بخشی از مقاله
زندگی پروین اعتصامی
اختر چرخ ادب، پروین اعتصامی در25 اسفندماه 1285 شمسی در تبریز چشم به جهان گشود. مادر پروین اهل آذربایجان و پدرش یوسف اعتصام الملک آشتیانی اهل آشتیان بود.
پروین آموختن و نوشتن زبان فارسی و عربی را در دامان خانواده آموخت. تا اینکه پدرش در سال 1291 شمسی تصمیم گرفت از تبریز به تهران بیاید. بنابراین پروین به همراه پدر به تهران آمد
. پدر پروین انسانی روشنفکر و تحصیل کرده بود و این امر نقش مهمی در پیشرفت پروین داشت. به پیشنهاد پدر، پروین برای یادگیری زبان انگلیسی وارد کالج آمریکایی تهران شد و به این طریق توانست به زبان انگلیسی تسلط کامل یابد که این امر بعدها در سرودن اشعارش تأثیر به سزایی داشت.
درسال 1303 شمسی پروین از مدرسه ی دختران آمریکایی فارغ التحصیل شد برای جشن فارغ التحصیلی پروین قعطه ی زیر را سرود و برای آنانی که در جشن شرکت داشتند این شعر را خواند.
ای نهال ارزو خوش زی که بار آورده ای
غنچه بی باد صبا گل بی بهار آورده ای
باغبانان تو را، امسال سال خرمی است
زین همایون میوه، کز هر شاخسار آورده ای
شاخ و برگ ات نیکنامی، بیخ و بارت سعی و علم
این هنرها، جمله از آموزگار آورده ای
غنچه ای زین شاخه، ما را زیب دست و دامن است
همتی ای خواهران تا فرصت کوشیدن است
پستی نسوان ایران جمله از بی دانشی است
مرد یا زن برتری و رتبت از دانستن است
به که هر دختر بداند قدر علم آموختن
تا نگوید کس پسر هوشیار و دختر کودن است
از چه نسوان از حقوق خویشتن بی بهره اند
نام این قوم از چه دور افتاده از هر دفتری
دامن مادر نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور،کجا پرورده نادان مادری
« دیوان پروین اعتصامی، صص 288- 289»
پروین از همان آغاز زندگی به شعر و ادب علاقه ی زیادی داشت و محیط مناسب خانه او را در شکوفایی استعدادهایش یاری می کرد. اعتصام الملک پدر پروین، سردبیر مجله ی بهار بود. پروین از سن هشت سالگی شعر می سرود.پدر نیز تعدادی از سروده هایش را در مجله ی بهار به چاپ می رساند. این تشویق بزرگی برای پروین بود تا درسرودن اشعارش سعی و استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سروکار داشت .»
در یکی از این محفل ها پروین با شاعر و روشنفکر زمان خود، ملک الشعرای بهار آشنا می شود بهار با دیدن سروده های پروین بسیار تعجب کرد. بطوریکه در ابتدا باروش نمی شد شاعر جوانی چون پروین بتواندچنین شعرهای زیبایی بسراید. بخصوص که پروین، زنی با حجب و حیا بود و زنان در آن زمان کمتر اجازه داشتند در میدان علم و ادب اظهارنظری کنند، و ذوق و هنر وجودی خود را به
ظهور برسانند. بهار خود در مقدمه ای که بر دیوان پروین اعتصامی نوشته از شیوه ی شاعری پروین اینگونه می گوید:« ملاحظه ی چند صفحه ازاین دیوان و مشاهده ی سبک متین و شیوه ی استوار و شیوایی بیان و لطافت معانی آن چنانم بفریفت که تنها این کتاب را پیش روی نهاده و هر مشغله که بود، پس پشت افکندم و تمامت آن را خوانده لذتی موفور بردم.»
هرچند بهار در آغاز کار به سروده های پروین به چشم تردید می نگریست، اما کمکم به خاطر نشست و برخاستی که در محافل ادبی با پروین داشت متوجه شد که تمام آن اشعار ازپروین بوده و واقعاً استعداد شاعری در وجودش نهفته است. با این وجود اکثر مردم آن زمان این سروده ها را از پروین باور نداشتند و ان را به اعتصام الملک آشتیانی پدر پروین نسبت می دادند با تمام این
مسایل پروین دست از تلاش خود برنداشت و با وجود تمام محدودیت هایی که سراسر زندگی اش را احاطه کرده بود، به سرودن ادامه داد و حقیقت وجودی خود را به تماشا گذاشت. اما چرا مردم آنزمان سروده های ناب و زیبای پروین را از او نمیدانستند و اصلاً به فکرشان خطور نمی کرد که شاید زنی بتواند چنین زیبا، سخنان خود را به نظم درآورد و از اندیشه ها وآرزوهای نهفته اش سخن بگوید. تا آن زمان علت حاکمیت اندیشه هایی که زن را در چهار دیواری سیاسی، فرهنگی،
اجتماعی و .... دخالت کند هیچ زنی نتوانسته بود از استعداد درونی خود سخنی بگوید و جرأت نداشت که حتی نوشته ها و سروده های خود را به کسی نشان دهد. زیرا خواه ناخواه همانند پروین، او را مورد اتهام خود قرار می دادند و چنین هنری را از او باور نداشتند.
برای مثال درزمانی که پروین به پشتیبانی پدر خود در محافل ادبی آن روز شرکت می کرد و در جمع بزرگانی چون بهار، دهخدا، محمدقزوینی، نفیسی و .... شعر خود را می خواند و مورد تشویق آنان قرار می گرفت، شاعر دیگری به اسم عالمتاج قائم مقام، متخلص به« ژاله» زندگی می کرد. اما هیچگاه بخاطر محیط و فرهنگ حاکم بر زمان خود نتوانست سروده های خود را برای کسی بخواند و یا احیاناً آنرا در مجله و یا روزنامه ای به چاپ برساند:« شاید به این سبب از انتساب به شعر و شاعری نیز تبرا می جست و دیوان غزلهایش را به آتش سپرده بود .»
به آتش سپردن سروده ها، نشاندهنده ی محدودیت هایی است که سالهای سال بر زنان حاکم بوده و همین امر باعث شده است که ما شاهد پیشرفت جدی در زمینه های مختلف زندگی از سوی زنان باشیم. با این وجود پروین به خاطر حمایت های بی دریغ پدر و عشق و علاقه ی فراوان که در وجودش قرار داشت، توانست موانعی که بر سرراهش بود را کنار بزند و به هدف خود دست یابد.
پروین در سال 1313 شمسی با پسرعموی پدرش ازدواج کرد. بعد از ازدواج به کرمانشاه رفت. اما پروین زنی تحصیل کرده و با فرهنگ بود و نمی توانست با کسی که هیچ بویی از ادبیات و فرهنگ نبرده در یک خانه بسر برد. بنابراین هنوز دو ماه ازا ازدواجش نگذشته بود که بخاطر عدم تفاهم از همسرش جدا شد و به تهران بازگشت.پروین خود در دیوانش به دوران تلخ زندگی مشترک خود اشاره می کند. و چنین می گوید:
ای گل تو زجمعیت گلزار چه دیدی
جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی
ای لعل دل افروز تو با این همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی ؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیب ات
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی
«دیوان پروین اعتصامی، ص 435»
این ناکامی در ازدواج بعدها در شعر پروین تأثیر خاصی داشت. در سروده هایی که دریایی از عطوفت و دلسوزیهای عمیق او نسبت به پیرزنان، بیچارگان، کودکان و درماندگان وجود دارد می توان این تأثیر را براحتی مشاهده کرد.
کم کم سروده های پروین در میان مردم راه یافت و مردم با شوق و علاقه ی خاصی آن اشعار را می خواندند و از آن لذت می بردند. در سال 1314 شمسی برای اولین بار دیوان اشعار پروین به چاپ رسید و این امر باعث شهرت پروین شد به محض چاپ شدن دیوان پروین
محمدقزوینی،دانشمند و عالم آن زمان پس از خواندن آن دیوان در نامه ای به پدر پروین اینگونه از سروده های پروین تعریف کرد:« چیزی که مخصوصاً بیشتر مایه ی تعجب و استغراب است و نه چندان جنبه ی معنوی این اشعار است،.... بلکه موضوع تعجب، جنبه ی لفظی و فنی اشعار خانم پروین اعتصامی است که عبارت باشد از نهایت حسن انتخاب الفاظ و کلمات و جمل و تعبیرات و اصطلاحات.....که این فقرات چنان که همه کس می داند موهبتی و فطری نیست، بلکه فقط و فقط اکتسابی است لاغیر؛ و نتیجه سالها تحصیل و درس و بحث و اعمال و ممارست و معاشرت با فضلا و علما و ادبا و ارباب فن است .»
دهخدا، استاد و ادیب معروف ادبیات فارسی نیز شعر پروین را دارای مقام بلندی دانسته و با توجه به سن کم پروین او را در ردیف شاعران بزرگ ایران قرار داده و سروده هایش را ستوده است. پروین مدتی در کتابخانه ی دانش سرای عالی تهران به کر کتاب داری مشغول بود. تا اینکه سرانجام در شب شنبه 16 فروردین 1320بخاطر بیماری حصبه به سن 35 سالگی در تهران درگذشت. او را در قم در مقبره ی خانوادگی اش دفن کردند . برسر مزار پروین شعر زیر نوشته شده است:
این که خاک سیه اش بالین است
اختر چرخ ادب، پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هرچه خواهی سخن اش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که زوی یاد کنید
دل بی دوست، دل غمگین است
خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هرکه را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهرجا برسی
آخرین منزل هستی این است
تأثیر پروین اعتصامی از آیات قرآن و احادیث
بی گمان هر شاعر و نویسند ه ای در هنگام آفرینش اثر ادبی یا هنری خود تحت تأثیر باورها و اعتقادات درونی خویش قرار می گیرد و بطور آگاهانه یا ناآگاهانه از ان در اثر خود استفاده می کند پروینن که از همان آغاز کودکی به مطالعة کتابهای دینی و اخلاقی توجه خاصی داشت بی تردید از این امر جدا نیست و به راحتی می توان نشانه هایی از تأثیرپذیری او از آیات قرآن و احادیث نبوی را در سروده هایش مشاهده کرد در اینجا سعی خواهد شد بطور مختصر این ویژگی را در شعر پروین نشان دهیم و هنر و را در به کارگیری آیات خداوندی و احادیث در جای جای سروده هایش به تماشا بگذاریم.
در شعر« سرنوشت» پروین از طوطی و جغدی سخن می گوید: طوطی، جغد را مایه دردسر دانسته و از او می خواهد که از تنهایی و خلوت نشینی دست بردارد و به میان مردم بیاید و از زیبایی های طبیعت لذت ببرد:
به جغد گفت شبانگاه طوطی از سر خشم
که چند بایدت اینگونه زیست سرگردان
چرا زگوشه ی عزلت، برون نمی آیی
چه اوفتاده که از خلق می شوی پنهان
کسی به جز تو نبسته است چشم روشن بین
کسی بجز تو نکرده است در خرابه مکان
«دیوان پروین اعتصامی، ص 247)
طوطی در ادامه سخنانش خود را برتر از جغد می داند که باعث توجه همگان شده و به شیرین سخنی معروف گشته است.
اگر که هم چو من ات میل برتری باشد
گه ات به دست نشانند وگاه بر دامان
مرا نگر، چه نکو رای و نغز گفتارم
تو را ضمیر، بداندیش و الکن دست
(دیوان پروین اعتصامی، ص 275)
جغد در برابر اعتراض طوطی پاسخ می دهد که خداوند هر کسی را به شیوه ای آفریده است و مقدار و اندازه ی هر کس در دست خداست. اگر من همانند تو خوش گفتار و خوش سخن نیستم، برای این است که آفریدگارم میان همه ی موجودات تفاوت هایی قرار داده است.
جواب داد که برخیزه، شوم خوانندگان
زمن به کس نرسیده است هیچگونه زیان
عجب مدار، گرم شوق سیر گلشن نیست
تفاوتی ست میان من و دگر مرغان
« دیوان پروین اعتصامی، ص 276»
سخنانی که پروین آنرا از زبان جغد بیان می دارد، درواقع اشاره ای است به سخن خداوند در سوره ی قمر که می گوید: انا کل شیء خلقناه بقدر و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر.
مبارزه با نفس و بی توجهی به آن همیشه در ادب فارسی سفارش شده است اگر انسن بتواند بر هواهای نفسانی خود غلبه یابد، قطعاً به قرب خداوند دست خواهد یافت و این نکته را بارها شاعران بزرگ و گرانقدری چون مولوی،سعدی، سنایی، ناصرخسرو، و .....در سروده هایشان گفته و بر آن تأکید داشته اند. پروین نیز منشای تمام گرفتاریهای و بدبختی های انسان را در پیروی از نفس دانسته و انسانها را از آن برحذر داشته است:
درمهر نفس چند نهی طفل روح را
این گاهواره رادکش و سفله پرور است
در رزمگاه تیره ی آلودگان نفس
روشن دل آن که نیکی و پاکی اش مغفر است
دانی چه گفت نفس به گمراه تیه خویش
زین راه بازگرد، گرت راه دیگری است
«پروین اعتصامی، ص 321»
در قرآن مجید نیز خداوند بارها انسانها را از تبعیت نفس منع کرده و پیروی از آن را باعث گمراهی انسان دانسته است. تنها لطف خداوند می تواند در مبارزه ی انسان با نفس به یاری اش بشتابد و اگر خواست خداوند نباشد، هیچ انسانی در برابر نفس توان ایستادگی نخواهد داشت: و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا مارحم ربی ان ربی غفور رحیم.
در یکی ا زسروده های پروین ما شاهد گفت و گویی یک شانه با آئینه هستیم. شانه به آئینه می گوید: در این زمانه تمام رنج و عذاب مال ماست و ما مجبوریم با سختی موها را شانه بزنیم و مرتب کنیم. با وجود این که موهای زیبارویان را مرتب می کنیم اما نمی دانیم که چرا آن زیبارویان مشتاق دیدار آینه هستند و به ما توجهی نمی کنند:
وقت سحر به آینه ای گفت شانه ای
کاوخ! فلک چه کج رو و گیتی چه تند خوست
مارا زمانع رنجکش و تیره روز کرد
خرم کسی که هم چو تواش طالعی نکوست
هرگز تو بار زحمت مردم نمی کشی
ما شانه می کشیم به هر جا که تار موست
با آنکه ما جفای بتان بیش تر بریم
مشتاق روی توست هر ان کس که خوب روست
«دیوان پروین اعتصامی، ص 209»
آئینه در پاسخ شانه می گوید: به این دلیل همه مرا دوست دارند که من تمام خوبی ها وبدی های صورت شان را بی کم و کاست به آنها نشان میدهم پشت سر آنها عیب جوی نمی کنم بلکه هر عیبی که در صورتشان هست را بی پرده برایشان به نمایش می گذارم. من همانند تو نیستم که پشت سر دیگران از عیب هایشان بگویم و از مردم به زشتی یاد نمی کنم:
گفتا هر آنکه عیب کسی در قفا شمرد
هر چند دل فریبد و روخوش کند عدوست
در پیش روی خلق به ما جا دهند از آنک
ما را هر آنچه از بد و نیک ست روبه روست
چون شانه، عیب خلق مکن مو به مو عیان
در پشت سر نهند کسی را که عیب جوست
«دیوان پروین اعتصامی، ص 209»
خداوند نیز بارها در قرآن مجید، بندگان خود را از عیب جویی برحذر داشته و به آنها توصیه کرده است که دست از این کار زشت بردارند و با گفتار ناشایشت دیگران را مورد خطاب قرار ندهند:
لا یحب الله الجهر بالسوء من القول لا من ظلم.
تقدیر و سرنوشت و این که آیا انسان در این سرنوشت خود دخالتی می تواند داشته باشد یا نه و اگر اجازه ی چنین دخالتی به او داده نشده است تا چه اندازه است، از جمله مسایلی است که در دیوان هر شاعر آگاه و اندیشمند به چشم می خورد و بیشتر شاعران در ادب فارسی در مورد این موضوع سخن ها گفته و عقاید خود را به شکل متفاوتی بیان نموده اند. پروین نیز در جای جای دیوانش به این مطلب مهم اشاره می کند و همه ی سررشته های هستی را به دست قضا می بیند و گریز از قضا و قدر را برای آدمی کاری غیرممکن می پندارد:
چو بنگری همه سررشته ها به دست قضاست
ره گریز زتقدیر آسمانی نیست
ودیعه ای ست سعادت که رایگاه بخشند
درین معامله، ارزانی و گرانی نیست
«دیوان پروین اعتصامی، ص 217»
انسانها در این زندگی می بایست بار تقدیر را به دوش بکشند و هچکس نمی تواند از آن رهایی یابد. پیکار با فلک و روزگار کار عبث و بی نتیجه ای است بنابراین بهتر است که سر به فرمان خداوند بسپاریم و درکار او چون و چرا نیاوریم:
تو را بار تقدیر باید کشید
کسی را رهایی از این بار نیست
پی کارهایی که گوید برو
تو را با فلک دست پیکار نیست
در قرآن مجید خداوند به امر قضاو قدر و سرنوشت انسانها اینگونه اشاره دارد:
ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان تبراها ان ذلک علی لله یسیر .
البته پروین انسان را مجبور مطلق نمی داند که هر چه از قبل برایش تعیین شده را می بایست بدون چون و چرا بپذیرد و تسلیم قضا و قدر باشد او با این که نقش قضا و قدر را در زندگی انسان بسیار مؤثر می داند، با این وجود اعتقاد دارد که انسان با تدبیر و اندیشه می تواند این قضا و قدر را تغییر دهد و به نفع خود نماید:
دیده ببندی و درافتی به چاه
این گنه توست، نه حکم قضاست
تا بودت شمع حقیقت به دست
راه تو هر جا ه روی روشناست
«دیوان پروین اعتصامی، صص 324- 326»
خداوند نیز بارها در کتاب مقدس خود نقش اراده و اندیشه ی انسان را در تغییر قضا و قدر مؤثر دانسته و به آنها اجازه داده است که در سرنوشت انسانها دخالت و با توجه به خواسته ی خود عمل کنند. خداوند راه درست و باطل را که با انجام کارنیک، سرنوشت بد را از خود دور کند و یا برعکس با انجام کار نادرست، سرنوشت بدی را برای خود انتخاب نماید: انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً. در سوره ی فصلت نیز خداوند دوباره این مطلب را بیان می دارد و می گوید: من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها و ما ربک بظلام للبعید.
پاک شو تا نخوری انده ناپاکی
نیک شو تا ندهندت به بدی کیفر
همه کردار تو از توست چنین تیره
چه کنی شکوه زما و گله از اختر
«دیوان پروین اعتصامی، ص 375»
یکی از مهمترین و زیباترین شعر پروین، شعر« لطف حق» است که در آن شاعر ایز مادر حضرت موسی (ع) سخن به میان می آورد. وقتی حضرت موسی(ع) به دنیا می ای فرعون براساس خوابی که دیده بود دستور میدهد تا تمام نوزادان پسر را به قتل برسانند. خداوند به مادر حضرت موسی(ع) وحی می کند که فرزند را به آب نیل بسپارد و به لطف حق امیدوار باشد. پروین در این شعر به شکل زیبایی نگرانی ها و دلتنگی های مادر موسی(ع) را به تصویر می کشد و خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد.
مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفته ی رب جلیل
خود زساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب،خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
ما گرفتیم آن چه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
«دیوان پروین اعتصامی، صص 107- 108»
پروین« در داستان مادر موسی، تمام احساسات و عواطف مادر را از آیات قرآن الهام می گیرد. و به روشنی بیان می کند . » با کمی دقت و اندیشه به راحتی می توان فهمید که پروین در سرودن شعر« لطف حق» به میزان زیادی تحت تأثیر این آیه ی قرآن قرار گرفته است. آنجا که خداوند می فرماید: و اوجینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم ولا تخافی ولا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین .
همانگونه که قبلاً گفته شد پروین بارها قرآن مجید را خوانده بود و از مضامین و محتوای سرشار آن به شکل زیبایی در سروده هایش استفاده می کرد. به غیر از آن کتاب ها و سخنان بزرگان دین و امامان معصوم نیز مورد توجه این شاعر بزرگ قرار گرفته بود و او با ظرافت خاص و با حساسیت بی نظیری سعی کرده بود که در جای جای سروده هایش از آن سخنان استفاده کند و کلامش را به گوهرهای ناب آن سخنان بیاراید. در اینجا سعی خواهد شد به تعدادی از سخنان بزرگان دین و امامان معصوم که پروین از آن در اشعارش بهره گرفته است، اشاره شود.
پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) همیشه به مسلمانان سفارش می کرد که در گفتارشان دقت کنند و اگر قادر به انجام آن سخن نیستند آن را بیان نکنند. از نظر ایشان گفتار بدون عمل سرمنشای بسیاری از بدیهاست. لاخیر فی قول الا مع الفعل ؛ درگفتاری که عمل به همراه آن نباشد هیچ خیری وجود ندارد.
در شعر« درخت بی بر» پروین از درخت سپیداری سخن می گوید که با وجود قامت بلند هیچ میوه و حاصلی ندارد و به درد هیچکس نمی خورد تا این که روزی توسط تبری قطعه قطعه شده و شاخه هایش طعمه ی آتش می گردد. سپیدار ازین بخت بد خود لب به گله می گشاید و از سوختن و نابود شدنش می نالد. شعله که آه و ناله سپیدار را می شنود در جوابش می گوید:
خندید برو شعله: از دست که نالی
ناچیزی تو کرد بدین گونه تو را خوار
آن شاخ که سر بکشد و میوه نیارد
فرجام بجز سوختن اش نیست سزاوار
از گفته ی ناکرده ی بیهوده چه حاصل
کردار نکو کن که نه سودی ست زگفتار
آسان گذرد گر شب وروز و مه و سال ات
روز عمل و مزد ،تو بود کار تو دشوار
« پروین اعتصامی صص، 256- 257»
گویا پروین دقیقاً سخن زیبای پیامبر(ص) را به شعر درآورده و در انجام این کار ظرافت خاصی به خرج داده است. علت این موفقیت شاید بخاطر آن است که پروین خود به تمام این معیارها و ارزشهای اخلاقی پایبند بوده و سعی کرده است که مو به مو آنها را در زندگی خود بکار گیرد و عالم بی عمل نباشد.
از سوی دیگر حضرت محمد(ص) همیشه دنیا را مزرعه ای برای آخرت می دانست و از انسانها می خواست تا می توانند کار نیک انجام دهند تا در فردای قیامت در برابر خداوند شرمسار نگردند:
قالی لشت اجبها و احب الاخره فانما هی دار المعاد
من دنیا را دوست نمی دارم و آخرت را دوست دارم، جز این نیست که آنجا سرای بازگشت است.
پروین با توجه به سخن پیامبر انسان ها را از دل بستن به این دنیای محدود و زودگذر برحذر می دارد و می گوید که جهان دیگری در انتظار ماست جهانی بزرگتر و دیدنی تر از این جهان؛ بنابراین نباید بی جهت تمام قوا و توان مان را صرف مال اندوزی و کارهای بیهوده کنیم:
یکی پرسید ازسقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بی خبر مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی برپری بینی
که گردون ها و گیتی هاست ملک آن جهانی را
هزار دانه افشاندیم و یک گل زان میان نشکفت
به شورستان تبه کردیم رنج باغبانی را
زتیغ حرص جان هر لحظه ای صدبار می میرد
تو علت گشته ای این مرگ های ناگهانی را
دیوان پروین اعتصامی، صص 314- 316
امام علی(ع) در مورد دانش و فراگیری آن در نهج البلاغه می گوید: کل و عاء یضیق بما جعل فیه الا و عاء العلم فانه یستع به هر ظرفی تنگ می گردد و پر می شود به آنچه دورن آن می گذرد مگر ظرف علم و دانش(سینه و دل) که چون علم در آن راه یاف
ت، فراخ می گردد و گنجایش دارد برای پذیرفتن علم دیگر.
توجه به علم و دانش در سروده های پروین بارها بیان شده است و ارزش و برتری انسانها از نگاه این شاعر در میزان آگاهی هر کس در مورد هستی و جهان آفرینش می باشد:
علم سرمایه هستی است نه گنج زر و مال
روح باید که از این راه توانگر گردد
گرکه کارآگهی از بهر دلی کار کن
تا که کار دل تو نیز میسر گردد
هر که شاگردی سوداگر گیتی نکند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرر گردد
« دیوان پروین اعتصامی، صص 234- 236»
نیکی کردن و دست ناتوان را گرفتن مطلبی است که پروین هراز گاهی در دیوان اشعارش به آن اشاره نموده و سعی کرده با هنر شاعری خود این صفت پسندیده را به دیگران بیاموزد و آنها را تشویق به این عمل کند:
بپرس از ناتوان تا توانی
بترس از روزگار ناتوانی
زمهر آموز رسم تابناکی
که بخشد نور بر آبی و خاکی
نکوکار آن که همراهی روا داشت
نوایی داد تا برگ و نوا داشت
« دیوان پروین اعتصامی، ص 157»
در نهج البلاغه نیز انجام این کار پسندیده بارها توسط امام علی(ع) سفارش شده است و آن مرد بزرگ تأکید داشته که اگر از سوی شخصی که به او نیکی، کرده ای قدردانی انجام نگرفت نگران نباش که خداوند پاداش عمل نیک تو را خواهد داد: لا یزهدنک فی المعروف من لایشکره لک فقد
یشکرک علیه من لا یستمتع بشیء منه و قد تدرک من شکر الشاکر أکثراً مما اضاع الکافر ولله یحب المحسنین ؛ اگر به کسی نیکی کردی و آن شخص در برابر نیکی تو سپاسگزاری نکرد دست از احسان نکش زیرا خداوند پاداش آن نیکی ات را خواهد داد و پاداش خداوند به مراتب بهتراز سپاس آن انسانی است که تو به او نیکی کرده ای و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
در شعر« گوهر وسنگ» ما شاهد گفت و گوی سنگ با گوهر هستیم سنگ به گوهر می گوید: چرا تو اینقدر زیبا و مورد پسند همگان هستی در حالی که من سنگی بی ارزش بوده و هیچکس به من توجهی نمی کند. من همانند تو سالهای سال در معدن ماندم، اما تو اکنون بخاطر درخشندگی ات بر تاج پادشاهان قرار می گیری و من در زیر پای رهگذران افتاده ام و آنها مرا به این طرف و آنطرف پرت می کنند: