بخشی از مقاله
چکیده
اولین چیزی که در نقد فمینیستی از فرهنگ و رسانه های جمعی به چشم می خورد، انتقاد از ارزش ها و الگوهای فرهنگی خاصی است که به عنوان زنانگی و مردانگی به مخاطبان ارائه می شود. لذا زنان و مردان با در افتادن در این قطب بندی فرهنگی رسانه ای، عملا در برابر یکدیگر موقعیت فرودست و فرادست می یابند. بنابراین رسانه ها همیشه در کانون نقد فمنیستی و نگرش های سایبرفمینیسم قرار داشته اند و بازنمایی، همواره یکی از نبردگاه های مهم برای فمنیسم و سایبر فمینیسم روزگار ما بوده است.
در این میان، تفکر تقسیم بندی فمینیسم در قالب سه جریان ایدئولوژیک کاملا مجزا با چند پارگی فعلی اندیشه فمینیستی در حوزه رسانه ای مطرح بوده است. همچنین پیوند عبارتهای سایبر و فمینیسم شکل تازه و بسیار مهمی در تاریخ فمینیسم - ها - و رسانههای الکترونیکی ایجاد کرده است. فمینیسم سایبر در پی جلب توجه ما به روشهایی بوده است که به موجب آنها روایات فرهنگی درباره تکنولوژی اعمال مادی و تخیلات فرهنگی مردان و زنان را محدود ساخته اند.
با توجه به توسعه رسانه های جدید، فمینیست های سایبر فرصت شالوده شکنی درکی را پیدا کرده اند که مرد بودن را در کنار تکنولوژی و زن بودن را در کنار طبیعت قرار می دهد. فمینیسم سایبر به دنبال تعریف مجدد رسانه ها جدید از طریق جست و جوی فرصت برای انتقاد از محرومیت و سرکوب زنان و در همان حال کنکاش در خیال بافی ها و چارچوب های فرهنگی بوده است که بر اساس آنها، ما معمولا مفهوم تکنولوژی را درمی یابیم. بنابراین در این مقاله در تلاش هستیم که نگرش ها و دیدگاه های فمینیسم و سایبر فمینیسم را از فناوری های نوین ارتباطی و مردسالاری فضای مجازی مطرح نماییم.
کلیدواژگان: فمینیسم، نظریات فمینیستی، سایبرفمینیسم، مردسالاری در رسانه ها ، فنای نمادین زنان در رسانه ها
مقدمه
تز جهانی شدن و جهانی سازی با ویژگی های منبعث از آن با تفکر اتحاد انسانها و همسازی برای برخورداری از حقوق همسان منجر به توسعه ی فمینیسم در جهان شد. در این وادی همانگونه که فناوری ارتباطی برای دستیابی به مقصود جهانی سازی مورد بهره برداری قرار گرفت، در جهت توسعه تفکر فمینیسم نیز نقش آفرینی کرد.با شروع جنبش های فمینیستی در سال 1960 وطرح دیدگاه جنسیتی، توجهات معطوف به دو امر مهم گردید که پیش از این از آن غفلت شده بود ساخت اجتماعی که جنسیت را تولید می کند.مناسبات جنسیتی که کلیه ساخت های اجتماعی را شکل می دهد.به این ترتیب ظهور یک پارادایم جدید برای تحقیق تحت عنوان مناسبات جنسیتی از سالهای 1980 آغاز و در سال 1990 کم و بیش تثبیت می شود .
افزایش توجه به حضور زنان در فرهنگ عامه بخشی از تجدید حیات وسیعتر نظریه فمینیستی به شمار می آید. در این میان رسانه های جمعی و فناوری های ارتباطی نوین به عنوان یکی از منابع تولید فرهنگ در جوامع مدرن، همواره مورد نقد و تحلیل فمینیستی قرار گرفته است. از نظر انها در فرهنگ عامه و رسانه های جمعی، » معمولا زنان به عنوان ابژه ها یا موجودات ابزاری و حاشیه ای بازنمایی می شوند، در حالی که این بازنمایی ربطی به زندگی پیچیده زنان ندارد.هم چنین به نظر آنها در فرهنگ رسانه ای، زنان به عنوان مخاطبین و شنوندگان و بینندگان فراورده های فرهنگی نادیده گرفته می شوند. بدین سان زنان هم در نظریه های فرهنگی و هم در فرهنگ رسانه ای به عنوان مقوله های اجتماعی نادیده گرفته شده و به حاشیه رانده شده اند.
بر این اساس اولین چیزی که در نقد فمینیستی از فرهنگ و رسانه های جمعی به چشم می خورد، انتقاد از ارزش ها و الگوهای فرهنگی خاصی است که به عنوان زنانگی و مردانگی به مخاطبان ارائه می شود. ارزش هایی که در قالب زنجیره بزرگی از تمایلات دوقطبی همچون طبیعت فرهنگ، بدن ذهن، احساس عقل، هیجان منفعت، خاص عام، واقعی، انتزاعی و دنیای خانه دنیای کاروسیاست ارائه می شود لذا زنان و مردان با در افتادن در این قطب بندی فرهنگی رسانه ای، عملا در برابر یکدیگر موقعیت فرودست و فرادست می یابند.
لذا در طول قرنها مفاهیمی همچون تمایز ذهن و بدن، باور امن؛کارکرد و ماهیت آن؛ خانواده؛ اقتدار مردانه، زنانهگی ابدی و دگرجنسگرایی اجباری همواره مطرح بوده است.به گونه ای که این کیفیتهای متافیزیکی، با چالش های بسیاری روبرو بوده و فضایی پیچیدهتر، و نگران کننده ای را ایجاد نموده است. از نگاه یک زن، که موجودی برآمده از تاریخ پر از ستم و محرومیت است این بحران ناشی از ارزشهای متعارف، هیچگاه مثبت نبوده است. این وضعیت متافیزیکی در واقع سبب نهادینه شدن چشماندازی از زنانگی و تحمیل این نگاه جنسیتی بر دوش او بوده است.
لذا بحران نوینگرایی برای فمینیستها، نه تنها امکانات تازه را فراهم ننموده بلکه سقوط آزاد به سوی بدبینی مطلق رانیز ایجاد کرده است. بنابراین آشنایی با مفاهیم و مضامین فمینیستی در مطالعات ارتباطی ضرورری بنظر می رسد.
نظریات فمینیسم در مطالعات رسانه ای
این تئوری که واقعیت اجتماعی همواره جنبه کلی ندارد، بلکه همواره قسمتی از واقعیت است که خود را نمایان می سازد؛ واقعیتی که نیرو و قدرت حامیان آن، برنده استدلال راتعیین می کند. اندیشمندان فمینیست به خوبی از این حقیقت آگاهند که دیدگاه های مسلط در هر جامعه ای، زاده و پرداخته افکار حاکم یا طبقه حاکم آن عصر است. آنان سعی دارند شرایطی ایجاد کنند تا گروه های نابرابر و از نظر قدرت ضعیف تر هم بتوانند دیدگاه های خود را مطرح کنند.
به قول هابرماس، کنش ارتباطی بارزترین و فراگیرترین پدیده بشر در زندگی روزمره است که برای تحقق آن لازم است تا همه موانع موجود در سر راه ارتباط آزادانه حذف شوند. در چنین شرایطی حقیقت و واقعیت در انحصار گروه خاصی نخواهد بود، بلکه انسان ها با دیدگاه های مختلف و با موقعیت و تجارب مختلف دست به اکتشاف واقعیت در جامعه خواهند زد.
اندیشمندان فمینیستی معتقدند دو عامل ساختار اجتماعی بر درک کنشگران تاثیر می گذارد:تولیدات عینی کلان و ایدئولوژی یا همان ذهنیت کلان، و در کنار تولیدات اقتصادی یا تولید کالایی که برای بازار خلق می شود، آنها تولیدات اجتماعی را در نظر دارند.تولید اجتماعی به سه گروه عمده تقسیم می شود:تولیدات مربوط به همه امور زندگی اجتماعی انسان از قبیل سازماندهی امور مربوط به خانه که خارج از حیطه بازار و اقتصاد مالی به تولید کالاها و خدمات می پردازند و برای خانوار بسیار حیاتی و مفید هستند.تولیدات مربوط به سازماندهی امور جنسیتی شامل مقولاتی مثل اعتماد به نفس و مهر و عطوفت و در کل تمام آنچه مربوط به عواطف است.تولیدات ناشی از سازماندهی مربوط به قوانین، دین، سیاست، رسانه همگانی و مباحث دانشگاهی.
در ساختار اجتماعی کلان، ایدئولوژی یا اشاعه باورهایی در مورد واقعیت زندگی اجتماعی وجود دارد.این باورها که معمولا جنبه فراگیر دارند، می توانند به بدیهیات اجتماعی تبدیل شوند. چنین معرفت اجتماعی مسلما منعکس کننده شیوه تعقل همه آحاد یک جامعه نیست، بلکه تجارت و منافع گروه مسلط جامعه را دربردارد. یکی از ایدئولوژی جنسیتی است که به مردان حق اقتدار، تسلط اجتماعی و فرهنگی می دهد.
این ایدئولوژی خود را به سه محورمحدود می کند:-1بی اهمیت جلوه دادن فعالیت های خانه داری؛تقدس و جنبه آرمانی دادن به وظیفه مادری به طوری که این فعالیت دیگر نه به حساب می آید نه قابل تشخیص است و گویا جزء وظایف انکارناپذیریک زن است؛انکار و بی اهمیت جلوه دادن فعالیت های چند گانه زن در حوزه خصوصی و عمومی بنابراین رسانه ها همیشه در کانون نقد فمنیستی و نگرش های سایبرفمینیسم قرار داشته اند و بازنمایی، همواره یکی از نبردگاه های مهم برای فمنیسم و سایبر فمینیسم روزگار ما بوده است. جنبش زنان نه فقط درگیر مبارزه ای ملموس درباره حقوق و فرصتهای برابر برای زنان است، بلکه در مناقشه ای نمادین بر سر تعریف زنانگی - و تلوحاًی - مردانگی هم درگیر شده است.
اکنون در دیگر جنبش های اجتماعی جدید هم می توانردّ پای این سیاست دولبه ای را پیدا کرد بائر می گوید: جنبش زنان از همان ابتدا با دیدی انتقادی و اغلب با خشم به آنچه آن را تبعیض جنسیتی در رسانه ها نامیده است، واکنش نشان داده استتعدادی از نویسندگان از جمله ون زونن از سنخ شناسی های اندیشه های فمنیستی استفاده کرده اندمثلاً. لسلی استیوس فمنیست رادیکال که به هرزه نگاری - پورنوگرافی - علاقه وافری نشان می دهد، فمینیسم لیبرال که از جمله به کلیشه ها - گفتار و کردارهای قالبی - و جامعه پذیری جنسیتی توجه می کند و فمنیسم مارکسیستی و سوسیالیستی که دل مشغول تعامل میان جنسیت، طبقه و ایدئولوژی هستند. در طبقه بندی استیوس، روانکاوی و مطالعات فرهنگی در بافت و بستر فمنیسم سوسیالیستی بررسی می شوند.