بخشی از مقاله
يغما شاعر خشتمال نيشابوري
من يكي كارگر بيل به دستم ، بر من
نام شاعر مگذاريد و حرامم مكنيد
بيش از 10 سال است كه يغما در نيشابور زندگي نمي كند و در هيچ جاي ديگر اين دنيا هم زندگي نمي كند . امروز اگر بخواهي او را ببيني با تمام كوشش نبوغ بشري ، باز هم كار به جايي نمي رسد . يغما 16 سال است كه روي در نقاب خاك كشيده حيدرش مي گفتند و خشتمال بود ، مرد بود و آزاده . در تمام روزهاي زندگيش كار كرد و در تمام ايام حياتش شعر گفت .
او در جايي مي گويد : (( من از همان روزهاي كودكي كه بزرگترهاي صومعه در شبهاي بي پاياني زمستان ، دور كرسي ، شاهنامه و امير ارسلان مي خواندند ، با لذت و ولع گوش مي دادم . شايد مي دانستم كه شعر در خونم مي جوشد )) .
از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجري شمسي ، حتي يك بار ، نام قدر ، نزاع و خشم را نبرد و حتي يك نظر ، چشم از فقر برنداشت . آخرين شب عمرش را زير يك سقف چوبي و در ميان ديوارهاي گلي كه با خشتهاي خودش سامان گرفته بود خوابيد و چنان آرامشي در درون داشت ، كه خوابش تا ابد خواهد پاييد .
در جاي ديگري مي گويد : (( نام شناسنامه من ((يغما)) است . اما مردم هنوز اين را باور نكرده اند . گمان مي كنند تخلص من است . مردم در بسياري از موارد گمان مي كنند ، مردم اند ديگر ! ))
تحقيقاً هيچ آدمي از ديدنش ، جسارتش ، محبتش و خشتش پي به شعرش نمي بردد ، اما از شعرش همه اينها بر مي آيد . در طول 20 سال كه عقل داشتنم ، مي ديدمش و مي شناختمش .
از هيچ انساني بد نگفت و هيچ حيواني را آزار نداد . آدمها انسانها ، حيوانها ، هر كدام در جاي خود بودند ، همه در جاي خود .
حيدر ، فرزند محمد و كشور يغما ، از مهاجران كوير يزد – خور و بيابانك – بود كه دو نسل پيش از حيدر ، براي زيارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت ، درماندند . هر طايفه به گوشه اي رفت و خانواده حيدر بيگ در صومعه مسكن گرفت .
حيدر ، پس از تولد تا 30 سال ، آدم خاصي نبود . شايد اصلاً آدمي نبود . بچه اي فقير ، كودكي شرور ، نوجواني نا آرام و عاشق پيشه ، جواني كنجكاو ، بي سواد و باز هم عاشق ، مردمي در آستانه نيمه عمر .
هنوز به درستي نمي دانم يغما چگونه يكباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فيلسوف بشود – به برخي رموز و دقايق ادبي ، تاريخ ادبيات ، علوم ديني و قرآن پي برد . آنچه از خودش شنيده ام اين است كه اين يك روند تدريجي و بطئي بود و در طول ده پانزده سال از ((آب ، بابا)) به سرايش شعر رسيد . مادرم اما اعتقاد ديگري دارد و چون با او مي ريسته ، نمي توان يكسره اعتقادش را انكار كرد ، اگر چه كاملاً هم پذيرفتني نيست .
او مي گويد : ((پدر خواب نما شد . او هيچ ، نه مي دانست ، نه مي خواند و يكباره . . . ))
(همسر يغما) سالها قبل از مرگش به ديگران گفته بود كه حيدر از سرباز خانه براي او نامه مي نوشته و مي فرستاده .
و هر چه بيشتر جستجو كردم كمتر به نتيجه رسيدم . نظر من همان است كه از يغما شنيدم. كوشش سالها ، قريحه ناب و خواهش بي انتها در دانستن به اين كار استوارش كرد.
بايد در حدود 40 سالگي ، او با اين ابياتش را سروده باشد و آخرين شعرش را دو سه روز قبل از مرگ . 24 سال و مي گفت كه 40 هزار بيت شعر دارد . هرگز اين گفته اش را نياز مردم و اشعارش را نشمردم . و آنچه از اين 40 هزار بيت شعر بشودش ناميد ، آنقدر است كه 40 ساعت مدام طول مي كشد بخواني و بفهمي .
بيشترين سطور زندگي اش را در عشق نوشته و در سياست ، هيچ نگفته است . اما همان گونه كه هر انساني – حتي شاعر هم نباشد از هر درس سخن مي گويد ، اين آشفته فقير و ازاد نيز در همه مقوله ، سخن دارد .
سبك اشعارش به تعبير ادبي ، سهل و ممتنع است و به روايت عوام ، همه فهم . به احتمال قوي نمي توانست مشكل سرايي كند ، هر چند از اين كار ، نفرت هم داشت . من مي گويم و هيچ استبعادي هم ندارد كه غلط كنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر يادداشتهايي در نجوم دارد كه فكاهيانه است . شايد هم به قول خودش پانصد سال ديگر آنها را بايد فهميد . حرف اضافي در اين بابها زياد داشت ، اما ، خوب شعر مي گفت ،
مهربان بود ، از آدميت نصيبي برده بود . به هر كه اهل كار نبود – و عمدتاً كار يدي – دشنام مي داد و قيد نام را زده بود ، وقتي مادرش را مي ديد ، از ياد گذشته ها به سختي مي گريست و از رنج و فقر بي حد خالي سفرگان ، بس شكوه داشت .
نان اگر بردند از دست تو ، نان از نو بساز
جان اگر از پيكرت بردند ، جان از نو بساز
آب اگر بر روي تو بستند بي باكان دهر
تو ز اشك ديدگان ، جوي روان از نو بساز
سركشان را رسم خانه سوختن آسان بود
تا تو را دست است در تن ، خانمان از نو بساز
خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل
گر جهان تو برند از كف ، جهان از نو بساز
خيره سرها را ، سري باشد به ويران ساختن
گر كه ويران شد ، به رغم سركشان از نو بساز
شكوه ات از آسمان بي جا بود اي آدمي !
تو خداوند زميني ، آسمان از نو بساز
كيست خورشيد فلك تا بر تو صبحي بردمد ؟
خود بكوش و مطلعي بهتر از آن از نو بساز
شعر اگر شعر است و بر دل مي نشيند خلق را
گر زبانت لال شد يغما زبان از نو بساز
در طريق عشقبازي تا به كي بايد دويد ؟
تا به كي اميدواري ؟ بر هدف بايد رسيد
هر دو گيتي در بهاي يك نگه بايد فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه اي ، بايد خريد
غرق خون به بايد آن جسمي كه بايد خاك شد
بر فراز دار به ، قدي كه مي بايد خميد
شهد شيرين شهادت خورده ، ني جام شراب
گر به زير تيغها دم بر نمي آرد شهيد
اي سوار مركب خورشيد ! خالي كن ركاب
زان كه راه عشق را با سينه مي بايد خريد
گر كه يغما ساكن كوي تو شد عيبش مكن
با پر و بال شكسته ز آشيان نتوان پريد
ارزش گويش نيشابوري :
گويند كه عمر و ليث صفار چون نيشابور را به زير نگين در آورد ، گفت : ((شهري را گرفته ام كه گل آن خوردني ، بوته آن ريواس و سنگهاي آن فيروزه است )) .
امروز اگر آن دلاور سيستاني بر نيشابور دست مي يافت جاي آن بود كه نخست از گرفتن شهري بر خويشتن ببالد كه گنجور گوهرستان واژه هاي ناب پارسي است .
گويش هاي محلي فارسي ، چه در جاي جاي ايران كنوني رايج باشد . چه بيرون از مرزهاي سياسي ، در حكم ذخاير ارزنده اي است كه انبوهي از واژه ها ، اصطلاحات امثال ، افسانه ها ، اشعار و تصنيف هاي فارسي را نگه داشتن و گردآوري ، ضبط ، تحقيق و نشر اهم آنها ضرورتي انكار ناپذير است .
نيشابور با آن گذشته درخشان تاريخي و فرهنگي ، تاريخ هنوز از عهده شمارش بزرگان و دانشوران اين سرزمين بر نيامده ، يكي از ارزشمندترين گونه هاي گويش فارسي را تا امروز پاس داشته است . حفظ تلفظ هاي درست و كهن ، همچون مراعات دقيق واو و ياي معلوم و مجهول ، حفظ بسياري كنايات ، استعارات و امثال برخي از وجوه از زندگي گويش نيشابوري است كه در اين نوشته بدانها اشارتي هست .
عناصر دستوري
در گويش نيشابور بسياري عناصر دستوري ارزنده بر جاي مانده كه برخي امروز متروك و ناشناخته است و شناسايي آنها بس سودمند تواند بود ، از آن ميان به ذكر چند پسوند بسنده مي كنم .
الف) «وك» (واو مجهول + كاف تازي ) . اين پسوند كه پس از اسامي و گاه اصوات مي آيد و معمولاً صفت نسبي مي سازد ، كاربرد بسيار دارد و هنوز زنده و تقريباً فعال است ؛ همانند :
-بادوك badok : خودپسند و پرافاده
-ترسنوك tersunok : ترسو ، گويا با وساطت نون وقايه
-گيلوك gilok : گل آلود
ب) «له» (لام مفتوح + هاي غير ملفوظ ) .
اين پسوند كه معناي نسبت مي دهد ، پس از اسامي قرار مي گيرد و اسمي ديگر مي سازد و موارد استعمال آن بسيار است ؛ همچون :
-آوله ahvla و اوله avla : آبله و تاول ، منسوب به «آو» (= آب)
-چله cala چاله ، گويا منسوب به «چه» (=چاه)
چيكله chikela : قطره . منسوب به «چيك» (صداي افتادن قطره) .
ج) «يخ» ( مصوت معلوم ياء + خاي معجمه ) . اين پسوند پس از اسامي معناي شباهت دارد و صفت مي سازد ؛ مانند :
-پتيخ pettikh : آشفته . ماننده به «پت» pat كه در نيشابور نخ در هم پيچيده و مانند آن را گويند .
-تريخ terikh : راست ايستاده . گويا ماننده به «تير»
-زرنيخ zernikh: بيمارگونه و زرد روي . گويا ماننده به «زر» با وساطت نون و قايه .
د) «او» ( مصوت الف + واو صامت ) . اين پسوند معناي شباهت دارد و پس از صفاتي مي آيد كه بر عيب و نقصان دلالت مي كند و صفتي ديگر مي سازد ؛ مانند :
-شلاو shallav : شل گونه
-كراو karrav : كر گونه
-لنگاو langav : لنگ گونه
ه) «نا» ( نون + مصوت الف ) . اين پسوند پس از صفات مي آيد و اسم مي سازد ؛ مانند :
-تنگنا tanguna : جاي تنگ
-سوزنا suvzuna & sevzuna : سبزه عيد
خزانه واژگان :
شناسايي واژه هاي ناشناخته متون پارسي كهن و بازيافت واژه هاي فنا شده فارسي از ميان گويش هاي موجود يكي از نيازهاي بنيادي زبان و ادب فارسي است كه گردآوري ، ضبط و تحقيق در گويش نيشابوري ، بخش چشمگيري از اين نياز را برآورده مي سازد .
گويش كنوني نيشابور از واژه هاي دخيل عربي ، تركي و زبان هاي ديگر تهي نيست ، اما راه يافتن اين واژه هاي بيگانه جاي واژه هاي بومي را تنگ نكرده بلكه لختي بر غناي آن افزوده است . حبات هزاران واژه ناب فارسي در گويش مردم اين سامان شاهد اين مدعا است . بسياري از واژه هاي نيشابوري در فرهنگها و متون كهن پارسي به كار رفته و ريشه بسياري را در زبانهاي ايراني كهن توان جست كه از اصالت ترديد ناپذير اين گويش حكايت دارد اما مي خواهم بگويم كه ارزش آن روي ديگر سكه بسي افزون تر است ، يعني واژه هاي نابي كه در فرهنگها و متون نيامده و آنها را نيشابوري مي شناسند . منتخبي اندك از واژه هاي جالب توجه نيشابور :
آغشگه aghushga : پنجره و دريچه كوچك جزء اول آن «آغش» (= آغوش) است .
ابوالفتح عمر بن خيام نيشابوري مشهور به عمر خيام در نيشابور متولد شد ، بر اساس شواهد گمان مي رود كه عمر خيام در سال 439 هجري قمري مطابق با 426 هجري شمسي و منطبق با سال 1048 ميلادي متولد شده است . و احتمالاً در سال 517 هجري قمري مطابق با 502 هجري شمسي و 1124 ميلادي وفات كرده است . او بدون شك بزرگترين رياضيدان عصر خود بوده و بر نجوم ستاره شناسي ، فلسفه و فيزيك و پزشكي مسلط بوده است . دانشمندي كه علاوه بر علوم فوق بر موسيقي و علوم اسلامي نيز صاحب بصيرت بوده است . متاسفانه بعد از تهاجمات پي در پي اقوام ترك و يورشهاي ظالمانه لشكر چنگيز خان مغول كه به ترتيب در قرون 6 و 8 هجري صورت گرفت تعداد بيشماري از آثار تاريخي ، ادبي و علمي ايران براي هميشه از دست رفتند .
در حقيقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگي و آثار عمر خيام به علت وضوع چنين ويراني و غارت عظيمي است كه صورت گرفته است .
با اين حال اطلاعات مختصري كه درباره شخصيت چند بعدي او به دست آمدن است نشان مي دهد كه او انساني متفاوت ، محتاط و خردمند بوده و سرشتي عزلت جويانه داشته است . خيام در زمان حيات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستايش قرار داشته و از او با القاب محترمانه اي چون ارباب و خداوند فيلسوفان و تالي ابن ايسنا ياد مي شده است .
يكي از قابل توجه ترين موفقيت هاي علمي عمر خيام تدوين تقويم سال شمسي بود . او كارش را به كمك گروهي از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجري قمري آغاز كرد . اين تقويم پنج قرن قبل از تقويم گريگوري كه در سال 1582 ميلادي تنظيم شده تدوين گرديده است . در اين تقويم بطور مشخص اولين روز سال جديد ايراني يا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است ، روزي كه با روز بيستم و يا بيست و يكم مارس برابر است . تقويمي كه عمر خيام تدوين كرده حتي امروز نيز يكي از دقيق ترين روز شمار هاي جهاني است ، تقويمي كه پس از جلال الدين ملكشاه سلجوقي حاكم آن روز ايران كه دستور تدوين اين اثر علمي را داده بود به تقويم جلالي مشهور گرديد . علاوه بر اين موفقيت علمي حدود بيست كتاب و رساله را به او نسبت داده اند . بي گمان هنوز نياز به پژوهش و بررسي است تا شايد روزس گستره كامل دانش و نبوغ اين حكيم فرزانه آشكار گردد ، زيرا تنها در آن صورت است كه ما قادر خواهيم بود دامنه وسيع علم و دانش اين شخصيت خيره كننده را ارزيابي كنيم .
جدا از آثار علمي منحصر به فردش ، عمر خيام اوقات خود را به نوشتن رباعياتي كه عمد تا به سئوالاتي فلسفي اختصاص داشته صرف كرده است . سوالات اساسي كه او در اشعارش مطرح كرده است پس از نه قرن از وفاتش و عليرغم پيشرفت هاي علمي انسان هنوز بي پاسخ مانده اند .
عمر خيام در رباعياتش ناداني و نااميدي انسان را در مواجهه با جهان وسيع و پر رمز و راز باز مي نمايد . يكي از دغدغه دائمي او ناتواني ما در توضيح و تفسير چگونگي آغاز و انجام اين جهان است . راستي چرا بايد انسان در دنيايي متولد شود كه سرانجامش مرگ است ؟ سئوالات مهمي كه انسانهاي بي شماري در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسيده اند اما هرگز پاسخ آن را در نيافته اند .
به دليل فقدان پاسخ به چنين سئوالات اساسي است كه عمر خيام راه چاره را در ترويج عشق براي زندگي و لذت بردن از شادي هاي زودگذري كه انسان در موقعيت گوناگون به دست مي آورد و جستجو مي كند مي داند . ترانه هاي عمر خيام اغلب از مي به عنوان سمبلي براي شادماني و فارغ شدن از خود استفاده مي كند .
احساس غير قابل اجتناب عدم امنيت ناشي از جنگ ها ، تغييرات مداوم كشور و زيان هاي ناشي از بيماريهاي فراوان ، عمر خيام و ديگر شاعران ايراني را وا داشته است تا بر اهميت زندگي در زمان حال تاكيد ورزند .
اما راجع به تقدير ،عنصري سرگردان در انديشه خيام كه بدون تفسير مي ماند : عاملي كه تا اندازه اي به دست خود انسان ساخته مي شود و تا حدي به ماهيت هر فرد و بسياري از پديده هاي زندگي مربوط مي گردد و يكي از جنبه هاي آفرينش هستي است فكر شاعر ما را رنجور مي كند . بنابراين بيچارگي انسان و فقدان درك جهان اطراف او منبع الهام براي نويسنده اين رباعيات زيبا شده است ، رباعياتي كه همچنان در ادبيات ايراني مطرح است .
انديشه خيام به شاهكار شعري او حياتي بخشيده كه تاكنون ارتباطش را حفظ كرده است . گر چه عمر خيام در طول زندگي اش به خاطر اشعارش كه آنان را پنهان داشته بود بهع شاعري شهرت نداشت اما تقريبا يك قرن بعد از مرگش چند رباعي به او نسبت داده شد .
در قرن يعد سي و شش رباعي را جزو آثار او قلمداد كردند كه سي و چهار تا آن ها به پرسش هاي فلسفي اختصاص داشت . در سالهاي بعد تعداد اين رباعيات تا حدود يك هزار و دويست رباعي افزايش يافت . از آنجا كه عمر خيام مخصوصا محقق و دانشمندي بود كه به حوزه هاي متنوع علاقه مند بوده بنابراين غير ممكن است كه واقعا بيش از يك دهم رباعياتي را كه به او نسبت داده مي شود سروده باشد . لذا بايد در اين مورد شديدا محتاط بود ، زيرا تعداد كثبري از اين يك هزار و دويست رباعي از شأن فكري يا استاندارد هاي شعري كه از يك فرد خردمند و دانا انتظار مي رود خيلي به دور است . در رباعياتي كه احتمال زياد او سروده است ،
عمر خيام لاف از شايستگي هاي شراب و خوشي هاي زندگي مي زند .او همچنين نظريات فلسفي اي را كه براي مفتيان دين غير قابل قبول است بيان مي كند و بدين ترتيب خود را در معرض خطر خشم كساني كه نگرش محدود به قوانين تحميلي ناشي از تفسير شان از اسلام ايجاب كرده بودند قرار مي دهد . به راستي مي توان تصور كرد كه عمر خيام رباعياتش را در هنگامه هاي تنهايي و تفكر مي سروده است و سپس آنها را براي اشخاصي كه او را به خوبي مي شناخته اند و در شك و انديشه او سهيم بوده اند مي خوانده است .
اين ترانه ها احتمالا بر روي تكه كاغذي يا در گوشه كتابي توسط او يا دوستانش نوشته مي شده است . بنا براين به احتمال زياد زياد تعدادي از رباعياتش بعدا پيدا شده و در مجموعه اي از اشعارش تدوين گشته است . از طريق رباعيات اين مجموعه به آساني مي توان مشكلات و انتقادات اجتماعي كه در قرن ششم حاكم بوده است را به اجمال ديد .
در حقيقت به مناسبت هاي فراواني ، عمر خيام به خوانندگان رباعيات خود سكوت ، بصيرت و بيشترين احتياط ها را توجه مي دهد مخصوصا زماني كه فكرشان در باب مسائلي همچون آفرينش ، سرنوشت و مرگ مشغول است . او خردمندان را شايسته اعتماد مي داند ، براي همين در رباعياتش از جهالت نيستي و ابهامي كه توسط افراد متعصب مذهبي ترويج شده است شكايت مي كند يكي از رباعياتي كه به روشني نشان مي دهد كه او در مقابل اتهام فيلسوف و ملحد بودن وادار به دفاع از خودش شده است رباعي زير است : دشمن به غلط گفت كه من فلسفيم ايزد داند كه آنچه او گفت نيم ليكن چو درين غم آشيان آمده ام اخر كم از انكه من بدانم كه كيم
در باب ترجمه ها رباعيات عالي فيتز جرالد (1883-1809) كه درصد و چهل سال پيش منتشر شد پيش از آن كه ترجمه باشد اقتباسي از رباعيات خيام است بنابراين رباعيات ترجمه شده به درستي افكار و سبك انديشه او را تفسير نمي كند گرچه اين اثر استثنايي فتيز جرالد نه تنها به شهرت جهاني خودش بلكه به شهرت جهاني خيام نيز كمك كرد .
همچنين بايد به خاطر داشت كه تغييراتي در رباعيات منتسب به خيام در طي سالها از طريق اشتباهات خوش نويسان يا از طريق گزينشهاي آگاهانه ناشران ايجاد شده است . اظهارات ذيل كه بوسيله شاعر ايراني قرن نهم عبدالرحمان جامي بيان شده است اين نكته را چنين توضيح مي دهد :
(( خوش نويسان اشعار مرا به زيبايي طرح هاي زيبا و خيره كننده اي استنساخ كرده اند اما در هر يك از اين اشعار با افزودن يا كاستن چيزي آن را مخلطو كرده اند . من آنها را در دست نوشته هاي زيبا و ناهماهنگ اصلاح كرده ام بنابراين آنچه را خواسته است با اعمال شيوه نويسندگي اش با افكار من انجام داده است . ))
بنابراين مي توان گفت كه بهترين ترجمه رباعيات مي توان گفت كه بهترين ترجمه رباعيات ترجمه اي خواهد بود كه بيشترين وفاداري را به زبان و انديشه عمر خيام نشان دهد .
گزيده اي از رباعيات خيام :
دشمن به غلط گفت كه من فلسفيم
ايزد داند كه آنچه او گفت ، نيم
ليكن چو در اين غم آشيان آمده ام
آخر كم از آنكه من بدانم كه كيم
تا راه قلندري نپويي نشود
رخساره به خون دل نشويي نشود
سودا چه پزي تا كه چو دلسوختگان
آزاد به ترك خود نگويي نشود
پيش از من و تو ليل و نهاري بوده ست
گردنده فلك نيز به كاري بوده ست
هر جا كه قدم نهي تو بر روي زمين
آن مردمك چشم نگاري بوده ست
تركيب پياله اي كه در هم پيوست
بشكنش ان روا نمي دارد مست
چنيئين سروپاي نازنين از سر دست
از مهر كه پيوست و به كين كه شكست
از كوزه گري كوزه خريدم باري
آن كوزه سخن گفت زهر اسراري
شاهي بودم كه جام زرينم بود
اكنون شده ام كوزه هر خماري
اي آنكه نتيجه چهار و هفتي
و زهفت و چهار دائم اندر تفتي
مي خود كي هزار باره بيشت گفتم
باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي
از دي كه گذشت هيچ از و يا مكن
فردا كه نيامده ست فرياد مكن
برنامده و گذشتهخ بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
كمال الملك كمال ملك و هنر
مقبره محمد غفاري فرزند ميرزا بزرگ كاشاني ملقب به كمل الملك كه از سرآمدان نقاشي در ايران است در ابتداي باغ شيخ عطار نيشابوري قرار دارد و زيارتگاه فرهنگ دوستان ايراني است . محمد غفاري در سال 1264 هجري در كاشان در خانواده اي هنرمند و هنر پرور به دنيا امد و در جواني به دستور ناصرالدين شاه در عمارت بادگير به كار نقشي مشغول شد و تابلوهاي نفيس بسياري را خلق كرد . وي در سال 1307 هجري شمسي از كار كناره گرفت و به ملك شخصي خود در حسين آباد نيشابور رفت و در 27 مرداد 1319 درگذشت .
استاد محمد غفاري ملقب به كمال الملك در سال 1264 ه . ق در تهران و در خانواده اي هنرمند ديده به جهان گشود . پدرش ميرزا بزرگ فرزند ميرزا محمد بود و عمويش نيز نقاش هنرمندي بود كه بعداً لقب صنيع الملك گرفت .
محمد پس از چند سال با استعدادي تحسين آميز در نقاشي چنان شد كه اقران به وي رشك مي بردند و استادان دارالفنون آفرينش مي گفتند : محمد عنوان پيشخدمتي شاه يافت و ميرزا محمد خان شد و ديري نپائيد كه در سال 1300 ه . ق به نقاش باشي حضور همايوني لقب يافت و هر روز به عزتش افزون گشت . تابلوهاي مشهور تالار آيينه ، تكيه دولت و تصوير ناصرالدين شاه از جمله آثار اين زمان اوست . استاد در سال 1301 با زهرا خانم خواهر مفتاح الممالك كه از منسوبان مرحوم حاج محمد كاظم ملك التجار بود ازدواج كرد و به امر شاه خانه اي برايش مهيا گرديد و از اين پس زندگاني او صورتي ديگر گرفت .
حاصل ازدواج او چهار فرزند به نام هاي نصرت ، معزالدين ، حسينقلي خان و حيدرقلي خان بود .
در سال 1311 به لقب كمال الملكي مفتخر گرديد . در سال 1313 ناصرالدين شاه به قتل رسيد و مظفرالدين شاه به جاي پدر به تخت سلطنت نشست و كمال همچنان در نزد شاه جديد معزز بود . در سال 1315 ه.ق استاد براي تكميل هنر نقاشي عازم اروپا شد و چند سال در پاريس ، رم ، وين و برخي شهرهاي ديگر اروپا نزد استادان بزرگ و مشهور تمام شعب هنر نقاشي را علماً و عملاً به كمال رسانيد . و در انجا تابلوهاي ممتاز و گرانبها از روي طبيعت و كار استادان بزرگي چون رامبراند ،
رافائيل ، تسيين ، گرديجان و بن زور و . . . ساخت اندوخته هاي استاد از اين سفر بسيار گرانبها بود بطوريكه نقاشي هاي وي جان تازه اي يافت . كمال الملك پس از بازگشت نزد مظفرالدين شاه رفت و مانند سابق در دربار به انجام خدمات خاصه مشغول گرديد و در سال 1319 شاه ديگر با ر او را مورد توجه قرار داد و به اعطاي يك قطعه نشان از درجه اول خارجه و يك رشته حمايل سبز مخصوص آن مفتخر نمود . هر چند كه مظفرالدين شاه نسبت به استاد التفات فراوان داشت لكن استاد به سبب نارضايتي از دربار و درباريان ترجيح داد مدتي از وطن دور باشد از اين روي زيارت عتبات را بهانه ساخته و به اتفاق خدمتكار خويش مشهدي ناصر به عراق سفر كرد
و در بغداد ، كربلا ، و عرب در خواب اب رنگ از يادگارهاي اين مسافرت هستند . در سال 1323 ه . ق كمال الملك به ايران بازگشت و بازهمچنان مورد لطف شاه بود . تا اينكه در سال 1324 ه . ق شاه در گذشت و محمد علي شاه به سلطنت رسيد . در سال 1329 بر حسب پيشنهاد استاد در مدرسه صنايع مستظرفه در ضلع جنوبي باغ نگارستان تاسيس شد و رشته هاي مجسمه سازي ،
قالي بافي ، نقاشي رنگ روغن ، آب رنگ ، سياه قلم مدادي و گراور سازي در اين مدرسه داير بود . رضا شاه در زمان وزارت جنگ و رياست وزرايي و آغاز سلطنت خويش بر خلاف آنچه كه مي گويند به كمال الملك التفاتي خاص داشت و به وي احترام مي گذاشت . با در گذشت همسرش در سال 1329 ه.ق و مادرش در سال 1331 ه.ق زوايايي در زندگي استاد خالي گرديد . و تنهايي او را در گوشه مدرسه جاي داد و از آن پس شبانه روز استاد در مدرسه گذشت . منزل وي در اتاق جنب در ورودي مدرسه بود .
كمال ملك از پيش دريافته بود كه روزي فرا خواهد رسيد كه نياز به زندگاني دور از هياهوي شهر دارد از اين رو در اغاز سال 1347ه.ق به نيشابور عزيمت نمود و به زنگداني در ملك شخصي خويش در روستاي حسين آباد دل خويش شاد كرد . استاد در روستا بيشتر با مطالعه وقت مي گذراند و به حافظ علاقه زيادي داشت . روستاييان بسيار او را دوست داشتند . اكثر زنان خانواده زندگي وي را سامان مي دادند . استاد با صفاتي ملكوتي همواره در ميان افزان ممتاز بود . مناعت طبع تشخص و عظمت روح ، وقار و ابهت او را در نظرها بيشتر مي كرد و صفات پسنديده او هنرش را صد چندان جلوه گر مي ساخت و او مورد ستايش همگان قرار داد .
استاد كمال الملك در سال 1219 ه.ق در اثر ضعف و ناتواني و كهولت سن بيمار شد . او را از حسين آباد به بيمارستان شاهرضاي سابق مشهد انتقال دادند و پس از چند روز به نيشابور بازگشت كه به حسين آباد برود ، لكن آقاي ابراهيم سعيدي كه به وي ارادت مي ورزيد از روي مهر وي را به باغ خويش در نيشابور برده و از او پذيرايي و پرستاري مي كرد . در اين وقت از فرزندان استاد تنها حيدر قلي خان در قيد حيات بود و در ماكو رئيس دارايي بود . از بيماري پدر آگاه شد و به نيشابور آمد پس از چند روز استاد از خانه سعيدي به منزل محمد غفاري پسر آسيه خانم كه آنگاه در نيشابور بود منتقل شد و پس از چند روز ، ساعت 2 بعد از ظهر روز يكشنبه 27 مرداد 1319 ه.ق در همانجا دار فاني را بدرود گفت . استاد وصيت كرده بود
وي را در قسمتي از باغ ملك خويش به خاك بسپارند اما پس از درگذشت اتفاق چنان افتاد كه در جوار مزار شيخ فريد الدين عطار نيشابور مدفون گرديد و همين اتفاق سبب بناي آرامگاهي در خور شأن وي گرديد و انجمن آثار ملي اين آرامگاه زيباي ابدي را به پاس احترام و خدمات ارزنده استاد كمال الملك بر سر قبر او بنا كرد .
امامزاده محمد محروق :
محمد بن محمد بن زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب (ع)
مقتول و محروق به سال 200 ه.ق
سال 199 ه.ق به زعامت محمد بن محمد كه بعدها به محروق ملقب شد و به رهبري نظامي ابوالسرايا عليه خلافت عباسي ، در كوفه صورت مي گيرد پس از تصرف چند شهر و ضرب سكه و گسيل نمايندگان قيام به شهرهاي بصره ، اهواز ، يمن ، واسط و غيره ، حسن بن سهل نماينده خليفه در بغداد براي سركوبي شورش ، هرثمه بن اعين را مأمور مي كند
كه در نهايت در سال 200 ه.ق قيام به شكست منجر مي شود و ابوالسرايا دستگير و گردن زده مي شود و محمد بن محمد بن زيد را براي اخذ تصميم نهايي نزد مأمون به مرو مي فرستند . در اين راه و در نيشابور اين علوي عاصي بر جور و جوع و جنايت ستمبارگان به شهادت مي رسد و پيكر پاكش در بيدادي مضاعف به آتش خشم به خاكستر مبدل مي گردد و تاري از او با نام امامزاده محمد محروق با دقت و درايت در حافظه خود ياد نمده و مراقبت مي كند و نام و پاد و خروشش را در هر صبح و شام در گوش جان زائران زمزمه مي كند و جام ضمير آنها را از آن همه شور و شيدايي به ارمان هاي قرآني سرريز مي كند .
قدمگاه :
گامجاي خورشيد امامت در 200 ه.ق
شهر قدمگاه كه هم اينك در 24 كيلومتري شرق نيشابور و در بين راه مشهد و نيشابور ، در نيمرخ جنوبي تپه هايي سرخگون واقع است گامجاي هشتمين خورشيد امامت حضرت علي بن موسي الرضا است كه به هنگام هجرت از مدينه به مرو در دويستمين سال هجرت نبوي ، به منصه ظهور رسيد . چشمه اب و قدمگاه دو ميراث سترگ فرهنگي و دو يادمان متبركي است كه از آن حضرت در اين مكان تاريخي به جا مانده است .
بناي اوليه در 1020 ه.ق به دستور شاه عباس صفوي احداث گرديد . ساخت و سازهاي بعدي در زمان شاه سليمان صفوي و ترميم و تعميرهاي مابعد آن در زمان سلطان حسين ميرزا نيرالدوله ، حاكم نيشابور در دوره قاجار صورت پذرفت .
توسعه و باز آرايي هاي اخير مجموعه قدمگاه كه پس از يك دوره فترت و انزواي چندين ساله صورت گرفت ، سبب شده است كه هم اينك بوسه گاه شيفتگاني شود كه از سراسر ايران و نيز پاكستان و آسياي ميانه و شيخ نشين هاي جنوب و ساير آفاق مسلمان نشين ، براي درك رايحه نمازي كه آن قافله سالار توحيد در اين مكان برگزار كردند ، به اين جا مي شتابند و با آب آ، چشمه طراوت و تازگي به ارمغان مي برند .
بي بي شطيطه :
تنديسه دينمندانه زيستن پرواپيشگي متوفي به سال 149 ه.ق
بي بي شطيطه ، بانوي عفت و عفاف ، عصمت و اخلاق و مفتخر به عنايت خاصه هفتمين خورشيد امامت ، حضرت موسي كاظم (ع) پارسايي از قبيله قدسيان و پرواپيشگان بود . بانويي كه مومنانه زيستن را به بلهوسانه لوليدن در لاي و لجن ستورانه زيستن ، برگزيده و پروا و پرهيز و مهار كردن توسني هاي نفس اغواگر و پردستان را ، بر دست افشاني و كرشمه ريزي و گرم كردن و محفل باده پيمايان و هرزه درايان و در يك كلام ، عفت و صعود را بر عفونت و سقوط برگزيد . زاده نيشابور بود و در نيمه دوم قرن اول و نيمه اول قرن دوم هجري زندگي مي كرد و در 148 ه.ق شيعيان نيشابور براي انتقال حقوقي شرعي خود به امام و ارائه پرسش هاي ديني و دريافت پاسخ آنها ، ابوجعفر محمد بن ابراهيم نيشابوري را مي گزينند .
شطيطه نيز با بضاعت اندك خود بر مبناي تعهد ايماني ، قطعه كرباس چهار درهمي و دسترشت خود را به همراه يك درهم نقد ، تقديم مي كند . در نهايت خلوص و پاك اعتقادي و پروا و پرهيز و دينوري اين تنديسه ايمان ، سبب مي شود تا از بين انبوهه هدايا و نقدينه ها ، تنها يك درهم نقد و قطعه پارچه پنبه باف او مشمول عنايت امام واقع گردد و متقابلاً هديه اي از جانب ايشان براي شطيطه فرستاده شود .
بقعه شاهزاده حسين اصغر :
برفراز ارتفاعات سنگي اردلان حائل بين گرماب و برزنون در بخش سرولايت نيشابور بناي باشكوهي به چشم مي خورد كه ميعادگاه هزاران نفر از معتقدان و پاك باختگان امازاده حسين اصغر فرزند امام زين العابدين است . ارتفاعات اردلان از طريق جاده معدن تا نيشابور حدود 70 كيلومتر ولي از طريق سه راهي سلطان آباد و قهوه خانه سنگي حدود 140 كيلومتر فاصله دارد . بناي شاهزاده حسين اصغر شامل يك بقعه گنبد دار ، با يك ايوان رفيع و تعدادي واحدهاي كوچكتر جهت سكونت زوار مي باشد . قدمت اين بنا با توجه به شواهد موجود در معماري متعلق به قرن هفتم هجري بوده است . ورودي بنا از ضلع شرقي مي باشد . پوشش بنا در ابتدا يك پوشش بوده و بعدها پوشش ديگري بر آن اضافه شده است . در حال حاضر الحاقات زيادي در اين بنا بوجود آمده است و تعميرات و تغييرات زيادي در اصل بنا انجام گرفته است .
نيشابور در 137 كيلومتري غرب شهر مشهد ، در دشت همواري قرار گرفته است كه از يك طرف به كوه هاي بينالود و از سوي ديگر به ارتفاعات طاقانكوه محدود مي شود . رشته كوه هاي بينالود از شمال نيشابور مي گذرد و از شمال غربي سرولايت تا جلگه رخ امتداد يافته و دره هاي سرسبز و پرآب و روستاهايي آباد و پر محصول را بوجود آورده است . ديزباد عليا و سفلي ، درود ، بيوه ژن ، خرو عليا و سفلي ، حصار بوژان و . . . از مناطق گردشگري و زيباي اين منطقه است و سالانه توجه تعداد زيادي از گردشگران ايراني و خارجي را به خود جلب مي نمايد .
آتشكده برزين مهر :
اين آتشكده در عهد ساساني در ناحيه ريوند نيشابور قرار داشته و يكي از 3 آتشكده مهم زرتشتيان محسوب مي شده است . نظرات مختلفي در خصوص محل و مكان دقيق اين آتشكده بيان شده ، ولي متاسفانه تا كنون محل دقيق آن مشخص نگرديده است . عد ه اي از محققين بنايي سنگي برفراز ارتفاعات روستاي مهر در غرب سبزوار را كه به خانه ديو معروف است و عده اي ديگر نيز محلي در مجاورت ارتفاعات روستاي برزنون نيشابور را محل اين آتشكده دانسته اند . بناي اوليه اين آتشكده را به زرتشت نسبت مي دهند اما برخي نيز آنرا به گشتاسب نسبت داده اند كه به شكرانه قبول آئين زرتشت ، در اين محل ، اين آتشكده را بنا كرد .
اين آتشكده خاص طبقه كشاورزان و دهقانان بوده و مردم از سراسر مناطق ايران در ايم خاصي به منظور انجام مراسم عبادي و مذهبي در اين آتشكده گردهم آمده و به اجراي آئين مذهبي خود مي پرداخته اند .
وجود آتكشده برزين مهر حاكي از اين است كه اين شهر قبل از اسلام از اهميت و جايگاه خاصي برخوردار بوده است .
محوطه باستاني خسرو آباد :
اين محوطه مهم باستاني در حدود 20 كيلومتري جاده نيشابور به مشهد و در دهستان اردوغش بخش زبرخان نيشابور قرار دارد . اين محوطه باستاني به وسعت بيش از 13 هكتار در وسط اراضي مزروعي قرار گرفته و سطح تپه نيز 5/4 هكتار وسعت دارد كه با شيب نسبتاً ملايمي به زمينهاي اطراف منتهي مي گردد .
ارتفاع بلندترين قسمت تپه 5/7 متر مي باشد در گذشته روي تپه كشاورزي انجام مي شده است و براي رساندن آب به بالاي تپه از يك رشته موسوم به ترنا و (تير ناوه) استفاده مي شده است كه هم اكنون بخشهايي از آن در قسمت شمالي تپه مشهود است . اين تپه يكي از مهمترين محوطه هاي دوران پيش از تاريخ در نيشابور مي باشد كه بر اساس سفالهاي جمع آوري شده از سطح تپه ، داراي تنوع سفال از هزاره چهارم قبل از ميلاد تا هزاره اول قبل از ميلاد مسيح مي باشد . همچنين سفالهاي منقوش دوره برنز مشابه آثار تپه آنو و نمازگاه مي باشد .
محوطه باستاني شهر كهن نيشابور :
در قسمت جنوب شرقي شهر فعلي نيشابور ناحيه وسيعي است كه از تپه ها و محوطه هاي متعدد تاريخي تشكيل شده است و اين محوطه وسسيع كه بيش از 3500 هكتار وسعت دارد محلي است كه شهر نيشابور در دوره هاي مختلف اسلام از صدر اسلام تا اوايل دوره ايلخاني در آن قرار داشته است . قسمت اعظم نيشابور قديم هم اكنون در دل خاك نهفته است و آثار بر جاي مانده موجود ، محدود است به چند تپه اصلي از قبيل : تپه آلب ارسلان ، تپه مدرسه ، تپه آهنگران ، تپه سبزپوشان ، قنات تپه ، بازار و تپه شادياخ كه بصورت تله خاكي نمايان هستند .
وسيعترين اين تيپه ها ، تپ آلب ارسلان است كه در جنوب روستاي طرب آباد واقع شدن و به تپه هاي طرب آباد (ترب آباد) مشهور است . در سالهاي 1935 و 1947 ميلادي هيات باستان شناسي بخش ايران شناسي موزه متروپوليتن نيويورك به سرپرستي آقايان ويلكينسون و اوپتن بر روي خرابه هاي شهر قديم نيشابور از جمله تپه سبز پوشان ، تپه آلب ارسلان و تپه مدرسه اقدام به حفاري هاي علمي باستان شناسي نمود . در طي اين حفاري ها مقادير زيادي ظروف سفالين لعابدار يا بدون لعاب ، تعداد زيادي شيشه ، برخي از ظروف فلزي ، قسمت هايي از تزيينات ديواري از آجرهاي تزيين شده با نقوش كنده و گچ بري هاي بسيار زيبا و برخي نقاشي شده به رنگ سياه يا رنگارنگ و مقدار زيادي سكه بدست آمد .
اين حفاري ها ، اطلاعات در خور توجهي راجع به فرهنگ اسلامي از قرن سوم هجري تا حمله مغول به باستان شناسان و ايران شناسان داد و معلومات راجع به سفال اسلامي و قابل مقايسه بودن آن با ديگر سرزمينهاي اسلامي بسيار پيشرفت كرد . تعداد زيادي از اشيا بدست آمده در طي اين حفاري ها به موزه هاي خارجي و تعدادي نيز به موزه ايران منتقل گرديد .
بر اثر كاوشهاي انجام شده مشخص گرديده كه نيشابور در سده هاي سوم تا هفتم هجري يكي از مهمترين و بزرگترين مراكز ساخت سفال در ايران بوده و سفال نيشابور با شهرهايي چون ري و جرجان برابري مي كرده است . اين يافته ها شامل تعداد زيادي ظروف يكرنگ ، رنگارنگ ، نقش كنده ، لعاب پاشيده و نقوش قالب زده و معروفتر از همه ، سفالينه با نوشته قهوه اي تيره بر روي زمينه سفيد يا شيري رنگ همراه با لعاب پوشش گلي و تزييناتي با نوشته هاي كوفي تزيين را در بر مي گيرد . كتيبه هاي ظروف سفالين را عموماً سكلمات قصار ، احاديث ، گفتار بزرگان ، ضرب المثل ها ، عبارات و آرزوي بركت و خوشبختي براي صاحب ظروف تشكيل مي دهد .
قسمت اعظم اراضي شهر كهن نيشابور هم اكنون زير كشت قرار دارد با توجه به اقدامات موثري كه ميراث فرهنگي در اين زمينه بعمل آورده است ، از گسترش شهر به سمت اين محدوده تاريخي تا حدود زيادي جلوگيري بعمل آمده است .
در اين مجموعه بزرگ آرامگاه مشاهير بزرگي چون حكيم عمر بن ابراهيم خيامي (خيام) امازاده محروق و ابراهيم (ع) ، آرامگاه عطار نيشابوري ، آرامگاه استاد كمال الملك ، مقبره سعيد بن سلام مغربي ، آرامگاه فضل بن شاذان ، مقبره مشاهير (در حال احداث) و مقبره يغما شاعر خشتمال نيشابوري نيز واقع شده است . كه اين محوطه را به يكي از جذابترين مراكز گردشگري ايران و نيشابور را به يكي از قطبهاي مهم گردشگري تبديل نموده است . شهر كن نيشابور در فهرست آثار ملي كشور ثبت و تحت نظارت و حفاظت ميراث فرهنگي قرار دارد .
محوطه باستاني شادياخ نيشابور :
يكي از محلات بزرگ نيشابور در صدر اسلام ، شادياخ نام داشته است كه گفته ميش ود در اوايل قرن سوم هجري ، قصر عبداله بن طاهر بوده است . مويد ثابتي به نقل از الحاكم مي نويسد «در جنوب غربي در قسمت سفلي نيشابور ، ابتدا مزرعه و باغي بود» .
موسس خاندان طاهريان آنجا را مراكز و مقر حكمراني خود قرار داد و در سال 205 هجري دستور داد كه در محل شادياخ عمارت و بناهايي ساخته شود .
شادياخ كه شاد جهان نيز نام داشت در زمان عبداله بن طاهر بخاطر مواضع جغرافيايي و مزاياي طبيعي به رونق و آباداني رسيده بود و ساختمان و عمارات مجلل و زيبا تمام محوطه آنرا از ارگ شادياخ تا كنار خود و مرز قديم نيشابور اشغال كرده بود . شادياخ به مدت 60 سال مقر طاهريان بود . در متون تاريخي آورده شده است كه شادياخ را يعقوب ليث تخريب كرد و بر ويراني هاي آن گلزارهاي وسيع ايجاد كرد . از زمان آلب ارسلان سلجوقي ، شادياخ از نو بازسازي و احيا گرديد و به شهري بزرگ مبدل گشت تا اينكه در اواخر سلطنت سلطان سنجر سلجوقي بدست غزان تخريب شد .
مسجد عقيل در اين محل قرار داشت كه در آن كتابخانه اي نيز مشتمل به پنج هزار جلد كتاب از انواع علوم وجود داشت كه توسط غزها به آتش كشيده شد .
بافت قديم شهر فعلي نيشابور :
بعد از تخريب شهر نيشابور بدست سپاهيان مغول ، براي مدتها اثري از نيشابور بر جاي نمانده و آن عده از ساكنان نيشابور كه جان سالم از اين قتل عام فجيع بدر برده بودند ، بطور پراكنده در اينجا و آنجا و با نااميدي تمام زندگي مي كردند . تا اينكه شهر فعلي نيشابور در دوره تيموري در قسمت شمال غربي شهر قديم و بفاصله حدود 5 كيلومتري خرابه هاي شهر قديم ساخته شد . اين شهر داراي چهار دروازه بود كه به دروازه هاي عراق ، دروازه مشهد ، دروازه باغات و دروازه ارگ معروف بودند . دروازه مشهد در حوالي ميدان فعلي خيام قرار داشته كه كاروانهايي كه به سمت مشهد مقدس عازم و يا از مشهد به سمت نيشابور در حركت بوده اند ، از اين دروازه عبور مي نموده اند . در خارج از دروازه مشهد كاروانسراي عظيمي در دوره صفويه احداث شده كه هم اكنون نيز وجود دارد . دروازه عراق در قسمتي كه هم اكنون در انتهاي خيابان فردوسي جنوبي مي باشد قرار داشته و چون رو به سمت عراق بوده به دروازه عراق معروف بوده است . در بيرون از اين دروازه نيز كاروانسرا در سالهاي پس از انقلاب كاملاً تخريب و در محل آن ساختمان فعلي مركز آموزش فني و حرفه اي احداث شده است .
دروازه ديگر به نام دروازه باغات در قسمت غربي شهر و در محلي كه هم اكنون بنام ميدان باغات معروف است قرار داشته و به سمت باغ هاي معروف دلگشاي نيشابور باز مي شده است . دروازه ديگر نيز در قسمت شمالي شهر و در محلي كه ارگ حكومتي شهر بوده قرار داشته كه از داخل ارگ شهر به سمت بيرون دستيابي داشته است /
در داخل بافت قديم شهر فعلي ، آثار متعدد ، تاريخي بر جاي مانده كه از دوره هاي تيموري تا اواخر قاجاريه و پهلوي قدمت دارند و شامل مسجد جامع كه به سال 899 هجري ساخته شده است ، مدرسه علميه گلشن كه محل تحصيل طلاب علوم ديني است ، بازار سرپوشيده نيشابور ، آب انبار بازار ، حمام بازار ، رباط هاي شاه عباسي و بسياري منازل و باغات قديمي ديگر قرار دارد و در سال 81 با تاسيس شهرداري بافت قديم گامهاي اوليه جهت حفاظت و ساماندهي بافت قديم شهر برداشته شده است .
مسجد جامع نيشابور :
اين مسجد يكي از بناهاي با ارزش دوره تيموري است كه به سال 899 هجري توسط پهلوان علي كرخي فرزند بايزيد ساخته شد . اين مسجد چهار ايواني داراي 3 مدخل ورودي و خروجي است كه در سمت شمال ، شرق و غرب مسجد قرار دارند و مسجد را به محلات قديمي شهر ارتباط مي دهند . سردر اصلي در مجاورت خيابان امام خميني قرار دارد و بر روي آن در كتيبه نصب شده است و آرامگاه باني مسجد (پهلوان كرخي) در زير زميني در مجاورت مدخل ورودي قرار دارد ، اين اثر با ارزش در فهرست آثار ملي ثبت گرديده است.
دژ باستاني بازه چنار :
اين دژ زير زميني در داخل تپه اي در مجاورت يكي از روستاهاي بخش زبرخان احداث شده است . ارتفاع اين تپه از سطح زمين هاي اطراف حدود 30 متر است كه از رسوبات آبرفتي تشكيل شده است . ورودي اين دژ فعلاً نا معلوم است و از طريق روزنه اي كه در بالاي تپه ايجاد شده امكان ورود به داخل تونلهاي دژ ميسر شده است .
بناي گنبد كليدر :
اين اثر تاريخي در داخل روستاي كليدر در بخش سرولايت نيشابور قرار دارد و بصورت يك چهار طاقي زيبا مي باشد كه ضلع شرقي آن داراي جلو آمدگي بصورت ايوان و ورودي احداث شده است پلان بنا چهار ضلعي است و از تخته سنگهاي صاف جهت مصالح آن استفاده شده است . در زير گنبد 2 سنگ قبر بزرگ وجود داشته كه يكي از آنها به موزه نيشابور منتقل گرديده است تاريخ يكي از سنگ قبرها 902 هجري و ديگري 913 هجري مي باشد كه هر دو داراي تزئينات زيبايي هستند اين اثر تاريخي در فهرست آثار ملي ثبت شده است .
مقبره كردوخان :
اين بناي سنگي به فاصله 3 كيلومتري روستاي كلاته اسداله خان بخش سرولايت قرار دارد كه بر بلندي تپه كم ارتفاعي احداث شده است پلان بنا چهار ضلعي مربع شكل است كه ابعاد آن 5/4×5/4 متر مي باشد . مصالح بكار رفته در بنا لاشه سنگ با ملاط گچ و ساروج مي باشد . سقف بنا آجري بوده كه احتمالاً بصورت ضربي ساخته شده است . داخل بنا داراي گچ كاري بوده كه آثار 3 لايه گچ بر روي ديوارها مشهود است . اين بنا مدفن يكي از شخصيت هاي محلي بنام كردوخان بوده است .
سردابه ماروسك :
در مجاورت روستاي ماروسك سرولايت تپه اي به وسعت بيش از 100 متر و ارتفاع 5/3 تا 4 متر قرار دارد كه بر روي آن قبرستان قديمي روستا مي باشد . در داخل اين تپه سردابه اي قرار دارد كه از دو اتاق به موازات يكديگر و يك راهرو تشكيل شده است . ارتفاع اين سردابه از كف تا سقف حدود 160 سانتي متر مي باشد . سقف سردابه ضربي آجري است كه نماي ديوارها از داخل با اندود گچ تزيين شده است در اتاق غربي تعداد زيادي اسكلت انساني بصورت آشفته قرار دارد . مساحت 2 اتاق بر روي هم جمعاً متر مي بشاد در ضلع شرقي اين سردابه ، راهرويي به عرض 80 سانتيمتر وجود دارد كه در فاصله يك متري از اتاق با سنگ و خاك مسدود گشته است . قدمت اين سردابه به اواخر قرن هفتم و اوايل هشتم هجري (ايلخاني) مي رسد .
قلعه دختر دهنه حيدري :
اين محوطه باستاني در فاصله 2 كيلومتري شمال شرقي روستاي دهنه حيدري قرار دارد . بعلت شيب تند دامنه هاي تپه و صعب العبور بودن امكان دسترسي به تپه بسيار سخت است .
ارتفاع تپه از سطح رودخانه حدود 250 متر است . بهترين مسير دسترسي به قلعه از دامنه جنوبي است . اين قلعه موقعيت سوق الجيشي داشته و بر دشت بسيار وسيع دامنه غربي و جنوب غربي احاطه كامل دارد . اين قلعه در بين اهالي منطقه به قيز قلعه سي يا قلعه دختر مشهور است .
آثار يك حوض انبار بر دامنه جنوب شرقي تپه مشاهده مي شود كه در اثر ريزش كوه تخريب شده است . اين حوض و احتمالاً حوضهاي ديگر نيز آب ساكنين قلعه را تامين مي كرده است . قدمت اين قلعه احتمالاً مربوط به دوره ساساني بوده كه تا اواخر دوره سلجوقي مورد استفاده قرار داشته و جنبه دفاعي داشته است . كوههاي اين منطقه از لحاظ زمين شناسي نيز حائز اهميت بوده و در سطح تپه فسيل هايي از خانواده سفال پودها بخصوص pnphintes مربوط به دوره ژوراسيك به تعداد زياد موجود است .
قلعه دمير خان :
اين قلعه به فاصله 3 كيلومتاري شمال شرق روستاي ينگجه در كنار جاده شوسه ينگجه به عبد ا… گيو قرار دارد . مصالح بكار رفته در معماري قلعه از سنگ با ملات گچ و ساروج مي باشد كه داراي اتاق هاي متعدد بوده و ظاهراً درب اصلي قلعه بر اثر عوامل جوي و انساني بطور كامل تخريب شده و تنها توده هاي وسيع سنگ دور تا دور داخل قلعه را فرا گرفته است . احتمالاً سكونت در اين قلعه از دوره تيموري به بعد وجود داشته است . بقاياي ساختمان حوض انباري در مجاورت قلعه هنوز هم مشهود است .
آسيابهاي آبي زبر خان :
بدليل وفور آب در بخش زبر خان نيشابور و حاصلخيزي منطقه و وجود دهها رودخانه فصلي و غير فصلي آسيابهاي متعدد زيادي در مسير رودخانه ها و نهرها احداث شده است . اين آسيابها كه از فضاهاي متعدد و مختلف معماري تشكيل يافته اند عمدتاً شامل تنوره ، سنگ آسياب ، اتاق اصلي ، راهرو و اتاق هاي انباري مي باشند .
در اين آسيابها از نيروي آب جهت به حركت در آوردن سنگ اصلي آسياب و خرد كردن و آرد نمودن غلات نظير گندم و جو استفاده مي شده است . سنگ آسياب معمولاً در قسمت پايين تنوره قرار داشته كه مستقيماً آب از داخل تنوره و از بالا به روي آن فرو مي ريخته و باعث به چرخش در آوردن سنگ مي شده است .
رباط قلعه وزير :
اين بنا مربوط به دوره قاجاريه است و در داخل روستاي قلعه وزير در حاشيه جاده نيشابور به مشهد قرار دارد اين رباط بصورت تك ايواني است كه ايوان اصلي كه ورودي بنا نيز مي باشد داراي پوشش طاق و تويزه مي باشد ايوان ورودي داراي نماي آجر كاري خفته راسته مي باشد .
كاروانسراي نيشابور :
اين كاروانسرا بزرگ كه سابقاً در خارج از دروازه مشهد بوده و هم اكنون در محل فعلي ميدان خيام و داخل شهر قرار گرفته داراي پلان چهار ضلعي است و از چهار ايوان ساخته شده است كه ايوان اصلي در قسمت شمالي بنا به شكل بسيار زيبايي احداث گرديده است . قدمت بنا مربوط به دوره صفويه است و داراي اصطبلاهايي در اضلاع شرقي و غربي بوده و داخل حياط نيز تعداد 24 حجره جهت اطراق زائرين و مسافرين ساخته شده است . از نام سازنده كاروانسرا اطلاعي در دست نيست . اين كاروانسرا در دوره قاجاريه و اوايل دوره پهلوي به عنوان محل نگهداري فقرا و ايتام استفاده مي شده است و سپس تبديل به ژاندارمري گشته . بعد از انقلاب براي چندين سال در اختيار جهاد سازندگي قرار گرفت و تبديل به انبار جهاد گرديد و نهايتاً در سال 1374 همزمان با برپايي كنگره جهاني بزرگداشت عطار نيشابوري تحويل ميراث فرهنگي شده و سريعاً بازسازي و تبديل به مجموعه فرهنگي ، هنري و موزه باستان شناسي گرديد . در اين مجموعه از هنرمندان صنايع دستي نيشابور كه حرفه آنها رو به نابودي مي رفت از قبيل فيروزه تراشي ، گيوه بافي ، حصير بافي ، معرق و مشبك چوب ، كاشي كاري ، سفالگري ، غربال سازي ، دوخت لباسهاي سنتي ، قاليبافي و . . . دعوت به عمل آمد و در هر يك از حجره هاي پيرامون حياط يكي از اين حرفه ها داير و به آموزش هنرجويان نيز پرداخته شد و طولي نكشيد كه صدها هنرجو و هنر آموز ضمن فراگيري اين صنايع و حرف ، خودشان نيز به استادي رسيده و جذب بازار كار گرديدند . در اين مجموعه بازار واحدهايي چون چاپخانه و سفره خانه سنتي ، فضاي آموزشي ، فضاي اداري ، كتابخانه عمومي ، فضاي نمايشگاهي و تالار سخنراني و همايشهاي نيز ايجاد شده است .
موزه باستان شناسي داخل كاروانسرا نيز به نمايش اشيائ اهدايي توسط مردم ، اشياء توقيفي از قاچاقچيان اموال فرهنگي و نيز اشياء به دست آمده از حفاري هاي علمي اختصاص يافته است .
اين موزه نيز در تمام ايام هفته به استثناء روزهاي دوشنبه داير است .
بازار سرپوشيده نيشابور :
اين بازار از جمله بازارهاي منحصر به فرد در استان خراسان است كه قدمت آن به دوره صفويه مي رسد . اين بازار از محل چهارسوق كه در ابتدا بازار زرگران بوده به سمت جنوب تا حوالي دروازه عراق امتداد مي يافته است . در داخل اين بازار تعدادي تيمچه ، سرا و كاروانسرا قرار داشته كه هم اكنون تعدادي از آنها تا حدودي سالم و بقيه تخريب شده اند . در سمت شمال بازار سرپوشيده ، بازار زرگرها و طلا فروشها قرار دارد كه در داخل اين بازار آب انبار بزرگ شهر متعلق به دوره قاجاريه قرار دارد كه آب آن از قنات بزرگي تامين شده است .
اين اب انبار داراي معماري جالب توجه و نيز بادگيرهايي زيبا و پشت بام مي باشد . همچنين در داخل بازار تعداد سه باب حمام قديمي به نامهاي حمام گلشن ، حمام مرمر ، حمام قديمي وجود دارد كه يكي از اين حمامها اخيراً تبديل به گود ورزشي (زورخانه) شده است .