بخشی از مقاله
مقدمه
برخلاف انتظار، دنیاي مدرن آنگونه که انسانها در ابتدا توقع داشتند به پیش نرفـت؛ دنیـاي جدید و پیشرفته با مشکلات و آسیبهایی همراه بـوده کـه در کـانون توجـه بسـیاري قـرار گرفته است. بررسی دیدگاههاي مختلف در مورد معضلات دنیاي مدرن کاري بس دشـوار و طاقتفرسایی است که در یک مقاله امکان آن فراهم نیست. لذا در این نوشتار دیـدگاه وبـر در مورد معضلات و تنگناهاي دنیاي مدرن تحلیل و بررسی می شود. بنابراین، پرسـش ایـن نوشتار آن است که از نظر وبر ریشه معضلات دنیاي جدید کدام اند؟ از نظر وبر بـراي فهـم معضلات دنیاي مدرن، باید مهمترین خصوصیت آن را شناخت. از دیدگاه او ویژگی اصـلی دوران مـدرن »خــردورزي«، » عقلانیــت« و مهــمتــر از همـه »وهــمزدایــی از جهــان« اســت. »خردورزي و عقلانیت و مهمتر از ایندو، "وهمزدایی از جهـان" ویژگـیهـایی هسـتند کـه سرنوشت جامعه زمانه را ترسیم میکنند1.« مطابق عبارت مذکور، در مقام تحلیـل و تعریـف میتوان »خردورزي«، »عقلانیشدن« و »افسونزدایی از جهان« را از همـدیگر تفکیـک کـرد، ولی درواقع آنها سه منظر از یک واقعیتاند. به بیان دیگر، خردورزي و افسـونزدایـی ثمـرة عقلانیت مدرن است نه چیزي غیر از آن . بر همین اسـاس، محـور ایـن نوشـتار »عقلانیـ ت« است. تلقی درست از عقلانیت در آراي وبر تا حد زیـادي مـا را در فهـم معضـلات دنیـاي جدید کمک خواهد کرد. آنچه ضرورت این سنخ نوشتار را مدلل مـیسـازد ایـن اسـت کـه افرادي چون وبر که در متن دنیاي جدید زیسته اند، بـهخـوبی مشـکلات و معضـلات آن را درك نموده و به نقد آن پرداخته اند. فهم معضلات دنیاي مـدرن از منظـر افـرادي کـه خـود زمانی مدافع آن بوده اند، به ما کمک می کند که کورکورانه همان راهی را نرویم که دیگران از رفتن آن پیشمان اند. این نوشتار در حد خود، کار جدیدي است و نویسنده در بررسی خـود به سابقه اي دست نیافته است. ایـن نوشـتار بـا اسـتفاده از روش اسـتدلالی و بـا اسـتفاده از تکنیک تحلیل متن به فرجام رسیده است.
معنای عقلانیت
به منظـور مشـخص شـدن عقلانیـت در اندیشـه وبـر ابتـدا معـانی عقلانیـ ت و مهـمتـرین خصوصیت عقلانیت مدرن بررسی می شود. مراجعه به آراي وبر نشـان مـیدهـد کـه وي از صور مختلف عقلانیت بحث کرده است. وي عقلانیت را به شـکل خاصـی محـدود نکـرده
معضلات دنیای مدرن از نظر ماکس وبر ۵۵۱
است؛ اگرچه در تحلیل نهایی همه آنها با یکدیگر پیوند جـداییناپـذیر دارنـد . 2 از نظـر وبـر عقلانیت یک امراملاًک نسبی است؛ یک باور یا یک کنش از یک منظر ممکن است عقلانـی
و از منظر دیگر غیرعقلانی باشد. براي مثال، جذبه عارفانه از یک منظـر عقلانـی و از منظـر دیگراملاًک غیرعقلانی است. نه تنها گرایشهاي دینی بلکه عقلانی بـودن حیـات اقتصـادي، فنی، تحقیقات علمی، آموزشهاي نظامی، قانونی و مدیریت بسته به هدف ممکـن اسـت از یک منظر عقلانی و از منظر دیگراملاًک غیرعقلانی باشد.3 تعاریف متعدد از عقلانیـت ارائـه شده است، اما معناي اصلی عقلانیت در نظر وبر عبارت است از: »تسلط فزاینده بر واقعیـت
و دست یافتن روشمند به هدفی مشخص و عملی به کمک محاسـبه و ابزارهـاي مناسـب4.« مهمترین پرسش که در اینجا مطرح میشود آن است که این نوع عقلانیت چگونه آغاز شد؟ جوامع مدرن چگونه به این نوع عقلانیت دست یافتهاند؟ به منظور پاسخ دادن به این پرسش فرایند عقلانی شدن بررسی میشود.
فرایند عقلانی شدن جهان
درك درست فرایند عقلانی شدن و شکلگیري تمدن تجدد ارتباط وثیق بـا دیـدگاه وبـر در مورد تحولات عمدة تاریخ دارد. طبق قرائت معروف، محرك اصلی تاریخ گسترش عقلانیت و خروج انسان از سلطه جهل و خرافات است. البته میتوان تفسـ یر دیگـري نیـز از دیـدگاه وبر ارائه نمود . مطابق این تفسیر عامل اصلی حرکت تاریخ، تضاد انسان با محیط یا تضاد بـا شرایط هستی انسانی است. این برداشت ملهم از تعریف وبر از عقلانیت است. از نظـر وبـر عقلانیت اعم از عملی و نظري عبارت است تسلطاز: » نظريِ فرایند بـر واقعیـت، از طریـق
مفاهیم متزایداً دقیق و انتزاعی و تحصیلِ روشمند هدف مفروض و معینِ عملی، بـهوسـیله محاسبه متزایداً دققی ابزارهايِ باکفایت5.«
مطابق تعریف مذکور کارکرد یا غایت عقلانیت، ایجاد امکان براي پاسخگویی بـه نیازهـا یا مشکلات ناشی از ناسازگاري و تضاد شرایط هستی انسانی و محیط پیرامونی یـا مانعیـت آنها براي دستیابی به خواسته ها و مقاصـد انسـانی اسـت. بنـابر ایـن تلقـ ی، انسـان در ادوار مختلف تاریخ براي حل معضلات خود از ابزارهاي مختلـف اسـتفاده کـرده اسـت . در یـک دوران از جادو، در دوران دیگر از دین و درنهایت از عقلانیت بهره جسته است. از نظر وبـر دو اتفاق عمده در تاریخ رخ داد تا عقلانیت مدرن به منصـه ظهـور برسـد. مراحـل مـذکور
۶۵۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
تمایز دین از جادو و متولد شدن عقلانیـت در دامـن دیـن اسـت. از نظـر او نخسـتین گـام عقلانی شدن مرحله تفکیک دین از جادو است . به عقیدة وبر و دیگر جامعـهشناسـان دیـن، انسان ها در سپیدهدم تاریخ با استفاده از جادو و ابزارهاي جادویی و بـا توسـل بـه دمـونهـا (demon ) نیازهاي بنیادي زندگی شان را تأمین می کردند. ولی به مرور از ایـن مرحلـه عبـور کردند و به دامن دین چنگ انداختند. عبور از مرحلـه جـادو و چنـگ زدن بـه دامـن دیـن، نخستین مرحله عقلانی شدن تاریخ است. عبور از دمـون هـا بـه خـدایان، نخسـتین مرحلـه عقلانی شدن بود که با ظهور ادیان رخ داد. در فرایند حرکت جهان به سمت عقلانی شـدن، دین نه تنها در برابر جادو قد علم نمود، بلکه از درون مدام به بازسـازي باورهـاي خـود نیـز مبادرت ورزید . عالمان دین همواره در پی آن بودند که باورهاي دینی را عقلانی کننـد. ایـن امر زمینه شکلگیري عقلانیت مدرن را فراهم آورد. یعنی دومین مرحله عقلانی شدن از این طریق فعلیت یافت. مرحلهاي که براساس علم، اقتصاد و سیاست انجام شـد. وبـر در کتـاب
جامعه شناسی دین و در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داري به این مطلب اشاره نموده است. براي نمونه، او می گوید: »یکی از عناصر پایهاي روح سرمایهداري جدید، بلکه روحیـه کل فرهنگ جدید، یعنی سلوك عقلانی مبتنـی بـر ایـدة تکلیـف، از روحیـه ریاضـتگـري مسیحی سر برون آورد6.«
در مورد دیگر نیز وبر تصریح کرده که عقلانیت مدرن، محصول تلاشهاي حاملان دین و تفکر عقلانی سکولار بوده است:
این فرایند تاریخی بزرگ (عقلانی شدن) در توسعه ادیان، یعنی برچیده شدن کامل بسـاط جادوگري در دنیا توسط پیامبران عبري باستان، به همراه تفکـر علمـی یونانیـان کـه همـه ابزارهاي جادویی براي رستگاري را به عنوان خرافات و معصیت باطل کرده بود، در اینجـا به پایان منطقی خودش رسید. پیوریتنهاي اصیل حتی تشریفات مذهبی کفن و دفن را کنار گذاشته و عزیزترین افراد خانواده خود را بدون مراسم مذهبی دفـن مـیکردنـد تـا مبـادا خرافات و اعتقادات جادویی در ایمان آنها رخنه کند.7
از نظر وبر نقش ادیان در بسط عقلانیت یکسان نبوده است؛ چنانکـه کاتولیـک هـا کمتـر از پیوریتن ها در عقلانی نمودن زندگی و جادوزدایی نقش آفریده اند.8 نتیجه سخن پـیشگفتـه این است که از نظر وبر انسان در حل مسائل زندگی خود در هر مرحله از ابزارهاي عقلانـی متناسب با آن شرایط استفاده نموده است. در نخستین مرحله معرفت جادویی حاکم بوده که
معضلات دنیای مدرن از نظر ماکس وبر ۷۵۱
بهتدریج به دین تبدیل شده و از متن معرفت دینی معرفت علمی و عقلانی مدرن پدید آمده است. از نظر وبر تفاوت جادو و دین با عقلانیـت مـدرن در ایـن اسـت کـه جـادو و دیـ ن عقلانی نیست، بلکه تفاوت در تلقیشان از عقلانیت است؛ آنچه این دو نوع عقلانیـت را از همدیگر متمایز میسازد این است که عقلانیت جادو و دین به دنبال تبیـین روابـط عـادي و معمول یا مکرر روزمره نیستند، بلکه در پی فهم پدیدههاي استثنایی و نـامنظم انـد. از منظـر جادو و دین، علت ها یا وسایل مطلوبآنهایی، هستند که برخلاف امور روزمـره و معمـول، واجد ویژگیهاي استثنایی و خصلتهاي متمایز از واقعیات عادي اند، ولـی علـم بـه تبیـین پدیدههاي معمول میپردازد.9
ساحتهای عقلانی شدن
پاسونز ساحتهاي عقلانی شدن از نظـر وبـر را بـه سـه عرصـه تفکیـک نمـوده اسـت کـه عبارتاند از:
۱. عقلانی شدن معرفت و شناختها
در نخستین مرحله تلقی و تصور انسان از خود، جهان، خدا و دیگر امور متافیزیکی عقلانـی میشود. برداشتهاي مفهومی انسان از خود و جهان است که جهـتگیـري بشـر را دربـارة جهان مشخص می کند و به آن مشروعیت میبخشد، به هدفهاي او معنـا مـیدهـد و نظـام امور اخلاقی او را بیان می کند.10 در حقیقت مقصود از عقلانی شدن اندیشهها این است کـه اولاً انسان نگاه استقلالی به عالم ماده داشته باشد و در تحلیل حوادث و پدیدههاي طبیعی و انسانی هیچگاه به چیزي بیـرون از طبیعـت ارجـاع ندهـد؛ گـویی طبیعـت در نگـهداشـتن،
گرداندن، مدیریت، تولید خود، ایجاد حوادث و سایر امور، خودکفاست و به چیزي بیرون از خود نیاز ندارد؛ ثانًی انسان تمام آگاهی و شناخت خود را به همین عالم محصور نمایـد و از ماسواي آن غفلت ورزد. وقتیکه عالم از مبدأ و منتهـاي خـود بریـده لحـاظ شـد، آنچـه در درجه نخست اهمیت می یابد، تبیین وضعیت موجود و چگونگی اشیا است. سرآغاز عقلانی شدن اندیشه ها را باید در فلسفه یونانیان و عقلانیت نظري نهفته در آن جسـت وجـو نمـود؛ زیرا در پی رواج تبیین عقلانی عالم، بهتدریج ارائه تفسیر دینی و الهی از جهان برچیده شـد. این نوع تفکر در پی ظهور اندیشه علمی جدید و عقلانیت نو، بهویژه در پی ظهور عقلانیت ابزاري، به اوج خود رسید. بنابراین، عقلانی شدن اندیشهها در قالب نگـاه علمـی و عقلانـی
۸۵۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
به جهان طبیعی و انسانی و کنار گذاشتن هر چیز غیر از آن تحقق مییابد . به بیـان مختصـر، عقلانی شدن اندیشه یعنی جایگزینی تدریجی آگاهی و معرفت جادویی و دینی بـا معـارف تجربی، عقلانی و ابزارانگارانه.11
۲. عقلانی شدن نظام هنجاری و معنایی جامعه
سطح دیگري که عقلانیت در آن نفوذ نموده، نظام هنجاري یا نظم حاکم بر جامعـه اسـت 12. مقصود از این سطح یا بعد از عقلانیت، نظام معنایی و غایتشناختی جامعه است؛ نظامی که سمت و سوي رفتارهاي اجتماعی و فردي افراد را مشخص میکنـد و بـه مسـائل بنیـادي و معضلات وجودي او پاسخ میدهد. از نظر وبرصرفاً جریانهاي سکولار در عقلانـی شـدن نظم اجتماعی و معنایی جامعه اثرگذار نبودهاند، بلکه خود ادیان نیز در عقلانی نمـودن نظـام معنایی جامعه اثر بسزایی داشتهاند. به باور وبراساساً هدف اصلی پیـامبران و منجیـان ادانِیـ رستگاري، عقلانی نمودن کل روش زندگی است. مقصود از ادیان رستگاري آن ادیانی است که در پی رهایی از رنج اند. هرقدر جوهر این رنج متعالیتر و درونیتر و اصـولیتـر تصـور شود، کل زندگی عقلانیتر میشود؛ زیرا در این حالت، فراهم آوردن یک مـأمن دائـم بـراي افراد در مقابل رنج اهمیت بیشتري دارد.13 وبر مفهوم رستگاري را نیـز بـا موضـوع عقلانـی شدن حیات پیوند داده است. »مفهوم رستگاري به ذات خود مفهوم بسـ یار کهـن اسـت، بـه شرط آنکه آن را رهایی از اندوه و گرسنگی و خشک سالی و بیماري، و سـرانجام رهـایی از رنج و مرگ بدانیم. با وجود این، رستگاري تنها در جایی اهمیت یافت که »تصوري « نظـامیافتـه و عقلانی » از جهان« ارائه کرد و نمایندة موضع خاصی در قبال جهان شد؛ چون معنـا و نیـز کیفیـت دلخواه و روان شناختی رستگاري بـه تصـویري از جهـان و اختیـار کـردن موضـعی در قبـال آن بستگی داشت14 . « از نظر وبر اوج عقلانی شدن نظام معنایی، تجدد است. نظام معنایی و نظم زندگی در دامن دین پرورش یافت ولی بعد از رسیدن به سن بلوغ به مادر خود پشـت کـرد و استقلال خود را اعلان نمود. درنتیجه مصائب و مشکلات جدیدي آفرید که خود از حـل آن ناتوان ماند؛ چیزي که وبر از آن به قفس آهنین تعبیر کرده است.
۳. عقلانی شدن تعهدات انگیزشی
تصورات انسان از جهان نه تنها بر الگوهاي اجتماعی و رفتاري اثرگذار است، بلکه بـر انـواع تعهدات انگیزشی و سطوح مختلف آن نیز اثر میگذارد. تعهدات انگیزشـیدر بعـد نظـري
معضلات دنیای مدرن از نظر ماکس وبر ۹۵۱
به معناي اعتقاد به معتبر بودن شناختهاي عقلانی و در بعد عملی، بـه معنـاي عمـل نمـودن براساس شناخت عقلانی است. بنابراین، عقلانی شدن تعهدات در مرحله نخست به نظاممند شدن کل طرح زندگی و برداشت انسان از کائنات دلالت دارد؛ در قدم بعـد از نحـوة رفتـار انسان در داخل همین چارچوب مشخص شده، حکایت دارد.15
به بیان دیگر، جوهر عقلانـی شـدن تعهـدات انگیزشـ ی پذیرفتـه شـدن عقـل بـهعنـوان راهنمایی زندگی است. این، مهمترین اتفاقی است که در عقلانی شدن انگیزهها رخ میدهد؛ زیرا عقلانی شدن انگیزهها در معقول ترین چهرهاش به این اسـتدلال تمسـک مـینمایـد کـه عقل می تواند خوبی و بدي اعمال را کشف کند و انگیزههاي خـوب و بـد را در اختیـار مـا قرار بدهد ودیگر به خدا و دین حاجت نیست و اگر به عقلِ تنها اکتفا و اتکا کنیم زندگیما آباد خواهد بود و زیانی متوجه ما نخواهد شد؛ چه عمل ما با خواست دین یا جـادو منطبـق باشد و چه نباشد؛ لذا سامان یافتن زندگی بر پایه عقل هیچ زیـانی در پـی نخواهـد داشـت. بنابراین، عقلانی شدن انگیزه ها یعنی اتکا به عقل در تمام امور دنیوي و حیـات ایـنجهـانی خود. درنتیجه دین و توسل به امور ماوراي طبیعه خواه بهمثابه راهی براي شناخت جهان یـا به عنوان پشتوانهاي عاطفی شخصی رو به افول می گذارد و قلمرو آن محدود میشـود؛ زیـرا عمل دینی در مورد امور دنیایی بهمثابه مهمترین هدف زندگی واجد اهمیت چندانی نیست.
از نظر وبر عقلانی شدن معرفت و شناختها مهمترین بخش فرایند عقلانی شدن اسـت هک هزاران سال تمدن غرب با آن مواجه بوده و امروز معمولاً با نگرش بسیار منفـی ارزیـابی میشود . مقصود وبر از عقلانی شدن دانش و معرفت، افزایش فزایندة دانش دربـارة شـرایط زندگی نیست؛ زیرا علم و آگاهی گذشتگان نسبت به شرایط و ابزار زندگیشان بیشتر از مـا بوده است. بنابراین، معناي عقلانی شدن دانش چیزي جز »وهمزدایـی از جهـان و نفـی هـر نوع نیروي اسرارآمیز و غیرقابل محاسبه از جهان« نیست. از آنجـا کـه در گذشـته جهـان در سلطه نیروهاي مرموزي چون ارواح بود، از ابزارهایی مانند جادو و سحر اسـتفاده مـیشـد. ولی پس از وهمزدایی از جهان ابزارهاي فنی و روشهاي محاسبه جـاي ابزارهـاي کهـن را گرفته است.16
به بیان دیگر، از نظر وبر مهمترین مصداق عقلانی شـدن معرفـت، علـم جدیـد و قـرار گرفتن تبیین علمی و عقلی به جاي تبیینهـاي اسـطوره اي اسـت؛ یعنـی نظـام منـد نمـودن
۰۶۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
جهان بینی ها و اسلوب بندي عقایـد و باورهـاي مـذهبی و رد و انکـار افسـانه و خرافـات و موهومات است. این سنخ عقلانی شدن از طریق برنامـه انتقـاد از خـود بـا هـدف غلبـه بـر تناقضات و جهت دادن به کنش به سوي فعالیتهاي دنیوي صورت میگیـرد. از همـین رو،
از نظر وبر عقلانیت حاکم بر علم با عقلانیت دینی سـازگار نیسـت و نخسـتین پـیش شـرط زندگی مبتنی بر دین، رهایی از عقلانیت و ذهنگرایی علم است.17 آنچه بیش از همه به این تعارض شدت بخشیده این است که تعارض علـم و دیـن بـه صـورت مشـخص در جـایی برجسته میشود که دانش عقلانی و تجربی بهطور مستمر از جهان افسونزدایی میکند.
پیامدهای عقلانی شدن
یکی از مباحث درخور بررسی در اندیشه وبر، توجه به پیامدهاي عقلانی شدن است. از نظر وبر عقلانی شدن جهان پیامدهایی داشته که به برخی آنها اشاره میشود:
۱. افسونزدایی از جهان
کلیترین و فراگیرترین موفقیت عقلانی شدن، افسونزدایی از جهان است؛ افسونی که رابطه انسان و جهان را در گذشته فراگرفته بود. پس از زدودن این افسون، باید در جسـتوجـوي معناي جدید براي زندگی باشیم. از همین رو، وبر بهدنبال فهم معناي علـم بـهعنـوان عامـل محتمل معنابخشی به زندگی بود . به دلیل سلطه عقلانی شدن، تمـام اهـداف انسـانی معنـاي عینی خود را از دست دادهاند و در وضعیت فعلی اهداف زندگی به شیوة جدید در دسترس ذهنیت انسان هستند. افسون زدایی از جهان که جست وجوي معنا را برمی انگیزد، نشاندهندة توهم زدایی فراگیر است. فرصت مثبتی که به مدد افسون زدایی از جهان به دست آمد، تأییـد »معقول و سنجیدة« زندگی روزمره و »مقتضیات« آن است؛ چنانکه خود وبر میگوید:
زندگی ما مثل زندگی انسانهاي عهد باستان است؛ یعنی دورانی که هنوز دنیـاي انسـان از طلسم خدایان و نیروهاي اهریمنی رها نشده بود. تنها تفاوت در این است که زنـدگی مـا معناي دیگري دارد. یونانی ها گاه در مقابل آفرودیت و گاه در مقابل آپولر قربانی میدادند، و هر کسی در مقابل شهر خودش هم قربانی میداد. ما هم هنوز همین کار را میکنیم، تنها تفاوت در جوهر انسانی انسانیت است که از همه پوششهاي رمزآلود اما ذاتاً اصیل عـاري شده و همه توهمها نسبت به آن فروریخته است.18
نکته مهمی که وبر به آن توجه کـرده، همسـو شـدن دیـن بـا دنیـاي جدیـد و تـن دادن بـه اقتضائات آن است. در وضعیت مدرن حوزههاي مختلف زندگی شکل گرفتـه اسـت کـه بـا
معضلات دنیای مدرن از نظر ماکس وبر ۱۶۱
دستورهاي دین سازگار نیست. تضاد وضعیت موجود سبب شده است که دین تا حد زیادي از دعاوي آغازین خود دست بکشد و به اقتضـائات دنیـاي جدیـد تـن بدهـد . »خردگرایـی پرشکوه ناظر بر رفتار اخلاقی و روشمند، که در همه رسالتهاي مذهبی دیده میشـود، » آن یگانه چیزي را که نیازمنـد آن هسـتیم« جـایگزین چندخـدایی نمـوده اسـت . مسـیحیت در رویارویی با واقعیتهـاي زنـدگی درونـی و بیرونـی نـاگزیر شـد بـه داوريهـاي نسـبی و سازشهایی تن دهد که همه ما با مطالعه تاریخ مسیحیت از آنها آگاهی مییابیم. امروز امـور عادي زندگی روزمره مذهب را به مبارزه میطلبد. بسـیاري از خـدایان قـدیمی از گورهـاي خود برخاستهاند . آنها وهمزدایی شدهاند و درنتیجه به شکل نیروهاي غیرشخصی درآمدهانـد و می خواهند بر زندگی ما مسلط شوند و بار دیگر مبارزة جاودانه خود را با یکدیگر از سـر گیرند19.« این سخن وبر درحقیقت دورة میانه فرایند سکولاریزاسیون را توضیح مـیدهـد. از نظر او در ابتدا خدایان و نیروهاي اسرارآمیز طبیعت حالت شخصـی داشـت و در مـتن هـر موجودي قرار داشت. در مرحله بعد به امور غیرشخصی ارتقا یافت و درنهایـت بـه موجـود فراشخصی تبدیل شد. معناي دیگري که از عبارت وبر استنباط میشود این است که از نظـر او عقلانیت ممکن است نتواند اصل اعتقاد به خدا را از بین ببرد، ولی از خدا افسـونزدایـی می کند. خدا دیگر موجودي خارج از فهم و عقل انسان نیست، بلکه موجودي است که تمام خصوصیات او با عقل درك میشود