بخشی از مقاله
مقدمه
امروزه یکی از مشکلاتی که بیشتر کشورهای جهان و به ویژه کشورهای توسعهنیافته با آن دست به گریبان هستند، معضل قاچاق استاین. پدیده از آن رو دارای اهمیت است که پیامدهای منفی و نامناسب آن صرفاً به حوزهی اقتصاد محدود نمیشود، بلکه تمامی ابعاد زندگی اجتماعی این کشورها را تحت تأثیر خود قرار میدهد و بر نگرش مردم نسبت به حاکمیت، روشهای حکومتداری، گروهبندیهای اجتماعی، وضعیت فرهنگی، سبک زندگی، تعهد اجتماعی، اعتماد متقابل و ... مؤثر است.اگر چه قاچاق، در اکثر کشورها و مناطق مختلف جهان وجود دارد، اما در کشور ما به طور عام و در مناطق مرزی به طور خاص، این معضل رواجی دیرینه دارد و همواره خسارات فراوانی را بر جامعه و شهروندان تحمیل کرده است به گونهای که گسترش آن، موجب فاصله و دوری از شاخصهای توسعه شده و کشور را در دور باطل توسعهنیافتگی، گرفتار ساخته است.
به عبارت بهتر میتوان گفت که قاچاق به مثابه یک »مسئلهی اجتماعی« به شیوههای گوناگون، عوامل توسعه را ناکارآمد و فرآیند توسعه را دچار اختلال میسازد.در این نوشتار، این فرض مورد تبیین و بررسی قرار میگیرد و مدلی نظری برای آن ارائه میشود که با گسترش قاچاق در جامعه، »سرمایهی مرده« ایجاد میشود و با توجه به این که در نظریات مختلف توسعه به سرمایه در معنای عام آن به عنوان عامل اصلی و بنیادی توسعه اشاره رفته است، لذا نتیجه گرفته میشود که قاچاق یکی از موانع اساسی توسعه است.
تعریف مفاهیم
• قاچاق: در یک نگاه کلی عبارت است از عدم رعایت محدودیتهای رسمی و قانونی در تجارت خارجی. قاچاق میتواند انواع مختلف داشته باشد: واردات یا صادرات قاچاق؛ قاچاق آشکار - واردات یا صادرات علنی کالا بدون رعایت محدودیتهای رسمی - یا قاچاق پنهان - تقلب و دستکاری در اوراق و اسناد گمرکی - .از نظر دامنهی فعالیتها قاچاق را به دو دسته تقسیم کردهاند:
-قاچاق در تولید کالا: که شامل مواردی از تولید میشود که نیاز به اخذ مجوز و رعایت قواعد و قوانین خاصی است؛
-قاچاق در تجارت کالا: در بخش تجارت داخلی شامل تجارت کالاها و خدماتی میشود که دادوستد آن منوط به داشتن مجوز قانونی است و در بخش خارجی شامل صادرات وواردات کالا و خدمات بدون رعایت قوانین و مقررات می شود - شکیبایی: ٌَُْ - .
• توسعه: از توسعه تعاریف متعددی بهعملآمده است. از نظر »عظیمی« توسعه فرآیندی است که طی آن باورهای فرهنگی، نهادهای اجتماعی، نهادهای اقتصادی و نهادهای سیاسی به صورت بنیادی متحول میشوند تا متناسب با ظرفیتهای شناختهشدهی جدید شوند و طی این فرآیند سطح رفاه جامعه ارتقاء مییابد - عظیمیٍُ - .
• سرمایه : »پیر بوردیو«سرمایه را عبارت از کارِ انباشته میداند که آنگاه به گونهای انحصاری، به تصرف عامل یا عاملانی در میآید، موجب میشود قدرت اجتماعی را به تصرف خود درآورند - بوردیو، - .
• سرمایهی اقتصادی : منظور از آن، مالکیت ثروتهای مادی یا مالی است که به صورت مستقیم و بلاواسطه قابلیت تبدیل به پول و تبدیل به شکل حقوق مالکیت را دارد - ِ ;ٌََُ . - Bourdieu, P.
· سرمایهی انسانیمنظور: از سرمایهی انسانی عبارت از علم و دانش، قابلیتها، ظرفیتها، تجارب و نهایتاً نظم انضباطی است که آموزش و تعلیم و تربیت در یک جامعه پدید میآورد. سرمایهی انسانی بیانگر اعداد و ارقام دانشآموزان یا دانشگاهیان نیست، بلکه سرمایهی انسانی نشاندهندهی درجهی توانایی علمی، فنی، حرفهای و فکری یک کشور است - ستاریفر، - .
·سرمایهی اجتماعی : سرمایهی اجتماعی به روابط میان افراد در شبکههای اجتماعی، هنجارهای عمل متقابل وقابلیت اعتمادی که از آنها ناشی میشود، ارجاع مییابد. در این معنی، سرمایهی اجتماعی به طور دقیقی با آنچه برخی »اخلاق مدنی« نامیدهاند، ارتباط دارد « - . - Putnam,
• سرمایهی اجتماعی درونگروهی: سرمایهی اجتماعی درونگروهی از پیوندهای اجتماعی نیرومندی که مبتنی بر روابط خانوادگی، خویشاوندی، جنسیت، قومیت و دین و ارزشهای مشابه و ویژگیهای همانند است، ناشی میشود.
• سرمایهی اجتماعی برونگروهی: سرمایهی اجتماعی برونگروهی، بر روابط و پیوندهای اجتماعی ضعیف میان اعضای جامعه مبتنی است و بر خلاف سرمایهی اجتماعی درونگروهی، پیوندهای نیرومند اجتماعی، ارزشهای مشابه و ویژگیهای همسان، آنها را به هم نزدیک نمیسازد.
چارچوب نظری
پرسشی که بیش از ّ دهه ذهن اقتصاددانان و جامعهشناسان توسعه را به خود مشغول داشته، این است که چگونه توسعه در کشورهای فقیر میسر و امکانپذیر میگردد؟ این پرسش از پیچیدگی خاصی برخوردار است و تا کنون پاسخهای متفاوتی به آن داده شده است.بسیاری از صاحبنظران، بر اهمیت و نقش »سرمایه« به عنوان یکی از نهادههای مهم در فرایند توسعه تأکید کردهاند. مدلهای اولیهی رشد و توسعه به انباشت سرمایهی »مادی« به عنوان یک شرط ضروری توجه داشتند، مدل رشد هارود-دومار، سالو ، »مراحل رشد« روستو، »رشد متوازن« نرکس، »فشار بزرگ« روزنشتاین-رودانمِیِر، و در سالهای اخیر نظریهی »راز سرمایه«ی دوسوتو همگی بر نقش انباشت سرمایهی مادی و فیزیکی در رشد و توسعهی اقتصادی صحه میگذارند. به نظر ایشان، ویژگی عام کشورهای توسعهنیافته، همانا فقر گسترده و همهجانبه و کمبود پسانداز و سرمایه است. به طور خلاصه، راهبرد رشد و توسعهی اقتصادی بر اساس نیاز به سرمایهی مادی، راهبردی خطی به شکل زیر است:
رشد و توسعهی اقتصادی افزایش سرمایهی مادی و فیزیکی
شکست راهبردهای توسعهِ مبتنی بر گسترش سرمایهی مادی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، منجر به زیر سؤال رفتن نقش راهبردی سرمایهی مادی در فرایند توسعه شد، در نتیجه مفهوم و عامل جدیدی به نام »سرمایهی انسانی« مورد توجه قرار گرفت و نسبت به سرمایهی مادی، وزن بیشتری یافت. شولتز، بر این باور است که کلید توسعه، خود انسان است نه منابع مادی و فیزیکی و بزرگترین سرمایهی شکلیافته در اجتماع برای توسعه، همانا سرمایهگذاری بر روی انسانهاست، یعنی سرمایهگذاری در ابعاد ارزشی، روحی، فکری و جسمی - ستاری فر - . نظریهی جدید رشد، با تأکید شدیدتر بر سرمایهی انسانی، نتیجه میگیرد که کشورهای توسعهنیافته، در این حالت و شرایط و با استفاده از این سرمایه است که میتوانند از مبادلهی بینالمللی دانش بهره بگیرند و در نتیجه