بخشی از مقاله

قيام امام خميني، پرتويي از قيام امام حسين عليه السلام


بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
عزيزان بحث را زماني مي بينند که در آستانه 15 خرداد هستند. به مناسبت 15 خرداد کمي از انقلاب و امام خميني صحبت کنيم. اگر بگوييم که قيام امام نسخه اي از قيام امام حسين بود، حرف دروغ و مبالغه اي نيست. حالا من پرتويي از قيام امام حسين را نقل مي کنم تا ببينيد که اينکه مردم شعار مي دادند: نهضت ما حسيني است. اين يک واقعيت بود. يک مقايسه و تشابهي بين قيام امام حسين و امام خميني هست. بنابراين موضوع: قيام امام خميني پرتويي از قيام امام حسين (عليه السلام):


در اصل وقتي امام خميني اعلاميه داد فرمود: ما از کربلا آموختيم، خون بر شمشير پيروز است
هروقت که ما تهديد شديم، چيزي که به مردم ايران قدرت داد ماجراي کربلا بود. مثلاً مي خواهيم در محاصره اقتصادي قرار بگيريم. در محاصره اقتصادي چيزهايي را به ما نمي فروشند. مثلاً هواپيما، کشتي به ما نمي فروشند يا اينکه ما را در خريدن بعضي چيزها در منگنه قرار مي دهند. خوب حالا در کربلا محاصره اقتصادي چه بود؟ حتي براي علي اصغر هم آب نبود. يعني يک ليتر آب ممنوع بود. حالا ما از هواپيما ممنوع هستيم. الحمدلله ما خودمان شايد چند درصدي وابسته بوديم اما امام حسين براي آب که جزو مواد اوليه زندگي است مشکل داشت.


ايستادگي در برابر محاصره اقتصادي و نظامي
محاصره نظامي: کشتي آمريکا تا کجا آمده و در خليج فارس چه شده است...؟ بالاخره براي امام حسين دهها هزار نفر دور هفتادو دو نفر را گرفتند. محاصره نظامي و محاصره اقتصادي. اينکه مي گويند که روضه خواني کنيد اين روضه ها يک روضه هايي است که اصلاً همه مشکلات را حل مي

 

کنند. امروز در دانشگاهها يک رشته اي به نام مديريت است و در مديريتها يک شاخه است به نام مديريت بحران. مديريت بحران يعني اينکه اگر صبح بلند شديم و ديديم که در بم زلزله شده است. چطور اين مسئولين کشوري بايد اين بحران را حل کنند؟ مديريت بحران. عصر عاشورا هم مديريت بحران بود. زينب کبري حالا بايد چه کند؟ هم خودش اينهمه داغ ديده است و هم حوادثي که رخ

داده است و هم جمع و جور کردن و هم بتوان که از اين خون استفاده کند، متن سخنراني اش چه باشد؟ با چه کساني برخورد بکند و چطور اين رژيم را عوض کند؟ و چطور با سخنراني اش آتش فشاني بکند؟ امام حسين يک جرقه راه انداخت اما اين زينب کبري بود که اين جرقه را يک جريانش کرد. گاهي يک کاغذ آتش مي گيرد منتهي بايد يک بادي بوزد که اين کاغذي که آتش گرفته يک جنگل را به آتش بکشد. يعني از يک جرقه يک جريان درست کند. مديريت بحران. من به بعضي از اساتيد دانشگاه که دکتراي مديريت داشتند و راجع به مديريت در دانشگاه تدريس مي کردند در دانشگاه تهران. گفتم: که شما راجع به مديريت بحران هم تحقيقي داريد؟ بعد وقتي ماجراي مديريت بحران زينب کبري را گفتم. گفت که من اصلاً به اين جهت توجهي نداشتم عجب راست مي گويي. مديريت بحران اين است. عرض کنم که:
انقلاب فرهنگي، مقدم بر انقلاب نظامي


1- هر دو فرهنگي و فکري بود: آغاز سخن امام با سخنراني ها بود، با اعلاميه ها بود. چه خانه هايي که شب تا صبح نامه هاي امام را فتوکپي مي کردند. و چه جور وسيله هايي که اين نامه ها را مي فرستادند؟ با ترس و لرز. يک وقتي امام هادي مي خواست نامه اي را به کسي بدهد. نامه را در يک چوب که مثل عصا بود جاسازي کرد و گفت اين نامه را ببر فلان جا که اگر در راه ديدند در قيافه يک عصا باشد. و اين کسي که مي برد در راه نزاع کرد و چوب را به طرف زد و و چوب شکست و نامه بيرون آمد و لو رفت و امام دعوايش کرد و گفت: من وقتي من مي گويم چوب را ببر

به فلاني بده چرا...؟ گفت: من نمي دانستم که در آن نامه جاسازي کرده اي. يعني آغاز کار با توپ و تانک نبود بلکه با سخنراني بود. امام حسين هم همين طور. امام حسين در سوم شعبان متولد شد و بعد 57 سال باز هم روز سوم شعبان وارد مکه شد. يعني روز تولد امام حسين با روز ورودش به مکه براي قيام، چون اول رفتند مکه و بعد از مکه به کربلا آمدند. روز ورودشان با تولدشان يکي بود، منتهي بينشان 57 سال فاصله بود. و در مکه مي ايستاد و براي هر حاجي که به مکه مي آمد سخنراني مي کرد و مي فرمود: سلام مرابه مردم منطقه برسان و بگو که حکومت يزيد چنين و چنان است. يعني با سخنراني پيام مي داد. انقلاب فرهنگي بر انقلاب نظامي مقدم است. يک زماني که در پاريس کودتا شده بود. رئيس جمهور را گرفتند و زندانيش کردند و در زندان مطالعه مي کرد يک وقتي بلند شد و کتابها را به هوا ريخت. گفت من فکر مي کردم در فرانسه کودتاي

نظامي شده اما کوتاي فرهنگي شده است. من نمي دانستم که اين نامه ها را خوانده اند همين نامه ها را خواندند که زير بار حرفهاي من نمي روند. بله اين زبان از شمشير تيزتر است. هر دو از فرهنگ بودند. 2- در هردو قاطعيت رهبري بود. به امام حسين هر کاري کردند که شما منصرف شويد. ديدي که به پدرت علي بن ابيطالب چه کردند؟ ديديد که به برادرت امام حسن چه کردند؟ مؤمن از يک سوراخ دوبار گزيده نمي شود به اين مردم اعتماد نکن. درست است که دوازده هزار

نامه برايت فرستاده اند. فرمود: وظيفه است. نسبت به امام هم افرادي تذکراتي مي دادند، دغدغه داشتند و احساس خطر مي کردند. فرمود: همينکه گفتم. قاطعيت. يک زماني افرادي آمدند نزد پيغمبر و عموي پيغمبر را واسطه کردند که اين پيغمبر حرف حسابش چيست؟ زن مي خواهد به او مي دهيم. پول مي خواهد به او مي دهيم. فرمود: شما چه مي گوئيد؟ اگر خورشيد را در دست راست من بگذاريد و ماه را در دست چپ من بگذاريد من از هدفم دست برنمي دارم. يک خانم

ي که حجاب دارد اينطور نيست که اگر به شهر ديگري رفت يا دانشگاه که عوض شد بتواند دست از لباسش بردارد. ما اگر در يک جلسه اي نشستيم و راهي را انتخاب کرديم. نبايد که به خاطر شرايط و موجها دست از راهمان برداريم.
ايستادگي در برابر طاغوت هاي زمان
3- شعار هر دو حذف طاغوت بود. امام حسين يک جمله اي را دارد که من عين اين جمله را در اعلاميه امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي ديدم. امام حسين فرمود: «و علي الاسلام، السلام» يعني اسلام خداحافظ. اين سلام، سلام خداحافظي است. عرب دو سلام دارد: هم زماني که وارد مي شود مي گويد سلامٌ عليکم و وقتي هم که کارش تمام مي شود مي گويد والسلام عليکم و رحمه الله. يعني سلام و خداحافظ. شما زماني که وارد حرم امام رضا(ع) مي شويد سلام مي کنيد وقتي هم که مي خواهيد خارج شويد باز هم سلام مي کنيد. سلام ورود، سلام خروج. اين

سلام خروج است: اسلام خداحافظ. با اسلام خداحافظي کنيد ديگر از اسلام خبري نيست. چرا؟ مي گويد: «إذ» يعني زيرا «إذ قد بليت الامه» چون امّت اسلامي مبتلا شده «براع» به چوپاني مثل يزيد. اگر يک زماني رهبر مثل يزيد بود مردم بايد با اسلام خداحافظي کنند يعني ديگر در آن زمان اسلامي وجود ندارد همين کلمه را در اعلاميه امام ديديم که اگر بنا باشد که شاه ادامه پيدا کند و افکار و برنامه هاي شاه ادامه پيدا کند «و علي الاسلام السّلام» همين تيتر. اگر بنا باشد که

اهداف شاه پياده شود اسلام خداحافظ، ديگر از اسلام خبري نيست. کلماتي که امام در اعلاميه اش بکار مي برد اين چنين کلماتي بود و کلمات خيلي کلمات مهمي بود. يکي از جملات امام خميني اين بود. من اين کلمات را مي نويسم به خاطر اينکه شما عزيزان خيلي هايتان نبوديد و

آشنا بشويد که امام چگونه قيام را به راه انداخت. در آستانه 15 خرداد. يکي از جملات قرآن اين است: مي فرمايد: که «قُلْ هَلْ تَتَربَّصُونَ بِنَا التوبة/52» به مردم بگو « إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ التوبة/52» اين آيه قرآن است. هل يعني آيا. تربّص يعني انتظار داريد به ما جز يکي از دو کار خوب. حسنا يعني کار خوب و حسنين يعني يکي از دو کار خوب يعني هر کاري که بکنيد ما خوب

هستيم. ما را بکشيد الحمدلله در راه خدا شهيد شديم. ما هم اگر شما را کشتيم خوب الحمدلله ريشه طاغوت را کنديم. يعني هر دوي اينها خوب است. خوب آدم نوه اش را که بغل مي کند. اينکه نوه اش را مي بوسد کيف مي کند و نوه هم اگر پدربزرگ را ببوسد کيف مي کند. هر دو کيف مي کنند چه او اين را ببوسد و چه اين او را ببوسد. «قُلْ هَلْ تَتَربَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ التوبة/52» عين اين آيه در اعلاميه امام نيز بود. هم اين جمله بود و هم اين جمله بود. منتهي حالا يادم نيست که هر دو جمله در يک اعلاميه بود يا اينکه جدا بود. حرکت در شعاع قرآن و حديث بود و حرکت ها حرکت انفجاري نبود. آخر کمونيستها که ريشه شان کنده شد.


تحليل نادرست از انقلاب اسلامي
يک زماني حرفهاي چرت و پرت مي زدند. مي گفتند: هر کجا که انقلاب مي شود ريشه اش اقتصاد است. يعني کشاورزها که فقر به آنها فشار آورد بلند مي شوند و زمين را از زمين دارها مي گيرند آنوقت انقلاب مي شود. انقلاب کشاورزها عليه زمين دارها. کارگرهايي که به آنها فشار آمد کودتا مي کنند و کارخانه را از صاحبش مي گيرند. يعني انقلاب ريشه اش، اقتصادي است. يعني انفجار فقرا، انفجار محرومين. خوب مي گوييم اگر واقعاً ريشه انقلاب ها اقتصاد است پس نبايد مرکز انقلاب فيضيه قم باشد. مرکز انقلاب بايد روستاهاي محروم باشد. چون هر کجا که فقر بيشتر است بايد انفجار انقلابش بيشتر باشد. شما اگر مي گوييد انقلاب يک انفجار عليه پولدارها و زمين دارها و سرمايه دارها است. پس بايد ببينيم که در زمان شاه مرکز فقر کجا بود. اگر کردستان محروم بود و اگر چهارمحال و بختياري محروم بود، اگر ياسوج محروم بود، اگر روستاها محروم بودند.

اگر خيلي از شهرهاي خراسان جنوبي يا شمالي محروم بودند. بايد ببينيم که محروم کجاست پس بايد انقلاب از آنجا شروع شود. امام خميني وضع ماليش خوب بود. امام در خمين با اينکه يتيم بود ولي مشکل مالي نداشت. بله گاهي بر اثر فقر انسان دست به يک حرکتي مي زند. فشار فقر او را منفجر مي کند و انقلابي هم داريم که بر اثر فشار اقتصادي است ولي هر انقلابي بر اساس فشار اقتصادي نبوده. هر گردويي گرد است ولي هر گردي گردو نيست. فشار اقتصادي سبب

انفجار مي شود امّا هر انفجاري به خاطر فشار اقتصادي نيست. خيلي جاها انفجاري بوجود مي آيد که به خاطر فشار اقتصادي نيست. من شکمم سير است و هيچ مشکلي هم ندارم. مگر هرکسي که داد مي زند گرسنه است؟ مثل اين است که بگوييم در خيابان هر کس که داد مي زند گرسنه اش است. گاهي گرسنه ها داد مي زنند ولي هر دادزني گرسنه نيست ممکن است که واقعاً شکمش هم سير است. شکم سير است مشکل ديگري است که داد مي زند. گرسنه داد مي

 

زند اما هر دادزني گرسنه نيست. آنها قاتي مي کنند. خوب تحليلهاي خيلي آبکي دارند. اسمشان را هم دانشمند مي گذارند و آدم غصّه مي خورد که حيف اين لقب که به اين فيلسوف و پرفسور و مکتب و... حرفهايي مي زنند که. مثلاً مي گويند زن که قدّش کوتاه است به خاطر اين است که مردها به زنها اصرار کرده اند که خودتان را بپوشانيد و حجاب باعث شده که زن خودش را همچين کند و... کوتاه مانده است مي گوييم آخر مرغ که ديگر حجاب ندارد او چرا از خروس کوچکتر است؟ اصلاً گاهي وقتها يک حرفهايي مي زنند که واقعاً به عنوان يک سردمدار يک مکتب ولي حرف آبکي است. صداي زن چرا ظريف تر از صداي مرد است؟ اصلاً ساختمان زن براي تعليم و تربيت و عاطفه است و ساختمان مرد براي برخوردهاي... آخر مثل چاقو و ساتور. مثل لاستيک کوچک و لاستيک بزرگ. هر لاستيکي براي يک وزنه اي و براي يک کاري درست شده است.
شهادت بهترين ياران در جريان قيام
در هر دو عزيزترين ياران نثار شدند. عزيزترين ياران امام حسين: علي اکبر، علي اصغر، ابوالفضل. و امام هم عزيزترين يارانش را: مطهري ها و بهشتي ها، مفتح ها، هاشمي نژادها، دستغيب ها، چمران ها، رجائي ها. عزيزترين يارانشان را دادند. اهداي عزيزترين ياران. همين شهر شما با اينکه از شهرهاي بزرگ مملکت نيست و يک شهر عادي است ولي بيشترين شهيد را در استان داده است. 32 طلبه در يک شهر... خوب اين مهم است. هفتصد و خرده اي شهيد خيلي مهم است. چه عزيزاني شهيد شدند و شهيدان هم انسانهاي عادي نبودند. هر دو انقلاب عزيزانش را داده

است. خوب ديگر چه؟ در هر دو ياران باوفا بودند، وفادار بودند. زهير در کربلا مي گفت: اگر بارها کشته شوم دست از حسين برنمي دارم. در جبهه هم همينطور بود. پايش در گچ بود مي رفت يا دستش قطع بود. اين برادرش را ديد که شهيد شد برادر دوم مي رفت. پسر عمو مي ديد که پسرعمويش شهيد شده ولي باز هم او هم مي رفت. هر يک شهيدي که جنازه اش بر مي

گشت. به جاي اينکه مردم بترسند از آن محله چند نفر مي رفتند. يعني خونها به جوش مي آمد.
5- در هر دو حقّانيت بود. در هر دو مظلوميت بود. کربلا و قيام امام. اين شعاري که مي گوييم نهضت ما حسينيه اين قصّه چيست؟ در هر دو تبليغات سوء و انحراف افکار عمومي بود. 43 راديو به امام جسارت مي کرد. و بوقهاي بني اميه هم عليه کربلا که بله امام حسين هم نسبت به خليفه وقت خروج کرده. در هر دو همه نيروها بسيج شدند. در کربلا حدود 30 هزار نفر بسيج شدند برا

ي 72 نفر. در زمان جنگ هم همه دنيا بر عليه ما بسيج شدند. در زمان جنگ دو نفر بودند که آرام بودند. يکي سوريه بود و يکي هم ليبي. که مي گفتيم برادر سوريه و برادر ليبي. همه دنيا با دلارشان با نفتشان با دادن مراکز پايگاهشان، با نيرويشان، با راديو و تلويزيونشان. در کربلا بسيج شدند ولي خوبي اراده خدا بود. در کربلا ياران امام حسين همه رقمي بودند. مثلاً يک ترک بود در لشگر امام حسين، ايراني بود، عجم بود، عرب بود، بچّه بود، پيرمرد بود. در کربلا ياران از همه

قشري بودند. در جمهوري اسلامي، کُرد بود، لُر بود، ترک بود، عرب بود، بلوچ بود. يعني لشگر امام از يک قشر نبودند بلکه ترکيبي بودند و ياران امام هم در سال 1342 در سال قيام.
در هر دو محاصره اقتصادي بود که گفتم. در هر دو محاصره نظامي بود که گفتم. در هر دو خرابي مسکن بود. منتهي در ايران بمباران مي شد و در آنجا خيمه ها را آتش مي زدند. خرابي مسکن در هر دو بود. در هر دو شهادت طلبي بود. که مي آمدند و التماس مي کردند در قرآن يک آيه داريم: که افرادي مي آمدند نزد پيغمبر و مي گفتند که ما را بفرستيد به جبهه. حضرت فرمود: «لا اجد»

من اسب و شمشير ندارم که به شما بدهم و اينها گريه مي کردند که چرا نمي توانند به رزمندگان ملحق بشوند. تعريف مي کند که اشک مي ريختند.
کربلا، افشاگر چهره هاي بدعاقبت
البته عده اي هم خوشحال بودند «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ التوبة/81» عده اي هم در صدر اسلام شاد بودند که به جبهه نرفتند. مي گفتند که خوب شد که ما جبهه نرفتيم. اينکه مي گوييم که قيام امام خميني پرتويي از قيام امام حسين است. در هر دو جبهه چهره ها افشا شدند. در قيام امام حسين خيلي ها بدعاقبت شدند. يک روز امام حسين نامه نوشت براي يک نفر، که شما يکي از ياران پيغمبر هستي و در جبهه هاي پيغمبر بودي و از ياران پدرم علي بن ابيطالب هم بوده اي و از ياران برادرم امام حسن هم بوده اي. مي خواهم به کربلا بروم بيا. گفت: ببين ما سهم جبهه

خودمان را رفتيم و ديگر حالش را نداريم. يعني عمري را در جبهه بود ولي در امتحان آخر امام حسين را تنها گذاشت و بعد که امام حسين شهيد شد خيلي مي سوخت و مي گفت که چرا من اينقدر بدعاقبت شدم و اينهمه سابقه درخشانم عاقبتش بد شد. مثل آدمي که مراعات بهداشت را مي کند و يکمرتبه يک قاشق سم مي خورد. يعني همه دقتهاي بهداشتي اش هوا. يک چهره هايي عوض و بدل شدند و برعکسش را هم داشته ايم. آدمهايي بودند که در طول عمرشان با امام حسين خيلي رابطه خوبي نداشتند مثل زهير. اصلاً مي گويند که زهير عثماني بوده است.

در راه و نزديک کربلا امام حسين ايشان را ديد و با او مذاکره کرد و بالاخره جذب شد. يعني يک کسي که يک عمري آن طرف بوده و در يک لحظه در روز عاشورا حُّر چاشتي ملحق شد. اصلاً با هزار سرباز آمده که امام حسين را بکشد... يعني افرادي که در لحظه آخر به قول فوتباليست ها که مي گويند دقيقه نود. آدمهايي بودند که در دقيقه نود خوب شدند و آدمهايي هم داريم که در دقيقه نود بد شدند. اين چهره ها همه يک نمايشگاه است يعني کربلا يک نمايشگاه است. راجع به روضه خواني که ما نگاه ساده به آن مي کنيم. روضه خواني يک نمايشگاه است در نمايشگاه مي روند انواع قالي ها و مبل را مي بينند، انواع ابزار ماشين را مي بينند، ساعت را مي بينند. در هر زماني هر نمايشگاهي مي آيد و در يک رشته، شاخه ها و هنرهاي خودش را و ابتکارات و صنعت خودش را نشان مي دهد. اين صنعت انسانها، نمايشگاه انسانها، بدعاقبت ها، خوش عاقبتها.
مبارزه با فساد، هدف قيام امام حسين عليه السلام
انگيزه هر دو اصلاح طلبي و نهي از منکر و مبارزه با فساد بود و لذا امام حسين(ع) فرمود: «انّي اريد ان آمر بالمعروف» من که به کربلا مي روم مي خواهم که نهي از منکر کنم. منکر چيست؟

وجود يزيد منکر است. وجود حکومت يزيد منکر است. و اين را که مي گويند در امر به معروف و نهي از منکر اگر جانتان در خطر است نرويد، اين براي امربه معروف و نهي از منکرهاي معمولي است. آخر گاهي وقتها مثلاً يک مردي گناهي را انجام مي دهد مثلاً فرض کنيد يک حلقه طلا در دستش است و طلا هم براي مرد حرام است. شما اگر به او بگويي که آقا حلقه طلا حرام است او با چاقو تو را مي زند. نه جان تو به اندازه يک حلقه طلا نمي ارزد در اينجا نمي خواهد که نهي از منکر بکني چون جانت در خطر است. اما اگر منکر حلقه طلا نيست، حکومت يزيد است. اگر حکومت يزيد بود

مي ارزد که امام حسين ها، ابوالفضل ها و علي اکبرها و علي اصغرها، حبيب بن مظاهر ها، مي ارزد که همه اينها شهيد بشوند تا اينکه اين رژيم برگردد. چون گاهي وقتها شرايط يک شرايطي است که... پس اينکه اگر يکوقت از کسي شنيديد که اگر جانت در خطر است امر به معروف و نهي از منکر نکن، بايد مقايسه کرد که چه جاني را بايد بدهيم که منکري را رفع کنيم. چه جاني بايد بدهيم تا امر به معروفي را انجام بدهيم. مي ارزد يا نمي ارزد؟ اما گاهي وقتها معروف مي ارزد به اينکه انسان هر چي که شد، شد. امام به يک بچّه 13 ساله فرمود: که رهبر من تو هستي. حسين فهميده. امام به حسين فهميده فرمود تو رهبر من هستي و اين بچه 13 ساله رهبر رهبر مي شود. چرا؟ مي گويد براي اينکه بچه 13 ساله حساب کرد، من براي اينکه اين رژيم صدام را بشکنم، بايد خودم بروم زير تانک که اين ارتش منفجر بشود. هر جوان فلسطيني يا لبناني يا مشابه آن با عمليات شهادت طلبانه خودش را مي زند به اسرائيل و خودش هم شهيد مي شود و آنها را هم... به اين افتخار مي کند. امام فرمود اگر کسي سلمان رشدي را بکشد و حتي اگر موفق هم نشود و در راه کشتن او شهيد بشود او شهيد است. براي اينکه سلمان رشدي يک آدم کج فکر و کج قلقي است و در يک جايي يک مقاله غلطي را مي نويسد. حالا کشتن اين... ولي يک وقت کشتن سلمان رشدي برخاسته از تفکري است که اروپا و آمريکا پشتش هستند. يعني همه

ابرقدرتها مي خواهند عليه اسلام ضربه بزنند، آن هم ضربه فکري، تحريک شده. و لذا هيچ کتابي به اندازه کتاب سلمان رشدي سريع ترجمه نشد و سريع پخش نشد. خوب يک پرچم دار قلمي، قلم به دستي که ابرقدرتها پشتش هستند براي شکستن اسلام. خوب براي اين اگر صد تا جوان هم شهيد بشوند که او را بکشند مي ارزد. چون او اگر محو شد ديگر قلمها را کنار مي گذارند و حساب اين را نمي کنند که با هر مقدّسي مي شود بازي کرد.
خوب هر دو با قلب مطمئن بودند. سوره والفجر « يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ

«وَادْخُلِي جَنَّتِي الفجر/30» نمي گويد جنّات تجري. جنتي يعني بهشت مخصوص، بهشت ويژه، اي دل آرام پرواز کن و به بهشت ويژه خودم بيا. امام خميني هم نوشت من با دلي آرام و نفسي مطمئن به سوي خدا سفر مي کنم. خواهران و برادران من نمي دانم که از کجا بگويم. فقط اگر مي خواهيد بدانيد که انقلاب چه کرده است. يک گوشه هايي را بررسي کنيد. البته وقتي که مي گوييم انقلاب کار کرده است. معنايش اين نيست که همه انقلابيون خوب هستند و همه مسئولي

ن خوب هستند و مملکت ما هيچ مشکلي ندارد. تورّم، گراني، کمبود، رشوه، پارتي بازي. اين عيبها را هم من مي دانم و هم شما مي دانيد. اما بحث ما اين است که من بارها اين مثل را گفته ام و باز هم تکرار مي کنم.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید