بخشی از مقاله

چکیده

یکی از معانی مهم و موثر در ارتقاء کیفیت محیط های انسانی، حس تعلق به مکان می باشد. این حس، عامل مهم در شکل گیری پایه های ارتباطی استفاده کنندگان و محیط بوده و نهایتا منجر به ایجاد محیط های با کیفیت خواهد گردید. اما با نبود تعریف دقیق و مشخص از این حس سبب ایجاد نوعی سردرگمی و بلاتکلیفی در شناخت و استفاده از عوامل حس تعلق به مکان جهت ایجاد این سطح معنایی گردیده است.

لذا هدف این پژوهش شناخت ابعاد،سطوح مختلف و مفهوم حس تعلق مکان با تاکید بر عوامل تشکیل دهنده آن می باشد. در ادامه این پژوهش با مرور منابع مختلف و معتبر در این زمینه،مورد توجه محققان و تحلیل گران استخراج شده است و مولفه ها و متغیرهای مورد نیاز در این پژوهش به صورت توصیفی-تحلیلی و مطالعات کتابخانه ای و اسنادی گرداوری شده است.

-1مقدمه

آدمی به عنوان یک موجود با ابعاد فردی و اجتماعی و همچنین مادی، روحی و روانی، دارای نیازهای مختلفی میباشد که همواره به دنبال تأمین آنها در طول حیات خود میباشد. در این بین، تأمین نیازها دارای اولویت و سلسله مراتب خاصی میباشد. »مازلو« ضمن بر شمردن انواع نیازهای آدمی، آنها را بر اساس اولویت برآورد آنها دستهبندی نموده است.

همانطور که میبینیم، تأمین این نیازها به صورت اولویتبندی خاصی دیده شده است. از مهمترین این نیازها که در صدر هرم اولویتبندی نیازها قرار دارد، نیاز به خودشکوفایی میباشد که لازمهی آن تأمین نیازهای ماقبل خود است. انسان چه به صورت خودآگاه و چه به صورت ناخودآگاه، میل به بروز و ظهور استعدادهای فطری - خودشکوفایی - دارد.[1]

این امر، زمانی تحقق مییابد که سلسله مراتبی از نیازهای انسان از جمله نیازهای تعلق و دوست داشتن برطرف گردد. تحقق این سلسله مراتب نیازها بدون شناخت جایگاه آدمی در هستی امکانپذیر نمیباشد، یعنی انسان با شناخت خود و نیازهای خود و ایجاد مکان محملی مناسب جهت اقناع این نیازها به خودشکوفایی میرسد. وقوف و آگاهی کامل به انواع نیازها و تدمین سلسله مراتب نیازها، هر کدام مستلزم بستر و مکان خاص خود میباشد، از طرفی کمبود شایستگیهای محیط منجر به فقدان مشارکت، شخصیتزدایی، از دست دادن شایستگیهای فردی و در نهایت عدم خودشکوفایی میگردد.[2]

-2حس مکان

یک مکان قطعهای از محیط است که توسط حسها بیان شده و همین حس است که شناخت بهتری از طبیعت مکان به ما میدهد. در عمیقترین سطحهای آگاهی انسان، ناخودآگاهی وجود دارد که با مکان همراه شده است، این مکان است که ریشههای انسان در آن نهفته است و مرکزی از سلامت، امنیت، ارتباط و در نهایت نقطهای از جهتگیری است.تجربه مکان، فردی و ذهنی است که انسان در آن با خیلی از افراد هم احساس میشود و این هم احساسی که در واقع حضور فیزیکی شخص در مکان و تجربه ناخودآگاه آن است، حس مکان نامیده میشود.

سطح اولیه حس مکان، آشنایی با مکان است که شامل، بودن در یک مکان بدون توجه و حساسیت به کیفیات یا معنای آن است. بسیاری از مردم، مکانها را در حد آشنایی تجربه میکنند و رابطه آنها با برخی از مکانها فقط از طریق فعالیتها است. این افراد توجه عمیقی به خود مکان و عدم مشارکت در فعالیتهای آن میشود. به نظر میرسد برای افرادی که تحت فشارهای فرهنگی یا فنآورانه قرار گرفتهاند، محیطها در این سطح تجربه میشوند، در نتیجه احساس تعلقی به مکان ندارند و از لحاظ جغرافیایی احساس بیگانگی میکنند.

از نظر سیمون مکان نه تنها به یک محل جغرافیایی اشاره دارد بلکه نشاندهنده شخصیت اصلی یک سایت است که موجب تمایز آن از سایر جاها میشود. به این ترتیب در مکان ابعاد گوناگون چشمانداز جمع میآیند تا یک محیط متمایز و یک حس محلیت خاص را ایجاد کنند . اما از دیدگاه نوربرگ شولتز مکان چیزی بیش از یک فضای انتزاعی است.

کلیتی است که از اشیا و چیزهای واقعی ساخته شده و دارای مصالح، شکل، بافت و رنگ است، مجموعه این عناصر شخصیت محیطی را تعریف میکنند.[4]چیزی که در واقع ماهیت مکان محسوب میشود. مکان دوستی نیز اصطلاحی است که جغرافیدانان پدیدارشناس، معادل با حس مکان مطرح میکنند، توآن به جای حس مکان از این اصطلاح استفاده کرده و آن را پیوندی پرمحبت و تاثیرگذار میان مردم و مکانها یا قرارگاهها میداند.[5]

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید