بخشی از مقاله

سالهایی که مشغول فهرستنگاری کتابهای خطی فارسی بودم، به هر کتابخانهای که میرفتم جز کتابخانهی شخصی- تخصصی آرتور هوتوم شنیدلر به چند نسخه و شرح از دیوان حافظ برمیخوردم. مرحوم خانبابا مشار که فهرست نسخههای کتابهای چاپی فارسی- جلد-2را در سال 1351 به چاپ رسانده است، 250 نسخه از چاپهای دیوان خواجه را معرفی کرده است. شاید اکنون تعداد چاپهای متنوع آن از 250 نسخه گذشته باشد.حافظ پسر کسی نیست، پدر کسی نیست، زمینی نیست، شیرازی نیست، او فرزند مضامین عالی و شعر متعالی خویش است. پدر فصاحت و روح بزرگ ابدی است. از کلامش رایحهی استغنا، آراستگی، وارستگی از علایق دنیوی، درویشی و رهایی از هرچه انسان را میآزارد، به مشام میرسد. این ویژگیها است که چهرهی او را در ذهن هر خواننده میآراید و ناگزیرش میکند که در برابرعظمت معنوی او کرنش کند.او در یکی از پرآشوبترین دورانهای تاریخ ایران میزیست، به دیدهی تحقیق میبیند که »معقول، نامعقول و حق، باطل میشود«، »آسمان کشتی ارباب هنر میشکند«، »خم می، خون در دل و پای در گل است«، درمییابد که ظاهرسازان »پیاله در آستین مرقع پنهان میکنند.

«، »صوفیان مزوّر خرقههاشان را از گرو می بازمیستانند«، احساس میکند که »شبی تاریک«، »بیم موج« و »گردابی هایل« در پیش است. اما »سبکباران ساحلها حالش را نمیدانند«، از »مسلمانی« خویش میهراسد، میخواهد »چرخ برهمزند« و »غلغله در افلاک اندازد.« سرانجام دوای خود را مییابد و دست در دامن معشوقی عشوهگر میزند که او نیز چون حافظ پی به حسن خود برده است. »طرهی آن مه طلعت را میگیرد« و »باده جز به روی آن معشوق خوردن را حرام میداند.«این جهان بزرگ را با تمام مظاهر زشت و زیبای آن و جهانیان را با تمام زشتیها و زیباییهایشان دوست میدارد و درمییابد که اگر عمر ناپایدار را به ریا و سالوس هزینه نکند و »در این دو راهه منزل«، حیات را با مهر و رجا به سر برد، چه بسا سرنوشت پایانی او ناگوارتر از»سبحه گردانان گرانجان« که عمر را در زهد ریایی سپری کردهاند، نباشد.

انسان، مفهوم درون ذهن خود را به یاری جمله به مخاطب ابلاغ میکند. جمله، مجموعهای از کلمات است که معنی کاملی را میرساند. کلمه، لفظی معنیدار است که از چند حرف درست میشود. حرف، هر یک از واحدهای الفبا است که به تنهایی استعمال نمیشود. واحد گفتار، جمله است. گاهی گوینده با یک جمله مقصودش را بیان میکند: علی رفت. گاهی برای ادای مقصود، بیش از یک جمله لازم است: یعنی جمله به پایه و پیرو تقسیم میشود و مقصود در جملهی مرکب ادا میگردد؛ یعنی حرف، کلمه را؛ کلمه، جمله را و جمله، مفهوم مرکب را میسازند.قصد آموزش دستور زبان ندارم، میخواهم بگویم که خواجهی شیراز که در عصری بحرانی میزیست، با عوامفریبی، بیذوقی، خرافهپرستی، تعصب، فکرهای بسته و متحجّر روبهرو بودﻭ آن خویها را هرگز نمیپسندید.

او در آن روزگار بیرحم و عبوس با اندیشهی بلند، تمام حوادث و ناملایمات زمانهی خود را ازّقلهای بلند نظاره کرده و همهچیز را با همان حرف، کلمه ﻭ جمله که ما هم بهکار میبریم، در قالب غزل ریختهاست. فقط هیچ حرف و کلمهای بیروادید او وارد جمله نشده و هیچ جملهای بدون تأیید او، حقّ ورود به سخن آسمانی او را پیدا نکرده است. خواجهی شیراز چون جواهرسازی ماهر و منبت کاری استاد و یا معرق کاری چیرهدست علاوه بر انتخاب مضامین بلند که میان بشریت مشترک است، هر جزئی را دو سه بار آزموده و پس از گزینش وسواسآمیز، حرف را در کنار حرف نشانده است و کلمه ساخته است و از کلمهی گزینش شده، جمله و ... .کلام خواجه خصوصیاتی دارد:

1.پند نمیدهد.

2.از قول دیگران صلاح مردم را بیان میکند.

3.مضامین اشعار خیام را بیان میکند.

4.فروتنی راستین و صمیمانه دارد که در جاذبهی سخن او دخیل است.

5.آزاد اندیش است.

6.علیه بیدادگری عصیان میکند.

7.عشق را جاودانه میداند.

8.مردم را از ریا برحذر میدارد.

9.از زورمندان نفرت دارد و محبت حکام را ظلمت شب یلدا میداند.

10.رند است و زبانی رندانه دارد.

.11 شعر او پاسخ پرسشهای متنوع انسانها است. بیدلیل نیست که از دیوان او فال میگیرند و گاهی از پاسخ حافظ شگفتزده میشوند.

.12 زبان فارسی در زمان او به اوج کمال خود رسیده بود و حافظ در قلهی آن سیر میکرد. .13 در دیوان او از کلمهی مرده نشان نیست.

من زمانی در سخن او به استقراء عمل کردهام؛ از جزء به کل رفتهام؛ یعنی از حرف آغاز و به جمله رسیدهام. جهت رعایت دقت و پرهیز از طولانی شدن کلام، نمونههایی از این استقراء را بیان میکنم:

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید