بخشی از مقاله
حدود آزادی متربیان درجریان تعلیم و تربیت اسلامی
چکیده:
با طرح این پرسش که درجریان تربیت چه اندازه باید به متربیان آزادی داد؛در جریان این پژوهش سعی بر بررسی فاکتور ها و عوامل مرتب به حدود آزادی در جریان تعلیم وتربیت اسلامی شده است.در این مقاله به نظرات بزرگانی همچون روسو،جان دیوئی، دکترغلامحسین شکوهی و...پرداخته شده است وبخشی از نظرات هرکدام را درمورد موضوع بیان و مورد بحث و بررسی قرار می دهد.هدف از این مقاله تاثیرومیزان آزادی است که باید به متربی داد تا وی به بهترین شکل رشد کند وبرای ورود به جامعه آمادگی کامل داشته باشد. نتیجه نشان می دهد که به متربی باید تحت چارچوبی خاص آزادی عمل داد که نه کمبود آزادی باعث سرکوب عواطف و احساسات وی شود ونه آزادی بیش از حد فرد باعث لجام گسختگی وی شود.
کلید واژه: آزادی، چارچوب، متربی، جامعه، مربی
مقدمه:
درباره ی تعلیم و تربیت و آزادی که باید به متربی دراین حوضه داد از گذشته تا امروز بحث های زیادی شده است که درجوامع گوناگون طرح و نظرات فراوان و مختلفی وجود داشته و دارد که گاهی به بوته اجرا گذاشته می شود و پس ازمدتی به شکست یا پیروزی می انجامد . درمورد مبحث آزادی نظریه های فراوانی وجود دارد که بیشتر صاحب نظران در این مبحث به این نتیجه رسیده اند که آزادی برای متربی لازم است اما تحت قوانین و مقرراتی تا این افراد خود را پیدا کرده وهیچگاه آرزوها ، عواطف واحساسشان سرکوب نشود...
چون هدف تربیت برآوردن افرادی است که از آزادی درست استفاده کنند به محض اینکه فرصتی پیش آمد باید کودک را آزاد گذاشت تا خود دست به انتخابی عاقلانه بزند روسو ضمن تاکید و ضرورت تعلیم و تربیت مبتنی برآزادی می گوید به هیچ وجه مرادم تعلیم وتربیت که درآن هرچیزی برای کودک مجاز باشد نیست زیرا پیروی از قانون پذیرفته شده است.(دکترغلامحسین شکوهی (171:
جان دیوئی آزادی را از جنبه های مختلف مورد بحث قرار می دهد مثلا آزادی حرکت یا آزادی هایی که مربوط به محیط خارجی فرداست در مقابل این نوع آزادی از آزادی درونی یعنی آزادی فکر و تمایل و هدف بحث می کند و معتقد است که این دو نوع آزادی کاملا با هم مربوط هستند از بین بردن محدودیت های خارجی و آزاد گذاردن افراد در مدرسه 1
فوائد زیادی دارد اول اینکه با استفاده از این آزادی طبیعت خود را آشکار می سازد و معلم بهترمی تواند شاگرد خود را بشناسد ، فایده دیگر آزاد گذاردن افراد مربوط به یادگیری است. (دکتر علی شریعتمداری:(89
در رابطه با آزادی مربی و متربی از جلبه تربیتی: رعایت حقوق طرفین مطرح است می توان گفت که معنای آزادی نبود محدودیت ها نیست بلکه نبود اجبارها است آزادی متربی باید در بردارنده تمامی قلمروها انتخاب او در شکوفایی استعداد هایش باشد در عین حال باید توجیهی مناسب برای محدودیت های این قلمرو طلب کند درچنین شرایطی است که آزادی نه تنها با تبعیت ازقوانین ومقررات و تن دادن به قوانین بزرگسالان منافاتی ندارد بلکه در این تبعیت نوعی انتخاب آگاهانه وجود دارد و متربی با آگاهی از قوانین آن را به اختیار و انتخاب خود می پذیرد متربی اگرچه به ظاهر تابع اخلاق و ارزش های حاکم بر جامعه است ولی در درون از نظر تمایل درونی از آن متنفر است.(دکتر عبد العظیم کریم:(70-72
آزادی در تعلیم و تربیت:
معلمین با تجربه به خوبی می دانند که می توان درمورد علایق وعواطف دانش آموزان» نیازهای محسوس« آنان و»مسائل نوجوانان«تعریف و تمجیدها وتجزیه و تحلیل های احساسی وعاطفی بسیارزیادی را صورت داد امااحترام زیادی برای فردیت وشرایطی که سبب رشدشخصیت انسان می گردد ویااعتماد عمیق به هوش انسانی که ازراه پرسش وکاوش آزاد ومستقل تکوین وانتظام می یابد به سختی می توان وجود داشته باشد،پیشترملاحظه کردیم که شکل های ثابت ومعین مشارکت دانش آموزان در تصمیم گیری ها برای ارتقا و تقویت رشد تربیتی آن ها نامناسب است.(فلیپ جی اسمیت:(275
بر طبق نظر دیوئی،تعلیم وتربیت،با تغییر فرازعالی فرایندی است متعلق به مردم،به وسیله مردم و برای مردم ،تعیلم وتربیت یک فرایند اجتماعی است و نمی توان آن را ازکل ماهیت و وظایف جامعه جدا کرد بنا بر این مدرسه باید فعالیت هایی مورد نظرش باشد که به شاگرد کمک کند و به او بیاموزد که چگونه در فرایند رشد تمدن سهیم باشد مدرسه به عنوان محیط یا شکلی از محیط خاص به منظور ایفای نقش،جذب ویژگی ها و خصوصیات با ارزش جامعه ، حذف خصوصیات بی ارزش و ایجاد تعادل میان گرایش های متنوع ومتناقض اجتماعی که ویژگی های تمدن جدید را تشکیل می دهد به وسیله جامعه به وجود آمده است ،وقتی مدرسه به صورت جهان کوچکی ازجامعه درآید دراین صورت کودک خود را درموقعیت های اجتماعی محسوس حس میکند که او را بیشتر از مفاهیم زبانی یا انضباط خارجی تحریک می کند بنا براین تعلیم وتربیت فرایند زندگی کردن است نه آمادگی برای زندگی آینده،چنین مدرسه ای که درآن معلم به عنوان یک دوست وراهنما نه عضو برتر مطرح است بیشتر نیازمند درک بهتر حیات کودک وتفاوت های فردی است تا آموزش رسمی و انضباطی قدیم.در اینجاست که نقش ویژه روانشناسی علاوه بر جامعه شناسی به عنوان مهمترین علم یاری دهنده به مربی تلقی می شود.(رابرت اولیچ:(177-178
گرترود،همسر سنگ تراش،بچه های خود را با روشی جدی ومنظم وبا عشقی خستگی ناپذیروسادگی طبیعی که از نظر پستالوژی با ارزش تر ازهمه اندیشه های یک دانشمند بود تربیت می کرد اواز نظر پستالوژی نماد زنده »مسیر طبیعت« را ارئه می داد و مرکز با صفایی در محله خود به وجود آورد و کم کم برموانع اجتماعی که فساد و تنبلی بر سر راه قرار داده بود فائق آمد.( رابرت اولیچ:(124
2
تعلیم و تربیت طبق نظر روسو تا 12سالگی باید جنبه سلبی داشته باشد و اجازه دهد تا طبیعت نقش آزاد خود را ایفا نماید.اگرچه این اصل اساساً با وجود مرجع دخالت کننده ای مانند مربی پیشنهادی روسو ناسازگار است این مربی می
کوشد روش تربیتی مخفی خود را با شرایط طبیعی رشد بچه هماهنگ سازد او شاگرد خود را تشویق می کند تا از الگوی خوب تقلید کند و منظره صحنه ها و تجربیات مناسبی را در زمینه شرایط صحیح رفتار شاگرد وآمادگی اش برای زندگی فراهم می سازد همان طور که بچه این مراقبت را بدون اینکه احساس مخالفت کند حس می کند برای مربی خود احترام بیشتر وعالی تری نسبت به هرمرجع خارجی در خود به وجود می آورد آنچه مربی برآن تاکید خاص دارد تجربیاتی است که کودک باید هماهنگ با رشد بدنی وروانی خود داشته باشد.درسال اول حیات،کودک از وجود خودکاملاً آگاه نیست در دوره دوم رشد (دوره کودکی) بچه یاد می گیرد که چگونه حواس خود را از طریق تماس با محیط خود رشد دهد نخستین واکنش های او طبیعتاً واکنش های لذت ودرد هستند در این دوره مربی باید مهارت های زیادی در زمینه تمایز آنچه طبیعت بچه واقعاً ایجاب می کند با آنچه تصنعی یا ناشی ازتلون اوست ازخود نشان دهداما باید نیازهای حقیقی طبیعت را
پرورش دهدوتلون بچه رابه صورت نگرش خلاق درآورد.تنها تربیت سلبی است که درکودک ارگان های بدنی و روانی را که بعداً برای یک حیات متوازی خالی از تعصب وشجاعانه لازم است به وجود می آورد.بعد از سال یازدهم زندگی نوع حسی
تعلیم و تربیت راه را برای نوع عقلانی تر هموار می سازد کودک نحوه تشکیل مفاهیم را فرا می گیرد و عناصر جغرافیا وستاره شناسی به او ارئه می شود همراه با مربی کودک وسایلی را که برای این نوع آموزش لازم اند به وجود می آورد از این طریق نوجوان احساس مفید بودن را درخود به وجود می آورد و شروع به پرسش درباره ی فایده هر شیئی می کند طبیعتاً اومفید بودن را با منافع شخصی ارتباط می دهداین امرطبق نظرروسو کاملاً مناسب است،این مسیرطبیعت است
درحدود14سالگی عواطف رشد میکند دراین زمان باید برای سوق دادن کودک به سوی بزرگسالی از تاریخ و الهیات طبیعی بهره برد. (رابرت اولیچ:(110-112
آزادی وانضباط نقیض ومخالف هم نیستند،بلکه وجود مقرارت برای تعیین حدود آزادی افرادلازم وضروری است.ثانیاً، برای ادراه یک محیط پرورشی از دو نوع انضباط می توان استفاده کرد: نوع اول، انضباط شخصی است؛همچنان که گفتیم، عامل و منشاء درونی دارد.این نوع انضباط بر اساس علایق و قوانین رشد کودک تعیین و تنظیم می شود تا از بروز استعداد های طبیعی وبه کار افتادن آن ها جلوگیری نکند،ومانع تسهیل رشد ذهنی و بدنی کودکان نشود.نوع دوم،انضباطی است که عامل منشا خارجی دارد و برای برقراری آن به خشونت و زور متوسل می شوند. بدیهی است که دراین نوع انضباط به تمایلات و نیازهای فطری کودکان توجهی نمی شود وهر گونه سرپیچی از مقررات با خشونت و تنبیه پاسخ داده می شود. نتیجه ی اعمال این نوع انضباط این است که کودک یا به تدریج سرکش وعاصی می شود واولیای مدرسه ومعلمان در نظراوستمکار وجبارجلوه گرمی شوند یا این که مطیع و زبون بارمی آید وقوانین ومقررات را کورانه اطاعت می کند.در هر دو صورت،امریاد گیری وپرورشی به نحو کامل و مطلوب انجام نمی گیرد،ومدرسه برای کودکان محیطی نامطبوع و ناخوشایند وخفقان آورجلوه می کند.مجدداً یاد آوری می کنیم که هرگونه مقررات ونظم وانضباطی که بامقتضیات رشد روانی و سنی
ونیازهای دانش آموز منطبق نباشد فاقد ارزش آموزشی وپرورشی خواهد بود. زیرا،انضباطی که مبتنی بر ترس و خشونت باشد نه تنها قدرت ابتکار و خلاقیت وعلاقه کودک را تضعیف می کند،بلکه به محض ازبین رفتن عامل ترس،تمایلات سرکوفته ونیازهای برآورده نشده کودک رابه عصیان و سرکشی وایجاد هرج ومرج وامی دارند.به این ترتیب،دانش آموز از کودکی یاد می گیرد که برای گریز از درد و رنج ناشی ازترس وتهدید واضطراب یا باید به مقرراتی تن دردهد که به زور به وی تحمیل می شوند، یا شیوه عصیان و قانون شکنی را پیش گیرد. درهردوحالت، چنین شخصی نمی تواند دراجتماع بزرگ فردا مدافع آزادی و محترم شمارنده قانون باشد. اگرروزگاری زیر دست مستبد و زورگویی قانون شکن قرار گیرد مطیع و فرمانبردار خواهد شد وخود نیزهرقدربتواند به زیردستان ستم خواهدکرد،و از اظهار عقیده و شخصیت زیردستان بیزار خواهد بود.سرانجام این نوع انضباط تحمیلی و آموزش و پرورش مبتنی برآن با جوامعی که به شیوه استبدادی اداره