كه يزيدبن معاويه در محلي از كشور شام به نام حاوارين مرد و اين رويداد درسوم ماه ربيع الاول يازده روزپيش از مرگ يزيد اتفاق افتاده است و چون خبرمرگ يزيد به حصين رسيد بيهوده كوشيد آن را از سپاهيان پوشيده دارد كه مبادا احساس شكست در آنها راه يابد ، بعد از مدتي اين خبر پخش شد و برلشكريان آثار ضعف نمايان شد و حصين به شام بازگشت .

 

قيام توابين
جنبش توابين را پنج تن از بزرگان شيعه كه به دوستي علي (ع) و خاندانش معروف بودند رهبري مي كردند كه عبارت بودند از سليمان بن صردخزاعي كه در شرح حالش آمده وي صحابي بوده و محضرپيامبر(ص) رادرك كرده است ومسيب بن بخيه فرازي ، عبدالله بن سعد بن نفيل ازدي ، عبدالله بن وائل تميمي ، و رفاعه بن شداد بجلي ، كه همة آنان با علي (ع) همزمان بوده ودرجنگهاي اوباناكثان و قاسطان ومارقان شركت كرده بودند اينان گهگاه بسيارمخفيانه و درمنتهاي احتياط گرد هم مي آمدند ، برامام حسين (ع) مي گريستند و پيشماني خود راازاين كه به ياري اونشتافتند اظهارمي كردند ، اين رهبران غالبا" به همراه هركسي كه با آنها انس و الفت داشت و به وفاداري و اخلاص او مطمئن بودند درمنزل سليمان بن صرر

گردهم مي آمدند ، نخستين اقدام آنها درسال 61 هجري بود ، يعني همان سالي كه امام حسين(ع) در آن كشته شد و آن عبارت بود از گردآوري سلاح و ساز وبرگ نظامي و فراخوان مخفيانه مردم به خونخواهي حسين (ع) وگرفتن انتقام و گروههاومناطق يكي پس ازديگري دعوت آنها را مي پذيرفتند ووضع آنها پيوسته بدين گونه بودتاآنگاه كه يزيدبن معاويه به هلاكت رسيد.
دراين هنگام سليمان بن صردبه شيعيان مدائن كه از كوفه به آن جا منتقل شده بودند و به شيعيان بصره نامه نوشت و از آنها خواست به خونخواهي امام حسين (ع) و انقلاب برضدبني اميه قيام كنند ، آنان دعوت اورا اجابت و آمادگي خود را نمايان ساختند و داعيان و مبلغان خود را در كوفه پخش كردند و رهبران نهضت مردم را گردآوري و آنان را دعوت مي كردند كه به همراه آنها قيام كنند و از اين كه امام حسين (ع) راياري نكردند به پيشگاه خداوند توبه كنند و مردم دسته دسته به آنها مي پيوستند تااين كه شانزده هزارمردپيرامون آنها گرد آمد ، توابين يا انقلابيان خونخواهي حسين (ع) را فرياد مي زدند و ابن زبيروهوادارانش كشندگان حسين (ع) را دشنام مي دادند .


توابين پس از فراهم كردن وسائل كاردر ربيع الآخرسال 65 هجري در عين الورده با عبيدالله بن زياد روبروشدند . عبيدالله درزندگي مروان مأمورشده بودكه عراق رااززيرتسلط امويان درآورد و عراقيان رامطيع كند و پس ازمرگ مروان عبدالملك او رادرمقام خويش بجانهاد. شيعياني كه درعين الورده حضوريافتند تنها از مردم كوفه نبودند بسياري از مردم بصره و مدائن نيز بدانها پيوسته بودند وقتي دوسپاه روبروشدند شيعيان با آنكه درجنگ به سختي پايداري كردند شكست خوردند و پيشواي آنها سليمان بن صردكشته شد و فراريان به شهرهاي خويش رفتند .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید