بخشی از مقاله
آفات، افت کشها و محيط زيست چشم اندازي تاريخي درباره احتمال کاهش افت کش
آفتها موجودات زنده اي هستند که در مکان نامناسب و در زمان نامناسب، برحسب ميل انسان، ظاهر ميشوند. آنچه مورد نظر است اين است که چگونه انسانها، مخصوصا از طريق استفاده از آفت کشها با آفات کنار ميآيند. استفاده از آفت کشها بيش از سال 1900، به ندرت توجه دولت يا مقررات را به طور عمده به خود جلب کرد. بر عکس، از اواخر دهه 1900، حشره کشها (افت کشها) منبع اصلي کشمکشهاي سياسي و سياسي در بسياري کشورها هستند. در حق
يقت، مسئله کاهش افت کش، موضوع اصلي اين کتاب، تا حدودي پاسخي به ناکامي طرح ريزي برنامههاي نظارتي مناسب در مورد افت کشها ميباشد. اگر چه، کاهش استفاده از افت کشها به طور اجتناب ناپذير بر مهارت براي کاهش طبيعت و کاربرد زمين که در اصل هويت فرهنگي بقي مانده است، تاثير ميگذارد. تلاشها براي کاهش استفاده از آفت کش از درک بهتر در مورد تاريخچه کنترل آفات و آفت کشها، بهره من بود . اين بخش يک طرح اوليه مختصر در مورد نکات اصلي فراهم ميسازد و اين نکات را با مثالهايي براي ايالت (مرکز) واشنگتن توضيح ميدهد.
تغيير بينشها درباره افتها و افت کشها: آفات بعنوان تهديدات محيطي: با آغاز قرن 19، مشکلات آفت به اندازه کافي جدي شد تا توجه جمعي را ايجاب نمايد. با انقلاب صنعنتي، کشاورزي قسمتي از اقدامي سرمايه داري گشت و معاش کشاورزان از اين بهينه رفع شد. در کشاورزي تجاري، مشکل آفات، يک جنبه جديد يعني بازاريابي نقدينه محصول، بجاي کاربرد معاشي، به خود گرفت بدين معني که کشاورزان بر درآمد نقدينه متکي بودند.
اگر پول قرضي گرفته شده براي تهيه کردن سرمايه غلات مورد استفاده قرار ميگرفت که جنبه مهمي از کشاورزي تجاري بود، آنگاه سطح خاصي از درآمد نقدينه براي خدمات مربوطه به بدهي، ضروري بود.تحت اين شرايط، ضرر ناشي از آفات، تهديدي براي وجود مستمر اين اقدام بود. بنابراين کنترل آفات تبديل به راه حلي براي مشکل محيطي شد. آفت کشها، يکي از جدين روش جديد بود که براي کنترل آفات معرفي شد. محصولاتي که در قرن 19 و پيش از آن گسترش يافته بود. شامل، نفت، سولفور، نيکوتين، دوتنون، مخلصه بابوبه، حشره کش سبز زنگ سمي و اسيد آرسنيک، هستند (هاوارد 1930، پرکينژ 1982، صفحه 1). آفت کشها تنها تکنولوژي کنترل آفت نيستند که در قرن 19 معرفي شد، اما پيشرفت گزينهها هم بسته به افزايش جنبه تجاري کشاورزي بود. براي مثال، يکي از موفقترين کاربردهاي کنترل بيولوژيکي که تا حال شناخته شده است. معرفي سوسک کفشدوزک استراليائي و انگل حشره دو بال براي کنترل درجه بندي (ميزان) توده پنبه اي در مرکبات کاليفرنيا بود. (دي باچ و روزن، 1991) همانگونه که ديچارد سوور تاريخ شناس به صورت مجاب کننده اي مورد بحث قرار داد، اشتياق براي کنترل بيولوژيکي به طور گسترده اي از سوي پرورش دهندگان مرکبات به صورت مبتکرانه و به شدت تجاري، برانگيخته شد. (سوور، 1996). بنابراين با وجود روش کنترل افت، اين شيوههاي جديد همگي نشان داد که آسيب آف
ات موفقيت تجاري کشاورزان را تهديد ميکند. کنترل آفات، شامل استفاده از آفت کشها، روشي براي کنترل پيشامد محيطي بود و افت کش، تکنولوژي انتخابي در طي قرن بيستم شد. بعد از 1900، صنايع هم علاوه بر کشاورزي شروع به متکي شدن بر افت کشها براي موف
قيت تجاري شدند. منبع اصلي تغيير در دههاي 1950و194، اختراع بسياري مصنوعات جديد، آفت کشهاي آلي، بود که با موفقيت حشره کشهاي DDT پس از سال 1939 به فعاليت واداشته شد. (ترغيب شدند). پرکينز، 1978). در سال 1950، صنايع شيميايي گسترده وسيعي از حشره کشها را مشخص کرد که ارزان، چند کاربردي و موثر در بسياري مکانها بودند.
در نتيجه، جنگل داري، خانهها و باغها، موسسات خدماتي و تجاري و محلهاي صنعتي و تفريحي همگي شروع به بکارگيري حشره کشها کردند. بر مرور گسترده در مورد معرفي و گسترش افت کشها به ورتون (1974)، دونلپ (1981) و پرکينز (1982) مراجعه کنيد اگر چه علي رغم موفقيتهاي تجاري افت کشها، عوامل متعددي روشي را که مردم آفات و افت کشها را ميديدند، تغيير داد. مقاومت افت کشها، نابودي دشمنان طبيعي و حشرات سودمند توسط افت کشها، پيشرفت استراتژيها کنترل گزينه اي، مشکلات سلامت عمومي آسيب به حيات وحش و موجودات زنده غير هدف، آلودگي آبهاي زميني و جديدتر از همه کابوس بهم خوردگي سيستم غدد درون ريز، به طور ويژه اي مهم بود.
مقاومت: مقاومت ارگانسيم آفات در مقابل آفت کشها اولين موج جديد، ديدگاههاي اصلاحي بود. اين پديده اولين بار بعنوان حادثه مهمي در باغهاي سيب مورد در ايالات واشنگتن در سال 1908 مورد توجه قرار گرفت، هنگامي که مقياس سن جوس ديگر به درمان شستشوي سولفورآهک (کلسيم) پاسخ نداد. (پارکينز، 1982 صفحات 34-36). اگر چه، دشوار و دردسر ساز بود، مقاومت، صنعت تجاري اصلي را تا زماني که حشره شناسان در الوزيانا در سال 1954 نتيجه گيري کردند که شبشک پنبه مقاومت را در حشره کشهاي هيدروکربن کلرينه شده که عموما استفاده ميشد.
متحول کرده است، مورد تهديد قرار نگرفت. (روزل و کلوور، 1955) . متصديان شوراي پنبه ملي، انجمن کاري که ارائه دهنده تمامي بخشها براي صنعت پنبه است، به سرعت براي جانبداري از تحقيق در مورد راه حلهاي بلند مدت تر حرکت کرد که شامل شيوههاي کنترل آفات با اتکاي کمتري به کاربرد ديرينه از افت کشها بود (کنگره امريکا، 1958)حشره شناس کانادايي اي، وي، آي برون در سال 1960 نتيجه گيري کرد که (دوره طلايي) براي حشره کش ها گذشته است بدين علت که مقاومت بسيار رايج شده است. (برون، 1961) مقاومت افزايش بي .وقفه خود را تا امروز ادامه داده است به علاوه، اولين و مهمترين وقوع آن در حشرات که با نمونههايي از علفهاي هرز مقام در برابر علف کشها و بيماريهاي قارچي مقاوم در برابر قارچ کشها شروع به سازگار شدن بودند. مقاومت هم با مقاومت نامطلوب همراه بود بدين معني که جمعيت آفات عدم حساسيت به مواد شيميايي اي نشان داد که هرگز عليه آنها استفاده نشده بود. (هولومن 1993، موس و روبين 1993، بران 1994، تا باشنيک،1994، کنگره امريکا 1995). مقاومت نشان داد که توانايي حشره کشها براي کنترل طبيعت، محدود و ضعيف شده بود.
نابودي دشمنان طبيعي و حشرات سودمند: مشکلات افت حشره تنها يک نوع از مشکلات آفات است اما کنترل حشرات بي فايده (ناخواسته) با يک محدوديت جدي، مختل شد حشره کشها که حشرات درد سر ساز را هدف داشتند، حشرات غير هدف را نيز کشتند برخي از اين تلفات غير عمدي حشرات انگلي و شکار گر بودند که از حشرات آفتي تغذيه ميکردند. به عبارتي آنها دشمنان طبيعي گونههاي آفات بودند و هنگامي که آشکار ميشوند، سرکوبي آفات اصلي را ايجاد ميکنند. ديگر موارد با ميزان مرگ و مير غير عمدي هم، فوايدي ايجاد م
ينمايد، براي مثال، گرده افشاني و توليد عسل براي زنبورها درک اين گروه دوم از مشکلات، نياز به درک کاملتر اکولوژي جمعيت آفات دارد. افزايش در آفات حشرات بر اثر کاربرد حشره کشها اولين نشانه يک مشکل بود. اگر چه، حشره کشها، براي کشتن آفات طراحي شده بودند و بنابراين اين مفهوم که آنها ميتوانند جمعيت آفات را افزايش دهند، ضد شهودي بو0 تا اواسط دهه 1950، اصلي را ايجاد کرد که نابودي دشمنان طبيعي احتمالا پيامد استفاده از حشره کشها ميباشد (فولسون، 1927، بويس 1939، کلوزن 1936، سويئت من 1936، استوينر 1938، تامپسون، 1939، دباچ 1946، دي پر 1956، پرکينز 1982 صفحات 38 تا 144.نابودي حشرات گرده افشان و توليد کنندگان عسل هم مشکلي بود که بعد از سال 1945 بخاطر افزايش استفاده از حشره کشهاي آلي مصنوعي جديد جدي شد، زنبورهاي عسل يک حشره گرده افشان فوق العاده مهم هستند که تقريبا سالانه منجر به 10 ميليارد دلار افزايش توليد محصول ميشد. کشاورزان تقريبا 4 ميليارد دلار در سال صرف ميکردند تا کندوهاي زنبور را براي گرده افشاني و توليد بيشتر اجاره کنند بيش از 4 ميليارد دلار در سال بخاطر گرده افشاني ناکافي، که بيشتر آن به خاطر آسيب حشره کشها به زنبورهاي عسل ايجاد شده بود، به هدر رفت. کالج 1993، به ارکسيون 1994 مراجعه کنيد)
همراه با نابودي دشمنان طبيعي، نابودي زنبورهاي عسل و ديگر گرده افشانها، علامتي براي حشره شناسان و کشاورزان بود که تکنولوژي بر پايه آفت کشها به صورت بالقوه قابل اطمينان نبود. شيوههاي جديد کنترل آفات مورد نياز بودند.
پيشرفت گزينهها:
طرفداران کشاورزي آلي پس از سال 1945 افزايش قدرت يافتند، اما اشتياق آنها براي کاهش اتکا به آفت کشها، برخوردهاي مهمي بر تحقيقات دانشمندان نداشت. در عوض، مقاومت و نابودي دشمنان طبيعي و سودمندان حشره شناسان را تحريک کرد که آنها پيش از همه با اين پديده مورد تاثير قرار گرفته بودند.
در دهه 1940 تحقيقات حشره شناسان در دانشگاههاي کشور و اداره کشاورزي امريکا شروع شد و استراتژيهاي جديد براي کنترل جستجو کرد که به طور کامل متکي به حشره کشها نبود آنها به نياز براي توسعه روشهاي جديد کنترل آفات آگاه بودند که براي کشاورزان براي ديگر مصرف کنندگان آفت کشها کارآيي داشته باشد. به عبارت ديگر آنها تلاشهاي ابتکاري خود را براي متناسب ساختن شرايط اجتماعي و اقتصادي کشور ميخواستند. دو استراتژي جديد از اين کار پديدار شد: کنترل يکپارچه آفات (IPM) و کنترل جمعيت کلي (TPM) و پرکينز 1982، صفحات 61 تا 126 . TPM مبداء خود را در تحقيق کنترل بيولوژيکي انجام شده در کاليفرنيا و نياز کشاورزي مردم کاليفرنيا براي پاسخ به صنعت کشاورزي به شدت تجاري شده داشت. IPM بر استفاده از مقاومت گياه ميزبان متکي بود و سرکوبي توسط دشمنان طبيعي صورت ميگرفت. هر وسيله ديگري براي سرکوبي آفات، شامل آفت کشها، تابع ساختار مقاومت گياه ميزبان و دشمنان طبيعي بود. IPM طراحي شده بود تا با جستجو کردن مکانهاي خاصي از زمينههاي انفرادي براي اندازههاي جمعيت آفات و جمعيت دشمنان طبيعي عمل کند. آموزش معمولا غير قابل حصول و غير ضروري به نظر ميرسيد. تمامي اپراتورهاي کنترل آفات مجبور بودند براي سرکوبي آفات سطوح پايين چيزي را انجام دهيد که از نظر اقتصادي کنترل آن مقرون به صرفه باشد.
پس از سال 1959، IPM تبديل به مهمترين استراتژي تحقيقي در حشره شناسي امريکا شد حتي با وجود اينکه سالها طول کشيد تا تنها اجراي موفقيت آميز محدودي از IPM در مزارع بدست آيد. IPM مبداء خود را در اداره کشاورزي امريکا، مخصوصا درباره کار در مو
رد پاسخ به حشره کرم مارپيچ و شپشک پنبه داشت.
در سال 1952، محققان توانايي تکنيک عقيم کننده مردان را براي سرکوب جمعيت خاصي از حشره کرم مارپيچ در سطوح به شدت کم، سطوح که به احتمال زياد حقيقتا «نابود کننده» بودند، نشان دادند. از اين کار استراتژي TPM بوجود آمد که بر پايه حمله عليه جمعيت آفات در منطقه بسيار بزرگي از زمينهاي کشاورزي و نه تنها مزارع شخصي کشاورزان بت، پس از آن روش عقيق ساز مردان براي سرکوبي آن به ميزان هر چه بيشتر مورد استفاده قرار گرفت که احتمالا حتي تا نقطه نابودي ادامه داشته است. TPM تحقيقات بيشتري را در طي دهههاي 1960 و 1970 آموزش داد اما اين روش يک تکنولوژي سخت و دست و پاگير براي معرفي بود. تمامي صاحبان زمينها در يک منطقه مورد نظر مجبور بودند در اين برنامه مشارکت داشته باشند، يک دستاور اجتماعي که کسب آن مشکل بود. هر دوي IPM و TPM طراحي شده بودند تا کنترل حشرات را از مقاومت و نابودي دشمنان طبيعي برهانند. هر يک با محدوديتهايي موفق بودند اما هيچ کدام هنوز جاي روشهاي بر پايه حشره کشها را نگرفته بودند. سهولت واقتصادي بودن استفاده از آفت کشها در مقايسه با IPM و به خصوص TPM، کشاورزان و ديگران کنترل کنندگان آفات را به ادامه استفاده از مواد شيميايي بر ميانگيخت. تنها زماني که مقاومت و نابودي دشمنان طبيعي جدي شد، IPM TPM وفاداري بيشتري به دست آورند. در غير اين صورت برنامههاي کار تحقيقي براي گزنهها مخصوصا IPM ، برانگيخته شد.
مشکلات بهداشتي:
مواد شيميايي براي سلامت انسان، سلامت حيوانات وحشي و زندگي گياهان خطر ناک هستند. دراين زمان، مشکلات بهداشتي، موضوع اصلي براي برانگيختن نيرويي براي اجراي قوانين حشره کشها بود. اهميت اوليه 1) مشکلات خريداران در مورد ته ماندههاي حشره کشها در داخل غذا، 2) زهر مزمن و شديد آفت کشها بر روي کارگران مزارع وديگر کساني که از نظر شغلي درمعرض آن قرار داند و 3) زهر مزمن و شديد براي حيات وحش بود.
ته ماندههاي خشره کشها داخل غذا
حتي بيش از پيدايش آفت کشهاي آلي، مصنوعي، ته ماندهها، جر و بحثهاي داغي را بر ميانگيخت. مخصوصا در دسرها سرب و آرسنيک و فلورين بودند. (ورتون 1974). براي اکثر بخشهاي، ترکيبات حاوي اين مواد تنها ميوه جات و سبزيجات مورد استفاده قرار ميگرفت. تنها محصولاتي با ارزش کافي که هزينههايي براي حفاظت آنها قابل توجيه است.
متاسفانه ، تلاشها براي سامان دادن به اين ته مانده پيش از سال 1938 بحث انگيز و غير کاربردي از کار در آمد. قانون غذا، دارو و لوازم آرايشي فدرال سال 1938 راهي را براي اين امر که چگونه اميدهاي سازمان غذا ودارو (FDA) راه حلهاي قابل اجرايي براي بحثها در مورد ته مانده ميباشد، گشود. (ورتون 1974 صفحات 247-243). اگرچه، وقوع ناگهاني جنگ جهاني دوم، اجراي قانون جديد را مختل کرد . بعلاوه، اختراع DDT در سال 1939، تلاش ابتکاري فوق العاده را براي يافتن آفت کشهاي جديد ديگر برانگيخته بود. توجه همايشي مستمر درباره رويدادهاي زهر شناسانه مطرح شده توسط آفت کشهاي جديد شکل گيري کميته انتخاب براي بررسي در مورد استفاده از مواد شيميايي در غذاها و لوازم آرايشي در سال 1950 ، تحريک و ترغيب کرد. اين کميته در فرصتهاي تبليغاتي مناسب بين سال 1950 تا 1952 تحت رياست جيمز جي دلاني (دموکرات ، نيويروک) بصورت بي وقفه وضعيت ته ماندهها را بررسي ميکرد. در سال 1954، نماينده اي.ال . ميلر (جمهوري خواه، بنراسکا) که در کميته دلاني
خدمت ميکرد، به صورت موفقيت آميزي اجازه عبور پيشنهاد اصلاحي براي قانون غذا، دارو و مواد آرايشي فدرال را در صدر قرار داد (پرکينز، 1982، صفحات 29-34).
تحت آماده سازيهاي جديد، توليد کنندگاني که ميخواستندآفت کشي را دارد و ستد کنند که ته ماندههايي روي محصولات باقي ميگذارد، نياز به فراهم ساختن اطلاعاتي براي تحقيقات زهرشناسي در FDA پيش اينکه محصول بتواند فروخته شود د
اشتند.
FDA از اين دادهها وديگر اطلاعات در مورد سودمندي مواد شيميايي، براي ايجاد يک مقاومت براي ته ماندهها استفاده کرد. اگر پيشنهاد اصلاحي ميلر به طور کامل توجه فراينده اي را که به ته ماندهاي حشره کشها در غذا معطوف شده بود، حل نکرد.
دلاني به توجه درباره نيروهاي بالقوه براي فعاليتهاي غذايي ايجاد کننده سرطان با پيشنهاد کردن، پيشناد اصلاحي ديگري به قانون غذا، دارو و لوازم آرايش فدرال پاسخ داد. در سال 1958 پيشنهاد اصلاحي دلانياذعان ميداشت که هيچ افزودني هنگامي که توسط انسان و حيوانات بلعيده نمي تواند، مطمئن تلقي شود اگر اين افزودني هنگامي که توسط انسان و حيوانات بلعيده ميشود باعث ايجاد سرطان شود و بنابر اين بايد ممنوع گردد.
آفت کشهايي که هنگامي که غذا در حال آماده شدن بود، متمرکز شده بودند. در اوايل دهه 1980 EPA، به سمت سامان دادن حشره کشهايي حرکت کرد که در طي فرآيند آماده سازي غذا با محدود کردن ته ماندههايشان در سطوحي که کمتر از يک در يک ميليون شانسي براي سرطان در تمام مدت زندگي ايجاد ميکرد، متمرکز شده بودند، سياستي که دقيقا در پيشنهاد اصلاحي دلاني نيامده بود. روش EPA هم اجتناب از مقاومتها براي چنين آفت کشي در غذاهاي ناآمده بود، حتي زماني که قانون غذاهاي غير آماده رااداره ميکرد (پيشنهاد اصلاحي ميلر) يک ريوکرد سودمند داراي خطر تنظيم شده بود. (ملريل 1944، فلام 1995). بحثهاي علمي در ماده ليست در حال رشد مواد غذايي که تحت پيشنهاد اصلاحي دلاني بايد باز داشت ميشدند، گودش ميکرد. برخي بحث ميکردند که بهترين روش براي حفظ سلامت مشتريان پيروي از دلاني و کاملا ممنوع کردن هر نوع ماده سرطان زا ميباشد. ديگران ميگفتند که آزمايشات بر روي جوندگان در مورد سرطان زا بودن ميتواند معتبر و ارزشمند باشد. مذاکرات اضافي در سال 1987 توسط آکادمي ملي علوم نشان داد که «گفته متناقض نماي دلاني» ممکن است باعث شود که تلاش شديدي براي پيروي دلاني باعث افزايش و نه کاهش مشکلات بهداشتي گردد (انجمن تحقيقاتي ملي ، 1987) . در سال 1992، انجمن دفاع منابع طبيعي (NPDC) دادرسي را عليه سازمان حفظ محيط زيست EPA ارائه داد (کاسمن، 1994، مريل، 1994).
NRDC در خواست کرد که EPA بايد پيشنهاد اصلاحي دلاني را با ممنوع کردن سرطان زاها اجرايي نمايد. اگرچه ممکن است نتيجه کاملا با آنچه توسط NRDC تصور ميشود متفاوت باشد. در سال 1993 دولت کلينتون نشان داد که ميخواهد محدوديت شديدي عليه مواد سرطان زا در غذاهاي آماده نشان دهد و به مقاومتها در تمامي غذاها بر پايه اصل منفعت با خطر در پيشنهاد ميلر سامان بدهد. (اسچيدر 1993). هنگامي که جمهوريخواهان در سال 1994 قدرت را در کنگره با يک عزم راسخ براي کاهش مقررات محيطي فدرال نابود کردند، مشخص شد که روزهاي باقيمانده براي پيشنهاد اصلاحي دلاني به نظر اندک است. گروههاي فعال دز زمينه محيط زيست،اگرچه عقيده دارند که پيشنهاد اصلاحي دلاني قانون کليدي براي دور کردن ملت از اتکا به افت کشها است و احتمالا با هر ابطالي ضديت دارد. (فلدمن1994). هر کس يک آفت کش را به کار ميبرد بايد به «سمي بودن شديد» يا سمي بودن نسبي آن توجه نمايد. جذب کردن، استنشاق و تماس پوستي ، سه راه اصلي درمعرض بودن براي کارگران است. آفت کشهايي که پيش از سال 1940 مورد استفاده قرار ميگرفت به طور بالقوه ممنوع بودند اما بيسايري از مواد شيميايي که پس از آن استفاده ميشدند به نسبت مواد سمي شديد کمتري داشتن
د. اگرچه پس از سال 1940، برخي آفت کشهاي جديد آلي مصنوعي، مواد سمي شديد بسيار زيادي داشتند. معمولا، خطر ناکترين مواد حشره کشها بودند اما برخي قارچ کشها و ديگر مواد هم براي استفاده نياز به مراقبت داشتند و دهه 1950متون بهداشت شغلي شروع پر شدن با گزارشاتي در مورد بيماريهاي شغلي به وجود آمده بوسيله فت کشها کرد. (مدي 1990). در دهه 1960 پيشامدهايي براي کارگران مزارع در مورد آفت کشها يکي از دلايل بر پا کننده ميتينگ براي سزارچاوز و اتحاديه کارگران مزارع در کاليفرنيا شد. کميته سازماني اتحاديه کارگران مزارع 1965) در برخي موارد، شيوع، سموميت کاري درارتباط با مشکلاتي از مقاومت و نابودي دشمنان طبيعي رخ ميداد. براي مثال، يک پزشک در تگزاس جنوبي يک افزايش 400 درصدي در موارد مسموميت را در سال 1964 به ثبت رساند يعني هنگامي که توليد کنندگان پنبه. بعلت مقاومت شپشک پنبه در مقابل هيدروکربن کلريده شده آن را به ارگانو فسفات تغيير دادند (گالا هر 1967، ريچ 1968). سمي شدن شديد که در آن آغاز بيماري سريع است و بي شک با استفاده از آفت کشها مرتبط است، نسبتا آسان به ثبت ميرسد.
چيزي که دشوارتر است، موقعيتهاي ديريته است که ممکن است در دورههاي بسيار طولاني از زمان توسعه يابند. با اين وجود، برخي تحقيقات ارتباطي ميان آفت کشها و تاثير ديرينه وپيچيده يافته است. براي مثال، در دهه 1970 عقيم شدن مردان کارگر در توليد گياهان DBCP مربوط به آفت کشها بود (گيگليو 1993) مانند 2، 4-D که باعث ايجاد سرطان در کارگران جنگل داراي و کشاورزان غلات ميشوند، مطرح کود، ادعايي که هنوز بحث وجدل را در ميان متخصصان امراض واگير دارد. بر ميانگيزد. (ابراهيم، 1991).
تلاشهاي سياسي و قانوني و علمي به طور طعنه آميزي تاثيرات ته ماندههاي آفت کشها که تصور ميشد به شکل چشم گيري در معرض بودن شغلي را کوچک جلوه ميداد، مورد خطاب قرار داد. رويداد سعي بودن شديد مخصوصا در ميان کارگران مزارع و به رغم تجمع شواهد علمي که به وضوح علل را روشن ميسازد، تا امروزه ادامه يافته است. عدم قدرت اين کارگران در مقايسه با صاحبان زمين که از آفت کشها استفاده ميکنند اين موقعيت الف بار و غيرعادلانه را باعث ميگردد. در زير، ما جزئيات بيشتري از يک وقوع بي اساس خاص از مسموميت در سال 1993 در
در باغات ايالت واشنگتن از حشره کش موين پوس را شرح ميدهيم.
مسموميت حيات وحش:
مردم تنها گونه اي نبودند که مضرانه توسط آفت کشها تحت تاثير قرار ميگرفتند. بسياري گونههاي حيات وحش هم به صورت ناخواسته در معرض آفت کشهايي که در کشاورزي، جنگل داري، کشاورزي مناظر طبيعي و ديگر مکانها استفاده ميشد، قرار داشتند احتمالا اينگونه بود که برخي جمعيت از چند گونه به صورت مضرانه اي با آفت کشهاي آرسينکي و ديگر آفت کشهايي که بيش از سال 1940 مورد استفاده قرار ميگرفت تحت تاثير قرار گرفتند. اگر چه، افزايش وسيع در استفاده از آفت کشها که پس از سال 1945 رخ داد، موج قابل روئين بسيار بيشتري از شيوع بيماري و مرگ و مير ار اوايل دهه 1960 آغاز کرد. کتاب بسيار مشهودي که چاپ آن در صفحه سياسي تکان دهنده بود: کتاب بهار خاموش راشل کارسون (کارسون 1962). کارسون اولين تئو.ري اکولوژيکي گسترده را درباره تاثيرات آفت کشها، فراهم ساخت تحقيق منطقي بهار خاموش نشان ميداد که برخي مشکلات ديرين در مورد مسموميت حيوانات وحشي و حيات وحش، اصل فکروي را تشکيل داده است. به طور ويژه، وي استفاده قدرتمندي از مرگ حيات وحش از
1) معالجه جنگلها براي شب پرهها
2) معالجه مراتع و جنگلها براي مورچه آتش افروز
3) معالجه مردابها از پشتهها
4) معالجه محيط دانشگاه براي بيماري نارون هلندي، ايجاد نمود
اگر چه، احتمال مهمترين دليل براي موفقيت بهار
خاموش براي نظام محيطي قوي آن بود. اين امر، گزارشي تخصصي با اصل .و تصويري براي تجسم کردن يک راه بهتر براي کنار آمدن با آفات بود. هر چند کارسون در فراهم ساختن زنگ خطر در مورد خطرات آفت کش شد، موفق بود، کتاب وي براي کم کردن استفاده از مواد شيميايي خطرناک براي حيات وحش، کافي نبود، تحقيقات بيشتر DDT و ديگر هيدروکربنهاي کلرينه شده را با مرگ پرندگان شکاري خاص در هر دوي امريکا شمالي واروپا از طريق نحيف کردن پوسته تخم آنها، ارتباط ميداد. پرندگان مثل باز تيزپر ديگر نيم توانستند
بر تخمي بخوابند که به اندازه کافي براي آوردن يک جوجه به زندگي قوي بود. هنگامي که توليد مثل بسته شد، پرندگان ناپديد شدند. هيچ کس، حتي منتقدان شديد الحن در مورد آفت کشها هم هرگز در سال 1940 تصور نمي کردند که مقدار کمي از اين مشکلات ميتواند با متابوليسم کلسيم در پرندگان مرتبط باشند. بنابراين کشف تاثير ضعيف شدن پوسته تخم مرغ احتمالا بيش از استفاده از اين مواد غير ممکن بود. اگر چه زماني که اين تاثير درک سند، نشان داد که مقدار کمي از اين مواد شيميايي ظاهرا ميتواند پيامدهاي شديدا موثر با گسترده وسيع و غير قابل پيش بيني داشته باشد ضعيف شدن پوسته توسط DDT در تخمهاي عقاب گر احتمالا در تصميم گيري بر ممنوعيت مواد پس از سال 1972 در ايالات متحده موثر بود.ترديدي که DDT شايد ماده سرطان زا براي انسان باشد هم نقش مهمي در اين امر بازي کرد (دون لپ 1981، صفحات 235-231)
مشکلات مشهور در دهههاي 1980 و 1990: توجه به مقاومت، نابودي دشمنان طبيعي و موجودات سودمند و مشکلات بهداشتي همگي در صحنه سياسي فعال باقي ماندن اگر چه، دو مشکل خاص، شهرت خاص کسب کرد.
آلودگي آبهاي زميني:
راشل کارسون به روشني آلودگي منابع آب زيرزميني را از طريق آفت كشها به صور مقاله اي در بهار خاموش شناسايي كرد. كارسون شواهدي را تنظيم كرد كه آفت كشها آب سطحي را آلوده كردهاند اما مورد وي براي آسيب رساندن به آب زيرزميني، تنظيم نشده بود.
(كارسون،1962، صفحات43-41) اختلاف در مورد استدلال وي وجود داشت به ايندليل كه برخي متخصصان اين امر را ناممكن ميدانستند كه آفت كشها به داخل ذخاير آب زيرزميني حركت كنند(دوور، 199) . در اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1985، اين هتويو به سرعت شروع به تغيير كرد. EPA و آژاننهاي نظارت ملي چهار آفت كش را بعنوان آلوده كنندههاي آب زيرزميني مشخص كرد. الديكارب، يك حشره كش در نيويورك و ويسكونسين، Dicp، يك ماده ضدعفوني كننده وداروي دفع حشره در كاليفرنيا، اريزونا، كالوريناي جنوبي و ماريلند، EDB، يك افزودني ضدعفوني كننده و سوختني در جورجيا،هاوايي، كاليفرنيا و فلوريدا، اترازين، يك علف كش در نبراسكا. اخيرا، گزارشي در ايالت واشنگتن در مورد وقوع آلودگي آفت كشها در آب زيرزميني به ثبت رسيد ( بوور، 1990، كوهن1990، پيكناتلو وكوهن، 1990، ديتر 1990، ائتلاف سموم واشنگتن و گسترش مشاركت دانشگاه ايالت واشنگتن 1994، استرتاج 1995 ) شفاف سازي اين موضوع هنوز صورت نگرفته است واحتمالا اين فگراني در مورد افت كشها وديگر آلابندهها در آب زيرزميني در سالهاي آينده افزايش خواهد يافت. غدههاي درون ريز، ارگاني هستند ك
ه هورمونهايي ترشح ميكنند كه به تمامي قسمتهاي بدن حمل ميشود آنها تاثيري در يك محل كوچك از محصولات شان ايجاد ميكنند. ترشحات غدد درون ريز، توام با مواد شيميايي توليد شده با سلولهاي عصبي، نقش مهمي در مشاركت در فعاليتهاي مختلف در بدن و در سامان دادن به پيشرفت وعملكرد اندامها از دوران جنسي تا بزرگسالي بازي ميكرد. اگر چه بسياري عملكردها در سيستم تناسلي در تمامي موجودات (حيوانات) م
هره دار مخصوصات متكي به سطوح و انواع متعدد هورمونها ميباشد. در هر دو افراد مونث و مذكر، نابودي با ناهنجاريهايي در سيستم تناسلي، اشكالاتي را در رشد و عملكرد اندامها و ساختارهايي كه در توليد مثل دخالت دارند. ايجاد مينمايد. تحقيقات بلند مدت وپيچيده براي مطرح كردن اين داستان مورد نياز بود. در اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980، يك تئوري جديد و مفصل تر شروع به پيدا يش كرد، تمامي موجودات زنده، از لقاح يا مرگ، در يك دريايي اكسنوستروژنها، مواد شيميايي كه تاثيرات استروژنهاي طبيعي را تقليد ميكنند، غوطه ور هستند. در اواخر دهه 1980 و اوايل دهه 1990، تئوكولبورن و ديگران، تئوري اكسنوستروژن را بيشتر گسترش دادند، هر دوي حيات وحش و انسانهاي اكنون از آسيب جدي از وان جهاني براي اكسنوستروژنهاي رنج ميبرند.
كه بسياري از آنها آفت كشها بودند. آنها تاكيد كردند كه اندامهايي به خصوص در خطر هستند آنهايي هستند كه به صورت طبيعي به هورمونهاي جنسي پاسخ دادند كه به صورت اوليه اندامهاي تناسلي بودند. شيوع نابودي درون ريز، كه توسط كودبورن و همكارانش توصيف شد، بهت آور بود. به طور گسترده در مهره داران، اين مواد شيميايي ميتواند بر عملكرد تيروئيد، باروري و اختلافات جنسي طبيعي در زنان و مردان تاثير بگذارد. (كلبورن، 1994، يتم مرور ارزيابي برخورد محيط زيست، 1994). سوخت بيشتر به اين آتش با دو نوع ديگر از گزارشات اضافه شده است. اولا، شواهد در علم همه گيرشناسي در سالهاي 1993 و 1994 اين سئوال را عنوان كرد كه ايا DDT و ته ماندههاي آن با سرطان سينه در زنان مربوط است يا نه. در سال 1993 مطالعات ارتباط مهمي نشان داد (فولف 1993) اما مطالعه سال 19
94، تنها مواد اندكي ايجاد كرد كه در مرز اهميت بودند. (كريجو، 1994) جرو بحثهاي چشمگيري پيرامون تفسير اين دو مقاله وجود داشت . جالب است كه سطوح ته مانده در مطالعه 1994 بيشتر از مورد قبلي آن بود، يافته اي كه ممكن است براي وفق دادن روند مهمي كه در مطالعه سال 1993 يافته شد، مشكل باشد. دوم اين كه، نتايج منت
شر شده در سال 1992 و 1995 بر كيفيت مني و اسپرم در مردان توجه ميكرد. تحقيق سال 1992، 61
گزارش منتشر شده بين سالهاي 1940 تا 1990 را مرور كرد و بحث كرد كه كميت مني توليد شده و غلظت اسپرم هر دو به طور چشمگيري پايين آمد. (كارسن، 1992)
در تحقيق سال 1995 تغييري در مقدار مني يافته نشد اما يك كاهش مهم در غلظت اسپرم و خود جنباينها و سهم اسپرم طبيعي يافت نشد (اوگر 1995)
هر دوي اين تحقييات , موجب هم انتقاد و هم حمايت براي روش شناسي ويافته شدند (بريك و كروس 1992, شرينز, 1995). در اواسط سال 1995, تحقيق جديد گزارش داد كه DDT و متابوليسمهاي آن بعنوان يك استروژن عمل نمي كند اما به شكل آنتي اندورژن عمل ماكرو مينمايدلإ مشخصه اي كه ميتواند ناتوانايهاي سيستم تناسلي مردان در انسان را توضيح دهد. (كلس 1995). تلفيق, مطالعات در مورد سرطان سينه و سلامت تناسلي مردان در انسان را توضيح دهد. (كلس 1995). تلفيق, مطلالعات در مورد سرطان سينه و سلامت تناسلي مردان نشان داد كه نابودي غدد درون ريز يك مشكل بهداشتي در حال رشد از سال 1940 بوده است يعني زماني كه آفت كشهاي آلي مصنوعي بسيار رايج شده است. اگر چه, تا كنون نه اجتماعات علمي يا سيستمهاي نظارتي فرحاجي براي نابودي غدد درون ريز نيافته اند.
از موارد كلي به موارد خاص:
آفت كشها و پيامدهاي محيطي در ايالت واشنگتون: مشكلات محيطي كه در بالا مورد بحث قرار گرفت, كم و بيش بر هر موقعيت كنترل آفات در هر مكاني تاثير ميگذاشته است. بيشتر توجه به شدت معطوف كنترل آفات كشاورزي, بزرگترين طبقه مستقل از كاربرد آفت كشها شد. تاريخچه كاربرد آفت كشها توسعه يافته است, لازم است كه به موارد خاص نگاهي بيندازيم در اينجا ما اتفقات پيرامون دو محصول در ايالت و اشنگتون را بررسي ميكنيم, محصول زغال اخته و سيب.
(شكل 1-2). (اداره بازرگاني امريكا, 1992) مشكلات در اين دو محصول در اين مكان نشان ميدهد كه آفت كشها و پيامدهاي محيطي مشخصههاي بسيار خاص محيطي دارند كه راه حلهاي متفاوتي را ميطلبد.
ديدگاهها در مورد کاهش آفت کشها بستگي به موارد خاص در هر مورد دارد. اگر چه هر دوي زغال اخته و سيب بعنوان «محصولات فرعي» در زير بناي ملي طبقه بندي شده ا ند. اهمي
ت آنها در کشاورزي ايالت واشنگتن بسيار بيشتر از آنچه اين عبارت ميرساند، ميباشد تقريبا 1400 آکر (جذيب) از زغال اختهها در کشورهاي بندري اقيانوس آرام و گزيز در واشنگتون غربي ساحلي به عمل ميآيند. در سال 1994، تقريبا 000/150 جريب در توليد سيب. در واشنگتن، عمدتا در قسمت شرقي ايالات، وجود دارد.
از سال 1991 تا 1994، سيب، کالاي درجه يک کشاورزي در واشنگتن بود که ارزش تقريبا يک ميليارد دلار در سال داشت. اين اختلاف در اندازه و مقياس حداقل تا حدودي برروشهاي کنترل آفات و مشکلات محيطي که در اين محصولات پديد آمد، تاثير گذاشت پيش از DDT: پيش از دهه 1950، کشاورزان روشهاي اندکي بر مقابله با آفات هر نوع محصول داشتند و حشرات، بيماريها و علفهاي هرز به سرعت ميتوانستند، از خرابي محصولات خبر دهند. بيماريهاي گياهان و ميوه جات (مانند گنديدگي ميوه و بيماري شکوفههاي خراب) مشکل اوليه اي بود که کشاورزان زغال اخته به سرعت پس از اينکه مردابها (گندابها) در دهه 1980 بر قرار شدند، با آن روبرو بودند.. (چند 1956، صفحه 4) حشرات مشکل ثانويه بود که توسط علفهاي هرز دنبال ميشد. برخي از رايج ترين راه حليها شامل مس و آهک براي مقاله با بيماريهاي قارچي، علف کندن شاخه، و گندابهاي شناور براي مقابله با برفک و کنترل کرم زغال اخته بود. (ک، 1990). آرشات سرب به احتمال زياد براي کنترل حشرات مورد استفاده قرار ميگرفت
پايگاه آزمايشات کشاورزي ساحلي ايالت واشنگتن، در سال 1923 براي فراهم ساختن مساعدت به کشاورزي بازگشايي شد و به يافتن روشهاي کنترل آفات به منظور افزايش محصول اخت
ه کمک کرد. توليد سيب، در قرن 19 در واشنگتن آغاز شد و با روشهاي آبياري جديد که آب را به مناطق باغات ميوه ميرساند، افزايش يافت. اين محصول به شدت از همان روزهاي روزهاي اوليه خود با بازارهايي در شرق ايالت متحده آمريکا و اروپا، تجاري بود. آفات مخصوصا بيد، به صورت950، ارسنات سرب حشره کش اوليه بود که براي کنترل بيد به کار بوده ميشود. در اوايل دهه 1920، اين ميزان استعمال زياد، منجربه نگرانيهايي در مورد تاثيرات بهداشتي شد که از در مجاورت اين در رسوبات ته ماندههاي در ميوه جات (دونلپ، 1981، صفحه، 43) و مقاومت بيد ميآمد. (پرکينر، 1982، صفحه 19). اگر چه اين تاثيرات براي سالها به خوبي شناخته شده بود (اما مورد اختلاف نظر بود)، تنها در سال 1927 بود که FDA قادر به ايجاد محدوديتهاي مقاومت دارويي گشت. حتي آنگاه هم، انجمن سيب بين المللي، در حفظ سطح رسبوبات در سطح پايين تر از آنچه در انگلستان صورت گرفته بود، موفق نبود. (دان لپ، 1981،صفحات 256-255و55-35)
دوران DDT: هنگامي که دهه 1950 آغاز شد، توليد کنندگان سيب و زغال اخته، سري جديدي از ابزار بدست آوردند که کنترل بهتري را بر آفات به نسبت آنچه آنها قبلا تجربه کرده بودند، فراهم ميساخت، به علاوه، قوانين فدرال اطمينان ميداد که يک ذخيره ثابت از آفت کشها وجود دارد. (لوسبو، 1987 صفحه، 63). سه برابر کردن توليد آفت کشها از سال 1945 تا 1950 (لوسبو، 1987، صفحه 63) احتمالا، يک علت موثر براي افزايش شگرفت در وسعت زمينهاي لجن زادو مردابي زغال اخته تا طي دهه 1950 در واشنگتن بود. ترکيب DDT و پاراتيون به طور موثري، زالوي زغال اخته فرنگي که قبلا محصول را به حداقل ميبرد. کنترل کرد. (چاندلر 1956، صفحه 14). در باغات، DDT تقريبا در سال 1950 جانشين آرسفات سرب شد بدين علت که به شکل شگرفي در کنترل بيد موثر بود. اگر چه در اوايل دهه 1940، شواهدي از تاثيرات بهداشتي مزمن از قرار گرفتن در معرض DDT وجود داشت (دونلپ 1981، صفحات 64-72) در اوايل دهه 1950 شواهدي از مقاومت بيد در مقابل DDT، بدست آمد. (پرکينز 1982، صفحه 36) استفاده از DDT به زودي منجر نابودي دشمنان طبيعي و پيدايش آفات ثانويه مانند شته شد، اگر چه در برخي موارد پشه ميتواند در جاي مناسب خود آفت باشد. براي کنترل شتهها، اگر چه در برخي موارد شته ميتواند در جاي مناسب خود آفت باشد. براي کنترل شتهها، پرورش دهندگان استفاده از پالتيون را که حشره کش آرگان فسفات سمي و شديدي بود، آموختند. (پراکينز 1982 صفحات 18 تا 20). مشکل شته، شته سيب دي گير شته اسپيري کولا پنبه اي جدي ترين آفات در باغات واشنگتن هستند. (بعد از بيد). آسيب شته ميتواند درخت را از رشد باز ميدارد و به ميوه آسيب ميرساند.
در هنگام تغذيه، شتهها يک مدفون جسبناک توليد ميکنند که محيطي براي رشد کودک فراهم ميسازد آسيب به ميوه عمدتا يک طبيعت سطحي دارد. زيرا کپک مگر براي در مواردي که در حفره ساخته است. ميتواند شسته و پاک گردد. به علت استانداردهاي ظاهري و تقاضا مشتري براي ميوه با ظاهر خوب، سيبهايي که توسط شتهها آسيب يدهاند از بازار ميوه تازه برگردانده ميشوند. پرورش دهندگان قيمت بسيار کمتري براي سيبهايي دريافت ميکنند که براي پردازش مورد استفاده قرار ميگيرند، بنابراين انگيزه اقتصادي قوي اي براي کم کردن آسيب شته وجود داشت. هنگامي که کشاورزان شروع به متکي شدن به آفت کشهاي جديد موثر نر مبهوت کرد. در سال 1956، علف کش امينو تريازول ATZ در باتلاقهاي واشنگتن مورد آزمايش قرار گرفت و به نظر رسيد که احتمالا، نابود کننده مناسبي براي علفهاي هرز زغال اخته ميباشد (چندلر 1956، صفحه 16) ATZدر مارس 1956، به ثبت رسيد اما تنها ميتوانست پس از برداشت محصول مورد استفاده گيرد بدين علت که ATZ مشکوک به مواد سرطان زا بود. در سال 1957، زغال اختهها توسط FDA توقيف شد بدين علت که جاي شک بود که کشاورزان از دستوالعملهاي پيروي نمي کنند و رسوبات در ميوهها پيدا شده است. اگر چه سطوح مقاومت هنوز براي ATZ ايجاد نشده بود.، بنابراين تبعاتي وجود نداشت.
در سال 1959، پس از اينکه پيشنهاد اصلاحي دلاني، تصويب شد، FDA دوباره زغال اختههايي کشف کرد که به ATZ آلوده بودند. درست قبل از فصل تعطيلات FDA اطلاع داد که زغال اختهها به يک ماده سرطان زا آلوده است. زغال اختهها، به صورت عمومي تحريم شد (ممنوع شد) و باعث نابودي صنعت گرديد اگر چه انتشار رسوبات آفت کشها راهي راهي براي نگرانيهاي مختلف درباره آفت کشها ارائه داد، صنعت زغال اخته در مقياس 10 سال افت را تجربه کرد (بوسو؛ 1987، صفحات 100-94). در نتيجه، شرکت اوشن اسپري (ااسپري اقيانوس) برنامه ک
نترل در رسوبات شده بود، آفت کش خود را تصويب کرد و سطوح مقاومت را کمتر از آنچه توسط FDA قرار داده شده بود، خود را تصويب کرد و سطوح مقاومت را کمتر از آنچه توسط FDA قرار داده شده بود، تعيين کرد (اي- برداس، اطلاعات شخصي، 1994) اين پديده، به وضوح برخوردي جدي بين کشاورزان و دولت ايجاد نمود. دولت ابزاري را که کشاورزان ميتوانستند براي حصول کنترل بر آفاتي که مزاحمت ايجاد ميکردند، استفاده نمايند، محدود نمود.
ميراث (بازمانده) ِDDT- اثرات محيطي:
در حالي که صنعت زغال اخته طي دهه 1960 تلاش ميکرد تا دوباره اطمينان عمومي را بدست آورد، استفاده گسترده از حشره کشهاي ازگانو کلوين منجر به نگراني در مورد فرجام محيطي افت کشها و تاثير آن بر حيات وحش شد. اين نگرانيها هنوز تا امروز متداول است. با در نظر گرفتن اينکه زغال اخته بومن، زمينههاي خيس و باتلاقها ميباشد، پتانسيل براي تاثير آفت کش به نظر چشمگير ميآيد. در واشنگتن، مثل ماساچوست، گودگياهي (زغال سنگي) که بين، ماسههاي قهو ه مات در طول ساحل انباشته شده است، ميحط مناسبي را براي پرورش زغال اخته، فراهم ساخته بود. بعلت افزايش فشار براي حفاظت زمينهاي خيس طبيعي، گندآبهاي (باتلاقهاي) زغال اخته، اخيرا در مناطق غير مشخص و سرزمينهاي خيس با ارزش کمتر، گسترش يافته اند. اگر چه مقدار جريبهاي گندابها (باتلاقها) در واشنگتن ساحلي به نسبت در مقايسه با مقايسه ديگر پرورش زغال آخته کوچک است و در مقايسه با محصولات کشاورزي ديگر که در واشنگتن پرورش داده ميشود کم ميباشد، تمرکز باتلاق در اين قسمت از ايالات به طور بالقوه منابع آب محلي و حيات وحش را تهديد ميکند. از دهه 1960، مطالعات بسياري در مورد زغال اخته انجام شد تا عمل حشره کشها را در گندابها، تشخيص دهد. اين مطالعات نشان داد که آفت کشهاي اوگانو کلودين، در آب فاضلاب و رسوبات باقي ميمانند. به طور کلي، اگر چه، مقدار طبيعي باتلاقهاي زغال اخته به پيش گيري از جدا شدن و شسته شدن عمودي کم ميکند. (ميلر 1967، دوبرت و ژاکرمن،1969، لوم، 1984) در کنترلهاي اخير، که بعنوان قمستي از برنامه کنترل آفت کشهاي ايالت واشنگتن اجرا ميشود، تمرکز و غلظت حشره کشهاي ارگانو فسفات و ارگانو کلرين در فاضلاب باتلاقهاي زغال اخته در منطقه گري لند کشف شده است (منطقه بندري گري). حشره کشهاي ديازينون، کلرپيرفس، وازينفوس، ميتل پيش از سطوح پيشنهادي EPA کشف شده بود. DDD ِِو DDE (حاصل دگرگوني DDT) هم بالاتر از اندازه متعارق بودند (ديوسن و جاسنون، 1995). نتايج اين مطالعات نشان ميدهد که زيست آبي و حيات وحش ممکن است بر اثر استفاده از آفت کشها در باتلاقها در خطر قرار داشته باشد. تاثيرات برآبهاي زير زميني کمتر شناخته شده است و نياز به مطلالعات اضافي دارد. اگر چه، نتايج اين مطلالعات، تهديدي براي کشاورزان ارائه ميدهد به دين دليل که آنها ميتوانند منجر به کاهش کنترلهاي موثر شوند بعنوان بازمانده در توليد سيب، مشکلات محيطي از هر دوي آرسنات سرب و DDT هنوز در دره رودخانه ياکيها مشهود است، يعني در جايي که بسياري از سيبهاي کشور پرورش مييابد
در يک بررسي از چاهاي شمالي غربي ياکيما، آرسنات بيشتر از مقدار استاندارد در آبهاي زيرزميني ايالت واشنگتن در 13 چاه از 27 چاه نمونه گيري شده، بافت شد. (اللکسيون، 1992) DDT هنوز با غلظت زياد در خاکهاي کشاورزي يافت ميشود. از زماني که DDT جذب رسوبات شد، DDT با فرسايش به رودخانهها منتقل شد. ماهيها در رودخانه ياک
يما، غلظت DDT اي با 13 بار بيشتر از آنچه در ماهيهاي ديگر رودخانههاي واشنگتن يافت ميشود.، (اردند ارنيلا، 1993). به موجب اين يافتهها، اداره بهداشت ايالت واشنگتن چندين گزارش مشاوره اي منتشر کرد. اگر چه، اين ارزيابيها به تنهايي به اين مردم مخصوصا بوميان امريکا (سرخپوستان) که بر ماهي به عنوان وسيله امرار معاش متکي هستند کمکي نمي کند کم کردن فرسايش تنها ارزيابي مهم ميباشد که منجر به کاهش سطوح DDT در ماهيه
در سال 1972، DDT ممنوع شد، همان سالي که کنگره به شکل چشمگيري، قانون حشره کشها، قارچ کشها و مواد از بين برنده جوندگان، دولت آمريکا را اصلاح کرد. (FIFRA). با روشهاي غير مستقيم مهم، هر دوي نظارتي بر ديگر آفت کشهاي ارگانو کلرين ديگر ادامه يافت، استفاده از ارگانو فسفاتها سمي با دقت بيشتري افزايش يافت. از سال 1966 تا سال 1982 استفاده از ارگانولکورين از 70 درصد در حشره کشها به 6 درصد کاهش يافت در حالي که کاربرد ارگانو فسفات در دوره اي يکسان از 20 درصد 67 درصد افزايش يافت.(اوستين 1993) اگر چه حشره کشهاي ارگانو فسفات بسيار سريع تر در محيط به نسبت ارگانوکلورينها تجزيه ميشود، مسموميت شديد در اين نوع حشره کشها منجر به مشکلات جديد مسموميت آبزيان و حيات وحش و مسموميت کارگران مزارع ميگردد. موج لغو، ارگانو فسفاتها پس از سال 1972 بستگي به شواهدي اوليه استقامت آنها در ميحط داشت. ارزيابي که در آن ثبت آفت کشها لغو شده بود، به ميزان زيادي پس از سال 1988 افزايش يافت هنگامي که پيشنهاد اصلاحي براي FIFRA براي ثبت دوباره آفت کشهايي که پيش از سال 1984 ثبت شده بودند، لازم بود علت اين پيشنهاد
اصلاحي حفظ سلاحت و ميحط بود اما اين امر ممکن است پيامدهاي شديد، غير قابل پيش بيني و زيانبخشي داشته باشد. بسياري از توليد کنندگان احياء دوباره اين ثبتها را انتخاب نکردند مخصوصا در محصولات فرعي. دپاترسون 1994). لغو پارابتون در سال 1991، کاهش چشمگيري در پرورش دهندگان زغال اخته ايجاد کرد. آنها براي يافتن چارههاي موثري براي دو آفت رايج تر باتلاق زغال اخته در واشنگتن، شپشک تاک سياه و کرم سرسياه، به عهده گرفتند.