بخشی از مقاله

چکیده

تفکر سیستمی به عنوان رویکردی جهت حل مسئله تعریف شده است که مسائل را به عنوان جزئی از یک مجموعه یا سیستم می داند نه به عنوان یک نتیجه یا اتفاقی که ممکن است به عواقب ناخواسته منجر شود. هدف از این بررسی ارائه راهکارهایی به مدیران در فرآیندهای مداوم تصمیم سازی و تصمیم گیری می باشد.

تفکر سیستمی فرآیند درک تأثیر متقابل اجزاء بر یکدیگر در یک مجموعه است و در برگیرنده راهکارها و عملیاتی در چارچوب این اعتقاد می باشد که اجزای یک سیستم در ارتباط با یکدیگر و ارتباط با سیستم های دیگر بهتر می توانند درک گردند. بنابراین وقتی سیستم را تجزیه می کنیم، ویژگی های مهم خود را از دست می دهد زیرا سیستم، یک کل است که با تحلیل1 قابل درک نیست.

در عصر ماشین، وقتی چیزی به خوبی کار نمی کرد، رفتار اجزاء آن بررسی می شدتا راه بهبود سیستم پیدا شود. با توجه به ماهیت ذکر شده در سیستم، روشی غیر از تحلیل برای درک رفتار و ویژگی های سیستم ضروری است. ترکیب1 نقص فوق را جبران نموده و در تفکر سیستمی، یک موضوع کلیدی است. در واقع، تحلیل و ترکیب، مکمل هم هستند. تفکر سیستمی با تکیه بر رابطه علت و معلولی حلقوی2 به جای استناد به رابطه علّی خطی یا یکطرفه3 که در گذشته برای توصیف پدیده ها به نظر منطقی می نمود، برای مطالعه کلیه سیستم ها اعم از طبیعی، علمی، مهندسی، انسانی و ادراکی می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

لازم به ذکر است نگرش سیستمی به پدیده ها خصوصاً مسائل سازمانی که بیشتر مد نظر مدیران است می تواند حوزه دید مدیر را وسیع کرده وگسترش دهد و درک او را از وضعیت فعلی پدیده ها بیشتر و دقیق تر نماید، ولی اکتفا کردن به این سطح از تفکر او را در بیان و درک رفتار آن پدیده ها در موقعیت های تصمیم گیری و تصمیم سازی کمک نمی کند و در کنار رویکرد سیستمی، رویکرد دیگری به نام رویکرد دینامیکی سیستم ها نیز مورد بحث می باشد که عنصر زمان را بعنوان جزء لاینفک پدیده ها و رفتارها مورد بررسی قرار می دهد. بنابراین همه تلاش یک مدیر به عنوان شخص آینده نگر که آینده نگری وی باید تضمینی برای بقای سازمان باشد، بر این است که حالت آتی رفتارها و پدیده ها را به یک فرمول قابل پیش بینی تبدیل کند.

بر اساس تفکر سیستمی، کشور یک سیستم است و این سیستم نیازمند مدیریت است و شرط اصلی مدیریت این سیستم، آن است که مدیران با گذر از جزیینگری، اجزاء را در ارتباط متقابل با یکدیگر ببینند و سعی در هدایت و رهبری آن با دیدی جامع بکنند. هنگامی که مدیران در موقعیت تصمیم گیری قرار می گیرند، مجموعه ای از علوم پایه و دانش کاربردی، آنان را در این فرآیند یاری می کند. از آنجا که نمای دانش »مدیریت« در بسیاری ابعاد، جلوه بیشتری پیدا میکند، در بسیاری موارد دانش پایه و مبانی فلسفی تصمیم گیری خصوصاً رویکردهای نوین نظیر تفکر سیستمی از نظر دور می ماند؛ این درحالی است که رویکرد سیستمی می تواند برای موفقیت در این عرصه از ابزارهای کلیدی در دست مدیران باشد.

مقدمه

با وقوع تغییرات فنی، اجتماعی و اقتصادی، مشکلات جوامع انسانی و سازمان ها روز به روز پیچیده تر و حل آنها نیازمند تفکر بهتر است. غلبه بر این پیچیدگی با کمک رویکرد مدیریت سنتی مبتنی بر مدلهای ذهنی، شهود، تجربه و قضاوت، مدیران را با مشکل مواجه کرده است. موارد فراوانی وجود دارد که تلاش مدیران و مسئولان برای حل یک مشکل، فقط باعث تسکین آن شده و پس از مدت کوتاهی، وضعیت مانند قبل شده یا منجر به ایجاد مشکلاتی بزرگتر گردیده است.

بنابراین، لازم است که با استفاده از ابزارهای انتخاب و ساختاردهی اطلاعات موجود، دانش مدیر شکل یافته و با کمک مدلهای قابل قبول به پیامدها و نتایج مدیر بتواند کارکرد سیستم را بهتر درک نموده و سیاستها را بهبود بخشد. رویکرد سیستمی، مدعی ارائه روش برای برخورد اصولی تر با پیچیدگی های دنیای کنونی است. تفکر سیستمی که بر پایه رابطه علت و معلولی می باشد، مجموعه ای از عادات و عملیات در چارچوب این اعتقاد است که اجزای سیستم در ارتباط با یکدیگر و در ارتباط با سیستم های دیگر بهتر می توانند درک شوند تا در حالت ایزوله و جدا.

هدف تفکر سیستمی، بهبود درک ما از ارتباط عملکرد هر سازمان با ساختار درونی و سیاست های عملیاتی آن - و نیز سیاست های عملیاتی مشتریان، رقبا و تامین کنندگان - است تا از این درک برای طراحی سیاست های مؤثر اهرمی، استفاده کنیم. البته عناوین مختلفی در این زمینه وجود دارد که از جمله می توان به رویکرد سیستمی، دینامیک سیستمی و تحلیل سیستم ها اشاره نمود.

آنچه رویکرد سیستمی را از سایر روش ها متمایز می سازد این است که تکنیک های آن برای مطالعه کلیه سیستم ها اعم از طبیعی، علمی، مهندسی، انسانی و مفهومی می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

روش

در این بررسی از روش مطالعه کتابخانه ای استفاده شده است. بدین منظور از پایان نامه ها و مراجع موجود در کتابخانه استانداری آذربایجان غربی و مراکز علمی و دانشگاهی مختلف و نیز سایت های معتبر اینترنتی در زمینه های مدیریتی بهره گرفته شده است.

تفکر سیستمی

در دیدگاه های فلسفی و علمی، دیدگاه هایی وجود دارد که جهت فهم عالم هستی، آن را به عنوان مجموعهای از اجزای بهم پیوسته و دارای تعامل پویا با یکدیگر در نظر می گیرد که در مجموع، به سوی هدفی خاص در حرکت هستند و در این حرکت و تحقق آن، هر جزئی و بخشی، جایگاهی خاصی را در این »کلیت« اشتغال کرده و کارکردهای خاص را نیز ایفا می کند. این بینش اگر چه ابتدا در فلسفه و سپس در علم جوانه زد، با گسترش علم جدید، به سرعت به دیدگاهی غالب بدل گردید و دانشمندان تمایل یافتند که جهان را به عنوان یک »نظام« و »سیستم« متشکل از اجزا تعریف کنند که قانونمندی های خاصی بر آن حاکم است و انسانها توان شناختن آن را دارند

با پیدایش رشته های علوم اجتماعی، این دیدگاه به سرعت به این علوم تسری یافت و بخش مهمی از ادبیات رشتههای علوم اجتماعی حول آن به وجود آمد و تشکیل دهنده چیزی شد که امروزه به آن تفکر سیستمی گفته می شود. در تفکر سیستمی، جامعه به عنوان یک »کلیت«، شامل مجموعه ای از اجزا می باشد که در ارتباط متقابل با یکدیگر، زمینه تداوم حیات جامعه را فراهم میآورد

مدیریت در این معنا، بخشی از سیستم کلی است که به نوعی هدایت و جهت دهی به عملکردهای کلان را در دست دارد، ولی در عین حال مستقل از سایر بخشهای سیستم نیست، بلکه خود عمیقاً تحت تأثیر تحولات در سایر بخش هاست و درس بزرگ نگرش سیستمی برای یک مدیر در همین نکته نهفته است که مدیریت تنها هنگامی قادر به انجام بهینه امور خواهد بود که خود را در قالب یک کلیت نظاممند ببیند و بداند در قالب یک سیستم عمل کند

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید