بخشی از مقاله

چکیده

هدف نهایی خلقت، انسان و بازگشت او به اصل خویش است و هدف این تحقیق بررسی اجمالی طریق عرفانی مولانا جلالالدین رومی، میباشد. از نظر او، وجود انسان از خداست و بازگشت انسان از این دنیای خاکی در سیری تکاملی با مرگ و تولد دوباره از جماد به نبات و از نبات به حیوان، از حیوان به انسان و در نهایت به فرشته و خداست. این سیر معنوی در طرق ختلف عرفانی آداب و ویژگیهای خود را دارد و عرفان عملی مولوی متمایز از دیگران با تماسح و تساهل در این روند تکاملی، با راهنمایی مرشد و پیریه پیش میرود.

مولوی همان گونه که به جذبه و کشش از سوی دوست باور دارد به سالک توصیه میکند، از تلاش و جهد دست نکشد، که کوشش بیهوده از مردگی برتر است. او به اختیار معتقد است ولی در همان حال توکل را از مراحل اساسی سیر معنوی میشمارد. او با ذکر، مجاهده با نفس، سماع و مراقبه درونی، با ترک رذایل و کسب فضایل سفارش میکند و بر طریق عشق است. این عشق است که اراده سالک را در اراده خدا فانی کرده و عاشق را به وحدت با معشوق حقیقی میرساند. عشق الهی، کلید رسیدن به مراحل نهایی کمال انسانی است و انسان کامل در غایت خود، در وجود خدا فنا شده و به وحدت میرسد.

مقدمه        

گفت به تو تاختم بهر خودت ساختم    ساخته خویش را من ندهم در مزاد

گفتم تو کیستی گفت مراد همه    گفتم من کیستم، گفت مراد مراد

در جهان بینی عرفانی، انسان هدف خلقت است. او به این جهان آمده تا صفات الهی را که در باطنش انعکاس یافته است، جلوهگر سازد. او با ورود به این جهان، وطن الهی و عهدش را با خدا فراموش میکند و از دریای روح خود ناآگاه است. اما اگر بتواند به فراسوی حجاب نفس خویش گذر کند، روحش میتواند دوباره به مقام اصلی صفا و پاکی و یگانگیاش بپیوندد. از منظر تصوف، غایت کل دین این است که انسان بتواند به واسطه اسبابی که دین در اختیار او قرار میدهد از عهده عهدی که خداوند بر دوش او نهاده است برآید. عارفان، از جمله مولوی، بر این باورند که کل عالم، انعکاس بیرونی حقیقت معنوی انسان است و مولوی انسان را عالم کبیر میداند و وفاداری به عهد الست و پیمان »بلی« را وظیفه او.

ما در این دهلیز قاضی قضا    بهر دعوی الستایم و بلی

که بلی گفتیم و آن را ز امتحان    فعل و قول ما شهود است و بیان

از این رو که، هدف بازگشت انسان به اصل خویش است، طریقه و مشیایی که انسان در این مسیر میپیماید سیر و سلوکی است که در هر طریقه عرفانی، ویژگیهای خود را دارد و طریق مولانا جلالالدین رومی که اهل تماسح و تساهل است از بهترین طرقی است که میتواند آدمیان را به اصل خویش دعوت کند.

روش تحقیق: روش این تحقیق کتابخانهای و توصیفی است.

پیشینه: مطالعات درباره مولوی و عرفان و طریقه و راه و روش او فراوان است که در زیر به 3 نمونه از آن اشاره میشود:

-1 اخلاق اجتماعی در مثنوی معنوی، غلامرضا رحمدل، مجله شناخت، بهار 1381، شماره 33، ص .303-322

-2 نطق بیپایان - بررسی تجربههای عرفانی مولوی در مثنوی - . بخشعلی قنبری، مجله اسلام پژوهِی، پاییز و زمستان 1384، شماره 1، ص .81-106

-3 آرمان شهر مولانا، محمدرضا صرفی، مجله فرهنگ، پاییز و زمستان 1386، شماره 63 و .64

بحث

عرفان را به دو حوزه نظری و عملی منقسم نمودهاند. آموزه یا عرفان نظری، تصویرسازی نمادین از معرفتی است که از طریق مجاهده و انجذاب روحانی حاصل میشود. این نظام معرفتی واجد نظام عقلی نیست و ذات آن در نظم واحدی نگنجیده و از صور و تعینات فراتر است، از رو کلید باب عرفان و راهنمای سالک در طریقت است، اما آنگاه که غایت طریقت به دست آید، آموزه کنار گذاشته میشود - چیتیک، 1390، ص. - 34 در دیدگاه مولوی نیز راه ورود و درک ماهیت حقیقتی ارتباط خدا و انسان تنها از طریق عرفان امکان پذیر میشود و استدلال در این میان جایی ندارد.

مولوی طریقت را، راه یافتن میداند نه راه خواندن و توصیف کردن بنابراین عرفان او عرفان عملی است؛ زیرا که او راه صوفی را راه قدم میداند نه قلم. از دیدگاه او امکان یکی شدن انسان با خدا وجود دارد و این رسیدن، سه مرتبه دارد: -1 قرب در صفات که به فضای مکاشفه منجر میشود. -2 قرب در افعال که به فضای محاضره میرسد. -3 قرب در ذات که به فضای مشاهده منجر میشود - قنبری، 1384، ص. - 89 »مولانا نه قلندر بود نه ملامتی، نه طریقت اهل صحو را میورزید نه در طریق اهل سکر پیش میرفت، نه اهل چله نشینی و الزام ریاضات شاق بر مریدان بود نه دعوی طامات را با تصوف دفتری میآمیخت« - زرین کوب، 1371، ص. - 285

بدین ترتیب، زرین کوب طریقه عرفانی مولوی را خاص خود او معرفی میکند و تصوف او را به هیچ آداب و ترتیب خاصی محدود نمیداند. کما اینکه او، دنیا را یک خانقاه بزرگ میشمرد که شیخ آن حق است و او خود، جز خادم این خانقاه نیست. تماسح او نسبت به اهل دیانات دیگر نیز از طرز تلقی او از خوانقاه عالم نشأت میگیرد - همان، ص. - 290 البته سلوک او طریقت را از شریعت جدا نمیساخت و هرگز مبتنی بر روش معین علمی و یا آرمان گرایی نبود. او احوال مشایخ گذشته و حکمتهای آنان را برای سالکان سرمشق عملی و مایه اعتماد در طی منازل سلوک تلقی میکرد - زیرن کوب، 1379، ص. - 270 سبحانی، تصوف مولوی را از دیگران متمایز میداند؛ »او اصطلاحات صوفیانه را بسیار کم به کار میبرد، زیرا کاربرد آنها برای تبیین خواستهها، با روح و اندیشه مردمی او سازگار نبود«

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید