بخشی از مقاله


پيشگفتار
در اين تحقيق‌گونه سعي در بدست دادن تعريف ويژه از موسيقي نيست، تنها هدف در سير تاريخي موسيقي در بخشي از خاك كشور عزيزمان، ايران است. موسيقي آذري كه يكي از ابعاد شكل‌دهنده فرهنگ موسيقي ماست، مانند بخش‌هاي ديگر در دوران‌هاي مختلف تاريخي دچار افت و خيز بود و فراز و فرودهايي داشته است و با توجه به اينكه هر موسيقي، زبان مشترك بشري است و تاثيرگذار و تاثيرپذير از ساير فرهنگ‌ها و اينكه توجه داشته باشيم بسياري از سرزمين‌ها و كشورهاي همجوار در روزگاران دور و نزديك، در محدوده‌ي مرزهاي ايران قرار داشته‌اند و هر يك اكنون مستقل هستند و همين دوري و نزديكي ايجاب مي‌كند براي تحقيق در مورد هر يك از ابعاد فرهنگي و اجتماعي بخشي از كشورمان، حوزه‌اي وسيع درداخل و خارج مرزهاي كنوني مد نظر قرار گيرد.


ولذا تحقيق در خصوص موسيقي آذري از اين قاعده مستثني نبوده و براي رسيدن به يك نتيجه مطلوب، بايستي موسيقي آذري در بين اقوام و ملل گوناگون كه در پيرامون كشور ما به زبان آذري (تركي) سخن مي‌گويند، مورد تحقيق و مطالعه قرار گيرد و از تمامي منابع موجود در زمينه‌هاي فرهنگي و تاريخي مربوط به موسيقي و تاريخ آن براي رسيدن به هدف بهره گرفت، يا به‌طور كلي، تحقيق علمي و پايه‌اي ايجاب مي‌كند كه ما از كليه‌ي ابزارها و منابع استفاده كرده و در صورت لزوم با اساتيد موسيقي به صورت چهره به چهره صحبت كنيم،

سازها و كاركرد آنها را بشناسيم، و تا حدودي با گوشه‌ها، زوايا، پرده‌ها و دستگاه‌ها، رديف‌ها الحان مختلف آن بخش از موسيقي مورد مطالعه آشنا باشيم و مهمتر از همه، زبان و گويش مورد محاوره را تا حدودي درك كنيم، اما ما در نظر داريم در اين تحقيق به موسيقي آذري به عنوان يك موسيقي محلي (فولكلور) نگاه كرده و از اين دريچه كوچك و تنها در محدود خاك ايران آن را مورد بازنگري قرار دهيم. زيرا معتقديم، موسيقي آذري (تركي) در گستردگي وسيعي از جهان مثل مغولستان، تركمنستان، ازبكستان، تركيه و ... رواج داشته و به تبع

حوزه جغرافيايي خود، تغييراتي كم و زياد در آن بوجود آمده است، از اين رو همانطور كه قبلاً گفته شد، در اين تحقيق سعي شده به موسيقي آذربايجان به عنوان يكي موسيقي محلي و فولكلور نگاه كنيم.
اميدواريم هنرمندان اين عرصه، مخصوصاً نوازندگان و خوانندگان آذري زبان كه در راه پرپيچ و خم هنر موسيقي آذري، ضربات سنگين روزگاران نامساعد را تحمل كرده‌اند و با پايداري و خلاقيت خويش و با فداكاري‌ها و تلخ‌كامي‌ها، عاشقانه در باروري و حفظ اين هنر كوشيده‌اند.


بر ما خرده نگيريد و ما در رديف خشك‌انديشاني قرار ندهيد كه در طول تاريخ همواره به اين قشر هنرمند تحت عنوان مظاهر شيطاني و عوامل لهو و لعب نگاه كرده و گاهاً آنان را وادار كرده‌اند كه با كوله‌باري از محنت و تنهايي و دلتنگي، به خلوتگه عارفانه خويش پناه ببرند و در غبار غربت و فراموشي زمان محو گردند.
تمام كمي كاستي‌هاي را به حساب كمبود منابع و عدم آشنايي به اين هنر بگذاريد، ولاغير.


موسيقي محلي (فولكلور)
همانطور كه درمقدمه عنوان شد، نگاه ما به موسيقي آذربايجان، نگاهي است منطقه‌اي و محدود و براي اينكه موضوع كاملاً روشن شود كه اين تاكيد و. اصرار ما چه حوزه‌اي را دربرخواهد گرفت، تعريفي از موسيقي محلي را بيان مي‌كنيم:


لغت فولكلور از دو بخش Folk-lore به معناي ( =Folkملت و =Lore علم) تشكيل شده است و بنا به تعريف لغت‌نامه آكسفورد (Oxford) فولكلور يعني «قصه و عادت و عقايد قديمي و يا دسته‌اي از مردم (مردم بومي)»، اما به مرور زمان لغت فولكلور وسعت بيشتري را پيدا كرد و جنبه‌هاي ديگر زندگي توده‌هاي مردم، از جمله روانشناسي عوام، سنن مردم، موسيقي محلي و ...) دربرگرفت.


ترانه‌هاي محلي اولين پايه‌ي تجربي موسيقي هر قوم و كشوري بشمار مي‌رود. غمها و شادي‌ها، شكست‌ها و پيروزي‌ها، قهرمانان و شخصيت‌هاي برجسته مردم به اين موسيقي راه مي‌يابند، از اين‌رو از ارزش ويژه‌اي برخوردار است، به عبارت ديگر سرمايه‌ي اصلي موسيقي يك كشور يا قوم يا منطقه را مي‌توان نغمه‌هاي بومي و محلي آن كشور دانست. البته اين بدان معني نيست كه موسيقي يك مدت نغمه‌هاي محلي آنست، ولي هيچگاه از آن به دور نيست، زيرا زبان روحيه يك ملت به شمار مي‌رود.


در جهان ملت يا نژادي وجود ندارد كه از موسيقي محلي بي‌بهره‌مند باشد، حتي دورافتاده‌ترين اقوامي كه از هنر، بهره‌ي بسيار كمي برده‌اند، از ترانه‌هاي محلي (عاميانه) برخوردارند. انسان به همان شيوه‌اي كه زبان مادري را مي‌آموزد، نغمه‌هاي بومي و محلي را نيز فرا مي‌گيرد و در برابر آن واكنش مثبت نشان مي‌دهد و برعكس، در برابر نغمه‌هاي فرهنگ‌هاي بيگانه از خود واكنش چنداني نشان نمي‌دهد.


موسيقي، بيانگر و توصيف‌كننده روحيات، ذوق و احساسات هر قوم و ملتي است و از آنجائيكه موقعيت جغرافيايي، شرايط اجتماعي و آداب و رسوم هر قوم و ملت از يكديگري متفاوت و موسيقي، مترجم تخيلات و از تراوش‌هاي روحي و ذهني آنان سرچشمه مي‌گيرد، از اين‌رو موسيقي اقوام گوناگون از همديگر متمايز است. همانطور كه هر گروه و جمعيتي از بشر براي بيان هدف و مقصود خود به ايجاد زبان و حروف ويژه‌اي مبادرت ورزيده‌اند، كه اين زبان با زبان گروه ديگر متفاوت است،موسيقي هر قوم و ملتي با موسيقي ديگر اقوام متفاوت است، زيرا موسيقي هر قوم و مردمي، زاده‌ي روحيات و خلقيات و نيز نماينده خواسته‌ها و آرزوها و پديده‌هاي گوناگون‌ آنها مي‌باشد و اين عوامل به اوضاع جغرافيايي، طرز اعتقادات و انديشه‌ها، آداب و رسوم، دين و مذهب، نيازمندي‌هاي زندگاني مادي و سوابق تاريخي بستگي دارد.


روي اين اصل موسيقي يك قوم، كليه‌ي اين ويژگي‌ها را دربر مي‌گيرد و تحت تاثير آن ساخته مي‌شود و بطور كلي، بيانگر فرهنگ و روح يك ملت و قوم مي‌باشد و گفتيم شرايط كلي لهجه‌ها و زبان هر قوم با قوم ديگر متفاوت است. پس لحن هر موسيقي بر اساس لهجه‌ي ملت‌ها و هر منطقهِ‌ي خاص، متفاوت است. در كشور ما، لهجه‌ها و زبان‌ها و گويش‌هاي گوناگون لري، كردي، آذري، بلوچي و ... وجود دارد كه هر كدام با لطافت وزيبايي ويژه خود آشكار مي‌گردد و از ويژگي‌هاي مخصوصي برخوردار هستند.
چون موسيقي از ذوق فطري هر قوم و مردمي سرچشمه مي‌گيرد و بيان‌كننده عواطف و احساسات آنها مي‌باشد، از اين‌رو مايه‌هاي اصلي موسيقي يك كشور را در نغمه‌هاي محلي و فولكلور آن بايد جستجو كرد.


متاسفانه امروزه بعضي از غرب‌زدگان و شيفتگان فرهنگ غربي كه در كه موسيقي دستي دارند، در پي احياء و ترويج موسيقي غربي بوده «هرچند موسيقي غربي ذاتاً عيبي ندارد» ولي در بي‌توجهي و كنارزدن موسيقي محلي و بومي هستند و كساني را كه در اين زمينه فعاليت مي‌كنند، افرادي معرفي مي‌كنند كه به احياي خرافه‌ها، سنت‌هاي پوسيده و منجمد، كهنه‌پرستي و بازگشت به سنت‌هاي بومي وحشي و بدوي مي‌پردازند و روحيه‌ي مبارزاتي وپيگيري آنها در برابر يورش بيگانگان را مدنظر قرار نمي‌دهند، ولي سعي و تلاش مي‌كنند فرهنگ بيگانه را در قالب فرهنگي، متجدد و مترقي عرضه نمايند.


كشور ايران از غني‌ترين گنجينه‌هاي هنر بومي برخوردار است و بدلائل گوناگون كه خارج از بحث ماست، تحقيق مستقل و علمي بر روي موسيقي و ترانه‌هاي علمي آن صورت نگرفته است.
در رژيم سابق، دستگاه‌ها و سازمان‌هاي متولي هنر در كشور، مثل راديو و تلويزيون و فرهنگ و هنر به دلايل سياسي و سيستم فرهنگي حاكم بر جو جامعه، مردم و مخصوصاً جوانان را بي‌اراده در ارزش‌ها و قالب‌هاي فرهنگي غرب، غرق مي كردند و با نمايش و اجراي نمايشات مبتذل غربي، آنها را سرگرم مي‌كردند و آنها را از موسيقي محلي كشورمان دور نگاه مي‌داشتند.


و يا در هر برهه‌اي از تاريخ، كه كشور درگير جنگ‌هاي داخلي و ملوك‌الطوايفي و يا جنگ با بيگانگان بود، هنر موسيقي در انزوا و بي‌توجهي قرار مي‌گرفت، ولي از آنجاييكه موسيقي عنصر جدائي‌ناپذير جامعه قومي است، نابودي آن امري محال و غيرممكن بوده و هست و همانطور كه نمي‌شود زبان آنها و احساس آنها و وجودشان را تسخير كرد و به نابودي كشاند، موسيقي‌شان را نيز از ميان برد. زيرا موسيقي در تمام شئون زندگي انسان‌ها از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است، مثل موسيقي مذهبي، موسيقي جنگي، موسيقي غنايي، موسيقي صوفيان و دراويشي و امثالهم، موسيقي محلي، بازگوكننده تاريخ آن سرزمين است.


موسيقي كردستان با تحرك و شور و هيجان خود، بيانگر مبارزات و سختي‌ها مي‌باشد كه از غم و درد دروني سخن مي‌گويد، موسيقي غم‌انگيز و سوزناك سيستان و بلوچستان، گوياي تاريخ سرزمين ماست، موسيقي تركي با فريادهاي خود ، رنج‌ها و دردهاي يك قوم را بيان مي‌كند و موسيقي آذربايجان، بختياري، شمال ايران و غيره بر اساس شيوه زندگي از ويژگي‌هاي خود برخوردارند.


علت سوز و گداز موسيقي بلوچ را در وضعيت جغرافيايي منطقه مي‌دانند كه به دليل صاف و هموار بودن سرزمين، پيوسته مورد تهاجم اشرار، راهزنان بودند و برعكس، آن آذربايجان، به علت صعب‌العبوربودن و نداشتن دسترسي راحت دشمنان و بيگانگان و راهزنان به آنان و وجود امنيت جغرافيايي داراي موسيقي شاد و پرتحرك كه با پايكوبي همراه است، بهره‌مند مي‌باشد.


علاوه بر اينكه پستي و بلندي بر نوع موسيقي محلي اثر مي‌گذارد، وضعيت آب و هوا، رودخانه‌ها، جنگل‌ها، آبشارها، دشت و كوير نيز در نوع موسيقي بي‌تاثير نخواهد بود.
موسيقي محلي از جهان‌بيني ساده و بي‌پيرايه‌اي برخوردار است، به همين دليل واقع‌گرا، زنده، صميمي و ساده مي‌باشند، نغمه‌هاي زيبا و دلاويزي كه از دل صحرا‌نشينان سيستان و بلوچستان و جنوب خراسان تا شاليكاران كرانه‌هاي خزر و كوه‌نشينان و دامپروران كردستان و لرستان و ماهيگيران جنوب سرمي‌زند، همه بيانگر احساسات و آرزوهاي آنهاست.
فلذا هرگونه بي‌توجهي و سهل‌انگاري در تحقيق، مطالعه، حفظ و اشاعه موسيقي محلي و فولكلور نوعي خيانت به فرهنگ ملي است، زيرا در خلق موسيقي علمي و هنري از ترانه‌ها و موسيقي بومي مي‌توان به عنوان درونمايه اصلي استفاده كرد و در زمينه‌ي موسيقي ملي به نوآوري‌هايي دست يافت.


موسيقي توشمال‌هاي كردستان، بخش‌هاي تركمن‌صحرا، موسيقي مردم شمال خراسان و سيستان و بلوچستان، موسيقي مراسم «زار» مردم بندر، موسيقي دراويشي كردستان و ...و موسيقي عاشيق‌هاي آذربايجان دربرگيرنده‌ي هزاران دستگاه مقام ـ ملودي و ترانه است كه در مراسم مختلف جشن و عروسي، مرگ و سوگواري و كار و غيره از آن استفاه مي‌شود.


براي نمونه بطور خلاصه و گذري نظري به موسيقي آذربايجان خواهيم داشت وتوجه ويژه ما به عاشيق‌ها و اوزانه‌ها و اكار دوبيتي‌ها (باياتي‌ها) خواهد بود.
باياتي (Bayati)، دوبيتي‌هاي بومي ادبيات شفاهي آذربايجان هستند. باياتي‌ها از نظر وسعت مضمون، ‌ترنم موسيقي و تحوج ذوق و احساس، در رديف جذاب‌ترين و شورانگيزترين آثار بديع فولكلوريك جاي مي‌گيرد. به خصوص وقتي با آهنگ ويژه خود و با نوايي گيرا خوانده مي‌شود، عنان از كف دل مي‌ربايند و سرشك بر چهره احساس مي‌افشانند.
باياتي نوعي از شعر هفت‌ هجايي چهارمصراعي است كه موضوع آن را شكوه و شكايت، هجران و غم و عشق و مضامين اجتماعي تشكيل مي‌دهد و از انواع شعر فولكلوريك به شار مي‌آيد:


خشك چوب و خشك سيم و خشك پوست
از كجا مي آيد اين آواي دوست

موسيقي آذربايجان
موسيقي در اين سرزمين مانند تمدن و فرهنگش اصيل و از تاريخ و ديرينگي بس درازي برخوردار است. موسيقي مردم يكي از ويژگي‌هاي بارز اين سرزمين است كه از زمان‌هاي بسيار دور بوجود آمده است.


اوزان‌ها (Ozan) نخستين گروه مردمي نوازندگان محلي در اين سرزمين بودند كه نياكان عاشيق‌ها بودند. اوزان‌‌ها بازگوكننده درد و رنج مردم بودند كه با توپوز يا تار مقدس خويش آنها را بازگو مي‌كردند و تا زماني كه توپوز را بر سينه مي‌فشردند، راويان مصيبت مردم به شمار مي‌رفتند و از حمله خيره‌سران مصون بودند.
اوزان‌ها، ادبيات شفاهي را در ميان مردم رواج مي‌دادند، به عبارت ديگر، عامل گسترش اين ادبيات در ميان مردم به شمار مي‌رفتند. آنها به منظور بازگونمودن و آشكارساختن جور و ستم حكام و اربابان ستمگر با توپوز يا ساز خود از محلي به محل ديگر نقل مكان مي‌كردند و دردها و رنج‌هاي مردم را با صداي خويش و همراه با نواي ساز بيان و آشكار مي‌كردند. اوزان‌ها و سازهايشان عزت و احترام فراواني داشتند و از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بودند، چنانكه هيچ‌گاه به اوزاني كه قوپوز در دست داشت، حمله‌اي از سوي دشمنان نمي‌شد، حتي ناسزا و نارويي از سوي مخالفان صورت نمي‌گرفت، مگر اينكه اوزان، قوپوز را از خود جدا كند و كنار بنهد.


عاشيق‌ها، پس از اوزان‌ها نسل‌هاي پسين آنها، عاشيق‌ها، نشانگر موسيقي فولكور آذربايجان گرديدند. عاشيق‌ها نيز مانند اوزان‌ها راوي فرهنگ و رسالتي ويژه بودند. آنها از هنرمندان خلقي و مردمي بشمار مي‌روند كه در آذربايجان وجود دارند. عاشيق‌ها در آغوش سبلان، كوه پوشيده از برف آذربايجان و دراوبه‌هاي (خانه‌هاي نمدي) عشاير شاهسون در اشعار وسروده‌هاي خويش بنام (باياتي) از كوچ‌نشيني و مرارت‌هاي آن، از غم و دوري و كوتاهي عمر سخن مي‌گويند. در اين سرزمين گونه‌اي تار (تار عاشيق‌ها) و قره‌ني به عنوان ساز

سمبليك و اصيل شناخته شده است. با گذشت زمان و تاثير موسيقي ديگر فرهنگ‌هاي همسايه، موسيقي آذربايجان سير تكاملي و صعودي خود را پيمود، حتي در طول تاريخ زماني كه حكومت صفويه و حكومت‌هاي همانند آن بر ايران فرمانروايي مي‌كردند و دوره قدرت‌نمايي آداب و رسوم خشك و منحط بود و راه‌هاي رشد و پيشرفت براي اين موسيقي بسته شده بود، با تمام اين مسائل، راه پيشرفت را طي نمود.

 


مي‌توان گفت موسيقي آذربايجان به علت همسايگي با فرهنگ‌هاي غني (جمهوري آذربايجان) و نبود دسترسي بيگانگان نسبت به موسيقي ديگر قوم‌ها، رشد و تكامل بيشتري يافته است و همواره تحت تاثير فرهنگ پربار موسيقي جمهوري آذربايجان كه آهنگسازان بزرگي چون اميدف، حاجي‌بيگ‌اف، كارگارايوف و ديگران را در خود پرورش داده است، بوده است.
البته نه تنها موسيقي آذربايجان بلكه ساير مناطق ايران، بي‌ارتباط با موسيقي ملل همجوار خود نيست و فرهنگ‌ها و موسيقي‌ها توسط مرزبندي سياسي و جغرافيايي از هم جدا

نشده‌اند، بطوريكه اشتراك فرهنگي وجود دارد. مرزبندي به تقسيمات كشوري بر اساس موقعيت جغرافيايي مربوط مي‌شود. مرز در حوزه‌ي فرهنگي، هنري و به خصوص موسيقي به طوريكه موسيقي آذربايجانشرقي با موسيقي جمهوري آذربايجان پيوند خورده و ارتباط موسيقي آذربايجانغربي با موسيقي شرق تركيه به وضوح ديده مي‌شود و باز موسيقي آذربايجانغربي با موسيقي آذربايجانشرقي گره خورده است. همچنين موسيقي آذربايجانشرقي با موسيقي مرزهاي داخلي پيوند مي‌يابد، از طريق خلخال به تالش سپس به گيلان و در واقع اين پيوندها حلقه‌هاي زنجيري است كه بين فرهنگ‌هاي ملل همجوار و مرزهاي داخلي ايران نسبت به هم حفظ شده و آنها را به هم مربوط مي‌سازد.


كليه آثاري كه در كل منطقه آذربايجان ساخته شده است، حتماً سنفوني‌ها و اپراها از پايه‌هاي فولكلور آذري برخوردار بوده و از آن مايه گرفته است. در اصل موسيقي و متن، الهام‌پذير از فولكلورهاي آذربايجان و از لطافت و زيبايي ويژه‌اي بهره‌مند هستند و سازها تركيبي از سازهاي اصيل – هستند كه در برخي از آنها سورنا و ساز (از آلات اصيل است كه معمولاً عاشيق‌ها مي‌زنند) وجود دارند.


ترانه‌هاي ساخته شده در آذربايجان از اصالت ويژه‌اي برخوردارند، چنانكه يا از نهادهاي تاريخي بهره‌مندند، مانند (اپراي كوراوغلو) و يا سرودي از يك محل يا چشم‌انداز طبيعت مي‌باشند. بهترين‌ نمونه‌ي اين‌گونه موسيقي را مي‌توان سمفوني (قيزقالاسي) (يكي از قلعه‌هاي مشهور آذربايجان) اثر گارايوف دانست و يا آهنگ‌هاي عشقي مانند (اپراي ليلي و مجنون) اثر ئوزير حاجي‌اف و آثار ديگر.


در موسيقي آذربايجان، به علت مهاجرين آذربايجاني، حضور اقليت‌هاي ارمني و آكسوري و دلايل سياسي و فرهنگي، تاسيس «هنرهاي زيبا» 1324 شمسي و انجمن نيلها (مونيك تبريز) 1325 شمسي و ... اپرا و اپرت جايگاه ويژه‌اي كسب كرده‌اند. داستان‌هاي اپرا (ليبرتو) معمولاً از داستان‌ها و افسانه‌ها و يا واقعيت زندگي مردم آذربايجان مايه گرفته است. اين سرزمين به علت ساختار اجتماعي‌اش در طول تاريخ، شخصيت‌هاي بزرگي را پرورش داده است و اپراهاي آن از نظر موضوع عموماً قوي و كامل هستند و از آهنگسازان مردمي برخوردار بوده است.


موسيقي اصيل دراين سرزمين پيشرفت چشمگيري يافته‌است. موسيقي سنفونيك و اپراهاي اين سرزمين به خوبي گوياي اين مطلب است كه بيشتر بر اساس ملودي‌هاي اصيل تصنيف مي‌گردند و امكان گسترش موسيقي آذربايجان را در حد والايي نشان مي‌دهد. بسياري از اپراهاي جمهوري آذربايجان در كشورهاي گوناگون جهان به مرحله‌ي اپرا نهاده مي‌شود و بسيار مورد توجه واقع مي‌گردد. متاسفانه به علت بيگانه بودن اپرا با فرهنگ ما و نبود شناخت اين‌گونه موسيقي در كشور ما، از امكانات ناقصي برخوردار است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید