بخشی از مقاله
چکیده
سرعت و میزان حیرت آور توسعه شهری در طول صدسال گذشته به بهبود رفاه انسانها از طریق نوسازی جهانی کمک نموده است. شهر جهانی آفریده انسان است بنابراین انسان محکوم به زندگی در این شهر است. انسانها با ساختن شهر، به گونهای غیر مستقیم و بدون داشتن آگاهی از ماهیت عمل خویش، خویشتن را بازآفرینی کردهاند. حق به شهر حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییر دادن شهر است.
به علاوه، این حق نوعی حق عمومی است نه فردی، حق به شهر در واقع حق بشری است که شامل تعلق یافتن شهر به شهروندان و مشارکت آنان در امور شهری است. لوفور در تعریف حق به شهر بیان میکند، این حق بیش از آنکه فردی باشد، اشتراکی است چرا که این تغییرات نیازمند یک قدرت جمعی برای بازشکلدهی به فرآیندهای شهری است. آزادی و بازسازی شهر و خودمان، یکی از ارزشمندترین حقوق بشر است که بسیار مورد بیاعتنایی قرار گرفته است.
مقدمه
حق به شهر یک حق بشری است که شامل تعلق یافتن شهر به شهروتدان و مشارکت آنان در امور شهری میشود. قرار گرفتن این حق در چارچوب حقوق بشر به جای حقوق مدنی به این معناست که هر انسانی، صرف نظر از ملیت، قومیت و ویژگیهای فرهنگی، تنها به دلیل انسان بود شایسته داشتن این حق است. تعلق یافتن به شهر با حرکت در شهر، حضور در آن، احساس آرامش و داشتن فضاهای مناسب برای خود ممکن میشود، در حالی که مشارکت در شهر با دخالت داشتن در سیاستگذاری های شهری، تصمیمگیری در مورد مسایل فضایی، کالبدی و اقتصاد شهری و مالکیت و کنترل بخشی از این فضا ممکن میشود. لوفور فضا را به سه دسته تقسیم میکند:
-1 عمل فضایی: که مبتنی است بر اینکه دنیا چگونه درک می شود. با وجود تناقضات زندگی روزمره، فضا با عقل سلیمی که عمل عمومی و نگرش عمومی را به هم میآمیزد، درک میشود. تولید و بازتولید مکانها و مناظر کلی مربوط به فضا به شکلگیری اجتماعی اختصاص مییابد که شامل شکل شناسی ساختمانها، ریخت شناسی شهری و ایجاد مناطق خاص برای اهداف خاص است. مانند انواع پارک، گورستان، موزهها و....
-2 بازنمایی فضا: که گفتمانی در باب فضا و نظامهای گفتمانی تحلیل فضا است. طراحی و برنامهریزی و دانشهای تخصصی که باعث میشود ببینیم دنیا چگونه تصور میشود یا چطور دربارهاش فکر میشود. بازنمایی فضا، منطق و شکل دانش است، محتوای ایدئولوژیکی رمزها، تئوریها و شرح مفهومی از فضا است که مناسبات تولید ارتباط پیدا میکند. اینها علم برنامه-ریزی هستند که به نظر لوفور جغرافیا و نقشه کشی است و به صورت محاسبات ریاضی به دستگاه مختصات y x تقلیل مییابد.
-3 فضاهای بازنمایی: که گفتمانهای فضا هستند. از نظر لوفور این فضایی است که »باید باشد« یعنی »فضای کامال زیسته.« این فضا هم ناشی از رسوبات تاریخی در درون محیط روزمره است و هم ناشی از عناصر یوتوپیایی که فرد را به سمت مفهوم تازهای از زندگی اجتماعی میبرد.
فرد با خلق کار، با کار خلاقانه و با خلق »لحظهها«، فضای زیسته را میزید. فضاهای بازنمایی، همان قلمرو انسان است که پیکار برای رهاسازی خود، در مقام »انسان کاملی« که مارکس میگوید، صورت میگیرد. این فضاها تجسم سمبولیسم پیچیده است؛ گاه پنهان، گاه آشکار، که به جنبه مخفی و زیرزمینی زندگی اجتماعی و هنر مربوط میشود. برای همین لوفور از دادائیستها و رنه ماگریت نقاش سمبولیسیت برای تبیین این فضاها بهره میبرد.
به عبارتی، براساس همان شیوه تولید، این تعاریف را ارائه داد. او میگفت هر جامعهای فضای خاص خودش را تولید میکند که مبتنی بر شیوه تولید آن است. آنچه که ما امروز در تهران میبینیم، یک شرایط انتزاعی نیست؛ اتفاقا مبتنی بر شیوه تولید خاصی بوده است. زمین یک کالا بود که مناسبات دلال صفتی ویژهای را پیش آورد. لوفور یکی از نظریات مهمش در رابطه با شهر هم این است، چون یک دوره هم در شهری زندگی کرد که زادگاهش بود و از شهرهای نوین پاریس بود به نام مورنکس. او گفت که در مورنکس مدرنیته صفحههای خودش را به من نشان داد. مارشال برمن هم در تجربه مدرنیته همین حرف را میزند، او میگوید: من مدرنیته را از روی خیابانها میتوانم تبیین و توصیف کنم
حق به شهر که یکی از جنجالیترین و شناخته شدهترین مفاهیم مطرح شده توسط لوفور است و در کتابی تحت همین عنوان مطرح شده است، در سال 1391 درست یک سال پس از خیزش جنبشهای اجتماعی-سیاسی در اروپا و آمریکا چاپ شد. این کتاب درست یک قرن پس از کتاب سرمایه مارکس به چاپ رسید، گویا به منزله بزرگداشت و امتداد این اثر نیز محسوب میشد.
به عقیده هافمن و لباس - 158: 1996 - ، لوفور حق به شهر را »درخواست برای دسترسی تحول یافته به زندگی شهری« می داند. در حق به شهر، او این مساله را مطرح می کند طراحان شهری نمی توانند پراکسیس را طراحی کنند اما می توانند فضاهای متناسب آن را ایجاد کنند و راه را برای انجام آن هموار سازند - رهبری و شارع پور، . - 119: 1393 او دید انسانگرایانه خود را در یک پروژه آرمانشهر گرایانه، نوعی نوزایی و تجدید بعد شاعرانه درون تجربه - پراکسیس - روزمرگی به بیان در میآورد تا شهر را نه به ظرفی برای افسردگی و تکرار کسل کننده و برنامهریزی شده مصرف، بلکه مکانی برای خالقیت و سرشاری زندگی تبدیل کند
هاروی مفهوم حق به شهر لوفور را اینگونه توضیح میدهد: این حق بیش از آن که فردی باشد اشتراکی است، چرا که این تغییرات نیازمند یک قدرت جمعی برای بازشکلدهی به فرآیندهای شهری است. آزادی و بازسازی شهر و خودمان، به نظر من یکی از ارزشمندترین حقوق بشر است که بسیار مورد بی اعتنایی قرار گرفته است
به نظر لوفور، در زندگی روزمره مدرن مردم تبدیل به دندههایی در چرخ سرمایه داری شدهاند. شهر باید برای همهی مردم راهی را باز کند که امکانی را برای ساختن محیطهای خودشان داشته باشند. انسان ها به اعتقاد لوفور تنها با کار کردن و به دست آوردن پول برای شرکت در چرخه سرمایهداری راضی نمیشوند چرا که نیازمند چیزهای دیگری مانند بازی، خالقیت، تجربه، ورزش و ... هستند.
به اعتقاد او شهرها تا حدودی نیاز به کار و تفریح را فراهم کردند ولی نیاز به زندگی اجتماعی و انسانشناختی تامین نشده است. لوفور در میان فضاهای عمومی و خصوصی، به فضای عمومی و نتیجه تاثیر آن تاکید دارد. او توجه خود را بر حق انسانها به مشارکت در فضاهای شهری و استفاده از آنها قرار میدهد. از دیدگاه لوفور حق به شهر برای تمام افراد وجود دارد و دو مولفه را در حق شهری میشناسد
-1 حق اختصاص دادن به خود: حق استفاده کامل از فضای شهری در زندگی روزمره، حق زندگی کردن، بازی، کار و...
-2 حق مشارکت: حق این که ساکنان شهر در تصمیمگیریهای مربوط به فضاهای شهری در هر سطحی از تصمیم گیری که باشد، دخیل باشند.
بیشترین تلاشهای اخیر به منظور بسط دیدگاههای لوفور، توسط هاروی صورت گرفته است. از دید هاروی حق به شهر، حق تغییر دادن خودمان از طریق تغییردادن شهر است حق آزاد ساختن و باز ساخت شهرها و خودمان یکی از با ارزشترین و در عین حال فراموش شدهترین حقوق بشر است. وی این حق را »بسیار فراتر از آزادی فردی در دسترسی به امکانات شهری« میداند
به بیانی میتوان گفت حقی همگانی و مشارکتی در نحوهی تغییر شهر است؛ چرا که آگاهیِ مستتر در حقِ به شهر، از این امر با خبر است که در هر تغییری که در شهر به وجود آوریم، خود را نیز دگرگون خواهیم کرد زیرا نحوهی هستیِ آدمی هرگز نمیتواند چیزی جدا و منفک از هستیِ مکانیاش باشد.