بخشی از مقاله
مقدمه
فلاسفه در زمینه تمایز انسان با سایر موجـودات بـر عقـل و توانـایی اندیشـیدن بشـر تکیـه می کنند؛ از اینرو، تفکر دربارة چیستی، انواع، آثار و کارکردهاي این اسـتعداد و تـوان ویـژة انسانی در کانون توجه اندیشوران شرق و غرب بوده است. پرسش اصلی این مقاله آن است که عقلانیت که مفهوم مرکزي نظریه فرهنگی ماکس وبر است، چـه نسـبتی بـا عقلانیـت در اندیشه علامه طباطبایی دارد؟ بـه عبـارت دیگـر، در نظـام فکـري وبـر و علامـه عقلانیـت چیست؟ چه انواعی دارد؟ ملاك و معیار عقلانتی اندیشه و عمـل انسـانی چیسـت؟ و چـه آثاري دارد؟ اهمیت این پرسش ها در آن است که عقلانیت از مهم ترین خصوصـیات دنیـاي مدرن است و بسیاري از محسنات یا نواقص مدرنیته بر محور آن تحلیل مـیشـود. بررسـی تطبیقی آراي متفکران اجتماعی دربارة عقلانیت محور توجه پژوهشگران مختلف بوده است. هیدون به بررسی آراي ماکس وبر و جامعهشـناس آمریکـایی، تورسـتاین وبلـن، پرداختـه و مبانی فلسفی و معرفتشناختی آنها را مقایسه کرده است.1 گلدستون اندیشههـاي وبـر را بـا جامعهشناس کلاسیک فرانسوي، امیل دورکیم، مقایسه کرده است.2 کلانتري نیـز بـه مقایسـه دیگاه هاي علامه طباطبایی و پیتر ویـنچ دربـارة معنـا و عقلانیـت پرداختـه اسـت.3 بررسـی دیدگاه هاي جامعهشناس شهیر آلمانی، ماکس وبر، و فیلسوف اجتماعی جهان اسلام، علامـه طباطبایی، دربارة عقلانیت محور اصلی این جستار است. در این پـژوهش ابتـدا بـه تعریـف عقلانیت و بیان انواع آن و سـپس بازشناسـی آن در نظریـه فرهنگـی دو متفکـر و در پایـان مقایسه تطبیقی براي کشف شباهتها و تفاوتهاي آن میپردازیم.
چیستی عقلانیت
عقلانیت مصدر جعلی از عقل، بهمعناي عقلانی و معقـول بـودن اسـت. بـراي عقـل معـانی مختلفی وجود دارد که هریک ناظر به یکی از ابعاد، مراتب یا لایههاي عقـل اسـت. پارسـانیا یازده معنا براي آن شناسایی کرده است.4 استن مارك5 نیز با بررسی کاربرد عقلانیت در سـه حوزة علم، دین و زندگی روزمره معتقد است اصطلاح عقلانیت در سه زمینـه متفـاوت بـه کار می رود: گاهی عقلانیت وصف باورها قرار میگیرد (عقلانیت نظـري)مـثلاً؛ مـیگـوییم باور به p معقول است. افعال و رفتارها نیز گاهی موصوف به عقلانیـت مـیشـوند( عقلانیت عملی(6؛ براي نمونه، می گوییم رفتار x معقول است. گاهی ارزش هـا بـه عقلانیـت متصـف میشوند (عقلانیت ارزششناختی) و میگوییم این یا آن ارزش، ارزش معقولی است.7
بازتاب متضاد عقلانیت در نظریه فرهنگی ماکس وبر و علامه طباطبایی ۷
عقلانیت کاربردهاي مختلفی دارد. برخی از این کاربردها عبارتاند از:
1. عقلانیت نوعی: مقصود از عقلانیت نوعی، عقلانیت ارسطویی است؛ زیرا ارسطو انسـان را »حیوان عاقل« تعریف کرد. منظور ارسطو این بود کـه از میـان حیوانـات فقـط انسـان از موهبت عقل و قوة عاقله برخوردار است. به سـخن دیگـر، انسـان بـرخلاف حیوانـات، گیاهان و جمادات موجودي است که شأنیت اتصاف به عقلانیت را دارد؛ یعنـی رفتارهـا و باورهایش قابلیت معقول شدن را دارد.8
2. عقلانیت هنجاري: عقلانیت نوعی معناي وسیع عقلانیت است که در مقابل ضد عقلانیـت ـ یعنی چیزهایی که قابلیت و شأنیت اتصاف به عقلانیت ندارند ـ قرار میگیرد و وصف باورها رفتارهاي انسانی مـی شـود (بـرخلاف اشـیاي خـارجی و رفتارهـاي موجـودات غیرانسانی). عقلانیت هنجاري در درون عقلانیت نوعی مطـرح مـیشـود؛ یعنـی برخـی باورها و رفتارهایی انسانی ملاكهاي عقلانیت را دارا هستند و علاوه بـر اینکـه شـأنیت عقلانیت را دارند، بالفعل نیز ملاكهاي عقلانیت را دارند.9
3. عقلانیت نظري: با توجه به اینکه عقلانیت می تواند وصف باورهـا، رفتارهـا و ارزشهـاي انسانی شود، فلاسفه در ارزیابی باورها- حتی گزارهها یا تصمیمات- از تعبیـر عقلانیـت نظري استفاده میکنند. عقلانیت نظري به این امر مربوط می شود که به چه امـوري بایـد باور داشته باشیم.10 عقلانیت نظري در حقیقت به کارگیري عقل نظري در حوزة باورهـا است.
4. عقلانیت عملی: در مقابل عقلانیت نظري که به باورها اختصاص دارد، عقلانیت عملی بـه حوزة رفتارها مربوط می شود و با این امر سر و کار دارد که چه رفتارهایی را باید انجـام دهیم.11 به عبارت دیگر عقل عملی دربارة هستیهایی بحث مـیکنـد کـه براسـاس ارادة انسانی تکوین مییابند.12
نظریه فرهنگی: مقصود از نظریه فرهنگی ادراکات و الگوهاي انتزاعی و نظاممند است کـه در پی توضیح ماهیت فرهنگ و تبعات آن براي زندگی اجتمـاعی اسـت.13 ادبیـات مربـوط بـه عرصه نظریه فرهنگی گسترده و متنـوع اسـت، امـا مـی تـوان سـه موضـوع اصـلی محتـوا، دلالت هاي اجتماعی، و رابطه فرد و فرهنگ را ذکر کرد که در مباحثـات ایـن عرصـه کـاملاً جنبه محوري دارند و نوعی پیوستگی مضمونی درونی در اختیار میگذارند.14
۸ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
عقلانیت در نظریه فرهنگی ماکس وبر
اندیشه عقلانیت در کانون نظریه فرهنگی ماکس وبر قرار دارد. در حقیقت مضمون کلی آثار وبر مسئله ماهیت، علل و معلول هاي عقلگرایی در جوامع مدرن غربی اسـت. او در تحلیـل چرایی و چگونگی شکلگیري جامعـه مـدرن بـه عقلانیـ ت بـه عنـوان مهـمتـرین شاخصـه فرهنگ ِجامعه سکولارمدرن اشاره دارد: »یکی از عناصـر پایـهاي روح سـرمایهداري جدیـد، بلکه روحیه کل فرهنگ جدید، یعنـی سـلوك عقلانـی مبتنـی بـر ایـدة تکلیـف، از روحیـه ریاضتگري مسیحی سربرون آورد.15«
جامعهشناسان معاصري چون استفن کالبرگ، در آثار وبر چهارگونـه اصـلی عقلانیـت را تشخیص داده اند.16 وبر از اینگونهها به مثابه ابزارهاي اکتشافی مورد نیاز براي بررسـی دقیـق واقعیتهاي تاریخی در جوامع غربی و غیرغربی بهره گرفته است.
عقلانیت عملی
نخستین گونه، عقلانیت عملی است که عبارت است از هرگونه شیوهاي از زندگی کـه فـرد در آن، اعمال دنیایی و تأثیرات آنها برخود را ارزیابی می کند.17 اینگونه عقلانیت در زندگی روزمره، بازتاب دیدگاهیصرفاً عملگرایانه و خودمدارانه است. افرادي که عقلانیت عملـی را به کار میبرند، واقعیات و الزامات مورد توافق جامعه را مـیپذیرنـد و بـراي مواجهـه بـا مشکلاتی که آنها ایجاد میکنند، مناسبتـرین راه را بـرآورد مـیکننـد. ایـنگونـه عقلانیـت مخالف هر چیزي است که روال عادي زندگی روزمره را بر هم زند.
تمایل عملگرایانه و ایندنیایی به الگوهاي کنش مبتنی بر عقلانیت عملی، مستلزم پیروي افراد از برخی واقعیات و همراه با آن، گرایش به مخالفت با هر جهتگیري مبتنی بـر تعـالی امور روزمره است. چنین اشخاصی نه فقط به هر تلاشی در جهت ارزشهاي غیرعملـی »آن دنیایی«، اعم از اتوپیاي دینی و عرفـی، بلکـه بـه عقلانیـت نظـري انتزاعـی تمـام قشـرهاي روشنفکر نیز بیاعتمادند.18
عقلانیت نظری
این نوع عقلانیت عبارت است از تسلط فزاینده بر واقعیـت در عرصـه نظـر، بـا توسـل بـه مفاهیم انتزاعیاي که روزبهروز بر دقت آنها افزوده می شود.19 عقلانیت نظري، متضمن مهـار کردن آگاهانه واقعیت است، نه از طریق کنش بلکه از طریق ساختن مفـاهیم انتزاعـی داراي
بازتاب متضاد عقلانیت در نظریه فرهنگی ماکس وبر و علامه طباطبایی ۹
دقت فزاینده. عقلانیت نظري متضـمنشـناختی اسـت بـراي درك دقیـق واقعیـت از طریـق ابزارهایی انتزاعی چون قیاس منطقی، استقرا و اسناد علی؛ برخلاف عقلانیت عملی که مبتنی بر عمل است . اینگونه عقلانیت به فرد امکان میدهد تا در جستوجـوي رسـیدن بـه درك مواردي چون »معناي زندگی« از واقعیات روزمره فراتر رود.20
عقلانیت جوهری
عقلانیت جوهري از این نظر که کنش را مستقماًی بـه سـوي الگـو هـدایت مـیکنـد، مشـابه عقلانیت عملی است، و به عقلانیت نظري شباهت ندارد. امـا ایـن هـدایتگري نـه بـر پایـه بررسی راهحل هاي مسائل روزمره از طریق محاسبه محض وسیله - هدف، بلکه در ارتباط با »اصلی ارزشی« که در گذشته، حال یا بالقوه موجود اسـت، صـورت مـیگیـرد.21 عقلانیـ ت جوهري روشی را تعیین میکند که مبتنی بر نظام ارزشی است کـه در آن، رفتارهـاي فـردي محدود شدهاند. اینگونه عقلانیت منحصر به جوامع غربی نیست و فرافرهنگی و فراتاریخی است و در هر جامعهاي که اصول ارزشی مستحکمی باشد، وجود دارد.22
این نوع عقلانیت نشانه قابلیت ذاتی انسان براي کنش ارزشی- عقلانی اسـت. عقلانیـت ذاتی ممکن است محدود باشد، یعنی قلمرو محـدودي از زنـدگی را سـامان دهـد و تمـامی دیگر قلمرو ها را دستنخورده رها کند. هر جا درستی متضمن پایبندي به ارزشهایی چـون وفاداري، همدردي و تعاون باشد، عقلانیت ذاتی (جوهري) را میسازد؛ همچون کمونیسـم، کالونیسم، سوسیالیسم، بودیسم، هندویسم و هر دیدگاه انسانی راجع به زندگی. ایـن مـوارد هر قدر هم که قابلیتشان براي تنظیم کنش یا محتواي ارزشیشان متفاوت باشد، مثالهـایی از عقلانیت ذاتیاند.23
عقلانیت صوری٢٤
عقلانیت صوريبرخلاف، عقلانیت هاي عملی، نظـري و ذاتـی کـه خصـلت بـینتمـدنی و فراعصري دارنداساساً، اختصاص به تمدن غربی دارد و با عرصههاي زندگی مدرن ـ بهویژه اقتصاد، حقوق و علم ـ و ساختار سلطه آن ـ بخصـوص شـکل دیـوانسـالارانه آن ـ همـراه است. در عقلانیت صوري، روش ها را قواعد، قوانین و دستورالعمل هاي جهانشمول تعیـین می کند. عقلانیت صوري براي نظام سرمایهداري، بـراي اجـراي قـوانین رسـمی، ادارة امـور بوروکراتیک و نظایر آن ضروري است. به بیان دیگر، قوانین و دستورالعملهاي عام، معـرف
۰۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
عقلانیت صوري است 25. عقلانیت صوري نیز همانند عقلانیت عملی به جهت لحاظ کـردن منافع شخصی در مقام عملنهایتاً، همـان محاسـبه مبتنـی بـر عقلانیـت وسـیله ـ هـدف را مشروعیت می بخشد؛ هرچند این ملاحظه با ارجاع به قواعد، قوانین و مقررات که کاربرد آن عام است انجام میشود.26
تجلی عقلانیت در عرصه فرهنگ
وبر عقلانیت حاکم بر جامعه مدرن را عقلانیت صوري میداند؛ زیرا اقسام سهگانه دیگـر در سایر تمدن ها نیز وجود داشـته اسـت. ایـن عقلانیـت در سـه عرصـه »کـنش«، »فرهنـگ« و »ساختار اجتماعی« تجلی می یابد. تجلی عقلانیت ابزاري در ایـن عرصـه هـا انسـان، جامعـه مدرن و فرهنگ حاکم بر آن را سکولار میکند.
عقلانی شدن کنش: درك خاص از کنش انسانی، مهم تـرین عامـل ارتبـاط وبـر و نظریـه فرهنگی است. همانگونه که اسمیت میگوید او متأثر از تفکر ایدهآلیسـتی آلمـان ی کانـت و هگل و به ویژه دیلتاي رویکردي مبتنی بر درك در تحلیل اجتماعی اتخاذ کرده و معتقد بـود به عاملان انسانی باید به چشم فاعلانی مختار نگریسته شود که معنا آنـان را بـه حرکـت در میآورد.27
وبر به عنوان نقطه آغاز این راه ابتدا چهار نوع کـنش اجتمـاعی متمـایز شناسـایی نمـوده است. مبناي این تقسیمبندي انگیزهها و اهداف خاص کنشگران است. دو مـورد نخسـت بـا این واقعیت مشخص میشوند که در وهله اول براي رضایتی که از آنها حاصل می آید انجام میشوند، نه براي نیل به به هدف دیگري در جهان.28
1. »کنش سنتی« وقتی رخ میدهد که چون کنشگران همیشه بـه گونـهاي خـاص رفتـار میکردهاند، باز هم آنگونه رفتار کنند.
2. »کنش عاطفی« وقتی اتفاق میافتد که کنشگر کـاري را بـه علـل احساسـی و عـاطفی انجام دهد.
3. »کنش عقلانی معطوف به ارزش« کنشی است که در آن تلاش براي دستیابی بـه یـک هدف ممکن است به خودي خود عقلانی نباشد، اما راههاي دنبال کـردن آن عقلانـی باشـد. ارزش هایی که از بافت هاي اخلاقی، دینی، فلسفی یا حتی کـلگرایانـه برآمـدهانـد، عقلانـی انتخاب شدهاند. مثال این مورد فردي است که به امید رسیدن به رسـتگاري اﺑـﺪي از آﻣـﻮزة یک پیامبر پیروي یا به شیوهاي خاص زندگی میکند.
بازتاب متضاد عقلانیت در نظریه فرهنگی ماکس وبر و علامه طباطبایی ۱۱
.4 کنش عقلانی هدفمند وقتی اتفاق میافتد که کنشگر بهتـرین و کـاراترین راه را بـراي رسیدن به هدفی مشخص میسنجد و محاسبه میکند نه اینکه »چنین میکنم چـون فـلان را میخواهم«، بلکه چنین می کنم چون تصور می کنم بهترین و کاراترین راه بـراي رسـیدن بـه فلان هدف است.29
وبر در ادامه راه، توجه را به سوي دو الگوي متعارض عمل جلب کرد: یکی کنش مبتنی بر ارزش، که محرك آن باورها و اهداف فرهنگی مانند جستوجوي رسـتگاري از راه دیـن است و دیگري کنش مبتنی بر هـدف ـ کـه در نظریـه فرهنگـی، عقلانیـت ابـزاري شـناخته میشود ـ و براساس معیار کارآیی حرکت میکند. وبر معتقـد بـود ورود مـا بـه مدرنیتـه در حالی صورت میگیرد که عمل از نوع »کنش مبتنی بر هدف« رواج بیشتري مییابد.30