بخشی از مقاله

چکیده
علوم انسانی در ایران پس از انقلاب اسلامی، از رخداد انقلاب اسلامی تا ایده اسلامی شدن دانشگاهها،همواره در قلب و کانون تردیدها، تنش ها و پرسش ها قرار داشته است وهر گونه تحول خواهی و اصلاح جویی،طی یک ربع قرن گذشته در عرصه آموزش عالی،با عناوینی چوناصلاح دانشگاه ها، اسلامی شدن دانشگاه ها،اسلامی شدن علوم، بومی کردن علم و تعابیري از این دست،بیش و پیش از هر چیز، معطوف به دگرگونی در مضمون و محتواي علوم انسانی بوده است. جریانها و گفتمان هاي تحول خواه در عرصه علوم انسانی،در اینکه علوم انسانی موجود را مطلوب نمیدانستند، همدل بودند،امادراینکه مشکله علوم انسانی موجود چیست وعلوم انسانی مطلوب کدام است ودر این عرصه چه تحولی ممکن ومطلوب است،همنوانبودند. آنچهدراین نوشتارمیآیدگزارش ودسته بندي نگرانیها،تردیدها،دغدغهها،نقدهاونیزچارهجوییهايهايصاحب نظران و اندیشمندان کشور،در مقطع زمانی 13591375درباب علوم انسانی است.

بدون تردید، در دهسال اخیر نیزجریانتحولخواهی درعرصه دانشگاهها بهویژه درباب علوم انسانی تداوم داشته واین عزم،در دل خود ادبیات ایده وآراي متفاوتی را پدید آورده است.اما مقالهحاضر از دو جهت اهمیت دارد:یکیاز حیث تاریخی که پیشینه و آغاز و ریشهاین تحول خواهی را گزارش می کندودیگر اینکه، نشان میدهد که آن تردیدها و دغدغه هاي آغازین _درست یا نادرست_هنوز و همچنان زنده و اثرگذار است و به تعبیر دیگر ، مسئلههاي دیروز،کمابیش مسئلههاي امروز ما نیز هست و هرچند،نگاهها به مقولهي علم،دانشگاهوفرهنگ، پختهتر،آکادمیک تر و جهانی تر از پیش شده است و تردیدهاودغدغهها و راهکارها تا حدودي، بعد و بستري فرا محلی و جهانی یافتهاست،اماریشه نگرانیها،انگیزهتحولخواهیهاونقطهعزیمتدگرگونیها،تغییري نکردهاست.

واژگان کلیدي:علومانسانی،انقلاباسلامی،ایران، دانشگاه،انقلاب فرهنگی.

پیشینه

یکعلم جدید اعم از طبیعی و انسانی در سرنوشت غریبی پیدا کرده است و مانند هر دستاورد فرهنگ و تمدن غربی با تردید ها و تنش ها و فراز و نشیبهایی روبه رو بوده است.نه علوم طبیعی تجربی و نه علوم انسانی تجربی هیچ کدام آن گونه که باید، جایگاه درخور و وضعیت تثبیت شده اي را در کشور ما نداشته اند و به نوعی با علامت سوال ها و تردید ها روبه رو بوده اند و نسبت آنها با سنت و زیر ساخت هاي سنتی دانش و فرهنگ ما روشن نبود.انقلاب اسلامی که بعد و صبغه فرهنگی آن بر ابعاد و جوانب دیگر آن غلبه آشکاري داشت، این علامت سؤال ها را پررنگ تر وتردید ها را عمیق تر کرد و بر آتش این تردید،نفت شبهه ریخت و به سهم خود از زاویه و افق هاي دیگري در آن نظر کرد. حرکتی که در دانشگاه ها پس از پیروزي انقلاب اسلامی،تحت عنوان »انقلاب فرهنگی«شکل گرفت،از یک سو،زادة و محصول و معلول این تردیدها و نگرانیها بود .

و از دیگر سو،بستري براي طرح سؤالات و تحلیل و بازنگري درباره علم جدید،نهاد هاي علمی جدید - دانشگاهها - ،انگیزههاي شکلگیري دانشگاهها، دستاوردهاي انسانی،فرهنگی،سیاسی و ...آن ها شد و رفتهرفتهاین عزم،نهادینه شد و در دل خود نهاد هاي بازنگري،کمیسیون هاي کارشناسی و حلقات بحث دراز دامنی را پرورد.دفترهمکاري حوزه و دانشگاه و شوراي عالی اسلامی شدن دانشگاه ها را می توان سمبل عینی این جریان تلقی کرد. امروزه پس از گذشت ربع قرن، ملاحظه می شودکه آن دغدغه ها مسئلههاهمچنان زنده است و هر از گاهی،از دل بر زبان جاري می شود.این امر حکایت از آن داردکه روند باز نگري و بازسازي، نتایج مطلوب و مورد نظر متولیان رسمی تحول در فرهنگ و دانش دیار ما را به ارمغان نیاورده است و این زخم، همچنان چرکین می نماید.از نظر آنها اسلامی کردن علم، نهاد هاي علمی، رشتههاي دانشگاهی و متون درسی عزمی دوباره می طلبد و انقلاب فرهنگی

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید