بخشی از مقاله
مشروعيت ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني
منابع:
1- امام خميني روحا… ولايت فقيه (حكومت اسلامي) ناشر مؤسسه تنظيم و نشر و نثر آثار امامخميني چ 11 بهار 1381
2- كواكبيان، مصطفي مباني مشروعيت در نظام ولايت فقيه انتشارات مؤسسه چاپ و نشر عروج بهار 1381
3- لمبتون، آن.كي.اس دولت و حكومت در اسلام ترجمه سيدعباس صالحي، محمدمهدي فقيهي انتشارات عروج پائيز 1374
4- كديور، محسن، نظرهاي دولت در فقه شيعه، انديشة مباني سياسي در اسلام نشر ي سال 1376
5- اكبري معلم
علي مشروعيت و مقبوليت ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم ارديبهشت 1383
6- خميني روحا… شؤون و اختيارات ولايت فقيه ترجمه مبحث ولايت فقيه از كتاب «البيع» چ 2 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ 1379
7- دهشيري محمدرضا درآمدي بر نظريههاي سياسي امامخميني چ2 مركز اسناد انقلاب اسلامي 1380
8- گونهشناسي بحرانها و راهبردهاي مقابله با آنها معاونت سياسي نمايندگي ولايت فقيه در نيروي بسيج، سال 1382
9- توحدي علياصغر قرائت امامخميني از سياست؛ ويراستار ليلا مرادي، پژوهشكده امام خميني (س) و انقلاب اسلامي بهار 1381
10- عالم عبدالرحمن بنيادهاي علم سياست، نشر ني چ 10 1382
11- مورتامس، آرمانشهر- مترجم نادر افشار نادري، داريوش آشوري انتشارات خوارزمي چ 2 1372
12- عنايت حميد، بنيادهاي سياسي در غرب، تهران انتشار زمستان، بهار 1381
13- طاهري، ابوالقاسم. تاريخ انديشههاي سياسي در غرب چ5؛ نشر قومس 1382
فهرست مطالب
عنوان صفحه
ماهيت جهانبيني توحيدي در ديدگاه متفكران مسيحي و امامخميني 3
دستگاه رهبري در ديدگاه متفكران غرب و امامخميني 5
گفتمان رهبري در اسلام، خلافت، سلطنت، امامت 10
طبقهبندي نظريات مختلف در مورد ولايت فقيه 16
سيري در تكوين انديشههاي امام خميني 20
مشروعيت و مقبوليت و گستره اختيارات و لايت از ديدگاه امام خميني 22
نتيجهگيري 42
پيشگفتار
ولايت فقيه ركن و پايه اساسي جمهوري اسلامي ايران ميباشد كه توسط معمار كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني تئوريزه و بنيانگذاري شده است آنچنانكه در 27 سال اخير مقالات، كتب، نشريات مختلف در رد يا تأييد آن بخاطر حساسيت و اهميت اين موضوع در ماندگاري حكومت ديني از دو سمت و سو يكطرف موافقان آن و از طرف ديگر از سوي دشمنان خارجي و مغرضان
داخلي مطرح گرديده است كه از حد اندازه و شمارگان فزوني يافته است و پژوهشگر تازه كار را در ميان اطلاعات پيچيده و بيشمار سرگردان مينمايد. از اين رو اين مجموعه به تبيين مشروعيت ولايت فقيه از ديدگان امام خميني (ره) ميپردازد و متذكر ميشود اين تحقيق دور از نواقص و كمبودهاي احتمالي كه يك محقق تازهكار با آن روبرو است، بركنار نيست.
در آخر از استاد محترم جناب آقاي دكتر مهدي ذاكريان و خانم شمسي كاظمي بخاطر ياري و به ثمر رساندن اين تحقيق مرا ياري كردهاند تشكر و امتنان قلبي خود را تقديم مينمايم و توفيق روزافزون آنجنابان را از خداوند متعال خواستارم.
سؤال اصلي: مشروعيت ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني چيست؟
فرضيه سؤال اصلي: مشروعيت در انديشه سياسي امام خميني ب معني سازوارگي يا هماهنگي موضوع با مباني و منابع فقهي و شرعي ارتباط دارد از اينرو براي اثبات تئوري ولايت فقيه به متدلوژي فقهي و استنباط و حجت شرعي متوسل جستهاند.
سؤال فرعي1: چه ارتباطي ميان مشروعيت ولايت فقيه با مقبوليت مردم از ديدگاه امام خميني برقرار است؟
فرضيه سؤال فرعي1: مقبوليت مردمي از ديدگاه امام خميني، شرط تحقق مشروعيت است.
سؤال فرعي 2: چه ارتباطي بين مشروعيت ولايت فقيه با گسترهي اختيارات حكومتي ولايت فقيه در ديدگاه امام خميني برقرار ميباشد؟
فرضيه 2: مشروعيت و ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني گسترهي اختيارات ولايت فقيه را افزايش ميدهد در سوالات فرعي مشروعيت به معني حقانيت و قانونيت ميباشد.
1- ماهيت جهانبيني توحيدي اسلام:
در ابتدا قبل از اينكه به موضع مشروعيت ولايت فقيه از ديدگاه امام خيمني (س) بپردازيم بايد ماهيت جهانبيني توحيدي را در مكتب اسلام و ضرورت وجود حكومت و دستگاه رهبري را از منظر و ديدگاه امام خيمني در مورد بررسي و كنكاش قرار دهيم:
در جهانبيني توحيدي اسلام برخلاف جهانبيني توحيدي مسيحيت آنچنانكه متفكران و روحانيون مسيحي عصر روشنگري درابتدا به آن تصريح كردهاند خدايي كه قائم به ذات نيست و استقلال و هويت مستقل از خود ندارد و بصورت موجودي مختار و صاحب ارادهي بالاتر و مستقل از موجودات
ديگر مورد پرستش قرار نميگيرد بلكه در كنار موجودات و اسطورههاي ديگر مورد پرستش قرار ميگيرد و بصورت مستقل و زاويهدار نميتواند در تغيير جهان هستي مؤثر باشد چنانكه توماس مور در آرمانشر خود ميگويد:
اهل يوتوپيا به اديان مختلف معتقدند برخي از مردم اجرام سماوي را ميپرستند اما از تحميل دين خود، بر ديگران ابا دارند. اما برخلاف اين ديدگاه، ديدگاه متفكران و روحانيان اسلامي، خدا قائم بذات و موجودي مستقل و صاحب اراده و ذيشعور و مؤثر در تغيير جهان هستي ميباشد،
موجودي كه مافوق موجودات ديگر و خالق و آفريننده آنان است تنها اوست قابل پرستش است و پرستش غير او، باطل و شرك است لذا حضرت امام خميني ميفرمايند : اعتقادات ما… اصل توحيد است، مطابق اين اصل ما معتقديم كه خالق در آفريننده جهان و همه عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداي تعالي است كه از همه حقايق مطلع است و قادر بر همه چيز است.
و در جايي ديگر ميفرمايند:
در تمام جهان هستي و دار تحقق، فاعل مستقلي بجز خداي تعالي نيست، و ديگر موجودات همانگونه در اصل وجود مستقل نيستند، بلكه ربط محضاند و وجودشان عين فقر و تعلق است، و ربط و احتياج صرفاند، صفات و آثار و افعالشان نيز مستقل نيست.
حضرت امام خميني برخلاف نظريهي توماس مور فيلسوفان را به تنهايي از درك حقيقت ناتوان ميداند و اعتقاد دارد فيلسوف نميتواند اثرگذار باشد مگر آنكه با خلق و خوي حكومتگران فلسفه درآميزد و برخلاف افلاطون كه اعتقاد داشت كه فيلسوفان تنها قادر به درك حقايق ازلي كائنات
ميباشند. حضرت امام خميني، انبياء را تها قادر به شناخت و درك عوالم هستي ميداند، چنانكه ميفرمايند: تمام مشكلاتي كه ما داريم براي اين است كه ما محجوبيم از اينكه واقعيت را آنطور كه تنظيم شده است مشاهده كنيم آنچه كه انبيا براي آن، مبعوث شده بودند وتمام كارهاي ديگر مقدمه اوست، بسط توحيد و شناخت مردم از عالم است، كه چه طوراست، ارائه عالم به آن طوري كه ما ادراك ميكنيم لذا در پاراديم انديشه سياسي امام خميني همه مفاهيم و نشانهها و علوم در همنشيني و هماهنگي با توحيد هويت و معنا مييابد و مقصد انبيا نيز، «توحيد كلمه» و «توحيد عقيده» در انديشه و گفتمان سياسي امام خميني كار ويژه مهم خود را مييابد.
از اينرو ولايت و حاكميت خدا در گفتمان سياسي شيعه بعنوان مقصد و راهبرد دين محسوب ميشود و در حركتهاي امامخميني كار ويژه خود را در تئوريزه كردن دستگاه رهبري اسلام تحت عنوان «تئوري ولايت فقيه» براي اجراي مقررات و احكام ديني در پاراديم نظام سياسي حكومت اسلامي شكل ميدهد و نهادينه ميكند.
2- دستگاه رهبري در ديدگاه متفكران غرب و امامخميني
شايد يكي از سوالات مهمي كه در طي تاريخ حيات بشر، با آن برخورده است، اين بوده است حكومت مطلوب براي پاسخگويي به نيازهاي فراوان بشري در طول حيات خود چيست؟ و چه كسي يا چه كساني و يا به عبارت بهتر چه كسي و يا چه گروهي ميتوانند آرزوي ديرين بشر را براي رساندن او به سعادت و خوشبختي و آزادي و عدالت و صلح برآروده نمايند؟
براي پاسخگويي به اين سوالات، فرزانگان و حكيمان و مصلحان اجتماعي بشر، پاسخهاي متناقض و مقابل هم دادهاند. سقراط از اولين انديشمندان مغرب زمين بود كه خواست با پاسخهاي ابتدايي ولي در خور توجه به اين سوالات پاسخ گويد. از نظر او بدترين نوع حكومت دمكراسي ميباشد كه عوام بر آن كه تابع هوي و هوس اشخاص ميباشند بر آن تسلط دارند و به نوعي به حكومت قانون كه در آن قانون حاكم و محور ميباشد اعتقاد داشت وي همچنين بر اين باور بود كه، همانطوريكه:
براي تعمير كفش كهنه به كفاشي مراجعه ميكنيم براي اداره حكومت و مملكتداري بايد آنرا به دقيقترين و با هوشترين افراد كه در فن مملكتداري سررشته داشته باشد؛ بسپاريم تا جامعه به سعادت و نيكبختي ناقل گردد. افلاطون شاگر سقراط، حكومت آرماني خود را استقرار «مدينه فاضله» مينامد كه در آن مالكيت خصوصي كه نشانهاي از ظلم و جور ميباشد؛ ملغي و به جاي آن يك «جامعه اشتراكي» استقرار مييابد و براي تحقق آن فيلسوفان بايد در چنين جامعهاي شهريار شوند:
ارسطو شاگرد افلاطون بر اين باور بود كه بهترين نوع حكومت؛ حكومت طبقه متوسط ميباشد از نظر ارسطو قانون، حاكم و شرط وجود كشور و دولت به شمار ميآيد و زمامدار سياسي بايد از قانون اطاعت نمايد و رضايت و آزادي افراد جامعه را رعايت نمايد. در حقيقت از نظر ارسطو رهبري و حكومت به دو قسم كلي تقسيم ميشود، يكي رهبريهاي كه معطوف به مصالح عمومياند و ديگري رهبريهاي كه برواي خبر و صلاح عموم را دارند.
آگوستين قديس نظريه دو شهر را مطرح ميكند كه حكومت آرماني از نظر او در آسمان تشكيل ميشود كه كليسا، مظهر و نمايندهي جامعه آسماني در زمين هست كه آدميزادگان را براي پاك شدن و پذيرفتهشدگان در آن كه مكان مؤمنان و پاكان هست، آماده نمايد . از سوي ديگر دولت نمايندهي جامعه زميني، كه مكان و محل گناهكاران ميباشد؛ در بر ميگيرد. بعبارت ديگر ازنظر اوگوشين دولت در كليسا مستهلك ميشود و قدرت مدني سلاح كليسا ميشود و قانونگذار و فرمانروا، فرزندان كليسا ميشوند
. تا بوسيله آنان و با تخت نظر كليسا، حكومت آرماني در جامعه آسماني بوجود آيد.
از نظر توماس مور، حكومت آرماني زماني است كه جامعه اشتراكي كه در آن از مالكيت خصوصي خبري نباشد، بوجدو آيد و شهريار عادل حاكميت چنين جامعهاي را در اختيار بگيرد. از نظر بدن بهترين نوع حكومت، حكومت سلطنتي است كه با طبع و فطرت بشر سازگار است كه فرمانرواي آن يك تن، ميباشد چنانكه آسمان بيش از يك خورشيد نيست و بر جهان جز يك خدا فرمان نميراند. از نظر توماس هابز، كه به ذات انسان بدبين ميباشد و از نظر او انسانها غالباً خودخواه و درندهخو ميباشند براي كنترل آنها و رساندن انسان به مقصد خوشبختي و رفاه تئوري حكومت مطلقه يا حكومت اسبتدادي را تئوريزه و طرح مينمايد.
جان لاك پدر جامعه مدني نظريهي حكومت مدني مبتني برقرار داد اجتماعي كه در آن حاكمان بر حسب رضايت مردم، به مقام حكمراني ميرسند، بيان مينمايد.
كارل ماركس، گذار از مراحل مختلف حيات بشري را به ادوار مختلف تقسيم مينمايد. از نظر كارل ماركس ادوار مختلف حيات بشري عبارتند از مراحل بردهبرداري، فئوداليزم، سرمايهداري، كمونيسم، سوسياليسم كه بشر در طي حيات خود، مجبور به گذران اين مراحل است. گذار از مرحله كمونيسم به سوسياليسم آرمان كارل ماركس ميباشد كه در آن جامعه بيحكومت كه در آن زور و اجبار نيست، ايجاد ميشود.
اما در گفتمان اديان الهي و از پايانه پارادايم توحيد ، پروردگار هستيبخش نظام هستي را هدفمند آفريد براي آنكه انسان به اهداف متعالي الهي نائل شود افزون بر قوه عاقله و نبي باطني، راهنمايان را نيز براي هدايت انسانها برگزيده است تا آنان را كمكم به حقايق آفرينش هستي راهنمايي كنند دراين مسير سعي و تلاش انبياء، بدنبال ايجاد تغيير در نظامهاي سياسي
غيرتوحيدي، كه رقيت و اسارت بندگان خدا را در پرستش خرافات و موهومات و سنگ و چوب را به جاي پرستش خدا، غايت و هدف نهايي خود ميپنداشتند، به يك نظام سياسي مطلوب الهي، سپري شد و در اين راه مرارتها و سختيهاي زيادي را از سوي رهبران غيرالهي و پيروان و ياران آنان متحمل شدند تا نظام سياسي و اجتماعي توحيدي مورد نظر مبدأ و هستي را بر روي زمين ايجاد
كنند. كتب اديان آسماني بخصوص كتاب بينظير و دست نخورده و آخرين معجزه خاتم پيامبران قرآن كريم، در آيات متعدد قصص انبياي الهي را كه با طاغوتيان زمان، علاوه بر انذار و تبشير، براي پراكندن پيروان و ياران آنان، صورت ميدادند، به مبارزه و پيكار سياسي با مظاهر و نمادين و سمبلهايي كه موجب اقتدار و نفوذ آنان در اجتماعات بشري ميشد، اقدام ميكردند؛ سخن ميراند در اين ميان مبارزات سياسي انبياء اوالعزم و صاحب شريعت نوح (ع)، ابراهيم (ع)، موسي (ع)، عيسي (ع) و محمد (ص) بر ضد نمرودها، فرعونها، هيرودها، ابوسفيانها و ابوجهلها، از
برجستيگيهاي ويژه برخوردار است. اگر چه 4 نفر از انبياء عظام نيز، همانند انبياي الهي ديگر، در ايجاد و تأسس نظام سياسي مطلوب توحيد، ناكام ماندند. ولي در اين ميان، حضرت محمد (ص) به ايجاد نظام سياسي مطلوب توحيدي در مدينه در قالب حكومت اسلامي به دستور خداوند تبارك و تعالي موفق شد، اقدام نمايد كه در مدت 10 سال از ورود پيامبر رحمت (ص) به مدينه تا رحلتش، به فرمان الهي اقدام به فرمانروايي در محدودهي مدينه نمود. در اين مدت ده سال پيامبر اسلام
(ص) در 80 غزوه جنگي مستقيماً شركت كرد و به تنظيم قواعد جنگي، مانند آرايش سپاهيان و تشكيل تيمهاي اطلاعاتي براي آگاه شدن از وضعيت دشمن، دستوراتي براي چگونگي رفتار با اسراي جنگي، كودكان و زنان دشمن، اقدام ميكند و همچنين به پيمان بستن با اقليتهاي ديني اطراف مدينه، در سال اول هجرت اقدام ميكند و از همان مركز حكومت خود، به فرستادن سفير و قاصد به دربار روم و ايران اقدام ميكند و به گرفتن جزيه، حراج و خمس و زكات و تاديب گروههاي
متجاسر و ناقض فرامين الهي اقدام نمود. در حقيقت پيامبر در اين مدت در محدودهي مدينه يك دوره از عمل سياسي و طرز حكومت داري را با سيره و روش خود، متمايز از حكومتهاي ديگر براي جانشينان خود، و نسلهاي بعدي مسلمين به وديعه و امانت نهاد. بعد از رحلت پيامبر (ص)، اصليترين چالش ميان مسلمين در دو بخش تئوري و عملي رهبري سياسي و مسأله جانشيني ايشان براي اداره حكومت اسلامي بوجود آمد و همين اين امر موجب ظهور و شكلگيري گفتمانهاي متمايز مانند گفتمان خلافت، گفتمان امامت، گفتمان سلطنت را فراهم ساخت است كه به آنها ميپردازيم:
1- گفتمان خلافت
از نخستين روز رحلت پيامبر اسلام (ص) اولين آرائ و رفتار گفتمان خلافت پديد آمد. در حالي كه عدهاي از اصحاب و ياران پيامبر (ص) اعتقاد داشته كه پيامبر خدا عليبنابيطالب را به امر خداوند و در اجتماعي عمومي در منطقه غدير به عنوان رهبر ديني و سياسي بعد از خود معرفي كرده است، جمعي ديگر از آنان پس از آگاهي از خبر رحلت رسول خدا (ص)، در سقيفه بني ساعده
گردهم آمدند و به انتخاب رهبري اسلامي اقدام كردند. و قرنها گفتمان آنان غالب بر اكثريت افكار مسلمين گشت. و در طول خلفاي راشدين، امويان، عباسيان و عثمانيان تا پايان عمر حاكميت خلافت در 1924، تئوريها، رفتارها، مفاهيم و حركتهاي متنوع در درون گفتمان خلافت ظهور كرده تئوريهاي مانند: نظريههاي اجماع، استخلاف، شوراء، استيلا، اهل حل و عقد، ولايتعهدي، دو امام، شق عصاي مسليمن و همچنين مفاهيمي همانند بيعت، مصلحت، خلافت، اجماع، استصلاح،
عدالت و … معماران گفتنمان خلافت مانند ابنمقفع، ابوالحسن مارودي، امام محمد غزالي، ابن جماعه، ابن تيميه و … تدوين كردهاند.
و بر افواه و زبانها جاري كردهاند. ازمهمترين رفتارهاي كه در گفتمان خلافت آشكار شده است عبارتند از:
بسط قلمرو خلافت، سركوب نهفتها و خرده گفتمانها، رقابت سياسي و تحول ورزي گفتماني، جابهجايي قدرت به صورت سلسلهاي، تجزيهطلبي و ظهور خلافتهاي مستقل (در قرطبه و قاهره) ايجاد تمدن اسلامي، تعامل با گفتامانهاي بديل و غلبه گفتمان ناسيوناليسم بر گفتمان خلافت نام برد.
براساس گفتمان خلافت، كسي ميتواند رهبري امت را به عهده گيرد كه: قريش، بالغ، عاقل، آزاد، مرد، شجاع، عادل، عالم در حد اجتهاد و سالم باشد.
وظيفه خليفه و پيشواي مسلمين در اين ديدگاه عبارتند از: حفظ دين، صدور احكام، اجراي حدود، حمايت و حفظ بيضه اسلام در داخل، پاسداري از مرزها، جهاد با دشمنان اسلام، دريافت في و صدقات توزيع بيتالمال، توجه به نصيحت ناصحان، رسيدگي به كارها و مراقبت در انجام آنها.
2- گفتمان سلطنت
پيشنه گفتمان سلطنت و نظريه فروغ يزدان و فره ايزدي به قبل از اسلام برميگردد. اما در اسلام با انتقال حكومت به عثمان، گفتمان چرخاندن قدرت بصورت موروثي در خاندان بني اميه، توسط ابوسفيان درمسجد النبي، مطرح گرديد. اگر چه اين گفتمان به دلايل محيطي آن دوران، از قبيل حاكم بودن گفتمان نسبي ديني در جامعه اسلامي آنروز، مجال خودنمايي و بروز را نيافت، اما با
انتقال كامل قدرت از طريق نوعي اجماع در قضيه حكميت به معاويهبنابوسفيان، اين گفتمان باز توليد مييابد و در شكل موروثي آن در جامعه اسلامي آنروز، به منصه ظهور رسيد. سرتاسر اين دوره تا سقوط امويان در سال 92 هـ .ق گفتمان سلطنت بر مدار آداب و رسوم اعراب جاهلي قبل از اسلام و تبار گرايي محض بر پايه خون و نسب و نژاد، استوار شد. يزيد در دوران حكومت خود بعد از شهادت سيدالشهدا (ص) و در حضور اسراي آل نبي (ص) و نمايندگان خارجي كشورها، چنين زيبا اين دوران را به تصوير ميكشد:
اي كاش اجداد و پدران من كشته شده در جنگ بدر امروز در كنار من بودند و ميگفتند اي يزيد دستت شل مباد، كه انتقام ما را از كشتگان ما در جنگ بدر گرفتيد، بخدا قسم نه وحي هست و نه پيامبري و نه معادي، آنكه بنيهاشم با ما پيكار ميكردند براي رسيدن به سلطنت بود، ما اينك آنرا از دستان بنيهاشم ربوديم و خود صاحب اختيار آن شديم.
و اين گفتمان در دوره خلفاي عباسي با پيدايش قدرتها و دولتهاي محلي مستقل و نيمه مستقل، جستار و تكاپويي براي ارتباط دادن آن با باورهاي اسلامي، بصورت گسترده تداوم يافت. شاخصترين فرد گفتمان سلطنت خواجه نظامالملك ميباشد كه آراء و نظريات وي در كتاب سياستنامه ايشان، متصور است. انديشه ايشان بر شالوده انديشه ايرانشهري شاهي آرماني استوار بود كه براساس
آن، شاه برخلاف خليفه برگزيده خدا و دارندهي فره شاهي است.
با آشكار شدن بحران مشروعيت و ناكارآيي گفتمان خلافت، ناتواني آن در حفظ انسجام رهبري امت اسلامي آشكار شد و فرصتي فراهم شد كه تا در سرزمين ايران، گفتمان سلطنت در قالب
سلسله صفوي باز توليد و باز تعريف شود و با جامه شيعي به مثابه بديل و رقيب گفتمان خلافت، عرض اندام نمايد. در نيتجه نظريه شاه سايه خدا گسترش يافت و فرمان شاه مطاع شناخته شد تا زمان سلطنت قاجار در ايران رويكرد گفتمان سلطنت؛ رويكرد مسلط بود اما با پيروزي نهضت مشروطيت در ايران و پيدايش قرائت تقليلگرايانه از سلطنت، گفتمان سلطنت، در حيطه قانون اساسي محصور گرديد و به زغم نظريه ايرانشهري، كه شاه فروغ يزدان و برگزيده خداوند در زمين بود، براساس اصل سي و پنجم قانون اساسي، سلطنت وديعه و موهبت الهي است كه ملت به شخص پادشاه محول ميكنند.
گفتمان سلطنت با قرائتهاي متفاوتي چون سلطنت مطلقه، سلطنت مشروطه در كشورهاي شيعه و سني جانشين گفتمان خلافت شده است، مفاهيم كليدي گفتمان سلطنت عبارتند از: سلطنت مطلقه، استبداد، فرمان، ولايتعهدي، نايبالسلطنه قبل از اينكه به گفتمان امامت بپردازيم و به مثابه گفتمان مسلط در انديشه امام خميني كه منجر به تدوين و تبيين تئوري ولايت فقيه در انديشه آن حضرت بپردازيم كه از ديدگاه ايشان، مشروعيت ولايت فقيه مبتني بر گفتمان امامت و ضرورت ايجاد حكومت اسلامي براي اجراي قوانيني شرع انور ميباشد، ابتدا توضيحاتي مختصر در مورد مشروعيت كه در علوم سياسي، امروزه به گفتمان مسلط براي رضايتمندي يا عدم رضايتمندي از يك نظام سياسي در ميان جوامع امروزي طرح ميگردد، آورده ميشود: مشروعيت در زباناز Leg يا Lex به معناي قانون (Low) گرفته شده است. و با واژههايي نظير Legal به معناي قانوني و Legislation به معناي وضع قانون يا تفنين و Legitimate به معناي مشروع، همخانواده است. البته به معناي مشورع (Legitmate) يا قانون براي امري را اعلام كردن، به گونه ديگري هم در لغت استعمال شده است كه به مفهوم «بچهاي را حلالزاده معرفي كردن» است. اين اصطلاح ابتدا در حقوق روم مطرح شد و بعدها فرانسويان از آن استفاده كردند و هنگامي كه نورمانها انگلستان را تصرف كردند، اين واژه وارد فرهنگ اصطلاحات حقوقي انگلستان شد. از آنجايي كه لازم بود در رژيمهاي سلطنتي قدرت به وارث حقيقي پادشاه منتقل شود. لذا مسأله پاكزادي و حلالزادگي نقش مهمي در مقبوليت يا مشروعيت پادشاه بعدي ايفا ميكرد.
اما مشروعيت در گفتمان محققان علوم سياسي از ويژگيهاي اقتدار به شمار ميآيد از اينرو كه به عقيده دال، الف بر ب فرمان ميدهد و ب فكر ميكند كه الف كاملاً حق فرمان دادن دارد و او كاملاً مكلف به اطاعت از اوست.
اين نوع رابطه را اغلب مشروع مي دانند و قدرت مشروع را اغلب اقتدار مينامند . در عصر حاضر ماكس وبر مفهوم مشروعيت را براي اولين بار به صورت مفهومي عام، بيان كرده به عقيده او، مشروعيت بر «باور» مبتني است و ازمردم اطاعت ميطلبد از اين رو قدرت وقتي مؤثر است كه
مشروع باشد. در حكومتهاي دمكراتيك، مشروعيت اهميت فوقالعاده دارد زيرا در دمكراسي، بر رضايت مردم تكيه زيادي شده است و برخلاف ميل و ارادهي آنها نميتوان مشروعيت را تحميل نمود. در صورت فقدان مشروعيت، حكومت اعتماد عمومي را از دست ميدهد و سرانجام فرو ميافتد. با نبود مشروعيت قدرت به صورت زور محقق مييابد به باور استرنبرگر، مشروعيت بنيان قدرت حكومت است كه، از يك سو، حق فرمانروايي را به حكومت ميدهد و از سوي ديگر،
حكومتشوندگان را از چنين حقي برخوردار مينمايد ليپست، مشروعيت متضمن توانايي نظام به ايجاد و حفظ اين باور است كه نهادهاي سياسي موجود مناسبترين اين نهاد براي جامعه است.
ژانبيندال مشروعيت را براساس پذيرش طبيعي و بدون ترديد مردم از سازماني كه به آن متعلق ميباشند قرار ميدهد.
ج. ك. رابرت معتقد است:
در يك عبارت كلي مشروعيت به معني توانايي ايجاد و حفظ اين باور كه نظام سياسي موجود براي جامعه مناسب است تودهها بايد بدون اجبار از آن اطاعت كنند و تقدس آنرا بپذيرند و آنرا شايسته احترام و حرمت بدانند، ميباشد بطور كلي جامعهشناسي سياسي سه منبع مشروعيت را از ديدگاه ماركس و بر چنين بيان مينمايد:
1- مشروعيت سنتي: مشروعيتي كه بر پايه سنتهاي كهن استوار است و اطاعت از رهبراني را برميتابد كه طبق اين سنن اعمال اقتدار نمايند.
2- مشروعيت كراماتي يا كاريزماتيك: مشروعيتي كه بر پايه هواخواهي از تقدس ويژه و استثنايي يا خصوصيت قابل ستايش يك شخص استوار ميباشد.
3- مشروعيت قانوني: مشروعيتي كه بر پايه قدرت قانوني كه از طريق قانون بدست آمده است، استوار ميباشد. در اينجا بايد اذعان داشت اين سه نوع تقسيمبندي كارل ماركس هيچكدام با طرح موضوع مشروعيت ولايت فقيه مبتني بر آراء و ادله ديني ميباشد، سنخيت ندارد اگر چه گاه نوعي قرينه به صحت از نظر تشابه موردي را با معنا و مفهوم منابع ديني را به ذهن خطور مينمايد، بيان ميكند، لذا 3 نقيصه اصلي بر ديدگاه ماركس وبر استوار ميباشد:
1- شايد هيچ جامعهاي نيافت كه به طور كامل يكي از اين موارد در ساختار آن جامعه شكل بگيرد و نهادينه شود. چنانكه ماركس وبر خود بر اين نكته در كتاب اقتصاد و جامعه، اعتراف ميكند : «هيچيك از 3 نوع نكات انتزاعي گفته شده» به طور واقعاً «خالص» وجود ندارد. لكن اين امر نبايد مانع از تثبيت مفاهيم، لااقل به شكل خالص (انتزاعي) در موضوع بحث و موارد مشابه آن گردد.
3- مشروعيت مذكور در تقسيمبندي و بر با موجوديت گروهها و نظامهاي سياسي كه پايههاي مشروعيت خود را غير از مباني ياد شده؛ در ديدگاه ماركس وبر قرار ميددهند از قبيل، پاكي خون و نژاد خالص مانند هيتلر و يا براساس روابط و نيروهاي توليدي و يا همبستگيهاي ملي ملهم از ايدئولوژي ناسيوناليسم در تناقض و تعارض آشكار قرار ميگيرد.
لذا در مورد گفتمان امامت با توجه به موارد بالا، توضيحاتي كه هر چند مختصر در اينجا ميآوريم.
براساس قرائت شيعه از اسلام گفتمان امامت از صدر اسلام و زمان پيامبر (ص) پيدايش يافته است. پيامبر (ص) گروهي از اصحاب خود را كه گرد حضرت علي (ع)، جمع شده و خود را پيرو و تابع او ميناميدند؛ شيعه علي (ع) ناميد و بشارت بهشت را بر آنان مژده داد. لذا شيعه بعنوان مذهب راستين در كنار مذاهب ديگر اسلامي، بعد از رحلت پيامبر (ص) مورد توجه مسلمين صدر
اسلام گرديد و به بالندگي و پيشرفت خود؛ در ابعاد مختلف ادامه داد. گفتمان شيعه كه بر پايه امامت استوار هست؛ بيان ميكند همانگونه كه عدل و لطف الهي در حق بندگان ايجاب ميكرد كه خداوند پيامبراني را از جنس بشر، براي هدايت و ارشاد مردم در راستاي قرب به او؛ مبعوث نمايد و آخرين انبياء، حضرت محمد مصطفي (ص)، براي آن برانگيخت كه علاوه بر دارا بودن مقام نبي، منصب امامت را براي اداره جامعه در مسير شريعت در اختيار داشت. بعد از خاتمالرسل نيز، عدل و لطف الهي نيز، در حق بندگاني ايجاب ميكند كه مسأله امامت بلاتكليف نماند و همان ملاحظات
عقلاني كه در ارسال رسل و خاتم آنان، قابل توجيه بود، در غياب آنان نيز، رهبران معصومي را براي سرپرستي با ولايت پيروان ايشان تعيين شود. افزون بر اين، نتيجه قهري قبول تعاليم حضرت محمد (ص)، همان تعهد در عمل به آنهاست. فقط علم صحيح و سالم به معاني حقيقي قرآن و احاديث نبوي ميتوانست جامعه جوان اسلامي را در اين راستا پيش برد. اين علم را خواص و نزديكان پيامبر
(ص) به ويژه علي (ع) و يازده فرزند وي داشتند و در زمان غيبت امام معصوم (ص)، تداوم امامت به عهدة فقهاي جامعالشرايط است.
1- رويكرد اول مربوط به ديدگاه غالبي است كه برخي از علماي شيعه از زمان غيبت حضرت حجهبنالحسنالعسگري (ع) آغاز شده و تاكنون استمرار يافته است. براساس اين تفكر كه دين و سياست كاملاً دو مقوله متمايز از يكديگرند وشيعيان از جانب امام معصوم (ع) مجاز براي دخالت در امور سياسي نيستند اين تفكر، محدودهي حوزه علم فقه را در احكام عمليه اسلام و اصطلاحاً
حقوق خصوصي حفظ مينمايد و در نتيجه دايره دخالت دين را فراتر از اين نميداند بنابراين با استناد به اين رويكرد، ايجاد حكومت اسلامي در امور سياسي و دخالت در هنگام غيبت امام معصوم (ع) جايز نيست.
2- رويكرد دوم مربوط به ديدگاهي است كه براساس آن، دايره دين از محدوده حقوق خصوصي يا محدوده ارتباط حوزه علم فقه با احكام عمليه اسام فراتر رفته، حوزه وسيعي را از حيات بشري را نسبت به رويكرد اول، دربر ميگيرد. از اينرو بر پايه اين تفكر كه از قرن پنجم هجري به بعد رايج شده، ايجاد حكومت اسلامي و زعامت سياسي، اجتماعي را بر مسلمين توسط فقيه يا فقهاي عادل را با توجه به شواهد عقلي و نقلي قابل استنباط ميداند. از اينرو بر پايه رويكرد دوم، دخالت دين در سياست امري مباح و جايز بوده و ولايت علماي دين بر مسلمين مورد پذيرش قرار ميگيرد.
از اينرو بر پايه اين تفكر كه اصل بنيادين تئوري ولايت فقيه را با رويكرد سنتي تفكر شيعه، همه حكومتها در غيبت معصوم (ع) غيرمشروع ميباشند، بنيان ميگذارد.
نظريه ولايت مطلقه فقيه ابتدا براي اولين بار در قرن پنجم توسط فقيه اصولي «شيخ مفيد» مطرح شد. در قرن ششم «ابن ادريس حلي» و سپس «محقق ثاني» (محقق كركي) در قرن دهم و زمان صفوي، اين نظريه را در كتابهاي فقهي خود مطرح كردهاند. بر پايه نظريات اين فقها، علماي ديني، بخشي از اموري كه در زمان حضور امام معصوم (ع) بر عهده اموري بود از قبيل قضاو امور وقفي و طرق پرداخت خمس و زكات و حراج، در اختيار فقها قرار ميگيرد. اگر چه در دوره صفويه نهاد مذهب تشيع به همكاري با پادشاهان صفوي از روي واقعبيني رو آورد و در اجراي احكام ديني و اموري كه معتقد بود، در عصر غيبت امام معصوم (ع) انجام دادن آن امور كه شيعيان مكلف به
انجام دادن آن ميباشند، در اختيار فقها ميباشد، به نيروي دولتي تكيه كرد ولي فقهاي اين دوره از درجه از استقلال و موقعيت بالاتر در انجام دادن امور خود، برخوردار بودند و اين امر در قرن يازدهم (17م) افزايش يافت.
كه حتي قويترين حاكمان مجبور به احترام و تبعيت از آنان بودهاند شيخالاسلام حسين حيشي كركي عاملي، نفوذ زيادي بر شاه طهماسب داشت و شاه سلطان حسين صفوي، آخرين پادشاه صفوي تحت سيطره علامه محمد باقر مجلسي بود. در قرن سيزدهم نيز نفوذ و اقتدار روحانيت تداوم پيدا كرد و تئوري ولايت فقيه در كدام «محمدحسن نجفي» صاحب «جواهرالكلام» و بصورت مبسوط در كدام مرحوم آيتالله احمد نراقي (ره) در عوائد الايام، مورد مداقه قرار گرفت فحواي كلام حضرت آيهالله احمد نراقي (ره) در دو چيز كلي در زمينه ولايت فقيه نهفته است:
1- اختيار فقها در تمام اموري كه پيامبر (ص) و ائمه هدي از طرف خدا، صاحب اختيار بوده و ولايت بر آن داشتهاند به جز مواردي كه بينه شرعي بر فقدان اين اختيارات ارائه شود ميباشند.
2- اختيار فقها مربوط به تمام امور دنيوي و اخروي بندگان خدا ميباشد و بايد به انجام دادن آنها، اقدام شود؛ اختيارات فقيه يا فقها عبارتند از جمله: افتاء، اجراي حدود الهي، حفظ اموال يتيمان و مجانين و غائبين، تصرف در اموال امام معصوم (ع) و غيره با استناد به آيات قرآني و روايات و استناد به ادله فقهي
ولي گفتمان امامت كه در تئوري ولايت فقيه توسط حضرت امام خميني (ره) بصورت مبسوطتر بعد از مرحوم آيتالله نراقي (ره) ارائه شد. كه قبل از اينكه مسأله ولايت فقيه از ديدگاه امامخميني و مشروعيت آن اشاره شود.