بخشی از مقاله

چکیده

نظریه وحدت وجود توسط شخصیت های بسیاری در ادوار متمادی بیان گردیده و پیرامون آن بحث های جامع و متمایزی مطرح شده است و هر شخصیت نظریه پرداز، موضوع را براساس دریافت و روش کلامی و رفتاری خویش به نظام رسانده است، کسانی چون: افلاطون،ابنعربی ، مولوی، منصور حلاج ، عطّار، اقبال و... درباره ی وحدت وجود نظر ارایه نموده اند. گرچه از دیدگاه مشرعینت مورد پذیرش نبوده و بعضاً دچار مصیبت های جبران ناپذیری شده اند. در مقاله سعی برآن است که آرای آغازین و نهایی وحدت وجود به تفصیل ذکر گردد تا راه گشای حق بینان و طالبان حقیقت - خداوند - باشد تا بدانند شناخت خود - نفس خویش - در واقع شناخت حق - خداوند - است و اصل همه متکثران، واحد است.

مقدمه:

بشر از ابتدای خلقت و پیدایش این بحث و مطلب برایش همیشه جنبه ی سؤال داشته که چه کسی باعث و بانی وی و هستی و عالم موجود است؟ خالق کیست؟ و به چه سبب آفریده است و سرانجام این خلقت آدمیان و پدیده های هستی و از همه مهمتر کل هستی چیست؟ مقصود نهایی چه می باشد؟ خداوند با فرستادن رسولان به این سوال و شبهه انسان پاسخ داده است و از همه جالب تر و اعجاب آورتر در کتاب های آسمانی فلسفه ی خلقت و غایت آن را تعیین کرده خاصه در قرآن عظیم شأن علاوه بر آنکه جایگاه و مراتب خلقت و هستی را آشکار ساخته به مساله مهم و اساسی که بشر هماره در پی آن بوده و آن، وحدت وجود است، نیز بیان نموده است . و عارفان با استفاده از آیات حق تعالی به این نتیجه رسیده اند که اصل هستی، خداوند می باشد، گرچه در نظر آدمیان ودراکات بشری مخصوصاً انسانهای سطحی نگر، متفاوت و مخلوقات اند، اما همه پدیده ها جلوه های متکثر حضرت اولوهیت بوده و تفاوتی میان حق و دیگر موجودات به ظاهر مختلف و متمایز از حق، نیست و همه حقیقت حق اند و حضرت حق است که خود را بدین شمایل و تصویر جلوه داده و آشکار نموده است.

در این مقاله بیان نکته ای حایز اهمیت است که ، اصل، یکی و واحد بوده و همه چیز با خداوند وحدت وجودی دارند و در گفتار سعی گردیده با بررسی نظریات عارفان و کتب عرفانی به این مهم جواب داده شود. البته بزرگان دین بویژه اندیشمندان اسلامی و عارفان صاحب نام به صراحت گفته اند و برای اثبات رای و نظر خویش بعضاً جان و هستی خود را نیز باخته اند حال می پردازیم به آرای وحدت وجود که توسط فلاسفه و عرفا بیان شده است. به اعتقاد بسیاری از عرفا و خداشناسان، حقیقت هستی، حضرت حق می باشد، و آنچه در اذهان آدمیان به عنوان عالم هستی وجود دارد، جلوه ی حق اند که بدین شکل و تظاهر، نمود یافته است. و البته آنچه ما با حواس های چندگانه ی خود درک می کنیم سایه های حقیقت اند و بنابراین آنچه ما دریافته ایم وجود آنها مجازی است.

این نظر توسط فیلسوفانی چون : افلاطون با عنوان عالم مُثُل بیان گردیده است. افلاطون 205 - ق.م - عالم مثل را عالم حقیقت می دانست، فلوطین از فلاسفه ی بزرگ یونان و    بنیان گذار فلسفه ی نوافلاطونی - که با آمیزش فلسفه ی افلاطون، ارسطو و رواتیان بوجود آمد - جریان فکری نوی پدید آورد که رنگ دینی و عرفانی داشت و نشانه های زیادی از آرا و اندیشه های او در نظریات عرفای ما دیده می شود، نیز به این معنی اشاره کرده و می گوید: محسوسات صاحب وجود حقیقی نیستند و عالم جز سایه هایی از خدا و انعکاس از او نیست. همین نکته و    مطلب را شهرستانی - با - 479عبارت-:548 اِنﱠ الغائبَ المطلوبَ هُوَ طَیﱡالشاهِدِ الحاضر - همان غایب مطلوب در ضمن محسوسات پیداست. - ارایه کرده است، وی در تبیین موضوع می گوید: مفهوم این اطلاق این است که هرچه به حس ما درک می شود در عالم عقل وجود ثابتی دارد، تنها فرق در این است که هرچه درک می کنیم سایه ی حقیقت آن چیز می باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید