بخشی از مقاله

مقدمه

بدون شک، تفاوت بین موفقیت و شکست، اغلب در میان توانمنديهاي ما براي خوب تصمیمگرفتن قرار دارد که بیشتر اوقات چنین نیست، انسانهاي عاقل و بالغ خوب تصمیم میگیرند و مردم نابالغ این گونه نیستند.2 از نظر مدیریت معاصر، تصمیمگیري فرایندي است مرتبط با حل یک مسأله و از این رو اغلب به تصمیم گیري، حل مسأله نیز گفته میشود. دریک بیان ساده از نظر ذهنی، یک مسأله، زمانی آشکار میشود که وضعیت دلخواه شخص حاصل گردد، لذا شخص در ذهنش درصدد تغییر موقعیت یا شرایط موجود برمیآید و تمایل مییابد که شرایط را درجهت حصول نتایج مورد نظر خود تغییر دهد.

میتوان گفت تمام فعالیتها و اقداماتی که در همهي زمینهها توسط افراد بشر انجام می شود، حاصل فرآیند تصمیمگیري است. هر چند فرآیند ذهنی تصمیمگیري پیچیده است، ولی فرد مسأله و مشکل مورد نظر را براي خود مشخص ونتایج دلخواه را نیز مجسم مینماید، آنگاه به یافتن راههایی میاندیشد که طی آنها موجب تغییر وضعیت موجود در راستاي حصول هدف ها و مقاصد مورد نظر میشود.

بدین منظور با بهرهگیري از اطلاعات ذهنی ودر صورت امکان و وجود فرصت با تحصیل اطلاعات مرتبط ازمحیط و درپرتو فرهنگ، ادراکات، نگرش ها، شخصیت و بینش خود شقوق مختلف حصول به نتیجه را مشخص و در وجه شانس و احتمال هر یک از شقوق ممکن را در دستیابی به هدف، تخمین زده و در واقع امید ریاضی هر راه کار را با معیارهاي ذهنی از پیش تعیین شده مقایسه و ارزیابی نموده و اقدام به اخذ تصمیم، یا به عبارتی اقدام به انتخاب شق یا شقوق برتر مینماید.

براي این که شخص تصمیم مساعد بگیرد باید بتواند، ارزش هر یک از نتایج احتمالی را که پس از انجام تصمیم او حاصل خواهد شد. در مقاله ضمن بررسی فرایند تصمیمگیري در مدیریت از دیدگاه سایمون، ویژگیهاي تصمیم گیري درمدیریت اسلامی نیز مطرح می گردد.

 تعریف تصمیمگیري

تصمیمگیري، فراگردي است که طی آن، شیوه عمل خاصی براي حل مسأله یا مشکل ویژهاي، برگزیده میشود.

مروزه بخش مهمی از وقت و کار مدیران صرف حل مشکل و تصمیمگیري میشود به طوريکه میتوان گفت وظایف اساسی برنامهریزي، سازماندهی، رهبري و کنترل نیز مستلزم تصمیمگیري است. بر اثر تصمیم، خطمشیها، جریان امور و اقدامات آتی مشخص شده، دستورات لازم صادر میگردند.

اهمیت تصمیمگیري

تصمیمگیري چارچوبی براي عملکرد کارکنان سازمان فراهم میسازد و از این رو، نقش بسیار مهمی در مدیریت ایفا می کند. این اهمیت تا بدانجاست که سایمون، تصمیمگیري را مترادف مدیریت میداند و معتقد است که فعالیت و رفتار سازمانی، شبکه پیچیدهاي از فراگردهاي تصمیمگیري است. همچنین یکی دیگر از صاحبنظران مدیریت به نام گریفیث، تصمیمگیري را قلب سازمان و مدیریت تلقی میکند و معتقد است که تمام کارکردهاي مدیریت و ابعاد سازمان را میتوان بر حسب فراگرد تصمیمگیري توضیح داد. او معتقد است تخصیص منابع، شبکه ارتباطی، روابط رسمی و غیررسمی و تحقق اهداف سازمان به وسیله مکانیسمهاي تصمیمگیري کنترل میشوند. از این رو، تصمیمگیري به منزلهي کلید فهم پیچیدگیهاي سازمان و عملکردهاي مدیریت است.

انواع تصمیمگیري

اگر پژوهشگري بخواهد چندین ماه در مؤسسهاي درباره برخی از تصمیمها تحقیق کند بدون شک، باید چندین هزار ورق درباره تمامی تصمیمهاي گرفته شده بنویسد. تصمیمهایی که ماهیت همانندي دارد و در سطحی خاص گرفته شده است.

مشهورترین دستهبندي به ایگور آنسوف مربوط است که تصمیمها را به سه دسته طبقهبندي میکند:

1 تصمیمهاي عملیاتی که هدف آن به دست آوردن حداکثر سود از فعالیتهاي مؤسسه است؛ مانند تعیین نرخها، ارائه خدمات بهتر، تعیین سطح محصولات در انبار و...

2 تصمیمهاي اداري که به ساختار مؤسسه و به دست آوردن منابع مربوط میشود؛ به طور مثال تصمیمهاي مربوط به روابط تشکیلاتی، سازماندهی کار، شبکه ارتباطات و اطلاعات و...
 
3 تصمیمهاي استراتژیکی شامل مقولات مربوط به گزینش بازار، محصولات، هدفهاي بلندمدت، توسعه دادن مؤسسه مثل تنوعگرایی، گسترش بازار و...

هربرت سایمون به طور کلی تصمیمگیري را به دو نوع برنامهریزي شده و غیربرنامهریزي شده تقسیم میکند. منظور از تصمیمگیري برنامهریزي شده فرایند پرداختن به تصمیمهاي تکراري و داراي ساختار است. منظور از تصمیمگیري غیربرنامهریزي شده، تصمیمهایی است که براساس استقرا و خطا و آزمون و فرایند پرداختن به مسائلی است که بخوبی تعریف نشده است.

تصمیمگیري از دیدگاه سایمون

سایمون بر این اعتقاد است که در هر نظریه اداري »تصمیمگیري« باید محور اصلی را تشکیل دهد. هنگامی که افراد براي دست یافتن به هدف معینی فعالیتهاي خود را هماهنگ می کنند، در واقع آگاهانه تصمیم میگیرند که چه راهی را از بین طرق مختلف براي عمل انتخاب کنند. علاوه بر این »سایمون« اعتقاد دارد که تصمیمگیرنده معمولاً در جستجوي یافتن »تصمیم بهینه« به مفهوم اقتصادي آن نیست وغالباً به یک »تصمیم رضایتبخش« اکتفا میکند.

به عبارت دیگر، تصمیمگیرنده به محض این که راه حلی بیابد که از آن طریق بتواند ضمن تایید برخی از نیازمنديهاي تعیین شده، به هدف اصلیش دست یابد، آن راه حل را بر میگزیند و از جستجو براي یافتن بهترین راه حل دست میکشد. حال آن که در شرایطی میتوان تصمیم عقلانی گرفت که اولاً کلیهيشقوق ممکن براي حل مسئله مورد بررسی قرار گیرد.

ثانیاً میزان قابلیت پیشبینی نتایج و پسآمدهاي هر یک از شقوق مشخص میشود،ثالثاً میزان دقت ارزیابی و درجه بندي نتایج پیشبینی شده از لحاظ قابل اجرا بودن آنها برآورده شود و بعد از همه این مراحل، راه حلهاي بهینه انتخاب شوند. از سوي دیگر »سایمون« ضمن اهمیت قائل شدن براي مشارکت و همکاري افراد در تصمیمگیري هاي سازمانی، براین عقیده است که افراد هنگامی که عضویت سازمانی را میپذیرند. درواقع تا حدود قابل ملاحظهاي استقلال خود را در تصمیمگیري از دست میدهند. به عبارت دیگر، به سازمان اجازه میدهند تا حدودي در تصمیمات آنها نفوذ کند.

حال باید دید که سازمان از طریق چه مکانیزمهایی نفوذ خود را در تصمیمات هر یک از اعضا اعمال میکند و چگونه تصمیمات آنها را با هدفها و برنامههاي سازمان پیوند میدهد. به عقیده سایمون این مکانیزمها عبارتند از:

الف - تقسیم کار تقسیم کار یکی از بنیاديترین تدابیري است که سازمانها براي محدودکردن حوزه تصمیمات افراد به کار میگیرند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید