بخشی از مقاله

نجوم و اختر فیزیک

آشنايي با كيهان شناسي
کیهانشناسی علم بررسی تاریخ کیهان به عنوان یک کل است و هم ساختار و هم تکامل آن را بررسی می کند. در کیهانشناسی فرض می شود که در فاصله های بسیار زیاد، کیهان از هر مکانی که به آن نگاه شود یک شکل و متقارن به نظر می رسد، و در هر جهتی که به آن نگاه شود هم به یک شکل می باشد ( به بیان ریاضی تر، کیهان ایزوتروپیک است.) این فرضیات، اصول کیهانشناسی نامیده شده اند

جست‌وجوي اجرامي شگفت انگيزتر از سياهچاله‌ها


دانشمندان وجود دسته‌اي جديد از سياهچاله‌ها را پيش بيني كرده‌اند كه به دليل سرعت بسيار زياد چرخش به دور خود افق رويداد ندارند.


به گزارش سرويس علمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، سياهچاله‌ها هم پيش از اين در دسته اجرامي بسيار ناشناخته و رازآميز قرار داشتند. تصوري كه از اين اجرام وجود دارد، اين گونه است كه جسمي بسيار كوچك جرمي معادل جرم چندين خورشيد را در نقطه‌اي فشرده كرده است.


اما موضوع اين خبر كشف جرمي شگفت انگيزتر از سياهچاله‌ها است.


نظريه «تكينگي بدون پوشش» (naked singularity) حاكي از آن است كه سياهچاله آنقدر سريع به دور خود مي‌گردد كه در نهايت با فقدان افق رويداد مواجه مي‌شود.


سياهچاله‌ها زماني شكل مي‌گيرند كه ماده‌ ستاره‌اي بزرگ بر روي خود فرو بريزد و در اين حين، فشار لازم به طرف خارج براي خنثي كردن نيروي گرانشي كه به طرف داخل وارد مي‌شود، وجود نداشته باشد. از اين رو فشار گرانش به ساير نيروهاي داخلي غلبه مي‌كند و سياهچاله تا بينهايت در خود فرو مي‌ريزد.


در اين صورت نيروي گرانشي به قدري زياد مي‌شود كه حتي نور نيز نمي‌تواند از آن بگريزد. در نهايت سياهچاله در پوششي تاريك از خودش احاطه مي‌شود كه ما آن را افق رويداد مي‌ناميم. اجرام و تابش‌ها هنگام رد شدن از افق رويداد ناگزير به سمت سياهچاله كشيده مي‌شوند. به همين دليل ما آن ها را نمي‌بينيم و سياه مي‌ناميم.


به نوشته نجوم، تمام سياهچاله‌هاي كشف شده تا‌كنون، داراي چرخش به دور خود بوده‌اند. گاهي آنقدر زياد كه به بيش از هزار دور در ثانيه مي‌رسيد؛ اما در اين نظريه جديد، اگر سياهچاله‌اي را بيابيد كه سرعت گردش به دور خودش بسيار زياد باشد، در آن صورت مقدار حركت زاويه‌يي چرخشش بر نيروي گرانش حاصل از جرمش غلبه مي‌كند و مي تواند افق رويداد را كاهش دهد و يا از بين ببرد و سياهچاله را بدون پوشش كند؛ اما سياهچاله‌اي با 10 برابر جرم خورشيد، به سرعت چرخشي بيش از چند هزار دور بر ثانيه نياز دارد.

 


مطابق با نتايج تحقيقات دانشگاه‌هاي «دوك»(Duke) و «كمبريج»(Cambridge)، جرمي با چنين مشخصاتي را مي‌توان در لنزهاي گرانشي كشف كرد.


به گزارش ايسنا، لنز گرانشي قسمتي از فضا است كه در آن جسمي با جرم زياد مانند سياهچاله وجود دارد و با توجه به نيروي گرانشي كه دارد مانند يك عدسي طبيعي عمل مي‌كند و نورهاي رسيده از فواصل دور را خميده و در نهايت كانوني مي‌كند.


اگر نتايج اين تحقيقات درست باشد، اخترشناسان مي‌توانند چنين اجرامي را كه در نظريه جديد پيش بيني شده ثبت و شناسايي كنند.

پيچنده فضايي (1)


تصور كنيد اگر راندن در يك جاده كوهستاني براي شخصي مثلاً هشت ساعت طول بكشد، شايد يافتن يك تونل در آنجا، زمان لازم براي پيمودن اين مسير را به ده دقيقه كاهش دهد. پس اگر كسي با دوستانش قرار بگذارد كه اين مسير را برود و سپس به آنها اطلاع دهد كه به مقصد رسيده و آنها هم از داستان آن تونل فرضي آگاهي نداشته باشند، شايد بتواند براي دوستانش چنين وانمود كند كه راه هشت ساعته را چنان تند پيموده كه ده دقيقه اي رسيده!


اما مگر ميشود كه در هر شرايطي فاصله فيزيكي را چنان كوتاه كرد كه زودتر به مقصد برسيم؟ مگر ميشود در هر شرايطي ميانبر پيدا كرد؟ پاسخ دانش فيزيك به اين پرسش آري است.


براي شكافتن بهتر موضوع بهتر است كمي درباره نيروي گرانش (جاذبه) بگوييم. در افسانه ها ميگويند كه نيوتن با افتادن سيبي به سرش قانون گرانش را كشف كرد. او فكر كرد كه چرا سيب بالا نميرود و پايين ميايد؟ او پي برد كه اگر هر جسمي را با سرعت به اندازه كافي به هوا پرتاب كنيم، با شتاب ثابتي و در يك مسير راست به زمين برميگردد. پس ميتوان گفت كه كشش زمين و جسم دليل اين رويداد است. از آن پس دانش فيزيك پيشرفت كرد و دانشمندان فهميدند كه حركت سيارات به دور خورشيد هم از همين گونه است. گرچه به خاطر جرم زياد سيارات و خورشيد و

 

مسافت زياد ميان آنها، خورشيد نميتواند آنها را در يك مسير راست به سوي خود بكشد و آنها روي خورشيد نمي افتند. پس با اينكه گرانش همان گرانش است و نيروي تازه اي در كار نيست، اما در اينجا كمي پيچيده تر خود را نشان ميدهد و اثر گذاري آن از حركت ساده و سقوط راست اجسام بر روي زمين، به حركت پيچيده و چرخشي سيارات گرد خورشيد با سرعتها و دوره هاي تناوب و ... متفاوت تبديل شده. پس ميتوان اينگونه نتيجه گيري كرد كه در شرايط پيچيده تر، گرانش ميتواند اثر گذاريهاي پيچيده تري را به بار دهد.


در اينجاي داستان لازم است نگاه خود را از دستاورد نيوتن به دستاورد انيشتين تغيير دهيم. نظريه نسبيت عام انيشتين گرانش نيوتن را كامل كرد و يك برداشت متفاوت از آنرا به دست داد. نظريه انيشتين گفت كه هنگام سخن از نيروي گرانش، چيزي چيزي را به سوي خود نميكشد، بلكه جرم ها فضا را به گونه اي خم ميكنند كه حركت اجسام ناشي از نيروي گرانش (آن گونه كه ما مي

بينيم) در واقع سقوط آزاد آنها در يك فضاي خميده است. پس زمين سيب را به سوي خود نميكشد، بلكه نيروي گرانش كره زمين فضاي پيرامون اين سياره را جوري خم كرده كه هر جسمي بسته به ويژگي هايش (جرم، سرعت، ...) در اين فضاي خميده حركت ميكند. خورشيد هم طوري فضاي منظومه شمسي را خم كرده كه هر سياره ناگزير بايد گرد آن بچرخد. براي تجسم بهتر به سوراخ چاه حمام نگاه كنيد كه چطور آب و كفها را به سوي خودش ميكشد، طوري كه اگر هر چيزي همر

اه آنها باشد (مثلاً يك سوسك!) به گرد سوراخ چاه ميچرخد و ميچرخد و سرانجام به درون سوراخ ميريزد. خورشيد نيز چنين ميكند، اما خوشبختانه سيارات به اين زوديها به آن نزديك نميشوند و تنها پس از ميلياردها سال است كه ما هم مانند كفهاي درون حمام به درون خورشيد كشيده ميشويم.
به هر حال، ميخواستم اين را بگويم كه نيروي گرانش ميتواند حركتهاي پيچيده اي را نتيجه دهد،

حركت راست و حركت چرخشي. همه چيز به سيستم مورد مطالعه بستگي دارد؛ اينكه جرمها چه اندازه اند و چه ويژگيهايي دارند (سرعت، شتاب، اندازه حركت، اندازه حركت زاويه اي، ...) و چه مسافتي از هم دارند و مانند اينها. بر پايه نسبيت عام انيشتين، هر چه سيستم مورد مطالعه پيچيده تر باشد، ميتواند فضاي پيرامونش را پيچيده تر خم كند. اما آيا ميتوان طوري پيچيدگي را بالا برد كه خميدگي فضاي اطراف به كم شدن فاصله ميان دو مكان بيانجامد؟ در مثال جاده

كوهستاني با زدن تونل از دل كوه، ميشد كه بگوييم مسير (بهتر بگوييم: مسير موثر و نه مسير واقعي) را كوتاه كرده ايم؛ انگار كه جاده كوهستاني جوري خم شده كه آغاز و پايانش همان آغاز

و پايان تونل شده است. پس براي زودتر رسيدن بايد مسير دلخواه را طوري خم كنيم كه ابتدا و انتهايش در يك مسير فشرده شده و كوتاه شده قرار بگيرد. اگر بتوانيم تا اين اندازه پيچيده كار كنيم و فضا را خميده در بياوريم، خواهيم توانست مسير را كوتاه كنيم و سرعت موثر پيمودن در آنرا افزايش دهيم.


معادلات نسبيت عام انيشتين ميگويند كه چنين كاري شدني است و اگر شما مسير مورد نظر و ويژگي هاي خمش آنرا به معادلات بدهيد، معادلات به شما ويژگي هاي آن سامانه از جرمها را ميدهند.


دانشمندان سالها روي اين موضوع كار كرده اند و به پاسخ هايي از معادلات ميدان گرانش نسبيت عام دست يافته اند كه ميتوانند كوتاه كردن مسير را براي ما به بار دهند.


دو دسته از پاسخها كه بيشترين كار روي آنها انجام پذيرفته، متريكهاي كرمچاله گذرپذير و حامل پيچشي ميباشند. در مدل يك كرمچاله گذرپذير استاتيك و كروي-متقارن، ميتوان با گذر از گلوگاه

كرمچاله، از يك دهانه در يك فضاي مجانبي-تخت، به يك فضاي مجانبي-تخت ديگر رفت كه در فاصله ي به اندازه بسنده دوري قرار دارد. اينگونه كه بر ميايد، محدوديتي در برد اين سامانه نيست! پس هر دو جا در يك جهان يا دو جهان را ميتوان به هم پيوند داد. اما بررسيهاي بيشتر نشان داده اند كه چنين هندسه زمختي، نياز به مقادير زمختي از ماده شگفت يا به زبان فني تر: ماده ناقض شرط انرژي ميانگين پوچ، را به همراه مياورد.

پيوستگي مولفه هاي متريك چنان است كه گريزي براي رسيدن به يك ساختار خوشرفتار ني

ست. چنانكه اگر اندازه انرژي كاهش يابد، كاهش شعاع گلوگاه را به بار ميدهد؛ يا اندازه فاصله ميان دهانه تا گلوگاه را به مقادير حدي ميل ميدهد. پس بايد رهيافت رقيق سازي هندسه را برگزيد. يعني روي هر مولفه از متريك خام نخستين چنان كار ميكنيم كه - در دامنه ي توانش - به تمركززدايي چگالي انرژي در فضازمان پيرامونش كمك كند.


يكي از بهترين گزينه ها رفتن به سوي بي تقارني در اسكلت متريك است، به هدف آنكه به جز مولفه هاي قطر تانسور ماده-انرژي (كه چهار تا هستند)، هر شانزده مولفه اين تانسور باري از ماده شگفت همبسته را به دوش بگيرند و فشار ضريب كلان اندازه انرژي بجاي چهار مولفه، در پشت شانزده مولفه پخش شود. پيچيدگي رياضي چنين رهيافتي بسيار بالاست و بي ترديد نيرومندترين راهكار پرداختن به آن، به كار بردن تقريبهاي عددي و مانند سازيهاي رايانه اي است. بزرگترين گامي كه در اين راه تاكنون برداشته شده، رفتن از هندسه متقارن-كروي به هندسه متقارن-محوري بوده است.


ديگر گزينه ديناميك سازي هندسه است. يعني بگذاريم هندسه در زمان جريان بيابد و تمركز زمخت ماده شگفت "جاري" شود. گرچه در جهان واقعي هم رودخانه زمان هميشه به جلو در پيش ميرود.


گزينه ديگر افزودن چرخش به توابع ريخت و جابجايي به سرخ در متريك است كه بخشي از انرژي همبسته را به خود جذب ميكند و آنرا كاهش ميدهد.


و همچنين گزينه ديگر افزودن بار الكتريكي به متريك است كه با برپايي بر هم كنش ميان ميدانهاي الكترومغناطيسي و گرانشي ميتواند بر هندسه اثرگذار باشد. با فناوري كنوني، اين كاراترين راهكار رقيق سازي هندسه كرمچاله است.


همه گزينه هاي بالا در جبهه اي به نام كار روي سمت چپ معادلات ميدان نس

بيت عام و كار روي هندسه ي بهتر جاي ميگيرند. اما جبهه دومي هم در كار است كه همان كار روي سمت راست معادلات ميدان و كار روي انرژي بيشتر نام دارد.


پيچنده فضايي (2)
اينجاست كه اهميت مهندسي فضازمان (Spacetime Engineering) روشن ميشود كه در شرايطي كه فيزيك قضيه به مرزهاي خود رسيده و توان پيش رفتن بيشتر را در آينده اي نزديك براي خود نميبيند، مهندسي دانسته ها و داشته هاي كنوني، ميتواند رهيافتهايي در چهارچوب دانش را باز كند كه نويد اين را ميدهند كه ميتوان با تردستي، بازده توليد ماده شگفت را از سطح كوانتمي به سطح كلاسيكي برساند


بر پايه عدم قطعيت مكانيك كوانتمي، نميتوان گفت كه در خلا كامل انرژي پايه فضازمان هيچ است، بلكه پس از كوانتيده كردن تابع انرژي، در مي يابيم كه نوسانگر مربوطه در خلا بر شمرده شده كه آنرا نقطه صفر هم مينامند، داراي مقدار است. پس قرارداد ميكنيم كه انرژي كمتر از اين مقدار را انرژي منفي بناميم.


اما اين انرژي داراي سرشتي كوانتمي ميباشد، و مهار آن كاري دشوار است. همچنين تا رسيدن به يك نظريه گرانش كوانتمي فراگير، توضيح درخوري از رفتار كف كوانتمي فضازمان را نداريم. نميدانيم كه فضازمان ماهيتي پيوسته دارد (نسبيت كلاسيك) يا از واحدهاي گسسته ساخته شده (نظريه ميدان كوانتمي) يا از واحدهايي يك بعدي و مرتعش (نظريه ريسمان) و يا سنگ بناهايي دوبعدي و رويه گونه كه مانند لوله كشي و غشابندي مي مانند (نظريه هاي ابرريسمان). بنابراين بهتر است كه به آزمايشها بسنده كرد كه رفتارهايي سرراست را گزارش ميدهند و بررسي فضازمان را بسيار ساده تر ميكنند؛ گرچه بايد پذيرفت كه دقت رهيافت نظري را در اين شيوه نداريم، اما در بيشتر پيشرفتها راهبرد نظريه را گزارشات تجربي رفتار طبيعت در اندازه هاي كوانتمي و كهكشاني به دست داده اند و فيزيك كار را پي ريخته اند. پس رهيافت بررسي آزمايشها بيشتر مهندسي و در سطح است تا فيزيكي و در عمق، و حتي برخي آنرا "مهندسي كوانتمي" ناميده اند، اما در پايه ي داستان تفاوتي را نميسازند، گرچه هر رهيافت جايگاه خود را دارد و پيشرفتهاي نظريه بسيار مهم هستند.


از ميان پديده هاي به آزمايش درآمده كه در برخي حالتها برخوردن به ان

رژي منفي را در سيستم مورد بررسي دارند، دو پديده اثر كازيمير و خلا فشرده بيشترين احتمال دستيابي به اندازه هاي ماكروسكوپيكي ماده شگفت را در خود دارند. جالب آنكه از اين دو پديده در نخستين مقاله هاي پديد آورندگان فيزيك كرمچاله در سال 1988 نيز نام برده شده است.
اثر كازيمير را ده ها سال است كه فيزيكدانها ميشناختند، اما تا تاييد آزمايشگاهي آن در دهه نود، چيزي بيش از يك حالت ويژه از نوسانگر هاي كوانتمي نگريسته نميشد

. در اين باره از شما ميخواهم كه به يك مقاله بسيار خوب نگاهي بياندازيد:


هنوز نيز با اينكه اين بارزترين گزينه ديدن اثرات انرژي نقطه صفر خلا ميباشد، بسياري نميپذيرند بتوان با يك اثر ذاتاً كوانتمي به ساختارهايي ماكروسكوپيكي از فضازمان پيچانده شده (كرمچاله، حامل پيچشي، لوله كراسنيكف، و هر گونه پيچنده فضايي) رسيد.

اكنون پرسش اينست كه چگونه ميتوان يك كرمچاله گذرپذير را در آزمايشگاه ساخت؟ و پاسخ آنست كه بايد انرژي بايسته آنرا فراهم كرد. يعني بايد ماده شگفت را توليد كرد كه داراي چگالي انرژي كمتر از چگالي انرژي خلا در فضازمان تخت در دماي صفر مطلق و در شرايط خلا ايده آل (= شمار ذرات محيط آزمايش برابر صفر) ميباشد.
دو فاجعه در يك كهكشان


ابرنواخترها پديده هايي نادر اند كه در هر 25 تا 100 سال يكبار در كهكشان رخ مي دهند. به همبن دليل سازمان فضايي ناسا از كشف چنين پديده اي بسيار حيرت انگيز شد، اين واقعه در حالي رخ داد كه ماهواره سوئيفت توانست دو ابرنواختر با فاصله 16 روز از انفجار را در يك كهكشان رديابي كند.

تاكنون اخترشناسان ابرنواختري به اينگونه؛ در كهكشان MCG +05-43-16 مشاهده نكرده بودند، كه ناگهان انفجاري مهيب رخ مي دهد. اين دو ابر نواختر با نام هاي SN 2007ck و SN 2007co شناخته مي شوند. اين انفجارها شش هفته گذشته در اين كهكشان كم نور واقع در صورت فلكي جاثي و با فاصله اي معادل 380 ميليون سال نوري از ما رخ دادند.

اخترشناسان بر اين باورند كه اين پديده بسيار نادر و متمايز است، SN 2007ck ابرنواختري نوع II است و هنگامي رخ مي دهد كه ستاره بسيار پرجرم تر از خورشيد است در اين هنگام ستاره شروع به بيرون ريزي شديد ماده و در نهايت انفجاري مهيب را به وجود مي آورد و واقعه اي عظيم پديدار مي شود سياهچاله، ستاره نوتروني يا دميدن پوسته هاي گازي ستاره به ديگر نواحي فضا.

ابرنواختر بعدي، يعني، SN 2007ck از نوع Ia است و در حالي رخ داده كه ماده كوتوله اي سفيد توسط همدمي غير قابل ديد ربوده شده است تا جايي كه ستاره توانايي نگهداري هيچ ماده اي را بر خود نداشته سپس انفجاري مهيب و پرصدا و حجيم رخ داده است.
در حقيقت اين پديده تصادفي و نادر در دو بازه زماني كم سبب پر نور تر شدن كهكشان به اندازه دهها هزار بار بيشتر از آنچه بوده شده است.

 


روشي نوين براي اندازه گيري جرم سياه چاله ها

نيكولاي شاپوشنيكو و لو تيتار چوك،دو اختر فيزيك دان مركز پرواز هاي فضايي گدارد ناسا به ابتكاري نوين در زمينه اندازه گيري جرم سيه چاله ها نائل آمدند.


شايد در ابتدا عجيب به نظر آيد، اما يكي از مهم ترين و مشكل ترين مسائلي كه دانشمندان همواره با آن روبرو هستند تعيين جرم اجرام آسماني است.نمونه هاي فراواني از سيستم هايي دوتايي كه در آن دو ستاره به دور يكديگر در گردشند مورد بررسي قرار گرفته و جرم دقيق آنها محاسبه مي گردد.در اين بين تعيين جرم سياه چاله ها فرايندي بسيار پيچيده است زيرا اين اجرام غير قابل مشاهده هستند.

اما اختر فيزيكدانان كار آزموده در ابتكاري بي سابقه، روش نويني براي حل اين مسئله ابداع نمودند. در اين روش با سنجش ميزان وسعت قرص بر افزايشي در سياه چاله جرم دقيق آن تعيين مي گردد. (قرص بر افزايشي يك صفحه دايره اي گردان است كه از مواد به دور سياه چاله تشكيل مي شود. اين مواد كه در اطراف سياه چاله قرار دارند به مرور وارد آن شده و به عبارت ديگر بلعيده مي شوند.)

از آنجا كه اين مواد مي توانند بسيار سريعتر از بلعيده شدن توسط سياه چاله متراكم گردند ،به هم فشرده شده و فوق العاده گرم مي شوند.علاوه بر اين، در طي فرايند گرم شدن امواجي را در طيف اشعه ايكش گسيل مي كنند كه توسط اخترشناسان در زمين دريافت مي شود.
دانشمندان به اين نكته پي برده اند كه رابطه مستقيمي بين سياه چاله و اندازه قرص بر افزايشي اطراف آن وجود دارد.به عقيده اخترشناسان، متراكم شدن گاز هاي داغ قرص بر افزايشي با افزايش جرم سياه چاله همراه خواهد بود. .بدين ترتيب هرچه قدر كه سياه چاله پرجرم تر باشد، ميزان تراكم مواد اطراف آن و در نتيجه اندازه قرص برافزايشي وسيع تر خواهد بود.




نمايي خيالي از يك سياه چاله در حال بلعيدن همدم ستاره اي خود

اين ايده كه براي نخستين بار توسط تيتار چوك در سال 1998 ميلادي مطرح گرديد، نشان داد سياه چاله موجود در سيستم دوتايي كيگنس ايكس – 1 (Cygnus X-

 

1) بيش از 8.7 برابر خورشيد جرم دارد.شايان ذكر است كه ميزان خطاي احتمالي در اين محاسبه فقط 0.8 جرم خورشيد بود.

سيستم دوتايي كيگنس ايكس – 1 (Cygnus X-1) نخستين كانديد وجود سياه چاله در دهه 1970 ميلادي بود. اين سيستم دوتايي از يك ستاره ابر پرجرم آبي و همدمي نامرئي تشكيل شده بود.مشاهداتي كه در طيف مرئي به عمل آمد نوعي آشفتگي را در حركت ستاره نمايان ساخت و سرانجام اخترشناسان به اين نتيجه رسيدند كه اين آشفتگي به خاطر وجود سياه چاله اي به جرم 10 برابر خورشيد در اطراف ستاره ابر پرجرم است.

تاد استروماير و ريچارد مشوتسكي با همراهي چهار تن ديگر از مركز پرواز هاي فضايي گدارد به طور مستقل با استفاده از همين شيوه به بررسي فرا تابش اشعه ايكس كه از سياه چاله اي واقع در يك كهكشان كوچك همسايه به نام ان جي سي 5408 (NGC 5408) گسيل مي شد، پرداختند. آنها جرم اين سياه چاله را 2000 برابر جرم خورشيد تخمين زدند.

دانشمندان با بهره گيري از اين روش به شناسايي سياه چاله هاي متوسطي كه بيش از هزاران برابر خورشيد جرم دارند، مي پردازند.اين دست از سياه چاله ها اگرچه در مقايسه با سياه چاله هايي كه چندين برابر ستارگان جرم دارند، بسيار شگرف جلوه مي كنند، اما در برابر سياه چاله هاي ابر پرجرمي كه صدها ميليون ها بار از تنها ستاره منظومه شمسي مان پرجرم ترند، بسيار ناچيز اند.


ستاره شناسي دانش يگانگي كيهان

در بقاياي تمدن سومري كتيبه هايي مربوط به ستاره شناسي يافت شده است كه قدمت آنها به 25000 سال قبل از ميلاد مسيح مي رسد . در بقاياي سنگي كتيبه هاي يافت شده ، تصاويري از گردش ماه به دور زمين وجود دارد . استادان ماوراءالطبيعه سومري خيلي زود دريافتند هر اتفاقي كه براي انسان رخ مي دهد يه نوعي به به ستارگان ارتباط دارد و در و.اقع ستارگان منشاء همه اتفاقات هستند . در سال 1920 يك دانشمند روسي بنام چيجفسكي مطالعات كاملي در اين خصوص انجام داد و متوجه شد هر يازده سال يكبار انفجارهاي عظيمي در خورشيد رخ مي دهد .


او با بررسي يك دوره هفتصد ساله دريافت ، هميشه همزمان با پديده انفجار خورشيدي يك جنگ ، اغتشاش و يا نابساماني در كره زمين اتفاق مي افتد . محاسبات و مشاهدات او كه يك دوره هفتصد ساله را پوشش مي داد ، آنقدر علمي و دقيق بود كه رد كردن نظريه او را دشوار ساخته بود . در واقع خورشيد يك ارگانيسم زنده ، پويا و آتشين است . حالات خورشيد هر لحظه تغيير مي كند و زماني كه اندكي تغيير در حالات خورشيد به وجود آيد ، زمين نيز تحت تاثير قرار مي گيرد . بعدها يك فيزيكدان سويسي بنام پاراسلوس با مطالعات بيشتري در اين زمينه به كشف جديدي نايل آمد . او كشف كرد انسان زماني بيمار مي شود كه هماهنگي بين او و چيدماني از ستارگان كه در زمان تولدش وجود داشته است از بين برود . قبل از پاراسلوس ، فيثاغورث اصل ارزشمند توازن سياره اي را مطرح كرده بود .
او معتقد بود كه هر ستاره يا سياره اي از طريق حركت

 

و جابجايي در فضا ارتعاشات منحصر به فردي را توليد مي كند . مجموع ارتعاشات اجرام آسماني يك توازن موسيقيايي توليد مي كند كه توازن كيهاني ناميده مي شود . در سال 1950 گئورگي گياردي دانش جديدي بنام شيمي كيهاني را به وجود آورد . او پس از انجام آزمايشات متعدد به روش علمي اثبات كرد كل جهان يك وحدت بنيادين و يك جسم يكپارچه است . يعني هيچيك از اعضاء آن از هم منفك نيستند و به يكديگر متصلل هستند . پس اگر قسمتي از اين جسم دستخوش تغيير گردد كل جسم مرتعش مي شود و همه بخش هاي آن تحت تاثير قرار مي گيرند . پس با به وجود آمدن تغيير در هر ستاره اي ، در هر فاصله از زمين كه باشد ، ضربان ما دچار تغيير خواهد شد . وقتي خورشيد در شرايط و موقعيت خاصي قرار مي گيرد گردش خون ما نيز تحت تاثير قرار خواهد گرفت . دكتر تاماتوي از ژاپن هم كشف كرد كه شدت طوفان هاي اتمي خورشيد بر ضخامت گلبولهاي خون به خصوص در آقايان تاثيرات فراوان دارد . فرانك براون ، متفكر آمريكايي نيز مي گويد : در لحظه تولد يك انسان ستارگان بسياري در حال طلوع و غروب كردن هستند .
مجمع الكواكبي در حال صعود و مجمع الكواكبي در حال فرود هستند و انسان در چيدماني مشخص از ستارگان به دنيا مي آيد . از تحقيقات هاي صورت گرفته نتيجه مهمي حاصل مي شود ( با در نظر گرفتن اينكه كل حيات تحت تاثير چيدمان ستارگان قرار دارند ، با كمي مطالعه عميق تر مي توان دريافت كه هر انساني نيز تحت تاثير ستارگان است ) در زمينه تاثير چيدمان ستارگان بر حيات انسان مطالعات زيادي انجام شده است . به عنوان مثال مي دانيم كه اقيانوس ها تحت تاثير حالات ماه قرار مي گيرند . حال اگر در نظر داشته باشيم كه نسبت آب و نمك موجود در اقيانوس ها دقيقاً مشابه نسبت آب و نمك بدن انسان است آنگاه نتيجه خواهيم گرفت كه آب بدن انسان نيز همانند اقيانوس ها تحت تاثير نيروي ماه قرار مي گيرد . همچنين تحقيقات نشان مي دهد كه با نزديك

شدن ماه به حالت بدر ( ماه كامل ) ميزان جنون و ديوانگي نيز در دنيا افزايش مي يابد . پروفسور براون تحقيق جالبي را انجام داده است . او نمودار تولد بسياري از نظاميان ، پزشكان و متخصصين مشهور را جمع آوري كرده و با بررسي اين نمودارها متوجه شد افرادي كه تخصص هاي يكساني دارند اكثراً تحت چيدمان مشابهي از ستارگان متولد شده اند .


به عنوان مثال دريافت ، سياره مريخ تاثير ز يادي بر زندگي نظاميان مشهور داشته است . از گذشته تا امروز عده اي ستاره شناسي را خرافات و اعتقاد كوركورانه به حساب مي آورند . اما واقعيت اي

ن است كه ستاره شناسي كاملاً علمي است . البته علم به معناي بررسي و تحقيق و رابطه بين علت و معلول . در ستاره شناسي گفته مي شود هيچ اتفاقي در روي كره زمين بدون علت نيست حتي اگر ما از علت آن آگاه نباشيم . به طور كلي مي توان گفت ستاره شناسي تلاش براي كاوش در آينده به روش هاي مختلف است . يكي از متداول ترين روش ها ، مطالعه چگونگي تاثيرگذاري اجرام آسماني بر انسان است . يكي از ايده هاي جالب ستاره شناسي اين است كه ما نيز بر اجرام سماوي اثر مي گذاريم زيرا اثر گذاري يك رابطه دوطرفه است از ديدگاه علمي بايد دانست كه تمامي خانواده خورشيدي از خورشيد متولد شده اند ماه ، مريخ ، مشتري ، زمين و ديگر اجرام

منظومه شمسي همگي اندامهاي خورشيد هستند . انسان نيز از اندام هاي زمين است و زمين از اندام هاي خورشيد . همه چيزهايي كه از منبع واحدي متولد مي شوند داراي درونيات مشتركي هستند .


پس هر اتفاقي كه در خورشيد روي مي دهد ، ارتعاشي در سلول هاي ما ايجاد خواهد كرد زيرا سلول هاي ما نيز از خورشيد متولد شده اند . علم ستاره شناسي همواره بر روي اين احتمال كه وقوع هر اتفاقي در هستي بر روي انسان تاثير مي گذارد ، تحقيق كرده است . در اين تحقيقات مشخص شده است كه علاوه بردوره يازده ساله طوفان هاي خورشيدي يك دوره 90 ساله نيز در حيات خورشيد وجود دارد . دوره جواني خورشيد 45 سال طول مي كشد و پس از آن دوره پيري خورشيد آغاز مي شود كه 45 سال به طول مي انجامد . در دوران جواني ، اثر خورشيد به حداكثر خود مي رسد و در مدت پيري انرژي خورشيد رو به افول مي رود . پس از گذشت 90 سال خورشيد پير شده و دوباره شروع به جوان شدن مي كند . كودكاني كه در 45 سال اول متولد مي شوند از سلامتي كامل برخوردار هستند اما كودكاني كه در 45 سال دوم به دنيا مي آيند داراي مشكلات فراواني هستند . در 45 سال دوم ميزان زلزله افزايش ميابد . وقتي چرخه 90 ساله خورشيد به پايان مي رسد حركت وضعي زمين نيز دچار اختلال مي گردد . آگاهي يا تشخيص ما ، ملاكي براي وجود يا عدم وجود هيچ چيز نيست . حوزه هاي مختلف انرژي در اطراف وجود دارند كه دائماً بر زندگي ما اثر مي گذارند . انسان به محض تولد در معرض اين اثرات قرار مي گيرد . امروزه

دانشمندان معتقدند هر جرم آسماني تشعشع راديواكتيو منحصر به فرد خود را دارد . امواجي كه سياره زهره از خود ساطع ميكند آرام و ساكن هستند در حالي كه ماه امواج متفاوتي را از خود ساطع مي كند . امواجي كه از سياره مشتري به ما مي رسند متفاوت از امواجي هستند كه از خورشيد به ما مي رسند . اين تفاوت به خاطر اختلاف تركيبات گازي لايه هاي تشكيل دهنده هر جسم است . در زمان تولد يك كودك تمام مجمع الكواكب ، ستارگان و كهكشانهاي ديگر كه در افق زمين در حال گردش هستند در ذهن كودك ثبت مي شوند . شرايط كيهاني موجود در لحظه تولد ، با تمام ضعف ها ، قوتها و توانايي هايش بر كل زندگي انسان اثر مي گذارد . ستاره شناسي

را ميتوان به سه بخش تقسيم نمود .
بخش اول هسته و جوهره آن است كه غير قابل تغيير است و پس از شناختن آن فقط بايد با آن همراه بود . بخش دوم لايه مياني است و فرد مي تواند آن را تغيير دهد اين بخش نيمه ضروري ستاره شناسي است و اگر آگاهي هاي لازم را داشته باشيم مي توان آن را تغيير داد . و بخش سوم لايه بيروني و غير ضروري آن است . هرچند همه مردم بيشتر كنجكاوي را نسبت به اين بخش دارند . اگر آگاه نباشيم آنچه بايد اتفاق بيافتد ، اتفاق خواهد افتاد . اگر دانش و آگاهي وجود داشته باشد ، آنگاه راه هاي مختلفي براي ايجاد تغيير وجود دارد . هدف نهايي ستاره شناسي پرداختن به ضروريات و بنيان ها است . معنا و جوهره ستاره شناسي يكي بودن با هستي است . ما نه تنها جزئي از ين عالم هستيم بلكه در تمامي اتفاقات و شرايط به وجود آمده مشاركت داريم . اگر بتوانيم ضروريات را از غير ضروريات جدا كنيم ، علم ستاره شناسي ابزار مناسبي در دستان ما خواهد بود .


طفلك پلوتون

چه كسي توپي با قطر 2306 كيلومتر كه يك پنجم قطر زمين هم نمي‌شود و جرم فقط دو هزارم جرم زمين را يك سياره مي‌داند؟ پلوتون حتي از هفت ماه منظومه‌ي شمسي و بدتر از همه از ماه زمين هم ريز تر است. منظومه‌ي شمسي اين‌قدر گستاخانه با اعضاي ريزش برخورد نكرده‌است كه با پلوتون. مدار پلوتون با مدار همه‌ي سيارات فرق مي‌كند. اگر بتوانيم همه‌ي سياره‌ها را روي يك ميز مرتب بچينيم، پلوتون انگار به فنري وصل شده است كه باعث مي‌شود بالاتر يا پايين‌تر از سطح ميز جا بگيرد. مدار پلوتون در صفحه‌ي منظومه‌ي شمسي نيست. يوهان كپلر در قرن شانزدهم گفت كه مدار سيارات بيضي است، اما حقيقت اين است كه مدار هيچ سياره‌اي به اندازه‌ي پلوتون بيضي نيست. كپلر در خواب هم نمي‌ديد كه روزي سياره‌اي كشف شود كه مدارش به قدري بيضي باشد كه عنوان دورترين سياره‌ي منظومه‌ي شمسي را هر از چندگاهي با نپتون عوض كند. پلوتون وقتي به نزديك‌ترين فاصله اش از خورشيد مي‌رسد از سياره‌ي نپتون هم به خورشيد نزديك‌تر مي‌شود. بخشي از مدار پلوتون درون مدار نپتون است. مدار پلوتون بيشتر شبيه مدار دنباله‌دارهاست تا سياره‌ها. يعني از 18 بهمن 1357 (7 فوريه 1979) تا 22 بهمن 1377 (11 فوريه 1999) پلوتون درون مدار نپتون بود و نپتون دورترين سياره از خورشيد تلقي مي‌شد. عنواني كه به ن

ظر مي‌رسد ديگر هرگز از دست ندهد.

سياره X

استان كشف پلوتون اسطوره‌ي اخترشناسي نوين است. وقتي يوهان گاله نپتون را د

ر 1846 ديد مكانيك نيوتوني حاكم مطلق جهان بود. چه كسي مي‌توانست محاسبات فيزيكي كه محل نپتون را در آسمان پيش‌بيني كرده‌بودند انكار كند. داستان از اين قرار بود كه مدار اورانوس نامنظم بود و مطابق نظريه‌هاي فيزيكي رفتار نمي‌كرد. دو رياضي‌دان از روي داده‌هاي رصدي اورانوس حدس زدند كه سياره‌اي در وراي آن عامل اصلي اين اختلال‌هاست. آن‌دو به درستي محل سياره‌ي جديد را تخمين زدند و گاله فقط آن را ديد. اما به نظر مي‌رسيد مدار نپتون هم نامنظمي‌هايي دارد. اخترشناسان كه مزه‌ي كشف نپتون را چشيده بودند باز هم گمان بردند كه سياره‌اي آن‌سوي نپتون همه‌ي اين نامنظمي‌ها را پديد آورده است. ويليام پيكرينگ و پرسيوال لاول چندين محل را در آسمان تخمين زدند كه اگر سياره‌ي X در آن محل‌ها بود مي‌توانست چنين نامنظمي‌هايي در مدار نپتون پديد آورد. جستجو براي اين سياره از سال 1905 در رصدخانه‌ي لاول آغاز شد. كار جستجو حتي سال‌ها پس از مرگ لاول در 1916 نيز ادامه يافت.
كلايد تامباو (Clyde Tombaugh) منجم جواني بود كه تلسكوپي دست‌ساز ساخته بود. او طرح‌هايي را كه از پشت چشمي اين تلسكوپ از مشتري و زحل كشيده بود براي رصدخانه‌ي لاول فرستاد. اين باعث شد كه تامباو در 1929 در رصدخانه استخدام شود. در رصدخانه‌ي لاول از هر بخش آسمان به فواصل زماني معين (مثلا يك هفته) دوبار عكاسي مي‌شد. با مقايسه‌ي اين دو عكس اگر چيزي در زمينه‌ي ستاره‌هاي ثابت حركت مي‌كرد پيدا مي‌شد. براي مقايسه هر دو عكس را داخل دستگاهي به نام مقايسه گر چشمك‌زن (Blink Comparator) مي‌گذاشتند. تامباو شب‌ها را به عكاسي مي‌گذراند و روزها را به مقايسه‌ي عكس‌هاي تهيه شده. و سرانجام پس از 25 سال تلاش در رصدخانه‌ي لاول، تامباو جوان پلوتون را در 29 بهمن 1308 (18 فوريه‌ي 1930) در عكس‌هايي كه ماه پيش گرفته شده بود يافت.

سياره‌اي كه تامباو كشف كرده بود مدتي بي‌نام بود. نام پلوتون را دختري 11 ساله به نام ونتيا فير (Venetia Phair) كه آن زمان دانش‌آموز يك مدرسه‌ي ابتدايي در انگلستان بود پيشنهاد كرد. پلوتون (Pluto) خداي دنياي زيرين است. صبح يكي از روزهاي اواخر زمستان 1930 پدر ونتيا در صفحه‌ي 14 روزنامه‌ي Times خبر كشف سياره‌ي تازه را خواند و براي دخترش تعريف كرد كه هنوز نامي براي اين سياره انتخاب نشده است. ونتيا هم كه به اسطوره شناسي و نجوم علاقه‌مند بود نام پلوتون را پيشنهاد كرد. پلوتون به قدري نام موفقي بود كه همان سال شخصيت پلوتو (سگ معروف والت ديزنياز روي سياره جديد نام‌گذاري شد. .

 

 

عجيب نيست كه نشان پلوتون براي پاسداشت لاول تركيبي از حروف P و L است. اما…، اما اين پلوتون نمي‌توانست سياره‌ي X لاول باشد، با اين‌كه پلوتون تقريبا در يكي از محل‌هايي كشف شد كه لاول پيش‌بيني كرده بود. از همان ابتدا بعد از اين‌كه معلوم شد قرص پلوتون از پشت چشمي ديده نمي‌شود همه مي‌دانستند كه پلوتون كوچك‌تر و كم‌جرم‌تر از آن است كه چنين تغييراتي بر مدار نپتون وارد كند. تازه به نظر مي‌رسد اين نپتون است كه مدار پلوتون را بسيار آشفته كرده است، پلوتون هرگز نمي‌تواند تأثير چشمگيري بر نپتون بگذارد.

پس سياره‌ي X كجاست؟ پس از كشف پلوتون تامباو جستجويش را ادامه داد. او چندين سيارك، ستاره‌ي متغير و حتي يك دنباله‌دار يافت. اما خبري از سياره‌ي ديگري نشد. پايونير 10 و 11 و ويجرهاي 1 و 2 كه به ملاقات اورانوس و نپتون رفتند مشكل مدار آنها را براي هميشه حل كردند. وقتي فضاپيماها از كنار سياره‌ها مي‌گذشتند مقداري شتاب مي‌گرفتند. اين شتاب مستقيما به جرم سياره مربوط مي‌شود. با اندازه‌گيري اين شتاب دانشمندان دريافتند كه جرم اورانوس و نپتون را 1 درصد كمتر از جرم واقعي آنها محاسبه كرده بودند. با جايگذاري اعداد جديد مشكل نامنظمي‌هاي مدار هر دو سياره براي هميشه حل شد. پس هيچ سياره‌اي X اي وجود ندارد.

اجرام كوئي‌پر

با اين همه پلوتون بيش از هفتاد سال بدون مشكل بزرگي يك سياره بود. ولي همه چيز در پاييز 1380 (2002) تغيير كرد؛ زماني كه اخترشناسان كوآوار را يافتند. از 1992 كه اولين جرم در كمربند كوئي‌پر كشف شد تا كنون بيش از 800 جرم در اين ناحيه از منظومه‌ي شمسي شناخته شده است. كمربند كوئي‌پر منطقه‌اي است دورتر از مدار نپتون كه پيش‌بيني مي‌شود شامل هزاران جرم كوچكي باشد كه از ابتداي پيدايش منظومه‌ي شمسي به همراه خود سياره‌ي نپتون به آن محل رانده شده‌اند. هيچكدام از اين 800 جسم در حد و اندازه‌هاي پلوتون و حتي قمرش، كارن، نبودند. ولي كوآوار جسمي با قطر 1260 كيلومتر بود. بي‌شك كوآوار به گروهي از اجرام منظومه‌ي شمسي تعلق داشت كه پيش از اين نام‌گذاري شده بود: اجرام كمربند كويي‌پر (KBO). مشكل اين‌جا بود كه پلوتون هم مي‌بايست جزء اين گروه قرار مي‌گرفت. اگر تنها تفاوت پلوتون با ديگر اجرامي

كويي‌پر اندازه‌اش بود، كوآوار فقط چند كيلومتر از پلوتون كوچك‌تر بود. سال پيش مسئله براي پلوتون وقتي حياتي‌تر شد كه جرم كوئي‌پر 2003 VB12 (معروف به سدنا، Sedna) پا به خانواده‌ي منظومه‌ي شمسي گذاشت. سدنا از پلوتون بزرگ‌تر بود. مدار سدنا بي‌اندازه كشي

ده‌تر از مدار پلوتون است طوري كه در نزديك‌ترين فاصله از خورشيد به 76 واحد نجومي (AU، هر واحد نجومي فاصله‌ي متوسط زمين از خورشيد و تقريبا معادل 150 ميليون كيلومتر است) و در دورترين نقطه‌ي مدارش به فاصله‌ي 526 واحد نجومي از خورشيد مي‌رسد. به هرحال همين كشف باعث شد تا اخترشناسان به فكر تعيين ماهيت يك سياره بيافتند.

ماهيت يك سياره

اين اولين باري نبود كه اخترشناسان به دنبال تعريفي براي يك سياره بودند. وقتي ويليام هرشل در 1781 به دنبال ستاره‌هاي دوتايي مي‌گشت جرمي را در صورت فلكي ثور ديد كه ابتدا تصور مي‌كرد يك دنباله‌دار است. اما مدار اين جرم تازه كشف شده بيشتر شبيه مدار سياره‌ها، دايره‌اي، بود. به زودي همه قبول كردند كه جرم تازه سياره‌ي هفتم منظومه‌ي شمسي است و نامش را اورانوس نهادند. اورانوس يك قانون كهنه را زنده كرد: قانون بده (Bode) كه اندازه و فاصله‌ي سيارات از خورشيد را بر حسب يك رابطه‌ي رياضي بيان مي‌كند. اخترشناسان تا پيش از كشف اورانوس قانون بده را بي‌معني مي‌پنداشتند(اين قانون امروزه ‌هم بي معني تلقي مي‌شود و صرفا از نظر تاريخي اهميت دارد) ولي اورانوس درست در محلي كشف شد كه قانون بده پيش‌بيني مي‌كرد سياره‌اي آنجا باشد. اما در قانون بده يك مشكل وجود داشت، اين قانون پيش‌بيني مي‌كرد كه مي‌بايست سياره‌اي بين مريخ و مشتري وجود داشته باشد، ولي تا آن زمان چنين جرمي كشف نشده بود. پس كاوش‌هاي بعدي براي كشف اين سياره ادامه يافت، تا اين‌كه در 1801 درست در همان فاصله‌ي بين مريخ و مشتري سرس (Ceres) كشف شد. بلافاصله اين جرم را يك سياره دانستند. اما يك سال بعد در همان منطقه پالاس كشف شد. چند سال بعد جونو پيدا شد كه مداري مشابه مدار دو جرم قبلي داشت. با ادامه‌ي اين كشف‌ها ويليام هرشل پيشنهاد كرد كه اين اجرام جديد در دسته‌اي جدا از سيارات طبقه بندي شوند. به هرحال حتي سال‌ها پس از مرگ هرشل اين طبقه بندي را همه قبول نداشتند. امروزه هزاران سيارك كشف شده است كه سرس از همه‌يشان بزرگ‌تر است. ديگر سيارك‌ها صخره‌هاي سرگرداني هستند كه بين مدار مريخ و مشتري دور خورشيد در گردشند.


بار بعد كه موضوع تعريف علمي سياره مطرح شد به طرح وجود كوتوله‌هاي قهوه‌اي باز مي‌گردد. كوتوله‌هاي قهوه‌اي ستاره‌هاي نارسي هستند كه نه آن‌قدر پرجرم‌اند كه يك ستاره باشند، نه آن‌قدر كم جرم كه يك سياره تلقي شوند. موضوع ديگر سيارات فراخورشيدي بودند. ده‌ها جرم سياره مانند كشف شده‌اند كه به دور ستاره‌هاي ديگر مي‌گردند. از نظر اتحاديه‌ي بين‌المللي نجوم يك سياره‌ي فراخورشيدي جسمي است كه:

اجرامي با جرمي كمتر از كمينه‌ي جرم لازم براي آغاز واكنش‌هاي گرما-هسته‌اي (13 برابر

جرم مشتري براي جرمي با تركيب شيميايي مشابه) كه دور يك ستاره يا بازمانده‌ي يك ستاره مي‌گردد. اهميتي ندارد كه اين جرم چگونه شكل گرفته است. كمينه‌ي جرم يا اندازه‌ي لازم براي يك سياره‌ي فراخورشيدي تا يك سياره تلقي شود همان‌هايي است كه براي منظومه‌ي شمسي تعريف مي‌شود.

اين تعريف مشكلي از ما نمي‌كاهد، بايد كمينه‌ها را در منظومه‌ي شمسي خودمان تعريف

كنيم. با كشف پلوتون، كوآوار، سدنا و ديگر اجرام كمربند كويي‌پر بار ديگر بحث تعريف ماهيت يك سياره به زبان‌ها افتاد.اتحاديه‌ي بين‌المللي نجوم مجبور بود كه پس از سال‌ها سكوت تعريف جامعي از يك سياره ارائه دهد. تا همين هفته‌ي پيش (اواخر مرداد 85) تعريف رسمي‌اي از يك سياره وجود نداشت.

پيش از اين مايك براون از MIT يك سياره را چنين تعريف كرده بود: «سياره به هر جسمي در منظومه‌ي شمسي مي‌گويند كه جرمش از مجموع جرم‌هاي ديگر اجرامي كه در مدار مشابه به مدار آن دور خورشيد مي‌گردند بيشتر است». طبق اين تعريف پلوتون سياره نبود. در پاييز 1385 گروه 19 نفره‌ي اتحاديه‌ي بين‌المللي نجوم (IAU) كه به مطالعه درباره‌ي تعريف يك سياره

مي‌پرداخت سه گزينه مقابل خود داشت:
سياره هر جسمي است كه به دور خورشيد مي‌گردد و قطرش بيش از 2000 كيلومتر است
سياره هر جسمي است كه به دور خورشيد مي‌گردد و شكلش به دليل گرانشش ثابت است
سياره هر جسمي است كه به دور خورشيد مي‌گردد و جرم اصلي در منطقه‌اش محسوب مي‌شود.

سرانجام مسئله‌ي تعريف سياره به همايش تابستان 1385 (2006) IAU در پراگ جمهوري چك رسيد.

هر جسم گردي يك سياره نيست

پيش‌نويسي كه به جلسه‌ي IAU رسيد بيان مي‌كرد كه يك سياره جسمي است كه به دور خورشيد مي‌گردد و آن قدر جرم دارد كه بر اثر نيروي گرانش خودش شكلي كروي داشته باشد. بر اساس اين تعريف كميته‌ي تعيين ماهيت سيارات پيشنهاد كرده‌بود كه سرس، پلوتون و قمرش كارن و سدنا در فهرست سيارات منظومه‌ي شمسي قرار بگيرند. به اين ترتيب تعداد سيارات به 12 عدد مي‌رسيد. مشكل همين‌جا تمام مي‌شد اگر منظومه‌ي شمسي هيچ جسم ديگري نداشت. ولي پيش‌بيني مي‌شود كه بيش از 200 جرم در كمربند كويي‌پر وجود دارد كه همگي گرد اند. فكرش را بكنيد چه كسي مي‌توانست نام تمامي سيارات منظومه‌ي شمسي را از حفظ باشد.

در نهايت اين نظر مورد موافقت همه‌ي اعضا قرار نگرفت و در جلسه‌ي I

AU 474 نفر از اخترشناسان درباره‌ي ماهيت يك سياره و آن‌چه كه يك سياره را از صخره يا اجرام ريز منظومه‌ي شمسي متمايز مي‌كند رأي دادند و تصميم گرفتند به جاي اين‌كه ده‌ها جرم ديگر را به فهرست سيارات منظومه‌ي شمسي وارد كنند، فقط پلوتون بيچاره را از مقامش عزل كنند. نتيجه‌ي رأي گيري اين شد كه تمام اجرام منظومه‌ي شمسي به سه دسته تقسيم شدند:
سيارات: يك سياره جسمي آسماني است كه 1. در مداري به دور خورشيد بگردد 2. به قدر كافي جرم داشته باشد تا به تعادل هيدرواستاتيكي برسد (يعني شكلي گرد داشته ب

اشد) 3. منطقه‌ي اطراف مدارش را پاك كرده باشد.
سيارات كوتوله: يك سياره‌ي كوتوله جسمي آسماني است كه 1. در مداري به دور خورشيد بگردد 2. به قدر كافي جرم داشته باشد تا به تعادل هيدرواستاتيكي برسد (يعني شكلي گرد داشته باشد) 3. منطقه‌ي اطراف مدارش را پاك نكرده باشد 4. يك قمر نباشد.
اجرام كوچك منظومه‌ي شمسي: هر جسم ديگري كه در دسته‌بندي‌هاي گفته شده جاي نگيرد يك جرم كوچك منظومه‌ي شمسي محسوب مي‌گردد.

بنابراين هشت سياره‌ي منظومه‌ي شمسي: عطارد، زهره، زمين، مريخ، مشتري، زحل، اورانوس و نپتون هستند.
پلوتون يك سياره‌ي كوتوله است. و از اين پس به اجرام فرانپتوني (اجرامي كه در مدارهايي اطراف يا دورتر از نپتون به دور خورشيد مي‌گردند، چه سياره‌ي كوتوله باشند مثل سدنا يا چه جرم كوچك
منظومه‌ي شمسي) اجرامي پلوتوني گفته مي‌شود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید