بخشی از مقاله
چکیده
وحدت وجود یک جهانبینی فلسفی عرفانی است که پیشینه تاریخی دارد.قواعد این نظریّه با قواعد عقلانی منجر به پارادکس می شود و عرفا برای بیان این تجربه عرفانی نیاز به زبانی تازه دارند. بنابراین، از قوّه خیال استفاده می کنند و تلاش می کنندتا این نظریّه و تضادهای آن را در قالب تمثیل بیان کنند. اگرچه ابنعربی را واضع نظریّه وحدت وجود می دانندامّ،ا قبل از او و شاید از ابتدای شکلگیری عرفان،این نظریّه وجود داشته است و ابنعربی تنها آن را تدوین کرده، محور اصلی عرفان خود قرار داده است.
ابنعربی و شاگردانش برای تبیین هرچه بهتر این نظریّه، آن را در قالب تمثیلهایی بیان می کنند که قبل از آنها نیز در اشعار و گفتههای دیگر عرفا بهکار رفته است. از جمله این عرفا میتوان به حکیم سنایی وعطّار نیشابوری اشاره کرد. سنایی به عنوان پیشروی شعر عرفانی، برای نشان دادن وحدت وجود از این تمثیلها استفاده کرده است و پس از او،عطّار نیشابوری به شکل ظریفتری آنها را بیان کرده است و اوج این کاربرد را در آثار مولوی میبینیم. این عرفا به خوبی مسئله وحدت وجود را درک کردهاند و با اشعارشان سعی در بیان آن داشتهاند. مطالب مقاله حاضر به روش توصیفی تحلیلی و به صورت کتابخانه ای گردآوری شده است و در پی تبیین برخی از تمثیلهای مشترک وحدت وجودی در آثار حکیم سنایی وعطّار نیشابوری است.
مقدّمه
درباره مسئله وحدت وجود تاکنون رساله ها و مقاله های بسیاری نوشته شده است و نیاز به توضیح نیست، امّا به صورت مختصر، وحدت وجود عبارت است از حقیقتیکلّی که در همه اشیاء ساری است و هستی محض فقطاز آنِ خدا و لازمه ذات اوست و هرچه هست از اوست و به اوست و جز حق تعالی هیچ نیست. - سعیدی، - 63 :1377 و به سخن دیگر چنانکه در شرح فصوص الحکم آمده است: »و فی الحقیقه لیس فی الوجود غیره: و در حقیقت، جز خداوند در هستی نیست
از دیدگاه عارفان، همه وجودها و هستیها از خداست و همه هستیها در خداست و به عبارتی، تمام موجودات و کائنات جلوه های مختلف ومتکثّر از یک حقیقت و جلوه ذات الهی هستند و به سخنی دیگر، جهان و هرچهر است،درآن مَجلای تجلّیِ خداوند و نمودِ بودِ او هستند. عقیدوحدته وجود محور تفکّر ابنعربی و شاگردان اوست. برخی چنین میپندارند که پیش از آنکه او عارفی مجذوب باشد، نابغهای در نظم دادن بهنظریّاتو تفکّرات عرفانی بود و نظامتفکّر عرفانی جامع و منسجمی را در اختیار نسلهای پس از خود قرار داد
ابنعربی پیونددهنده عرفان بین دو مقطع تاریخی قبل و بعد از حمله مغول، و دو قطعه جغرافیای شرق و غرب جهان اسلام است. عرفان در مکتب او بهعنوان یک جریان فکری، و یا یک علم، جایگاه خاصّ خویش را پیدا کرد کهحتّی وارد حلقههای درس و بحث شد گرچه موضوع وحدت وجود پس از ابنعربی و اشاعه افکار او از سوی شاگردانش همچون صدرالدّین قونوی بر سَرِزبان همگان افتاد
امّا شکل خام و نامدوّن این موضوع پیش از ابن عربی در آثار صوفیه نیز دیده می شود و شاید بتوان گفت یکی از مهم ترین مسائل میان صوفیان بود؛ همچنانکه گفته میشودعقیده:» وحدت وجود که از اهمّ عقاید جمهور صوفیّه است، پیش از ابنعربی هم در سخنان متصوّفه اهل سُکر، چون گفته های حلاّج، بایزید بسطامی4، رابعه بنت کعب، سنایی، خواجه عبداالله انصاری، عین القضاه همدانی، شیخ عطّار، ابن فارض وعدّه ای دیگر مشهور بوده، ولی به نام خاصّ وحدت وجودی مشهور نبوده است تا اینکه در قرن هفتم هجری، با ظهور ابنعربی صورت ویژه و بارزی پیدا کرد و محور اساسی افکار ابنعربی و بنیاد بینش گفته میشود »بایزید بسطامی اولین کسی است که دم از وحدت وجود زد... وحسین بن منصور حلّاج که پرآوازهترین صوفی در وحدت وجود است
تاریخ ادبیّات ایران نیز می گوید: »به طور قطع وحدت وجود نخست در اواخر قرن نُهُم و آغاز قرن دهم میلادی پیدا شده است و پیدایش این فکر با ظهور دو تن از عرفا توأم بوده است: یکی ابویزید - بایزید - بسطامی...دوم جُنید بغدادی....
دیگران از جمله استاد سعید نفیسی نیز در سرچشمتصوّفه در ایران و ابواعلاءل عفیفی در مقدّمه فصوص الحکم چنین سخنانی یاد کردهاند. بنابراین، اگر قائل بر این باشیم که اینچنین تفکّری، از همان ابتدا در آثار صوفیان نفوذ کرده است، سخنی بر گزاف نخواهد بود.
وحدت وجود یعنی حقیقت وجودی در جوهر و ذاتش واحد است و به واسطه صفات و اسماء خودمتکثّر میگردد و در آن حقیقتتعدّدی، جز بهواسطنِسَهب و اضافات نیست و آنحقیقتِ قدیم ازلی ابدی است که تغییرپذیر نیست، اگرچهصُوَر وجودی که بدان ظاهر میگردند، تغییر بپذیرند، آن اقیانوس کبیری است که ساحلی ندارد، و این وجودمدرَک محسوس، جز امواج آن دریا که بر فوق و سطح آن ظاهر گردیدهاند، نیست و چون از حیث ذاتش بدان بنگری، میگویی: حقّ است، و اگر از حیث صفات و اسمائش، یعنی از جهت ظهورشان در اعیان ممکنات بدان بنگری، گوییخَ:لْق و یا عالم است، پس آن - حقیقت - همحقّ است و هم خلق و هم واحد است و هم کثیر و هم قدیم است و هم حادث، و هماوّل است و هم آخر، و هم ظاهر است و هم باطن و غیر اینها از متناقضات
1 اثبات وحدت وجود
اعتقاد عارفان به وحدت وجود از راه کشف و شهود حاصل میشود؛ یعنی مشاهده امر بدون قید، رؤیت یک نور در جمیع مجالی و مظاهر، دیدن یک فروغ رخ ساقی در همه نقشها، کشف واحد درکلّ کثرات و شهود یک گونه جمال در آیینههای گوناگون و لحاظ مطلق در قالبمقیّدات که از آن با تعابیر گوناگون یاد کردهاند. ابنعربی معتقد است عقل به دریافت اینگونه مسائل راهی ندارد؛ چراکه استنتاجات عقل بر قاعده علّیّت مبتنی است امّا در ساحت حقایق، باید به وحدت علّت و معلول حکم کند، لذا عقل چون عقال است، هم خودمقیّد است و هممقیّدکننده،امّا قلب که ازتحوّل، تغیر وتقلّب آکنده استمقیّ،د به امری خاص نیست و همواره میتواند به طوری ورای عقل دست یابد