بخشی از مقاله
تأملی در اصطلاح فلسفهی تطبیقی
چکیده
برای نظام یافتن مطالعات تطبیقی در فلسفه، ضروری است تصویری روشن از چیستی فلسفهی تطبیقی وجود داشته باشد. برای به دست آوردن این تصویر روشن، باید مؤلفههای معتبر در تعریف فلسفهی تطبیقی از دیدگاه پژوهشگران این رشته شناخته شود. مهمترین مفهوم در فلسفهی تطبیقی، مقایسه است. مقایسه در فلسفهی تطبیقی مفهومی محوری است. البته این مفهوم، غایتِ فلسفهی تطبیقی نیست، بلکه ابزاری برای رساندن پژوهشگر به هدف خود از فلسفهی تطبیقی است.
افزون بر آن، مقایسه در فلسفهی تطبیقی بین سنتهای متفاوت فلسفی صورت میگیرد. با توجه به ملاحظات یادشده میتوان این تعریف را برای فلسفهی تطبیقی پیشنهاد کرد: فلسفهی تطبیقی، مطالعهی مقایسهای و برونسیستمی سنتها یا نظریات فلسفی، با استفاده از روشهای معهود فلسفی و با هدف دستیابی به چشماندازهای تعریفشده برای این فلسفه است.با توجه به تعریف ارائه شده، به نظر میرسد اصطلاح »فلسفهی تطبیقی« عنوانی مناسب برای این شاخهی پژوهشی نباشد، بلکه عنوان مناسب برای این رشته »مطالعات مقایسهای در فلسفه« است.
کلمات کلیدی: فلسفه، فلسفهی تطبیقی، مقایسه، مطالعات مقایسهای در فلسفه
.1 مقدمه
فلسفهی تطبیقی از جهات متعددی حایز اهمیت است. مهمترین وجه اهمیت این رشتهی نوظهور فلسفی، ایجاد گفتوگو بین سنتهای مختلف فلسفی و زمینهسازی برای غنیتر شدن نظامهای فلسفی و باز کردن راه صلح و تفاهم به جای درگیری و کشمکش است. در این فلسفه در عین به رسمیت شناخته شدن اختلافها - که شرط هر مقایسهای است - ،
راهی برای بهره بردن سنتهای گوناگون جهان از میراثهای فرهنگی یکدیگر جسته میشود. با این وجود، شکلگیری و رشد فلسفهی تطبیقی در فضایی تحقق پذیرفت که زمینه برای مطالعات تطبیقی در آن فراهم گردد. در قرن نوزدهم، تحولاتی پدید آمد که نیاز به مطالعات تطبیقی بیش از پیش احساس گردید. در این فضا رشتههایی تطبیقی همچون زبانشناسی تطبیقی، دینشناسی تطبیقی و ادبیات تطبیقی پا به عرصهی وجود گذاشتند. فلسفهی تطبیقی نیز زائیدهی همین فضای فکری - فرهنگی است و در ادامهی این رشتههای تطبیقی پدیدار شد.
نظام فلسفهی تطبیقی، با رسالهی دکتری پل ماسون اورسل به عنوان یک رشتهی مستقل مطرح شد. از دیگر افرادی که برای توسعهی این رشته تلاش کرد، چارلز ای مور بود. او، تمام همت خود را به ارتقاء فهم شرقی - غربی در فلسفه اختصاص داد و در دانشگاه هاوایی چهار کنفرانس فیلسوفان شرق - غرب برگزار 1939 - ، 1949، 1959، - 1964 و مشروح جلسات را ویراستاری کرد. او همچنین در سال 1951 فصلنامهای راجع به فلسفهی آسیا و فلسفهی تطبیقی، با عنوان فلسفه شرق و غرب، راهاندازی کرد. ادوین ای برت، کوی سوان لیات، هاجیما ناکامورا و آرچی جی. باهم از دیگر افرادی هستند که با اندیشهورزی و تألیف آثار گوناگون در جهت توسعهی رشتهی فلسفهی تطبیقی گام برداشته اند.
در ایران و در فضای مطالعات تطبیقی بین سنت فلسفی اسلامی و دیگر سنتها میتوان هانری کربن فرانسوی و توشیهیکو ایزوتسو ژاپنی را نخستین افرادی دانست که برای بسط فلسفهی تطبیقی نظاممند تلاش کردند. این نوشته نخست با تأمل در معنای این اصطلاح، تعریفی از این رشتهی پژوهشی ارائه میکند، سپس با توجه به تعریف ارائه شده و وظایف این رشتهی پژوهشی، بر نادرستی عنوان انتخاب شده تأکید میکند.
.2 چیستی فلسفهی تطبیقی
اصطلاح فلسفهی تطبیقی به شاخهای از فلسفه اطلاق میشود که رسالت خود را مقایسهی فلسفههای مختلف میداند. هر چند در نگاه اول، معنای این اصطلاح روشن به نظر میرسد، اما ارائهی تعریف یا تبیینی دقیق از چیستی آن بسیار دشوار است. برخی از بزرگان برای به دست دادن تعریف فلسفهی تطبیقی تلاش کرده اند.
3 برای نمونهای از تلاشهای آنان ن.ک:
هانری کربن، فلسفهی ایرانی و فلسفهی تطبیقی، ترجمه جواد طباطبایی، ویراست2، تهران، مینوی خرد، 1392؛ توشیهیکو ایزوتسو، صوفیسم و تائوئیسم،ترجمه محمدجواد گوهری، تهران، روزنه.1378 در حقیقت فلسفهی تطبیقی عبارت است از اعتبار یافتن آرای غیرغربی و مخصوصاً غیر مدرن، تا آنجا که این آراء را در عرض آرای فیلسوفان از سقراط تا کنون گذاشته و با یکدیگر قیاس میکنند تا ببینند نه فقط در ظاهر، بلکه در مبادی و نتایج چه اختلافها و قرابتهایی دارند.
اما چنین تعاریفی کمکی به فهم چیستی آن نمیکنند، چرا که ابهام موجود در این گونه تعاریف سبب میشود تا خواننده نتواند تصویری از چیستی فلسفهی تطبیقی یا وجه تمایز آن با سایر فعالیتهای فلسفی به دست آورد. برای دستیابی به تعریفی که حداقل شرایط معرفتبخشی به خواننده را داشته باشد خوب است نخست واژگان این اصطلاح بررسی شوند، سپس تعریف پیشنهادی ارائه شود. دربارهی واژهی فلسفه بحث چندانی نیاز نیست و همان معنای متبادر به ذهن در این سطح کافی است، از این روی لازم است بر واژهی تطبیق لختی درنگ شود.
تطبیق
تطبیق در لغت به معنای برابر ساختن دو چیز با یکدیگر5 و در بر گرفتن کامل یک چیز و نیز موافق گردانیدن چیزی با چیزی6 آمده است. هر چند این واژه در اصل عربی است، اما کاربرد این واژه در پژوهشهای فارسی با کاربرد آن در عربی متفاوت است. در زبان عربی یکی از معانی این واژه در لغت اجراء و اعمال استو7 به همین معنا نیز در عناوین فنی به کار رفته است. مثلاً مقصود از تفسیر تطبیقی در زبان عربی تفسیر کاربردی - در اصطلاح فارسی - است: در حوزه زبان و فرهنگ عربی مراد از تفسیر تطبیقی، کاربردی کردن تعالیم قرآن و تطبیق و اجرای تعالیم و دستورات کلی آن در زندگی و منطبق ساختن آن ها بر قاعدههای جزئی تر و مصادیق عینی است.